سخی ارزگانی
زن در پرتو تاریخ
قسمت چهارم
تساوی حقوق زن و مرد در اسلام :
حضرت رسول اکرم ( ص ) در اخیر خطبهء حجت الوداع در مورد تحقق عدالت و تساوی حقوق لازم میان زن و مرد در جامعه بر تمام مردان جهان چنین فرمود:
« زنان امانت های خدا در نزد مردان اند و باید با این امانت های الهی به درستی رفتار شود. » (1)
باید گفت که در تمام جوامع بشری و به خصوص در کشورهای اسلامی نسبت به این امانت الهی رفتار غیر انسانی صورت گرفته و این جنایت با انواع گوناگون در مورد زنان به مورد اجراء قرار می گیرند .
خداوند بر مردان اینگونه فرمان می دهد :
« با زنان خود به طور شایسته معاشرت کنید . » ( النسأ / 19 ) ( 2)
خدای کریم همهء مردان گیتی را توصیه می نماید تا با زنان با دوستی ، همدلی ، آمیزش صمیمانه و با معاشرت خردمندانه زندگی کنند و تمام موازین کرامت انسانی ، حقوقی ، سیاسی ، فرهنگی ، روانی وغیره را به صورت عاقلانه در مورد زنان به مورد اجراء قرار دهند .
آیا انگیزه ها در کجا نهفته اند که بازهم ما مردان سرکش و ناشکر و خشونتگر به فرمان خدا تا کنون گردن ننهاده ایم ؟ آیا علت چیست که اعلامیه جهانی حقوق بشر توسط ما مردان در سراسر جهان رعایت نگردیده و بدترین نقض حقوق بشر بازهم به خصوص در جهان سوم و از آنهم خاص تر در کشورهای اسلامی و آنهم در مورد زنان و اطفال از سوی ما مرد سالاران بخیل ، ناسپاس ، ناکشیبا ، انحصار طلب ، شهوت پرست ، خیره سر، بی ایمان ، عاقبت نا اندیش ، فرعون صفت ، ستمگر، انسان کش و... صورت می گیرد ؟
قرآن شريف در سورهء نساء چنين بيان می دارد :
« زنان به همان اندازه که در جامعه مسؤليت دارند ، بايد از حقوق اجتماعی خويش نيز برخور دارباشند. »
اگر به صورت واقعی در کانون خانوادگی و نظام اجتماعی دقیقا تعمق گردد ، مسؤلیت امور خانواده و حتا اجتماعی بالای زنان خیلی ها طاقت فرسا است . آیا علی الرغم تقسیمات مسولیت غیر عادلانه ، زنان در آزای این مسؤلیت تحمیلی از کوچکترین حقوق انسانی از سوی نظام حاکم جنس مذکر برخوردار گردیده اند؟ در حالیکه مسولیت های سازنده و تکامل یابنده از کانون خانواده تا نظام اجتماعی – سیاسی بین زن و مرد باید بر مبنای خرد ، عقلانیت و ضرورت زمان و رضایت جانبین تعیین و عملی می گردید که متأسفانه با غصب قدرت سیاسی و تحقق نظام مستبد طبقاتی در جامعه از سوی برخی جنس نرینهء خودکامه و محور طلب ، نه تنها حقوق طبقات محروم جامعه ضایع گردیده ، بل و به خصوص حقوق اساسی زنان و اطفال نیز کاملا نقض شده اند .
از اين معلوم است که حقوق اجتماعی و سیاسی زنان در قرآن کاملا تثبيت گرديده است . اما در نظام اجتماعی – سياسی و طبقاتی جامعه اين امر خدا از سوی زور مداران ، طبقات حاکم ، دلالان مذهبی دین فروش ، نفس پرستان بی ایمان ، مرد سالاران فرعون صفت وهم باوران شان زير پا گرديده اند .
در جای ديگر در همين سوره نساء خداوند به مردان می فرمايد :
« و با زنان با انصاف و خوش رفتار باشيد . »
در اين زمينه بار ديگر خداوند ، مردان را هوشدار می دهد که با زنان از روی عدالت ، انصاف ، اخلاق نيکو و پسنديده رفتار کنند ؛ زيرا که چون مردان تا کنون شيوهء انصاف و خوش رفتاری و عدالت را در مورد زنان نقض کرده است . در آیت فوق بازهم تظلم ، تبعیض و بیدادگری مردان نسبت به زنان کاملا آفتابی و به اثبات می رسد .
پرسش اینست که چرا خداوند در میان انسان ها ، همواره مردان را به رعایت عدالت ، انصاف ، برابری ، معاشرت نیکو و امثالهم نسبت به زنان و همسران شان ملزم دانسته و دستور اکید صادر نموده است ؟ چونکه مردان ظالم ، مجرم ، گنه کار ، ستمگر ، تجاوزگر ، حق تلف ، انسان کش و ... در حق زنان و کلیه افراد مستضعف و فرو دست در جامعه هستند . لذا از همین سبب است خداند مردان زن ستیز ، جمود اندیش و مستبد را همواره نکوهش کرده است.
حضرت رسول ( ص ) بر تساوی حقوق بین زن و مرد چنین تأکید فرموده است :
« ای مردم ! بانوان شما بر شما حقوقی دارند و شما نيز بر آنان حقوقی داريد و من به شما سفارش و وصيت می کنم که با زنان نيکی کنيد . زيرا آنان امانت الهی در دست شما هستند و با قوانين الهی بر شما حلال شده اند . » ( از: سوره ابن هشام )
در این راستا پیغمبر گرامی حقوق زن را یکطرفه مورد مداقه قرار نداده است ، بلکه بر زن و مرد توصیه می نماید که چون متقالبا بر یک دیگر حقوق دارند باید هر دو جانب زن و مرد تساوی حقوق جانبین را در قسمت یک دیگر عملا و مرتب رعایت دارند . ناگفته نماند که قادر حقیقی و پیغمبرش همواره مردان را مخاطب نموده و عملکردها و سیاست ها ظالمانه وغیر انسانی مردان مستبد را مورد نکوهش قرار داده و دستور داده شده است تا مردان عدالت ، حقوق ، برابری را در مورد زنان به مورد اجراء قرار دهند .
وقتی پیغمبر زنان را امانت خدا در نزد مردان می داند ، پس چرا مرد سالاران حق زنان را تلف و بر آنان ظلم های گوناگون را روا داشته و می دارند ؟ آیا با اسارت درآوردن زن ، خیانت به امانت خدا نکرده ایم ؟ از این اینجا بر می آید که چنین مردان بندهء صادق و مسؤل خدا نبوده ، بلکه اسیر و بنده نفس ظالم خودها می باشند که مغایر دستورات قرآنی و ارزش های تمدن بشر جنس خود را در اسارت و محروم از تمدن قرار می دهند . از همین جاست که خدا بر چنین مرد سالاران نفس پرور و ظلمتگرا لعنت می فرستدد و می فرماید : « کشته باد انسان !
اینجا ه حضرت محمد ( ص ) همه مردان کرهء زمین را مخاطب قرار داده و توصیه نموده است که زنان امانت خدا در نزد شما مردان اند . با این امانت خدا باید با عدالت ، انصاف ، خردمندی ، تعقل و حکم تکامل نیازمندی زمان رفتار عادلانه گردد تا خداوند عالم از مردان راضی شود . اما متأسفانه که ما مردان ( نه همه مردها) سبک مغز، نا سپاس ، خشونت افزا ، خدا ناشناس ، جنگ افروز ، آدم کش آوامر خدای لایزال ، دستورات علم ، بینش و کرامت انسانی را همواره نادیده گرفته ، نفس ظالم بر ما سوار شده و با درد و دریغ فراوان که به صورت تعمدی در پوشش دین و ارزش های خرد و دانش بر زیر دستان ، زنان ، اطفال و ضعفا و تمام خلق الله و طبقات محکوم جامعه خویش چنان ظلم می نماییم که قلم از نوشتار و زبان از گفتار آن کاملا عاجز می مانند .
زنان مشهور در اسلام :
در تاریخ اسلام از زنانیکه شایسته گی ویژه یی شان را از خود تبارز داده اند به نیکی یاد گردیده است . منجمله آسیه همسر فرعون است که همواره از ظلم و ستمی که در حق مردم صورت می گرفت به فرعون گذارش و حتا بعضا فرعون را نیز هوش دار می داد . حضرت مریم مادر حضرت موسی ( ع ) یکی دیگری از زنان مشهور در اسلام به شمار می آید . رقیه زن دیگری است که به دستور حضرت پیغمبر ( ص ) مجروحین را مداوا می کرد که شهرت دارد . نسیبه دختر کعب انصاری در جنگ با وجودی که جراحت برداشته بود از پیغمبر گرامی با شمشیر دفاع می نمود . حضرت خدیجه ، حضرت فاطمه زهرا ، زینت بنت حضرت علی ( ع ) ، ملکه سبا و ... زنان شهیر و قابل وصفی در جهان اسلام به شمار می آیند که نهایت قابل ستایش و تقدیر می باشند .
ماهیت مساوی انسانی زن با مرد :
ماهیت خلقت انسان زن و مرد از هیچ نگاه قابل تفکیک نیست که باعث خود محوری ، قلدری ، برتری و زورگویی یکی بر دیگری گردد . از نگاه علوم امروزی مروج ، اعلامیه جهانی حقوق بشر و سایر نهادهای بین المللی و حقوقی نیز مبنی بر تساوی ماهیت خلقت انسان ها تأکیدات فراوانی شده اند . علی الرغم آن قبل از همه دید گاه قرآنی که یکهزار و چهارصد سال قبل از امروز بیان گردیده است ، این کلام خدا را اینگونه با هم می خوانیم :
« خدا از جنس خود تان همسرانی برای شما ساخت. » ( النحل / 72 ) ( 3)
در این مورد ساختار ماهیت خلقت زن از مرد و از مرد نسبت به زن نه کمتر است و نه بالاتر است . و همچنان در بافت خون ، استخوان ، پوست ، سلول های بدن ، ذهن ، استعداد و ... جسمانی همین انسان مؤنث و انسان مذکر کدام تفاوت از نگاه علمی هم ثبیت نگردیده است که دلالت بر حاکمیت و برتری مرد نسبت به زن را نشان دهد . پس علما و منطقا نیز قابل فهم و درک است که ذات پدیدهء جنس مؤنث و مذکر کاملا باهم یکی می باشد و هرگز یکی بر دیگری امتیاز ندارد . وقتی که چنین است ، آیا باز هم ثابت نمی گردد که عظمت طلبی ظالمانه مردان ناشی از ماهئیت خلقت انسان نبوده ، بلکه نتیجه نظام غیرعادلانه و غیر عاقلانه اجتماعی انسان خودکامه و متمرد توسط انسان بالای خود انسان می باشد ، نه از کدام منبع و یا مراجع دیگری در جامعه .
آیا ما انسان ها زیر تأثیر نفس پلید و با خواهشات فرعوگونه خود ادعای پیغمیری را چه میکنی که حتا ادعای خدایی را در زمین و آسمان هم نمی نماییم و در نخستین قدم دشمنی به خودها را ننموده ایم ؟
پس عملا می بینیم که در تمام جهان کنونی و به خصوص در جوامع اسلامی نه تنها ارزش های والای اسلامی مطابق نیازمندی تکامل زمان ، علم ، بینش و خرد قربانی فرهنگ جمود نگر بومی و سنن مسلط نظام خرافی قبیلوی در جامعه گردیده ، بلکه در عصر کنونی در کشورهای صنعتی و پیشرفته جهان نیز ارزش های تمدن عالی ، تکنولوجی ، دانش و علم بشری قربانی تمامیت خواهی ، افزون طلبی و خودکامگی مرد سالاران فرهنگ عصر اتم و انترنت در تمام جوامع سرمایه داری و متمدن نیز می گردد .
نقش زن در کانون خانوادگی در جوار مرد :
در این زمینه اولا نقش زن در تشکیل نظام ارزشمندی خانوادگی قابل توجه است که این پدیده به تنهایی خلق شده نمی تواند . زن و مرد لازم و ملزوم یک دیگر در کانون خانوادگی می باشند . خداوند می فرماید :
« آنان لباس شما و شما لباس آنانيد . » ( البقره / 187)
« پس برای بقای بشریت مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه دارد . چقدر زیباست برای اینکه بشریت ، مثل آنکه از زن خلق شد ، باید با زن و مرد بقا کند. برای بقای بشریت زن و مرد یکدیگر را در پوشش زنانه ای و مردانه ای قرار دهند . چون نقش زن و مرد برای بقای بشریت ، مثل خلقت بشر، مساوی است. تا مرد لباس زن نشود و تا زن لباس مرد نشود ، بشریت نابود می گردد. » ( 4 )
بدين وجه زن و مرد با يکديگرهم بسته و جدا ناپذیر اند و به همديگر نيازمند هستند و باید متقابلا در خدمت تحقق حقوق مساوی و دموکراتیک بين هم باشند. و نبايد يکی بر ديگری برتری و امتیاز داشته باشد و حقوق همدیگری را غصب نماید . اگر ما خواهان سلامت جامعه خویش هستیم ، نخست باید که تشکیل کانون خانواده با رضایت کامل و همه جانبهء دختر و پسر و ضمنا با مشورهای مثبت و سازنده والدین شان با نظر داشت شرایط تکامل زمان صورت گیرد . با ایجاد و نهادینه سازی کیفیت منطقی و علمی کانون خانوادگی دورانساز است که سلامت جامعه را به وجود می آورد . زمانی که جامعه سالم داشته باشیم دوستی ، عقلانیت ، امنیت ، ترقی ، شکوهمندی و خلاصه تکامل تمام زیربناهای یک مملکت بر اساس تأسیس کانون خانواده عادلانه و دموکراتیک همین جامعه رسالتمند ضمانت اجرایی تحق عدالت اجتماعی و دموکراسی را بدست خواهد داد .
در جای دیگر در قرآن شریف آمده است :
« یکی از نشانه های خدا این است که از جنس خود تان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان بیارامید و در میان شما و ایشان مهر و محبت انداخت . » ( الروم / 21 ) ( 5 )
از آیت فوق به صورت شفاف چنین فهم حاصل می شود که خداوند زن و مرد را از یک جنس انسان خلق کرده و خون هردو ، خون یک انسان است . این انسان نه تنها در کانون فامیلی جدا ناپذیر بوده ، بلکه در اجتماع و در کل فسلفه اجتماعی و آفرینش نیز قابل تفکیک نمی باشند . از دیدگاه قرآن و همچنان از نظر علم و بینش پذیرفته شدهء امروزی انسان با خون ظالم و خون مظلوم ، فرا دست و فرو دست و امثالهم آفریده نشده است . پس تمام اوصاف نا پسند ، وحشیانه و ضد تکاملی انسان واقعی بعد از تولد انسان محصول نظام طبقاتی ، استبدادی- اجتماعی و بی عدالتی در روی زمین است ، نه از سوی مراجع دیگر.
خداوند آرامش و محبت زن و مرد را به هردو نسبت می دهد که به تنهایی ممکن نیست . از همینجاست که ارزش ازدواج یک زن با یک مرد در کانون خانوادگی نیز به اثبات می رسد . پس هستی عقلانی خانوادگی و خردمندانهء انسان زن در جوار انسان مرد زمانی قابل پذیرش سازنده و همچنان از ماهئیت تکاملی برخوردار و منطقی است که با دستور خدا ، علم و بینش ، نیازمندی زمان و موازین پذیرفته شده جهانی مساوات و عدالت در تمام ساحات اجتماعی میان شان عملا رعایت گردد . و کانون خانوادگی میان زن و مرد شکننده نباشد و خانواده را مبنی بر ضرورت زمان و زیر بنای خرد و عقلانیت توسعه و گسترش بدهیم و تا از طلاق های جاهلانه ، فرسایشگر و زیانبار در جامعه جلوگیری گردد.
باز هم به این آیت توجه نماییم :
« او کسی است که شما را از یک جنس آفرید و همسران شما را از جنس شما ساخت تا شوهران در کنار همسران بیاسایند . » ( الاعراف / 189 ) ( 6 )
در کلام خدا ، احاديث نبوی ، گفتارهای خلفای برحق اربعه ، امامان صالح و رسالتمند آمده اند که آسایش ، محبت دل انگیزانه و عادلانه زن و مرد در جوار همدیگر و تساوی حقوق زنان با مردان در جامعه رعایت گردد. ناگفته نماند که خداوند آرامش و آسایش شوهر را تنها در جوار خانمان شان تأکید فرموده است. و همچنان فرهيختگان علم و دانش امروزی جهان متمدن ، اعلامیه جهانی حقوق بشر و سایر نهادهای مدنی- اجتماعی و حقوقی پذیرفته شدهء بین المللی دستورها ، رهنودها ، تحليل ها ، توصیه های زيادی را در مورد تحقق تساوی حقوق زنان با مردان و همسزیستی حیات مسالمت آمیز را میان تمام خانواده ها و جوامع در سراسر جهان داده اند که بايست اجراء می شد . اما بدبختانه در این زمینه کاری مفید و مؤثری صورت نگرفته است که مورد انتقادات جدی حقوقی ، سیاسی و انسانی نیز می باشد .
در کشور های عقب نگهداشته شده جهان و آنهم در ممالک اسلامی وضع زنان خيلی اندک تغيير نموده و در سرزمين های که قوانين و سنت های عشيروی ، قبيلوی واپسگرا ، مناسبات و فرهنگ مسلط روابط اجتماعی نظام ارباب و رعيتی حکم روايي می کنند ؛ مردسالاران باز هم زنان را مانند حيوانات ، اشياء و زمین در اختيار و اسارت ظالمانه خودها دارند و از دادن حقوق به زنان سرباز ميزنند . در کشور های پيشرفته و جهان غرب ، وضع زندگانی زنان خيلی ها فرق نموده و زنان تا حدودی در کنار مردان در روابط اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، هنری ، سياسی وغيره حضور فعال دارند و در همچو مسايل نقش زنان خيلی چشگير و تعيين کننده است . زنان در اين ممالک از مزايايي حقوقی زياد بهره مند هستند و بيش از نصف چرخ سيستم جامعه را زنان از پيش می برند ؛ ولی با آنهم تساوی حقوق ميان زن و مرد بصورت علمی و منطقی و واقعی آن در ميان نيست. و نظام خودکامهء مرد سالاری مدرن سرمایه داری با اشکال گوناگون بر زنان حاکم اند که مشروعيت هم پيدا کرده و زنان را در آزای دادن آزاديها و يک نوع امتيازات عام ظاهرا راضی نمودند و از نيروی پرتوان زنان جهت سلطه گرايي در جهان ، شهوت رانی ، تمرکز سرمايه ، عيش و نوش ، بدست آوردن مقام و نام ، استفاده جويي منافقانه و ظالمانه را می برند .
محکوميت زن در افغانستان :
آقای حبیب الله « ربیع» خواجه عمری شاعر برجسته کشور ما می فرماید :
چرا خواهر پريشانت نمودند بنام زن بزندانت نمودند
بدست جهل گشتی زنده در گور بنام ننگ قربانت نمودند
افغانستان يکی از عقب افتاده ترين کشورهای جهان به شمار می آيد و از زوايايي فقر اقتصادی ، فقر فرهنگی ، فقر اجتماعی وغیره اين کشور نيز درک می گردد که زنان در پايين ترين نردبان جامعه و در زير هزاران بار آلام ، محروميت ، بی سرنوشتی و تحت نظام ظالمانه ملوک الطوایفی مرد سالاران تمدن گریز بسر می برند . پس زمانی که افغانستان را یکی از عقب مانده ترين ممالک جهان می دانيم ، زنان افغانستان را هم یکی از محروم ترين و اسیر ترين اقشار تمام زنان جهان بايد دانست . و در این ميان مردسالاران کشور ما مانند طالبان ، افراد حزب اسلامی حکمتیار، القاعده و سایر همفکران شان را که عملا در تمدن ستیزی ، جمود نگری ، ترور ، کشتار مردم بیگناه ، زن ستیزی ، تصفیه نژادی ، ضدیت به علم و دانش ، دموکراسی و... و بیگانه پرستی شهرت تام و عام دارند؛ دشمنان شماره يک خدا ، محمد ، دين ، انسان ، تمدن ، خرد ، زن ، ترقی و جوامع افغانستان و همچنان ضد اعلامیه جهانی حقوق بشر درنزد عامهء مردمان جهان معروف نیستند ؟
وقتيکه تمام سيستم جامعه از کاروان ترقی و تمدن عصر باز نگهداشته شده باشد ؛ اين يک امر مسلم است که افراد آن جامعه نيز در عمق فقر مبتلا بوده که در اين رابطه مردان بناء بر فقر عام شمول جامعه و استبداد خود بيشترين مصيبت ، فقر فرهنگی- سياسی و مظلوميت را متوجه اقشار زنان کشور نموده و اکنون نیز آنرا با شدت ادامه می دهند .
تراژیدی ویژهء عصر خونین عبدالرحمن خانی در قسمت زنان:
بازهم به ادامه سخن شیوای آقای حبیب الله « ربیع » خواجه عمری اسارت زن را اینگونه بیان می دارد :
برای آنکه دائیم برده باشی بدست و پای زولانت نمودند
بنام دین اسیر و برده گشتی « سیاسر گفته زندانت نمودند »
جنایات ، قتل ها ، کله منارها ، بردگی ، اسارت ، آورگی ، بی سرنوشتی و هزاران کارکردهای خونینی که در قسمت تمام مردم افغانستان از سوی امیر عبدالرحمن و نظام استبداد قبیلوی آن زمان صورت گرفته در بستر تاریخ ششهزار ساله ء میهن باستانی ما تا کنون هرگز سابقه نداشته است . گرچه در این نبشته بررسی جنایات امیر گنجایش ندارد و من از اینکه از حاشیه گویی ها و فاقد اسناد معتبر پرهیز کرده باشم ، فقط با ذکر چند نمونهء از تراژیدی ویژهء زنان در عصر امیر عبدالرحمن خان مبنی برمدرک دست داشته خویش که مشت نمونه خروار از جمله هزاران جنایات بی نظیر امیر بوده ، بسندهء می کنم که ذیلا بدان چنین اشاره مؤجز می گردد:
جنایت دستگاه قضایی دینی دربار در حق زنان شوهردار:
در طول تاریخ بشریت ، حاکمیت های استبدادی با انواع گوناگون مذهب و دین را مورد بهره برداری سیاسی ، فردی ، گروهی ، قشری ، نژادی ، منطقوی ، اتنیکی ، طبقاتی ، سازمانی ، ایدولوژیکی ، خاندانی وغیره قرار داده است .
خودکامگی و استبداد متولیان سیاسی هردستگاه دولتی بدون همیاری و مساعدت ملاها و روحانیون ( نه همه روحانیون ) معامله گر و دین نماها بقاء نداشته و قویا همکاری این قشر روحانیون با دستگاه دولتی دربار بوده که زمامداران سیاسی مستبد با پا درمیانی آنان از حمایت اجتماعی نیز برخوردار گردیده و بساط حاکمیت استبدادی تمدن ستیز و عقل گریز را اعتبار می بخشد . نقش چنین روحانیون حتا در مواردی نسبت به دولت نیز متبارزتر و فاجعه انگیزتر می باشد که اینک یک نمونه از جنایت دستگاه قضایی دربار عصر امیر عبدالرحمن خانی را نسبت به نوامیس مردم بی یاور کشورخویش چنین می خوانیم:
« دین وقتی به مجموعه ای از سنت ها و پندارهای قبیلوی تغییر شکل می دهد ، در واقع خادم فرهنگ قبیلوی شده که حامی و حاوی باورهای سنتی و میراثی جامعهء قبیلوی است. وقتی فرهنگ تعیین کننده و انعکاس دهندهء چگونه اندیشیدن جامعه باشد ، فرهنگ قشر سنتی را از پایگاه اجتماعی برخوردار ساخته ، به شرط آنکه سنت ها و پندارهای سنتی جامعه قبیلوی را حفظ کنند .
« علما» در افغانستان توانستند دستگاه قضایی را در اختیار داشته باشند که البته اختیار قضایی در حکومت ، به خودی خود بیانگر در دست داشتن یک بخش از قدرت سیاسی است . اما مرجع قضایی- که مبین قدرت شرعی و یا مرجع تطبیق شریعت در جامعه اسلامی باید باشد – در حکومت استبدادی ، جزیی از دستگاه استبدادی است ، نه آن مرجعی که بتواند در کویر خشک و سوزان استبداد ، حد اقل از طریق صلاحیت و موقف قضایی در حکومت ، یک قطره آب عدالت به کام تشنهء مردم مسلمان بچکاند .« سراج التواریخ » کتابی که تحت نظارت شدید دربار نوشته شده است ، از فساد دستگاه قضایی – که « علما» در رأس آن قرار داشتند – چنین گزارش می دهد:
« عموم قضات و مفتیان حال ، خصوص قاضی عبدالله خان بن قاضی القضات سعدالدین خان ، که زنان مردم را به آنانی که تعشق می ورزیدند ، بالواسطه از زبان شوهرش ، شاهد گذرانیده ، طلاق می کنند . و از این گونه امور در هر روزه ، ده و پنج را به صدور می رسانند و در این مسئله سوگند یاد می کنم و خود را خانث نمی دانم ، بلکه داخل مسوده از آن می کنم که از اعمال و فعال قضات افغانستان بعد از این شاید شخصی از این مسوده آگاه شده ، بر مسلمانی ایشان اگر چه خداوند نفرین کرده ، نفرین کنند . و کسی نیز از صدور معاملات خلاف شرع شریف نمی تواند که به دولت آگهی بدهد . چه همه صبی و کودک و پیشکاران ایشان از سی سال کمتر عمر دارند و عارض را به هزار گونه شکنجه وعقاب گرفتار می سازند . » ( 44 ) ( 7 )
تجاوز روحانیون دینی دربار به عفت زنان مردم نورستان :
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
همه می داند که هدف امیر عبدالرحمن تبلیغ دین محمدی به صورت مسالمت آمیز و داوطلبانه هرگز نبود ، بلکه امیر هدف سیاسی داشت و در پوشش دین بالای مردم کافرستان به صورت ددمنشانه حمله بردند و از کشته ها پشته ها ساخت و باقی مردم این دیار مغلوب و محکوم را بر خلاف آیت قرآن : « لا اگراه فی الدین » به روز شمشیر مسلمان نمود و آنچه را که در عصر امویان و عباسیان به خصوص روی اهداف سلطه سیاسی و غارت ثروت ملی منجمله خراسان باستان به وقوع پیوسته بود ، امیر همان سیاست را در حق تمام مردمان کشور ما به خصوص در مورد شیعیان هزاره و مردم کافرستان با قصاوت ویژهء عملی نمود.
با این پژوهش آقای دای فولادی توجه فرماییم که می نویستد :
« وقتی « کافرستان » ( نورستان امروزی ) فتح گردید ، زمامدار برای مسلمان سازی مردم نورستان که بت پرست مانده بودند ، جمعی از ملاها را به آن دیار فرستاد تا « کافرستان » را به دین اسلام مشرف گردانند ؛ ولی ملاها مسوولیت دعوت به دین را فراموش کرده و چشم به ناموس مردم دوختند.« سراج التواریخ » دربار از این واقعه چنین حکایت دارد:
« ملا محمد حنیف و ملا عبدالغفور و ملا محبوب شاه و ملا موسی وغیره معلمین جدیدالاسلام که دختران و زنان مردم جدیدالاسلام را متصرف شده ، در آغوش کشیده بودند و همه را جنرال میر عطا خان به امر و فرمان حضرت والا ، چنانچه گذشت ، ارسال کابل نمود ... از جمله دو تن گریخته ، بعد همه محبوس شده بودند ، عریضه نگار حضور گردیده ، استدعای رهایی کردند ، و حضرت والا در روز 27 ربیع الثانی سنه 1317 در پاسخ ایشان نگار داد که : با وجود آنکه زن و دختر جدیدالاسلام را گرفتن از جانب دولت قدغن بود ، زنان و دختران ایشان را تصرف کردید و آن مردم را تعلیم امور دینداری نکردید ، آفرین به دینداری شما ! گناه از این زیاده چه شود ؟ شما که « عالم » هستید ، چنین کار کنید ، پس حال مردم آنجا چه خواهد بود ؟ » ( 45) ( 8 )
زمانیکه مردم مغلوب کافرستان با ضرب شمشیر دولت مستبد قبیلوی مجبورا مسلمان شدند و بعدا روحانیون فرستاده شده ء درباری در کافرستان هم ضمن غارت اموال و دارایی مردم آن سامان به دامان پاک زنان شوهردار ، بیوه ، دختران جوان و حتا دختران نا بالغ نورستانی ، پشه یی و سایرین که قبلا بت پرست بودند ، تجاوز جنسی نمودند و بدین وسیله سنت دینی قبیلوی خودها را در جوار جنایات حاکمیت خونخوار امیر به ثمر رسانیدند . آیا چنین روحانیون از دایرهء دین محمدی و انسانیت و عنعنات پسندیدهء ملی ما خارج نبودند ؟
امیرعقد نکاح با دختران هزاره را رسما منع کرد :
امیرعبدالرحمن با تداوم سیاست نابودی انسان های مظلوم و محکوم افغانستان حتا روش خاصی زن ستیزی را نیز در جامعه دنبال نموده که چنین نوع تنفر ، خصومت ، بدعت ، دشمنی نسبت به زن بازهم در کشور ما کم نظیر بوده است . امیر وقتی که با انواع مختلف مردم را از راه ارعاب ، خشم ، ترس در قید و اسارت قرون وسطایی خویش قرار می داد و حتا اختیار حیات و ممات مردم اسیر کشور را هم در انحصار مطلق خود قرار داده بود .
اصل قضیه از این قرار بود که امیر به قصد نابودی کامل جامعه هزاره ، بزرگ و خرد مردان هزاره را از تمام نقاط هزارستان وهزاره نشین با بهانه های واهی و بی اساس جبرا به کابل حاضر و آنان را با انواع گوناگون سر به نیست می کردند ، عده یی از زنان را با مهر قاضی به فروش می رساند ، جمعی را راهی زندان ها و سیاهچال های قرون وسطایی می نمود و باقی را حتا از حق ازدواج کردن هم کاملا ممنوع قرار می دادند که چنین اعمال در قسمت سایر مردمان کشور ما انجام نشده بود . منظور از منع کردن ازدواج مردان غیرهزاره با زنان هزاره بدین معنا بود که از رحم زن هزاره هیچ فرزندی به دنیا نیاید و بدین وسیله امیر از تکثر نسل هزاره کامل جلوگیری نمود تا این مردم معدوم گردد. چنانچه تقریبا تمام تواریخ معتبر گواهی می دهند که بیش از 62 در صد از جامعه هزاره با انواع مختلف از سوی امیر وقت نابود شدند.
دراین زمینه فیلسوف جوان و یکتای کشور ما آقای دای فولادی با نقل قول از سراج التواریخ چاپ 1372 ص 300 اثرممتاز ملا فیض محمد کاتب هزاره پدر تاریخ افغانستان فرمان امیرعبدالرحمن خان را در مورد زن ستیزی چنین می نگارد :
« هر که از مردم هزاره ، زن به نکاح بخواهد ، از نوکری دولت موقوف گردیده ، سه ساله مواجب خود را پس بدهد . » (29 ) ( 9 )
صدور فرمان فروش زنان هزاره توسط امیرعبدالرحمن :
آقای حبیب الله « ربیع » خواجه عمری از اسارت زنان پرده برداشته و آنان را به کسب آزادی دعوت می نماید :
قفس بشکن که تا آزاد گردی تو تا کی تن دهی در رنج و زحمت
ببازار فروش همچون متاعی برایت می نهند انواع قیمت
ملا فیض محمد کاتب هزاره مورخ دربار شاهی در صفحه 352 سراج التواریخ شرح مفصلی دارد که آقای دای فولادی مختصری آنرا چنین به نقل می گیرد :
« از خرید و فروش و زنان هزاره ، هر که می خرد ، شخص خرنده تومانی دو روپیه یعنی ده یک محصول بدهد . و از این ممره ، با وجود صدور امر اقدس ، هزاران زن و دختر خرید و فروش شد ، یک روپیه عاید خزانهء دولت نگشت . » ( 31 ) ( 10 )
پرسش اینست که آیا چرا انسان های بیگناه زن و آنهم اهل قبله به فرمان رسمی امیر وقت به فروش رسیده و از ده قسمت محصول فروش زنان بایست دستگاه سرکوبگرو ملیتاریستی دولت مستبد امیرعبدالرحمن تقویت می گردید ؟
آیا این عملکرد امیرهم خلاف قرآن کریم و کرامت انسانی نسبت به زنان محکوم و اسیر و جامعه کشور ما نبوده است ؟
تجاوز به دامن پاک زنان در ارزگان :
پس از اینکه مقاومت ضد استبدادی و جنبش عدالت طلبانه تمام مردمان افغانستان در برابر امیراجیر انگلیس به شکست مواجه شد و منجلمه مقاومت ملی هزاره ها نیز تاب تداوم نبرد در برابر ارتش 120 هزار دولتی و ملیشه های 40 هزاری جنوب و جنوب شرقی نیاورد و مردم هزاره بعدا از تحمیل قتل عام ها ، آوارگی ها ، اسارت ها ، از دست دادن تمام دارای ها وغیره خویش ناگزیرا از مقاومت دست برداشتند و به دولت تسلیم شدند . در این زمینه اراکین دولتی نه تنها به بهانه جمع آوری اسلحه به غارت اموال و دارایی مردم تسلیم شده دست بردند ، بلکه بی ناموسی را که در حق زنان نیز انجام می دادند، و آن را باعث افتخار پشتونوالی خودها نیز می دانستند .
در تحت حاکمیت استبدادی و نظامی امیرعبدالرحمن زنان کشور ما هم طبق فرامین دولتی و همچنان با دستورهای مستقیم سپاهیان و ملیشه های قبیلوی جنوب و جنوب شرقی نه تنها مورد اسارت ، کنیزی و فروش قرار می گرفتند ، بلکه خلاف اوامر خدا و سنت محمدی و ضد کرامت انسانی نیز به عفت زنان قصدا تجاوز جنسی می نمودند که آقای دادی فولادی باز هم متکی بر ص 247 سراج التواریخ اصل ماجرای مستند و کتمان ناپذیر را اینگونه شرح می دهد :
« اصل و حقیقت شورش هزاره ها این است که هم در وقت جمع آوری اسلحه بسیار تعدی دیدند و هم سه تن سپاهی در خانهء یکی از مردم هزارهء ارزگان برای گرفتن تفنگ وارد شده ، با زن او د ر شب جبرا زنا کرده خود اورا به سیخ تفنگ داغ همی کردند . » ( 24 ) ( 11 )
زنان کشور ما به استقبال مرگ رفتند و اما اسارت را نپذیرفتند:
تندی مکن برادر همسرنوشت من دیگر میآزمای در آتش سرشت من
با تمام فقر گوناگونی که جامعه ما بدان دست و پنجه را نرم می نمود و در زیر استبدادهای نظام تمدن ستیز قبیلوی و به خصوص زنان در تحت نا انسانی ترین شکنجه ، تعدی ، بی سرنوشتی ، اسارت ، کنیزی ، سیاهچال ها و ...حاکمیت خودکامه امیر خونخوار قرار داشت ؛ علی رغم آن زنان به این باور رسیده بودند که نسبت به اسارت ، کنیزی ، بی عفتی ، زندانی به سیاهچال ها وغیره « مرگ » را استقبال می نمودند تا « رمز شکست اسارت » و « میراث آزادگی » را با قربانی شدن جان های عزیز شان برای آیندگان ( مرد اسیر و زن اسیر ) بجاه گذارند و از این سبب به پیشواز « مرگ » می رفتند . با این مدرک از ص 367 سراج التواریخ توجه نماییم :
« سه تن از دختران هزاره که سید محمد خان حاکم جاغوری متصرف شده بود ... از نزد او گریخته ، و از عرض راه به دست افتاده ، دو تن ایشان مرگ را بر زندگی ترجیح داده ، خود را ذبح کردند . » ( 34 ) ( 12 )
مسلما که هیچ انسان بدون موجب وعلت جان عزیز خود را خودش نمی گیرد . اما وقتی که پای ناگزیری و اجبار در بین آمد ، و یا مقصد سازندهء آزادی و تکاملی کرامت والای نسان و انسانیت مطرح بوده ، خود را با یک هدف ماندگار « آزادگی » و شرافتمندانهء انسانی نیز قربانی می کند . با چنین مرگ از یک سو جوهر و سیاست مستبدین و نظام استبدادی عصرش را به باد افشاء گری و انتقاد قرار می دهد و از سوی هم میراث « آزاد زیستن » و « آزادگی » را برای آیندگان تحویل می نماید .
در افغانستان طی سه قرن اخير که قدرت مطلق حاکمه سیاسی در انحصار سران مستبد قبیلوی و طبقات جبار و بیگانه پرست جامعه ما بوده ، کوچکترين تلاشی در توسعه و انکشاف مادی ، اجتماعی و معنوی اين جامعه صورت نگرفت . برداران سلطنتی و سران ظالم قبايل پشتون بخاطر کسب سلطنت و قدرت و نوکر منشی به اجانب ، تمام مردم را تعمهء دم توپ می کردند و آتش جنگ های خانمان برانداز را میان اتنی ها و پیروان ادیان و مذاهب کشور ما همواره تا توانستند شعله ور نگهداشتند و صرفا برای خود خدمت کردند ، نه کدام خدمتی به مردمان محروم و مستحق کشور ما .
با جرئت تمام گفته می توانم که قبيله سالاران تمدن ستيز و حکام خودکامه و بيگانه پرست درانی تبار که تعداد شان از شمار انگشتان دو دست هم تجاز نمی کرد ، حتی اندک ترين خدمت مشروع را برای طبقات نادار و محکوم و گرسنهء پشتون خود نیز نکردند ، چه جای که ما توقع خدمات از آنان را به ديگر اتنی های محروم و اسیر افغانستان داشته باشيم . این کامل روشن است که به
جز از حاکمیت های استبدادی میرویس خان هوتکی ، نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین خروتی و
داکتر نجیب الله احمد زیی مربوط به قبیله غلزایی و دو مورد حاکمیت های استبداد سیاسی یعنی پادشاهی امیر حبیب الله کلکانی و ریاست جهوری برهان الدین ربانی هر دو تاجیک تبار ، دیگر تمام قدرت سیاسی در انحصار اربابان و سران مستبد برخی از شاخه های درانی بودند. در این میان بدون دوران های شاه زمان خان ، ایوب خان ، امیر شیرعلی خان کم و بیش و خاصتا اعلیحضرت امان الله خان حامی استقلال افغانستان و مدنیت خواه ، دیگر شاهان درانی تبار در قدم اول حقوق توده های محروم پشتون ما را با وحشت هر چه تمام و نیرنگ نیز غصب کردند. پس بايد با شواهد و داوری تاريخ پذیرفت که چنين حاکمان قلدر پشتون تا کنون نه تنها دشمن اصلی تمام جوامع غير پشتون در افغانستان بودند ، بلکه آنها اصلا دشمن عمدهء جامعه خواهر- برادر پشتون ما نيز بوده و می باشند .
فلهذا ، آنها از آنجائیکه غیر دموکراتیک بودند در زیر نام پشتون به جامعه محروم و محکوم پشتون ما و از آنهم خاص تر به زنان در بند و زنجیر کشیدهء پشتون ما خیانت های نا بخشیدنی را نمودند . مثلا منجمله خيانت حاکمان مستبد پشتون است که جامعهء خوب پشتون ما را متأسفانه در حصار تنگ روابط عشيروی و قبيلوی عقل برانداز دور از تمدن ، ترقی ، عصر خرد ، مدرنیته ، کثرتگرایی های اتنیکی ، دینی و مذهبی و زیست مسالمت آمیز و عادلانه با سایر مردمان محکوم و اتنی های ستمدیدهء افغانستان نگهداشته اند .
به طور مشخص در این اواخیر ملاحظه گردید که سهم زنان تحت ستم و مظلوم پشتون ما در انتخابات رياست جهموری 9 اکتوبر سال 2004 م به پائين ترين درجه قرار داشت . پس از همینجا هم نتیجه دشمنی طبقات و سران مستبد و حکام پشتون در مورد زنان تحت ستم پشتون ما نیز به اثبات می رسد . و این خود ثابت است که زنان جامعه پشتون ما در زیر شدید ترین و نا انسانی ترن استبداد مرد سالاران جامعه قبیلوی پشتون قرار دارند . آيا اين مبین و بيانگر خيانت آگاهانه و تعمدی شاهان ، اميران ، برادران سلطنتی ، اربابان و حاکمان ديکتاتور و ظالم و پشتون سالاران در مورد جامعه محروم پشتون و به ویژه در قسمت زنان ستمدیدهء و سیاه بخت پشتون ما نمی باشد ؟
در همين راستا هم است که تمام زنان اسیر افغانستان از هرگونه حقوق اجتماعی ، سياسی ، فرهنگی و اقتصادی محروم بوده که حتی تا کنون دختران صغير هم توسط مرد سالاران تمام اتنی ها و جوامع پشتون ، تاجیک ، هزاره ، ازبیک ، ترکمن ، بلوچ ، قزلباش ، نورستانی و سایرین به نامهای طويانه ، پيشکش ، ولور ، گله و شيربهای مادر به مردان متحجر کهنسال و زن دار مغایر دستورهای قرآنی ، خلاف خرد ، عقل ، دانش و ضد اعلامیه جهانی حقوق بشر به فروش ميرسند .
افزون بر آن ، ماهیت حاکمیت های استبدادی و غیر منتخب امیر حبیب الله کلکانی و برهان الدین ربانی ( یکی از شاخه های اخوان المسلمین ) کمتر از ماهیت انحصار حاکمیت های استبدادی و ضد ملی حکام خودکامهء پشتون ما نبودند . اما فراموش نگردد که اگر فرضا در عوض زمامداران مستبد پشتون و تاجیک ، اینبار اگر سردمداران دیکتاتور جوامع و اتنی های هزاره ، ازبیک ، ترکمن ، بلوچ و یا اربابان مستبد سایر اتنی های کشور ما در کرسی حاکمیت های غیر مردمی افغانستان در طی سه قرن گذشته تکیه می کردند ، شاید که عملکردهای استبدادی ، جنایات ، زن ستیزی ، بیگانه پرستی ، تمدن ستیزی و ... آنها هم کمتر از دولتمردان مستبد و حکام تمامیتخواه پشتون و تاجیک ما هم نمی بودند .
زیرا مسئله استبداد سیاسی وغیره مشخصهء این اتنی و آن اتنی و همچنان مربوط به پیروان این مذهب و آن مذهب و... مشخص نمی گردد ، بلکه موضوع ویژه گی های استبداد زمامداران خودکامه کشور ما اصل متعلق به تمام ساختار و نظام مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه استبدادی ملوک الطوایفی جهل پذیر ، جمود نگر و تمدن گریزقبیلوی در افغانستان بوده و می باشد . و خلاصه اینکه زمین تا آسمان جامعه ما را فرهنگ مسلط نظام قبیلوی و فئودالی احاطه نموده است. و چون هر ارباب و یا هر گروهی از مستبدان هر اتنی و هر منطقه و یا مربوط هر دین و مذهب کشور ما که به قدرت سیاسی بوده ، بالای مردم با تعدی بی حصر و خشونت ویژهء خودشان و حتا با قیمت تصفیه نژادی و کله منارها هم اگر شده است بالای مردم حکومت کرده اند . خصوصا این ادعای ما در مورد کارکردهای ضد انسانی و جنایت کارانه و ماهیت زمامداران غیر منتخب سه دههء اخیر کشور به صورت خاص تر در مورد طالبان تمدن ستیز و جهل پرست و مسلمان نماها کاملا صدق می کند.
پس بدین نتیجه می رسیم که ما هئیت کلیه مستبدین ، جلادان ، استثمارگران ، زن ستیزان ، عقل گریزان و سایر خودکامگان ولو که منشاء شکلی آنها از هر اتنی ، دین ، مذهب ، منطقه ، فرهنگ ، زبان وغیره باشد ، تفاوت ندارد ؛ زیرا ماهئیت و منافع طبقاتی مستبدانهء آنها و سایر خودکامگان مشترک می باشند .
فلهذا در عصر کنونی با عبرت گیری مثبت و سازنده از گذشته ها ، اگر زمامداران جدید کشور ما تحت ریاست آقای کرزی و حامیان بین المللی شان که اگر خواهان صادقانه و عملی استقرار امنیت پایدار ، صلح دائمی ، بازسازی اساسی ، ایجاد و نهادینه سازی جامعه مدنی و دموکراسی ، در افغانستان هستند ؛ بایست که تمام جانیان جنگی سه دههء اخیر را بدون استثنا به صورت بی طرفانه محاکمه ومجازات نمایند تا پند سازنده برای آیندگان باشد. و ازجانبی هم جریان بازسازی ، تحقق نهادینه سازی جامعه مدنی و مبداها و پیش شرط های نظام دموکراسی به صورت منظم و پایدار با اراده و خواست های مردم و نیازمندی عصر جدید تدریجا در بطن نظام جامعه رونق گیرد .
اصلا طرف توجه اینست که نظر خواهی اخیر نشان می دهد که 76 در صد مردم افغانستان خواهان محاکمه جنایتکاران جنگی در افغانستان شده اند . پس وقتی که آقای کرزی از سوی مردم به مقام ریاست جهموری انتخاب شده اند ، موصوف باید با اراده و خواست مردم که یکی هم همین محاکمه جنایتکاران جنگی هستند ، پاسخ مثبت و عملی بدهد تا اعتماد مردم و جوامع بین المللی نسبت به حکومت جدید آقای کرزی ایجاد گردد و در غیر بحران کشور ما به شکل دیگری ادامه خواهد یافت . مردم افغانستان و جهان انتظار آنرا دارند که دولت جدید آقای کرزی و ائتلاف بین المللی تحت قیادت ایالات متحده امریکا ، نهادها و نیروهای ضد ملی و ضد دموکراتیک را به هیچ صورت حمایت نکنند تا بیش از این به جامعه مثله شده و کشور ویرانهء ما از سوی آنها زیان نرسند . اگر دست اندرکاران امور سیاسی افغانستان و حامیان جهانی شان ، طالبان و سایر اسلام نمایان جهل پرست و دگم نگر را شامل حاکمیت سیاسی کشور ما نمایند ، بزرگترین جفا و ظلم را در برابر خدا ، کرامت انسان ، مصالح ملی مردم ما مرتکب شده و همچنان این کارشان ضد اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز خواهند بود .
وضعيت زنان در دوران طالبان انسان ستيز :
آقای حبیب الله « ربیع » خواجه عمری شاعر شهیر افغانستان دراین بخش از شعر خود ماهئیت زن ستیزی طالبان و همفکران شان را چنین افشاء می نماید :
برای آنکه دايم برده باشی بدست و پای زولانت نمودند
بنام دين اسير و برده گشتی « سياسر گفته زندانت نمودند »
برغم دين شدی محروم ز تحصيل بصحرا برده چوپانت نمودن
ببازار ستم همچون متاعی گهی قيمت گه ارزانت نمودند
از آنجای که با حاکميت شؤنيستی و تمدن ستیز طالبان و تروريستم بين المللی القاعده در افغانستان ، اين کشور در آستانهء فجيع ترين جنايت از سوی آنها و حاميان خارجی شان قرار گرفت . طالبان به طور بی شرمانه کنش و منش های ضد انسانی و ضد دینی زن ستيزی را به طور اخص در مورد زنان کشور ما به مورد اجراء گذاشتند . اينک برخی از کارنامه های طالبان تمدن ستیز را در حق زنان محروم کشور ما که صورت گرفته اند ، با اختصار بیان می گردد :
زمانیکه طالبان شهر باستانی بامیان را با خون ریزی و قتل عام اشغال نمودند . با گذارش رادیو بی بی سی بیش از یکصد زن و طفل شیرخوار هزاره که از ترس طالبان در کوه های پر برف پنهان شده بودند ، آنانان توسط طالبان دستگیر و به منازل شان برگردانده شدند . بعد طالبان دروازه ها را به روی آنها بستند و خانه های شان را به آتش کشیدند که این همه زنان و کودکان شیرخوار تعمهء آتش گردیده و به خاکستر مبدل گشتند.
طالبان ، زنان را از کارکردن و بيرون رفتن از خانه منع نمودند ، درس و تعليم و مکاتب را بروی دختران مسدود کردند ، زنان را با اجبار تمام به « برقع » پوشيدن مجبور ساختند ، زنان را در کوچه ها و جاده ها مورد شتم و ضرب قرار ميدادند ، به تعداد 33 زن و مرد مجرم را در ملای عام سنگسار نمودند ، زنان را در جمع مردم با ضرب گلوله تفنگچه به قتل رساندند ، طالبان ، زنان را به زور مرمی و شلاق در منزل اسير نگهداشتند ، رفتن زنان به حمام های عمومی توسط طالبان قطغن گرديدند ، شفاخانه ها را به روی زنان محدود نمودند ، مراجعه کردن زنان مريض نزد داکتران مرد کاملا ممنوع بود ، اسارت و شکنجهء بیشتر زنان توسط طالبان با وحشت هرچه تمام تر ادامه داشت ، طالبان به طور فوق العاده فروش زنان اسير هزاره ، تاجيک ، ازبک و ترکمن وغیره را به عربهای وهابی و ديگر خارجيان رواج بيشتری دادند ، بالاترين تجاوزات جنسی بالای زنان از سوی طالبان و حاميان شان در افغانستان به عمل آمدند ، طالبان تمام آثار و ابدات تاریخی ، نهادهای تعلیم و تربیه و معارف افغانستان را از بین بردند ، بت های باستانی بامیان را نابود کردند و هزاران جنایت دیگر را انجام دادند .
طالبان ، بر اساس فرهنگ و سنت های منفی قبايلی و روستایی پشتون در ضديت خاص عليه همهء زنان ، به خصوص بر ضد زنان اقوام تاجیک ، هزاره ، ترکمن ، ازبک و ساير اقليت های قومی ، مذهبی ، د ينی و ضمنا ضد مظاهر تمدن عصر و جامعه مدنی در کشور ما نیز قرار گرفتند. طالبان چنين اعمال ضد انسانی خود ها را در پوشش دين اسلام با کمک تروريستان القاعده و متجاوزين پاکستانی بالای مردمان بی وارث و بيگناه افغانستان انجام دادند. و اکنون که طالبان در ظاهر به حاشيه رفتند ، بازهم مکاتب دختران را در هر گوشه و کنار مملکت با آتش می کشند ، جايهای درس و تعليم دختران و کار زنان را با بمب منفجر می دارند و طالبان اين گونه عملکردهای ضد اسلامی خود ها را افتخار پشتونوالی نیز می دانند .
خلاصه اینکه کارنامه های ضد انسانی و ضد اسلامی طالبان ، با اشارات کوتاه گونه فوق هرگز بيان شده نمی تواند . و اين وظيفه محققين ، پژهشگران ، سياسيون بی طرف و فرزندان اصيل اين کشور ما است که تمام کارنامه های سیاه طالبان و همفکران خرد ستیز و سایر جنایت کاران کشور شانرا با زير بنای آگاهی لازم به تحليل گرفته و به جامعه و جهان معرفی دارند و دامان مردم ما و به خصوص جامعه مهمان نواز پشتون ما را از لکهء ننگ و کارکادهای ضد انسانی و ضد اسلامی طالبی و وهابیت پاک نمايند . بايد افزود که اعمال ضد بشری طالبان ، القاعده و همفکران شان به ويژه در قسمت زنان، باعث ننگ و نفرت هر انسای روی زمين ، هر مسلمان و هر فرد کشور ما بوده و می باشد . پس نباید جامعهء مهمان نواز و محروم پشتون ما را با اعمال ضد بشری و ضد اسلامی رهبران تمدن ستیز و شاهان مستبد پشتون یکی دانست . زیرا جامعه پشتون مظلوم و بیگناه ما مانند مردمان سایر کشور ما جدا از تمام خودکامگان پشتون می باشند . همان طوری که مسئله مستبدین و جنایت کاران مربوط اتنی های تاجیک ، هزاره ، ازبیک ، ترکمن ، نورستانی ، بلوچ ، قزلباش و سایرین جدا از این اتنی ها و مردمان تحت ستم و بیگناه شان بوده و می باشند .
جالب اینست که شخص آقای کرزی رئیس ادارهء موقت دولت افغانستان پس از تصویب کنفرانس بن ، طالبان را به « میانه رو » و غیر میانه رو تقسیم کردند . و همان بود که نه تنها تا کنون رهبران طالبان ، حزب اسلامی و القاعده گرفتار و محاکمه نگردیدند و یک تعداد که اسیر هم شده بود ، مجددا به صورت علنی و بدون محاکمه آزاد شد ، بلکه برخی از زمامداران قومیت خواه و محور طلب در اطراف آقای کرزی و حامیان جهانی شان عملا در صدد آن اند که طالبان ، افراد حزب اسلامی حکمتیار را دوباره در ارگان های کلیدی و حساس کشور نصب نمایند . از طرفی دیگر طالبان ، افراد حزب اسلامی و القاعده حملات تروریستی خودها را علیه د ولت کنونی افغانستان و قوای ائتلاف بین المللی هر چه بیشتر افزایش می دهند . وقتی که این چنین جانیان جنگی مطابق معیارهای حقوق جهانی و ملی کشور ما دستگیر و در یک محکمه بی طرف و آزاد محاکمه و مجازات نگردند ، آیا خلاف اوامر خدا ، ضد قانون اساسی کشور، ضد اعلامیه جهانی حقوق بشر و مغایر مصالح ملی مردمان تحت ستم و در سوگ نشستهء خویش عمل نکرده ایم ؟
پایان قسمت چهارم
________________________________________________________________
منابع :
1 - ص 221 ایمان و آزادی ، مولف دای فولادی .
2 - ص 243 ایمان و آزادی ، مولف دای فولادی .
3- ص 228 ایمان و آزادی ، مولف دای فولادی .
4 - ص 239 ایمان و آزادی ، مولف دای فولادی .
5 - ص 239 ایمان و آزادی ، مولف دای فولادی .
6 - ص 239 ایمان و آزادی ، مولف دای فولادی .
7 - صفحات 121 و 122قلمرو استبداد، مولف دای فولادی چاپ دوم 1382
8 - ص 122 قلمرو استبداد ، مولف دای فولادی چاپ دوم 1382 )
9 - ص 272 قلمر استبداد ، مولف دای فولادی چاپ دوم میزان 1382
10- ص 272 قلمرو استبداد ، مولف دای فولادی چاپ دوم 1382
11 - ص 267 قلمرو استبداد ، مولف دای فولادی چاپ دوم 1382
12- ص 273 قلمرو استبداد ، مولف دای فولادی چاپ دوم 1382