محبوبه نيكيار
صفات خداوند دروجودزن
هر صبح سر سجده به بارگاه تو مي
گذارم ، به ثبوت اينكه تو خداوند من وبرگزيده بنده تو استم .
دستان شكرانه ام را به بارگاه تو أي ايزد متعال از روي بندگي
بلند كرده و شاكر تو ام كه مرا زن در روي زمين در زير گنبد
نلگونت كه بر فراز همه چيز نهاده شده ، هست كرده يي . و شاكر تو
ام كه از روح ات به من جان آدم دادي و بزرگتر از اين كه اسم زن
را به من نهادي ، تا مردانت جوهر انسان و انسانيت را از وجود من
بخود گيرند و مرا مادر آفريدي تا كودكانت را به جوهر والاي
انساني در دامان خود پرورش دهم و مربي ايشان باشم و در پهلوي آن
زبان وسيع و قلم توانا و روشن به من دادي تا در مورد زن بودنم
بنويسم كه مرا براي چه در جامعه بهتر از همه موجودات در سرزمين
پر از وحشت ، دهشت ، دزدي و چپاول فرستادي . زيرا تنها منم كه در
برابر اين همه مشكلات دست و پنجه نرم مينمايم و منم كه رمز و راز
اين همه مشكلات در سينه ام پنهان است و ميتوانم به اين همه درد
هاي نا علاج وارسي و آنرا علاج نمايم . أي پروردگار عالم مرا زن
آفريده أي و اين از قدرت لايتناهي تو است در روي زمين ،
فرستادي تا مردان را رهنما خوب باشم و ميسر راه زندگي را آنچنان
كه شايسته و بايسته مرد است روشني بيندازم . زن را فرستادي
تا براي شان زن خوب ، مادر مهربان ، دختر آينده ساز و
خواهر گرامي باشند تا باعث شكست بدبختي ها و پيوند دلها شوند .
هر صبح سرسجده به بارگاه تو مي نهم ، به يگانگي تو و به قدرت
بزرگ تو كه مرا زن آفريده أي . من و ديگر بندگانت صبحگاهان ،
آمدن خورشيد را به سجده تو آغاز مي كنيم ، تويي كه به زبان مان
سخن ميگويي و توسط نور الهيت ، نور خورشيدت به ما گرمي بخشيده و
ما را با تولد خورشيدت بيدار ميسازي و آماده پرورش جهان . به من
بالا ترين افكار دادي كه در ميانه نشاط ها و شادي ها باعث توليد
انگيزه هاي خوبترين كلمات و باارزش ترين روان باشم .
هر صبح
كه سر سجده به بنده بودنم به دربارت مي نهم ، حقيقت را ثبوت
ميكنم كه تو خدا و من بنده توام و خود را قدرتمندتر ، تواناتر از
روز ديگر احساس ميكنم . احساس ميكنم كه هر روز عشقي در من بلوغ
ميكند كه نمود يك حقيقت است . حقيقت كه خداوندا تو برايش عشق
مينامي و عشق كه با حقيقت پيوند ميخورد . زماني عشق و حقيقت يكجا
شود ، تولد يك شادي ، يك باور و خوشي را ميكند كه اين افتخار را
به من دادي و مرا مادر گفتي . من در باورمندي هاي زن بودنم ، در
پهناي احساس و عاطفه ام خود را بلند مرتبه احساس ميكنم زيرا تو
زن را محور كدر بشر آفريده أي .
خداوندا تو داراي بزرگترين
فضيلت استي ، از آن فضيلتت بمن هم قسمت كردي تا مردان از من
روشنايي فضيلت گيرند . ولي بخشي از آنها از فضيلت من رشك ميبرند
و ميخواهند مرا نيش بزنند و اسم هاي بي رنگ به من بگذارند . ولي
خداوندا تو بمن صبر ، شكيبايي و منزلت زن بودن دادي كه بايد در
برابر ايشان با حوصله مندي تا درازاي تاريخ در روي زمين
ادامه بدهم و آنها را به راه نيك رهنمايي كنم .
خداوندا تو
اين وظيفه سنگين را به دوش من سپردي و من كه فرمانبردار توام با
جان و دل قبول مينمايم . ولي اندك افكار شايسته ام مرا در پيام
ها در برابر دروندي ها و تضاد هاي انديشه هاي شوم مردان تاريك
انديش و خرد ستيز و زن ستيز كه پيكره با استعداد ، پرنبوغ
و بلوغ زن را جرعه نابودي مي نوشانند ، بخود مشغول ساخته و
چنين حكم ميدارد كه در برابر اين زن ستيزي و خرد ستيزي
نبايد خاموشيد . و با تبهكاران با شيوه زشت و نادرست شان با
ناخجستگي ها و پليدي هاي شان در برابر زن خاموشي آيا گناه نيست ؟
من همان گونه با پايداري و استواري ميتوان گفت : درنده ها
و ستيزه جويان و گروه هاي عقب مانده و عقب نگر كه با نقاب هاي
سياه چون كهنه پيران و گرسنگان ، در راه آزادي زنان سد بسته
ميكنند ، ما زنان استوار ايستاده و مرز هاي اين سوخته دلان را مي
شكنيم . و ديگر به سلطنت انديشه هاي كور نوكران شيخان سپيدپوش
رعيت نخواهيم بود ، آنها كه وحي آوران دزدي ، چپاول ، شلاق و
عربده اند و با آيين اسلام محمدي برابري ندارند ، چه نام ميتوان
برايشان گذاشت . آن تعدادي كه نبوغ شيطاني در بستر وجود شان
توليد علفزار ها را ميكند و افكار زن ستيزي و خرد ستيزي شان از
اين علف ها تغذيه دارند ، هميشه افكار خشك شان در راه تاريكي در
تگناي بيعدالتي سفر ميكنند . ما از باديه نشينان كه سوگند
جهالت خورده اند چه انتظار بايد داشت ، آنها كه در ميخانه هاي
ديروزي ، امروزي و فردا هم سوگند جهاليت خورده و در برج عقبگرايي
براي توهين و تحقير مادران ، خواهران ، دختران و زنان خود نشسته
اند و به سايه هاي شان سنگ مي كوبند و با بالهاي سياه روي اشعه
آفتاب پرواز مينمايند و ميخواهند نور خداوندي را بپوشانند ، مگر
نگفته اند كه آفتاب به دو انگشت پنهان نميشود . ما زنان چون جرقه
ها توليد آتشكده ها را مي نماييم با وجود اينكه افكار و انديشه
ما هنوز هم در زندان كهنه پيران كه پيرو شيخان كفن پوش اند ،
زنداني ميباشد و آنهاييكه از اسطوره جهالت ريشه ميگيرند ، ما چه
نام ميتوان براي اين واژه گذاشت ، اينرا بايد بدانند كه ما زنان
به طرف جهالت نخواهيم رفت . ما زنان آريايي و خراسان با
فرهنگ كه تولد هر روز آفتاب را بدامن داريم از خورشيد نور سخن
ميگوييم و در چارسو وطن شمع عرفان را روشن ميكنيم . ولي ما به
دوزخ انديشه هاي خلوت گزينان و به انديشه هاي كور كنيزان توجه
نداريم ، زيرا آنها انديشه هاي ما را مي سوزانند تا بعد از اينكه
روغن انديشه هاي ما به خشكيدن گرفت ما را به دور مي افگنند . ما
را مي سوزانند تا سراسيمه در سوزش خود با خود باشيم . در حقيقت
با سوزش ما جامعه نيز در سوخت بوده ، زيرا سوختن زنان ،
سوختن اجتماع بشر است .
أي مردانيكه به زن به ديده تحقير و
بي احترامي مينگريد بايد بدانيد كه فخر شما عشق شما است ، عشق
شما دليري شما است ، عشق شما نيروي شما است ، عشق شما پايه هاي
اساس زندگي شما است . شما اين فخر ، دليري ، نيرو و احساس را
بايد نگهداريد ، اين چار راز مهم در وجود زن شما خلاصه ميشود پس
اساس زندگي را از تهداب مستحكم پايه گذاري نماييد.
زن صاحب
اين اساس و تهداب زندگي است . بياييد از شيخان سپيد پوش كه
در زندگي كفن پوشيده اند به دور باشيم و به حكم خداوندي
ايمان به نفس خود داشته باشيم . نگذاريد بعد از خداي تان در روي
زمين كسي شما را بادار باشد خود بادار عقل خود شويد و زنان تانرا
كه اساس و پايه اسطوره زندگي تان است ارج و احترام بگذاريد .
همان طوريكه خداوند فرموده است احترام و عزت كنيد زنان تانرا ،
از قانون خداوند سر بيرون نكشيد و فرمان خداوند را در وجود زنان
مقدس تان در يابيد . زنانيكه شما را احترام ميگذارد و مادر
فرزندان شما است . أي مرد زمانيكه ميخواهي زني را در قيد نكاحت
بگيري و تشكيل خانواده بدهي ، دمي با خود بينديش ، روحت را به
فرمان خدا بفرست و از خود سوالي كن كه أي مرد ميتواني با اين زن
كه خداوند هست كرده است تشكيل خانواده داد ، ميتواني آنطوريكه
خدا گفته است او را به امانت تا روز قيامت نگهداري ، بعد
از جواب سوال ميتواني زني را به زني گرفت . نه اينكه او را تنها
براي يك شكم نان و رفع غرايز شهواني به زني گرفت . بلكه او را كه
قبلا" ترا تولد كرده بود و مادرت بود ، اكنون زنت ميشود و فردا
دختر و خواهرت خواهي شد به امانت نگه كن تا خداوند از تو راضي
باشد . پس أي مردان بدانيد كه : خدا رحمتي كرد كه ما را زن
آفريد ، خدا رحمتي كرد كه ما را مادر آفريد ، خواهر و دختر آفريد
و خدا رحمتي كرد كه ما مردان را تولد كرديم ، اگر مردان به رحمت
خدا بي حرمتي كنند اين خود به مقدسات عالم بالا دست درازي
است . دست درازي به مقدسات پروردگار كفر ايمان شمرده ميشود . من
به زن بودن خود و بخصوص اينكه مرد را تولد ميكنم افتخار دارم .
زيرا نبودن من نبودن مرد است . زندگي بايد با خرد آغاز و انجام
شود وقتي آغاز مستحكم بار بيايد انجام را ديگر ويراني نيست .