ازدواج های اسارتبار و فاجعه آفرين در افغانستان
انجنير غلام سخی ارزگانی از آلمان
با کلامی از شاعره شهير و گرانقدر شا بی بی ناله :
دل پاکت نموده پر ز نفرت قيامت بر سرت کرده قيامت
به کنج خانه آه و ناله داری به پای نازکت زولانه داری ( 1)
ساختار جامعه افغانستان بر اساسات ، خصوصيات و قانونمندی عينی و واقعيت های موجود نظام قبيلوی مسلط بر روابط اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و سياسی ويژه خودش بناء يافته است . همه روبناها و سنت ها محصول فرهنگ مادی و معنوی همين سيستم بر مناسبات جامعه بوده که يکی هم مسئله ازدواج در افغانستان است که بدان مکث گذرا و شتاب زده صورت می گيرد :
مسلما هر جامعه بشری ، برای بقاء خويش به زاد و ولد و يا تکثير نسل نياز دارد . يعنی پسر و دختر با ازدواج خود تشکيل خانواده داده ؛ تا فرزندی به دنيا بياورند و بقاء نسل بشر را تضمين نمايند که اين جريان طبيعی ميان تمام جفت های مذکر و مؤنث وجود دارد .
در فرهنگ سيستم قبيلوی کشور ما ، ازدواج ها بر خلاف آموزه دين ، عقل ، منطق و مغاير قوانين پسنديده جوامع متمدن و به خصوص در تناقص به اساسات و منشور اعلاميه جهانی حقوق بشر صورت می گيرد که مبنای سلامت کانون خانواده را سخت خدشه پذير نموده و جامعه را در همين رابطه از حالت پويايي باز داشته و آنرا در گهواره خرافات کهنه نظام ملک الطوايفی نگه داشته و ميدارد .
مرد سالاران ازدواج دختران و پسران صغير را از جمله « حقوق مشروع » و صلاحيت عام و تام مردان دانسته که در رأس خانوده های خويش به عنوان پدران اخذ موقع نموده اند که به رسم معمول آنرا پدرشاهی گويند . اين سنت در تمام روابط اجتماعی مردم افغانستان حاکم است . با شواهد عينی گفته می توانيم که دختر 9 تا10 ساله در جامعه قبيلوی هزاره و دختر 6 تا 7 ساله در جامعه سربستهء قبيلوی پشتون به شوهر داده می شود ؛ که اين عنعنهء ظالمانه و خرافاتی و ضد انسانی و مغایر اسلامی و همچنان دور از منطق و نیازمندی حکم تکامل قانونمندی زمان در بين ديگر اقوام و اتنی های خواهر- برادر افغانستان نيز عملا به مقياس گوناگون وجود دارد که بدان هيچگونه مقابله و مبارزه لازم صورت نگرفته است .
اينک يک نمونهء از نقش ضد ترقی و نيات زن ستيزی و اسلاميستان يزيدی را که 85 سال قبل در امور قانون اساسی کشور مداخله نموده است ، از حافظه خويش دور نکنيم که چنين آمده است : « عده ای از ملايان پس از عکس العمل شديد در برابر گرايشات امير امان الله به طرف اصلاحات مدنی و آوردن نورم های مدنی در کشور ، اين پيشنهادات را برای شاه ارايه داشتند :
« نکاح صغير جايز است ؛ زن بايد در خانه تحصيل کند ؛ ملا و قاضی در محاکم مأمورين شامل اعضای محکمه باشند ؛ در مدارس قبل از تحصيل السنهء خارجی ، شرح عقايد و دينيات خوانده شود ؛ محتسب به احتساب پردازد ؛ امور ملا و موذن مساجد تنظيم گردد ؛ آزادی فردی عبارت از آزادی در امور شخصی است نه در سياست و مذهب و ديانت ؛ ازدواج يک مرد با چهار زن درست است ؛ ... زنان دست و روی خويش را می پوشند و موی خود را کوتاه نمی کنند ؛ در تدريس ملاها شهادت نامه خواسته نمی شود ؛ توزيع تذکرهء نفوس منع ؛ در هر حکومتی يک نفر ملا محتسب مقرر می گردد ؛ زنان برقع خواهند پوشيد ؛ نظاميان مريد شده و مرشد گرفته می توانند ؛ مکتب و انجمن حمايت از نسوان تا تأسيس مجلس اعيان و وکلا معطل است .» » ( 2 )
آيا اين پيشنهاد دلالان دين در ضديت کامل قرآن کريم ، انسانيت ، تمدن ، خرد ، جامعه مدنی و دموکراسی قرار نداشته و ندارد ؟ آيا طالبان ، وهابيان ، حزب اسلامی حکمتيار و ساير اسلاميستان خواهان تطبيق پيشنهاد فوق در کشور ما نيستند ؟
تاريخ سياسی و اجتماعی ميهن ما گواه بر آنست که تفکرات و سنت های ضد مدنيت و ضد ترقی فوق از قرن ها قبل بدين طرف در تمام مناسبات جامعه افغانستان حاکم بوده و حتا اين گونه تمدن ستيزی ها و تجدد ستيزی ها در جريان اين سه دههء اخير در خيلی از موارد خسارات جبران ناپذير را در افغانستان به جا گذاشته اند . دستورات و عملکردهای ضد انسانی و ضد اسلامی و ضد مدنی اسلام گرايان سياسی و علم ستيزان بومی کشور ما با حمايت القاعده ، پاکستان ، عربستان سعودی ، امارات متحده عرب ، ساير همسايگان ، امريکا و غرب وغيره به بهانه های تطبيق « شريعت » ، استقرار « امنيت » ، جمع آوری « سلاح » ، حکومت « وسيع البنياد » و ... در افغانستان تمام جهان بشريت را به وحشت انداختند . در اين ميان ، جنايات را که طالبان در افغانستان انجام داده و هنوز می د هند در تاريخ بشر کم نظير می باشند .
چرا ازدواج صغير را فاجعه آفرين ميدانيم ؟
اول- دختر به بلوغ نرسيده و سن قانونی اش را تکميل نکرده است که به شوهر داده می شود . دوم- دختر صغير است که از طرف پدر و يا برادر بزرگش به زور در قيد نکاح مرد قرار مي گيرد . سوم- پدر ، دخترش را تحت نام : پيشکش ، ولور ، طويانه ، شيربهای مادر وغيره به پدر پسر به فروش ميرساند . يعنی دلبندش را مانند الاغ و اجناس سودا می کند . چهارم- اين معامله تنها و يک جانبه از سوی پدران دختر نيست ؛ بلکه پدر پسر نيز در اين معرکه سهم مساوی دارد . زيرا پدر پسر آمادگی خريداری دختر را ميگيرد و پدر دختر آمادگی فروش دخترش را به خريدار دارد . بالاخره در اين مسئله ننگين و فاجعه آفرين هر دو پدر ، پس از چانه زنی ها و دلالی ملايان و موسفيدان ، قيمت فروش دختر مورد تاييد جانبين قرار گرفته ؛ پدر دختر خوشحال به خانه بر می گردد که دخترش را به قيمت خوب فروخته است و پدر پسر نيز خرامان کرده به خانه خود ميرود که دختر را برای پسر خود خريده اند . و ملا هم از هر دو طرف فيض فروان را می برد . در اين مورد قيمت دختر بصورت پول نقد و جنس از سوی پدر پسر برای پدر دختر تدريجا پرداخته ميشود . بعدا تدارک مراسم طوی ( عروسی ) با مصرف خانوادهء داماد صورت ميگيرد .
ملا که خود را مبلغ دين خدا در جامعه می داند ، آيا در اين معامله خريد و فروش انسان دختر خلاف دستور و ارشادات قرآن خدا ، نقش دلالی را بخاطر نفع نفس ظالمانه و هوسمندانهء خود بازی نکرده است ؟
در اين معامله اسارتبار که دختر هنوز طفل است ، نه از قيمت فروش خود چيزی را ميداند و نه حتی برای يکبار هم اگر شده باشد ، پسر را که به همسری اش کانديد نموده اند ، ديده است و همچنان از تشکيل خانوادگی هرگز بوی هم نمی برد . اين دختر صغير که لباس عروس ( لباس غم ) را به تن نموده ، با اجبار و اشک ريزان از آغوش پرمحبت مادرش جدا شده ، بطرف خانه شوهر برده ميشود . در همچو تعامل گاهی دختر صغير به مردی به شوهر داده می شود که سن مرد دو و يا سه برابر سن دختر می باشد . و زمانی هم است که برعلاوه آن ، دختر صغير برای شخص زن دار فروخته می شود . و اکثرا هم دختر و هم پسر نابالغ جبرا وادار به ازدواج همديگر می گردند که اصلا دهان شان بوی شير مادر مي دهند .
اين چنين ازدواج ها در هر مقطع زمانی و مکانی مغاير دستورات الهی ، منافی نهادهای حقوقی بين المللی و منجمله اعلاميه جهانی حقوق بشر و ضد انسانيت و ضد منافع ملی هر جامعه و هرکشور اسلامی و به خصوص خلاف مصالح مردم و ميهن ما در افغانستان اند .
نتايج ازدواج های اسارتبار و فاجعه آفرين :
اول- دختر نابالغ از نگاه جسمانی هرگز آمادگی همسری و همبستری را با مرد ندارد . زيرا تمام ارگانهای بدن دختر در مراحل ابتدايي جوانه زدن و نمو قرار دارد و عضلات و استخوانهای اندام دختر در حال شکل گيری است . دختری که قبل از ثمر جوانی به قيد نکاح مجبور گردد ، از رشد جسمی و طبيعی باز مانده ، لاغر و نا توان با ر می آيد و در واقع يک انسان شير سوخته به دنيا غم انگيز خود قدم می گذارد . در اين صورت قد دختر کوتاه و از لحاظ جسامت ضعيف و حد اکثر عمرش به 40 سالگی هم نمی رسد که ناگزير سنگ لحد را بوسه می زند .
دوم- دختری که پيش از ايام پختگی جسمانی به خانه شوهر يعنی باشگاه ننگ و اسارت ابد فرستاده می شود . اولاد که به دنيا می آورد ، طفلش نيز ضعيف البنيه می باشد و يا شايد طفل قبل و يا بعد از تولد نيز ضايع گردد . واضحا طفی که از مادر ناتوان تولد شده باشد ، دارای رشد عادی جسمی ، روانی ، فکری ، شخصيتی نبوده و از کاروان ترقی و تمدن به عقب می ماند . لياقت ، ذهنيت ، جرأت او به حد کمال و جمال نمی رسد و يا شايد هم فاسد بار آيد .
سوم- دختر صغير شوهر دار ، بهترين بهار و زمينه های رشد روانی ، انديشه و شخصيت يابی را در اجتماع از دست ميدهد .
شخصيت فردی و اجتماعی او از پويايي طبيعی باز مانده و در مناسبات خانوادگی ، خويشاوندی و ديگر ابعاد اجتماعی در پايين مقام قرار می گيرد . او از جامعه منزوی است که مرد سالاران نا اورا « سياه سر » ، « کوچ » ، « عاجزه » و ... گذاشته که به دين وسيله نام « زن » را هم از او می گيرند .
چهارم- دختر که قبل از وقت در آغوش شوهر ( يعنی آغوش اسارت ) گرفتار ميگردد ، هيچگاه از لذت همسری برخوردار نمی گردد . زيرا هم دختر و هم پسر در موقعيتی نيستند که از ميوه های همديگر استفاده کنند و معلوم است که ميوه های هردو جانب نارس هستند . مثال درختی را می ماند که ميوه اش را قبل از پخته گی به زور کنده و با اجبار تمام به دهن برده شود که نه مزه دارد و نه داراي مفاد می باشد .
پنجم- دختر که بطور اجبار توسط پدر و يا بزرگانش به زندان خانه شوهر سپرده شده ، حق انتخاب آزاد را از دختر ربوده و دختر از حق طبيعی و انسانی خويش يکبار نی ؛ بلکه بطور دايم محروم شده که همين گونه حق کشی ها ؛ زير بنای حاکميت مرد سالاری و شؤن نظام قبيلوی را در مناسبات اجتماعی ، مناسبات اقتصادی ، مناسبات سياسی ، مناسبات روانی و مناسبات فرهنگی جامعه واپسگرای قبيلوی پيش از بيش تقويت می نمايد .
ششم- دختر که در چنين شرايط طفلی را به دنيا می آورد ، قادر نيست که نوزادش را مطابق مقتضيات زمان تربيت و به جامعه تقديم نمايد . واضحا در صورت که مادر عقب ماند باشد ، طفل او نيز از تربيه سالم برخوردار نخواهد شد .
هفتم – در شرايط کشور ما ، هر زن حد اوسط هفت طفل را به دنيا می آورد و يک زن در زير بار چنين اولاد داری
( يعنی زن اسير اولاد هم ) بيش از نصف حيات گرانبهای خويش را از دست ميدهد . در واقع در شرايط زندگانی ناگوار جوامع عقب مانده ، برای يک زن داشتن يک طفل ، يک حلقه سوزان ، دو طفل دو حلقه سوزان و ... زنجير بردگی و اسارت غمبار برای زن به شمار می آيد .
هشتم- دختر که به جای آموزش ، تعليم و تربيه قبل از موقع درگير نظام خانوادگی اسارتبار گردد ، فرصت فراگرفتن علم و دانش را به طور دايم از دست داده و اين چانس طلايي را تا هنگام مرگ هم نصيب نخواهد شد .
همين مکتب ، دانشگاه و علم اند که مقام انسانيت را بصورت شايسته تثبيت نموده ؛ تا آدميان به آن حد رشد و کمال خود نايل آيد که با تقوا ، پرهيزگاری و شايسته سالاری خويش به عنوان نماينده خدا در روی زمين عرض اندام کنند . خداوند لايزال به دانش و قلم سوگند ياد نموده و انسان را با زيور علم ، خرد و خود سازی درمبارزه عليه جهل و جمود انديشی و ضد هرگونه خرافات و عقبگرايي دعوت کرده است . و همچنان در مورد ارزش علم و خرد و دانش تعدادی از شعرا چنين داد سخن زده اند :ز دانش بسازيم کاخی بلند که از باد و باران نيايد گزند
به گفته اين شاعر :
ترا علم در دين و دنيا تمام که کار تو از علم گيرد نظام
سخن فردوسی :
خرد به همه نيکوييها سر است تو چيزی مدان کز خرد برتر است (3 )
بازهم فردوسی می فرمايد :
دلی کز خرد گردد آراسته چو گنجی بود پر زر و خواسته ( 4 )
به گفتهء نغز اين شاعر:
چو شمع از پی علم بايد گداخت که بی علم نتوان خدا را شناخت
استاد بيتاب گفت :
هر که مکتب رفت آدم ميشود نور چشم خلق عالم می شود
اين شاعر گويد:
همنشينی به از کتاب مخواه که مصاحب بود گه و بيگاه
همچنين همدم لطيف که ديد که نرنجيد و هم نرنجانيد
باز هم به سخن فردوسی:
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پير برنا بود ( 5 )
مسلما زن بی سواد و بی علم ، بجز از طفل بی سواد و جاهل چيزی ديگری به ميهن و مردمش عرضه کرده نمی تواند که باز هم عامل آن ، همان محروميت زن از حق تحصيل ، تعليم و تعيين سرنوشت شان است که از سوی فرهنگ و نظام مسلط قبيلوی بر زنان جامعه جبرا تحميل گرديده است و جامعه را پوسانيده اند .
نهم- نتايج ازدواج های غم انگيز و ظالمانه يکی هم اينست که زن فقط بايد طفل به دنيا بياورد ، لباس بشويد ، طعام بپزد و خلاصه به تنهائی در زير بار طاقت فرسای کار خانودگی جان بدهد . و پيش از آمدن شوهر ، همه چيز بدون کم و کاست آماده باشد ؛ و الا حد اقل مجازات زن ، همانا « پدر لنعت گفتن » است که نثار زن مظلوم ميشود .
اين زن سياه بخت که اسير اولاد ، محصور خانه و برده شوهر است ، بسوی زندگی بی هدف روان است ؛ تا اينکه ناگهان به سنين 25 و 30 سالگی سنگ لحد گورستان را به صورت آرام و دايم در آغوش مي گيرد و حيات اسارتبار و اندوه گين اش با پايان همين شب تار و غمبار ميرسد و در قبرستان « آزاد ، آزاد و چه آزاد ! » می خوابد .
افزون بر اين است که در همچو ازدواج های ناگوار و ظالمانه در کنار پدران دختر و پسر ، نقش ملا ، مولوی و موسفيدان خيلی برجسته است . و روحانيون هميشه نان شان در روغن است و از شب خواستگاری دختر تا بعد از مرگ دختر در صحنه حضور دارند و نقش نيرومندی را در تحکيم روابط پوسيده و فرهنگ خرافاتی قبيلوی و ارباب و رعيتی در ميان جامعه به عهده دارند .
عدم تطبيق قانونی سن ازدواج در کشور :
حقوق دانان ، قانونگذاران ، مفسيرين وتحليل گران دانش و حقوق مدنی با توجه بر اوضاع اجتماعی ، سن ازدواج را در« اهليت ازدواج » می دانند . دولت ها نظريات آنها را تصويب نموده که اهليت ازدواج برای دختر سن 16 و برای پسر 18 ساله می باشد و در قانون افغانستان نافذ بوده است . ولی در عمل قوانين رسمی تطبيق نشده است ؛ زيرا دولت ها نماينده و حافظ منافع سيستم قبيلوی در اين مرز و بوم بلاکشيده ما بوده است ؛ نه برای عدالت و تطبيق قوانين . از آنجای که در نظام های جامعه ما ، فرهنگ و شئؤن سيستم ديرپای قبيلوی حاکم است و هيچ گونه تغييری در اساسات امور مادی ، معنوی ، اجتماعی ، فرهنگی و سياسی جامعه بر مبنای خرد و آگاهی سياسی و غنای فرهنگی ايجاد نشده ؛ پس هرگونه حکم ، پيشنهادات اصلاحی که از بالا وارد جامعه گردد ، هيچ دردی را مداوا نکرده و صرف برای فريب اذهان جامعه و جهان است و بس .
زمانيکه حاکميت های سياسی همواره به زور و با پشتوانه کشورهای خارجی از ملت ما غصب گرديده و چنين نظام ها بطور دايم حافظ منافع اربابان ، مالکان بزرگ ارضی ، مولويان ، قدرت مداران و بيگانگان باشند ؛ چطور ممکن است که از جمله ، قوانين اساسی را اولا بصورت سازنده تدوين و بعد آنرا صادقانه جهت اصلاح امور کانون خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی ، سياسی و فرهنگی جامعه به معرض اجراء قرار دهند ؟ و يا اينکه زمام داران دايما به مردم افغانستان وعده های آبادی ولايات ، تأسيس بيمارستانها ، جاده ها ، اصلاح سيستم آبياری و زراعت وغيره را رسما داده اند ؛ اما در عمل دروغ آنها بارها نيز ثابت شده است که يک خيانت آشکار است :
مثلا در زمانهای ظاهرشاه ، محمد داود و داکتر نجيب الله هر کدام شان تعهد سپرد که شاهراه آسيايي کابل- هرات از طريق مناطق مرکزی به کمک منابع خارجی و داخلی احداث می گردد و در مطبوعات وقت نيز نشر شد که عنقريب کار احداث اين شاهراه در حال شروع است . ولی در عمل عدم صداقت هر يکی از اين حکام به مردمان محکوم کشور ما به اثبات رسيد . اگر اين شاهراه آسيايي از طريق هزارستان ، کابل – هرات را وصل می کرد ، مردم را در امور تجارت ، توريسم ، ارتباط با جهان خارج ، توسعه اقتصادی و فرهنگی مساعدت می نمود و مناسبات اقتصادی روستايي تدريجا جايش را به اقتصادی تجارتی و نظم نوين اجتماعی و فرهنگی ميداد .
از همين مثال نيز به خوبی درک می گردد که اغلبا ، نه قوانين به نفع ملت و ميهن طرح گرديده و اگر در قوانين دولت های اخير موادهای مثبت نيز درج گرديده بودند ، اجرای آن هرگز مد نظر گرفته نشد . زيرا ماهيت دولت ها ، مردمی و ملی نبوده و چنين حاکميت ها ممثل اراده بيگاناگان و طبقات ستمگر و صاحبان زور و زر در کشور ما بودند .
رفع سنت های خرافاتی ازدواج در جامعه :
به نظر من ، اول از نگاه دين ناب محمدی ازدواج اطفال صغير به سنين 6 تا 10 ساله با اکراء نه قابل پذيرش است و نه منطقی . دوم از لحاظ انسانی چنين ازدواج ها نبايد صورت گيرد و که انسانيت و اسلاميت ما را زير سوال قرار داده و ميدهد . سوم اينکه ، در ارتباط با موازين حقوقی جوامع جهانی و اعلاميه جهانی حقوق بشر کار بس ناشايسته به شمار می آيد . بناء بر دلايل فوق اگر موضوع حقوق زنان و از جمله ازدواج با صغيران عملا رفع نگردد ، نه تنها افغانستان هرگز قادر نخواهد بود که در جوامع بين المللی و خانواده بشری جايگاه مناسب و شايسته را کسب نمايد ؛ بلکه اصلاحات اساسی بناء بر مبنای اقتضای زمان در تمام نهادهای جامعه درکل و بصورت خاص درکانون خانوادگی هرگز ايجاد و نهادينه نخواهد شد .
در مورد ازدواج نظر صاحب قلم اينست که ازدواج با صغير کاملا از طريق قانون اساسی دموکراتيک آينده کشور منع گردد و خريد و فروش دختر مجاز نباشد . دختر به هر سنی که باشد به زور به شوهر داده نشود، دختر و زن بيوه در انتخاب همسر و ازدواج و طلاق خود عام الاختيار باشد . زيرا ، خداوند اين حق را برای انسان داده است که انسان حق انتخاب زندگی و سرنوشت آينده خود را خودش دارد و در قرآن کريم اکراه و اجبار از سوی انسان بالای انسان ديگر به هر شکلی که باشد ، کاملا منع شده است .
خداوند در قرآن چنين بشارت داده است : « ما فرزندان آدم را کرامت بخشيديم .» ( 6 )
اگر دستورات عادلانه و دموکراتيک قرآنی برای تحقق کرامت انسان ، سعادت و حيات خردمندانه و ترقی نظام مادی ، اجتماعی و معنوی بشر قابل قبول است ، و اگر اعلاميه جهانی حقوق بشر جهت برقراری عدالت اجتماعی و همچنان زدودن هرگونه تبعيض و جمود نگری در جامعه مورد پذيرش است ، و اگر به قوانين پسنديده و مشروع بين المللی بدون ريا عملا ارج می گذاريم ، و بالاخيره اگر به آرمان و کرامت انسانی باورمند هستيم که هيچ شک و ترديد هم نيست ؛ پس با مقتضای عصر کاملا ضرور است که برنامه تحقق تساوی حقوق حقهء مرد و زن را در تمام سيستم نظام جامعه تطبيق نموده و تا کرامت انسانی تمام اعضای جامعه با وجه احسن و عاقلانه در مسير تکامل تدريجی ، مسالمت آميز و پويايي لازم قرار گيرد و بدين وسيله تحقق انديشه و آرمان های انسان محوری و انسان سالاری را در اذهان و قلب های ما انسانها زنده کنند و تا جوامع بشری تدريجا به نعمت و ماهيت واقعی و تکاملی لازم انسانيت و کرامت والای انسانی شکوهمند و ناب نايل آيند .
تجويز ازدواج پس از ختم مکتب و دانشگاه :
اگر ازدواج قبل از ختم مکتب و دانشگاه صورت گيرد ، خيلی مشکل خواهد بود که جوانان با متاهل بودن و مسؤليت کانون خانوادگی خودها مؤفق به ختم درس و تحصيل خويش گردند . زيرا ، زمانيکه جوانان دختر و پسر صاحب اولاد شدند و افزون با مشکلات اقتصادی و اجتماعی ديگر ، ناگزير می شوند که دوسيه درس و تحصيل را با درد و دريغ فراوان به طور ابد بسته کنند و اين بهترين فرصت کسب دانش را از دست بدهند . علاوه برآن ، جامعه ما به آن حد کمال و جمال نرسيده است که جوانان همسردار در جريان درس و تحصيل هم از نعمت کار و ساير رفاء اجتماعی- اقتصادی برخوردار باشند و تعليم را که طولانی نيز گردد تا حدودی مؤفقانه به انجام برسانند . ولی باوجود آنهم در روند کانون خانوادگی ادامه کار و هم تحصيل برای يک دختر و پسر متاهل خيلی دشوار و حتا ناممکن است .
تأکيد بر اينکه اگر تعليم ، تربيه و آموزش از صنف اول تا ختم صنف 12 برای اطفال و جوانان دختر و پسر اجباری گردد . و در اين صورت وقتی يک جوان از صنف دوازدهم فارغ ميشود ، اقلا از لحاظ جسمانی ، فکری ، اجتماعی وغيره آمادگی نسبی تعيين سرنوشت ، ازدواج ، شموليت در دانشگاه ، کار کردن وغيره را بدست آورده است . و اگر يک جوان از دانشگاه فارغ شود که کم و بيش سن 24 سالگی را نيز تکميل نموده است ، او بصورت عقلانی و شايسته ميتواند که تعيين سرنوشت نمايد . مثلا : يک جوان ( دختر و يا پسر ) که فاکولته را تمام نموده ، در موقعيت قرار دارد که با شايسته سالاری و طبق خواست خود ، با توجه با تحصيل رضايت والدين و متعلقين شان دست به تشکيل کانون خانواده ببرد . زيرا چنين جوان با آگاهی و خوشی به رضا ازدواج سالم می کند و به توان خود متکی است . پس با چنين شرايط اند که يک جوان « اهليت لازم » ازدواج را صاحب شده و يقينا که بازدهی اين گونه ازدواج ها يک کيفيت نوينی را در بطن کانون نظام خانوادگی کهنه بوجود آورده و زير بنای تحقق جامعه مترقی و عصری را با ارمغان خواهد آورد .
به نظر راقم اين سطر در آينده اگر حد اقل قانون ازدواج بعد از ختم صنف 12 و حد اوسط ازدواج بعد از فراغت دورهء دانشگاه برای جوانان و بخصوص دختران در قانون اساسی دموکراتيک طرح و عملا در جامعه پياده گردد و همچنان ساير دختران و زنان بی سواد و کم تعليم قانونا از حق ازدواج داوطلبانه خودها نيز برخوردار گردند ؛ در اين صورت بخش مهم بحران و ازدواج های فاجعه آفرين جامعه کاهش يافته و بنياد کانون خانوادگی نوين با زير بنای عقلانيت ، منطق و خرد سالاری و مطابق با بستر تکامل ضرورت زمان گذاشته خواهد شد .
فصل نوين و اميدوار کنندهء کشور :
فعلا همه به اين باور اند که پس از 23 سال جنگ و به ويژه با سقوط حاکميت سياه طالبان و القاعده ، فصل نوينی در افغانستان گشوده شده و افغانستان حامی بين المللی پيدا کرده است . و اينک پس از تشکيل دولت انتقالی در کشور در متن قانون اساسی جديد جايگاه مناسب و عملی را برای تحقق تساوی حقوق حقهء زنان با مردان نيز مد نظر گرفته نشده ؛ که جای خيلی افسوس است و باز هم مانند گذشته ها ، يک جبر بزرگ در مورد سرنوشت زنان ميهن ما صورت گرفته است . مرد سالاران با سنت های عوام فريبانهء خود ها ، حضور سموليک تعداد محدود از زنان را در کابينه و ادارات دولتی وغيره مانند متوليان سياسی گذشته روی ملحوظات خاصی سياسی به نمايش گذاشته اند ؛ تا اقشار اناث و مردم کشور ما و جوامع بين المللی را اغفال کرده باشند .
اگر در آينده حقوق زنان با شفافيت کامل در متن قانون اساسی دموکراتيک که ممثل اراده دلاانگيزانهء مردمان صلح پسند و عدالتخواهی ما باشد ، تصريح نگردد و عملا حقوق طبيعی ، اجتماعی- سياسی و دموکراتيک زنان در جامعه با عقلانيت پيگير تحقق نيابد ، بحران کشور با انواع گوناگون ادامه خواهد يافت . و همچنان افغانستان بدون مشارکت عادلانه ودموکراتيک زنان در بطن ساختار اجتماعی و سياسی جامعه ، صاحب زايش تفکر جديد شکوهمند و نظام مودرنيته نخواهد شد . و باز هم اين بار دولتمردان مرد سالار و خودکامه به بازی گرفتن نام های « دموکراسی » ، « شايسته سالاری » ، « رعايت حقوق بشر » ، « تساوی حقوق زن و مرد » و .... زنان و جامعه ما را فريب داده و آنان را از کاروان تکامل ضرورت زمان و پيشرفت های مادی ، اجتماعی و معنوی باز نگه می دارند .
اکنون در صورت که قوای امريکا ، ناتو ، نيروهای حافظ صلح ملل متحد و دولت افغانستان صادقانه خواهان يک نظام نوين و با توجه با شرايط عينی و ذهنی در کشور ما اند که ممثل اراده مردم باشد ؛ آروزومنديم که همه با هم متحدانه در قانون اساسی آينده نه تنها حقوق دموکراتيک کليه اقشار زنان را تثبيت و تطبيق نمايند ؛ بلکه حقوق عادلانه و دموکراتيک تمام جوامع و اتنی ها و پيروان مذاهب و اديان ساکن و تابع در کشور عالمانه تصويت و با مشارکت و نظارت کامل مردم و ارگان های حکومت دموکراتيک آينده و سهم فعال نهادهای مدنی در جامعه عملی گردد .
زمانيکه زنان با بيش از نصف نفوس بدنهء جامعه را به خود اختصاس داده و اگر با حضور عينی خويش در نظام اجتماعی جامعه ، از کليه حقوق اجتماعی- سياسی خودها قانونا با مردان يکسان برخوردار شوند ، در اين جاست که در واقع زنان مشتاقانه با آگاهی سياسی و حضور نيرومند خود ها در جوار مردان دموکرات و خرد سالار و جامعه ما ، در مبارزه عليه هرگونه نابسامانی های اجتماعی- سياسی ، تمدن ستيزی ها ، جمودنگری ها ، اسلاميستان سياسی خرد ستيز ، وهابيت ، طالبانيزم ، تروريزم ، مردسالاری ها و ... و نابودی بقايايي طالبان و القاعده و حاميان شان ، صادقانه پيکار خواهند نمود ؛ تا بدين وسيله هم پيش شرط های هوشمندانه امنيت ، تشکيل اردوی ملی ، استقرار و ثبات سياسی ، ايجاد نهادهای منطقی دولت متحده مرکزی و سيستم جمهوری پارلمانی ، بازسازی نهادهای معنوی و مادی جامعه ، اعاده حقوق بشر ، افزايش ثرؤت ملی ، تحقق حقوق عاقلانه زنان ، و زير بنای نظام مردم سالاری بر منای عقلانيت و خرد ورزی و انسان محوری در همهء بنيادهای مادی و معنوی جامعه در کشور مساعد گردد . و منبعد افغانستان پيام آور صلح ، امنيت و کمک های انسان دوستانه برای تمام جهان بشريت و بخصوص برای جوامع و کشورهای مصيبت زده و مستحق باشد ، نه صادر کننده تروريزم ، طالبانيزم ، مواد مخدره ، قاچاق وغيره به کشور های خارج . و نه بعد از اين جهان و جامعه ما شاهد زن ستيزی و نابودی نهادهای تمدن و خرد در افغانستان باشند . با اجازه خوانندگان محترم و گرانقدر و با تقديم اين کلام شادروان استاد خليل الله خليلی مطلب را خاتمه می دهم :
زن اگر نيست ، زندگانی نيست مردمی نيست مهربانی نيست
دامن زن چو بوستان خداست گلشن مهرو آشيان وفاست (7 )
با اميد تحقق جوهر خرد و انسان سالاری در سراسر جهان و به خصوص در افغانستان عزيز .
و من الله توفیق
پاورقی :
1- « پامير به خون خفته » ص 45 ، گزيده شعرهای شابی بی ناله ، 1380
2- ص 137 ، « ديموکراسی چيست ؟ » مولف : دای فولادی .
3- ص 403 امثال و حکم مردم هزاره ، پژوهشگر و گرد آورنده محمد جواد خاوری .
4- ص 403 امثال و حکم مردم هزاره ، پژوهشگر و گرد آورنده محمد جواد خاوری5- ص 40 امثال و حکم مردم هزاره ، پژوهشگر و گرد آورنده محمد جواد خاوری .
6- « ديموکراسی چيست ؟» مولف: دای فولادی ، ص 67 . « قرآن شريف ، الاسراء / 70 »
7- « سرود خون » گزيدهء آخرين سروده های استاد خليل الله خليلی ، 1368