پوهنمل بصیر کامجو
آلمان
«حق به زن داده نمی شود ، حق آن شناخته میشود »
ایراد اخلاقی : از معیارارزیابی آرمانشهر گرا محترم بشیر احمد انصاری در مورد حق شناسی زنان که در نوشتار ( میان دوسنگ آسیاب ) خویش به بیان
گرفته اند :
هدف ازطرح نقاط زیرکوششئ ست برای فراهم آوری زمینه های درک وارزیابی راهبرد های تحقیق درمورد حق شناختی زنان . محور مشخصات کلی واساسی ما دراین بازبینی « حق خواستی » صرف تحلیل آن گونه های توضیحی نجابت مندی مادر است وبس . زن در نگرش ما شایسته ترین موجود پاکیزه واجب الاحترام وباارزش معرفی میشود. رسالت ومقام مسؤولیتی،آزادی ، آفرینندگی و فضیلت مندی او توجیه وتأکید میگرد. ونورپربرکت ( نه حق دادی ) بل حق داشتی « زن » همچو آفتاب به تابش گرفته میشود .
مانباید حق طبیعی و اجتماعی « زنان » را برپايهً اعتقادات عبدی وتفسیر های کوته نظرانه وکژاندیشانۀ غیراخلاقی بی مسؤولانه بدون احترام وارزش دادی به شیر پاک مادربداوری بگیریم.
شناخت حق زن نه برپايهً روایات وفتواهای مستور و گنگ ، بل براساس داده های روشن اندیشی معرفت نوین علمی با توجه به اصل تعادل حقوق عینی انسانی مورد پژوهش قرار گیرد. باتوانایی خرد درحمایت از اصول بیداریی دگردوستی ، نوعی ارزیابی تازۀ را ایجاد کرد . با معیار های اخلاقی و نیاز زمان ، درراستای تکامل حقوق شهروندی از مقام ومنزلت « زن» حمایت عقلی نمود . توانایی های اورا با حُسن انسانگرایی برای سامان دادن حیات آبرومند وپایان دادن به وضع رقت باریکه « زن » قرن ها از آن رنج کشیده است ، به کار گرفت .
محترم بشیر احمد انصاری هموطن گرامی مؤلف کتاب « افغانستان درآتش نفت » ، این جانب درشماره 683 هفته نامه عینی گرایی امید نوشتۀ تحت عنوان « میان دوسنگ آسیاب » شما را مطالعه کردم .در این نوشتار بار دیگرشیوه نگرش شما درمقام گردآوری متون دینی و درمقام داوری از مباحث حقوق داشتی زنان درحوزۀ دینی با یک اصول پنداری و اعتقادی محض همگون به مقالات پیشین شما به بیان گرفته شده است .
قسمیکه در گذشته از خواندن کتاب پربار فوق الذکرشما خیلی خوشم آمده بود و به این چشمدید واشتیاق یک و چند نوشتار شما در موردحقوق شناسی جایگاه زن دراسلام را نیزاز نظر گذشتاندم . دریافتم که اکثرخطوط پنداری و داوری شما در مورد تعین واندازه گیری حدود حق داشتی « زن » به نظرم نا مفهوم جلوه مینماید.
ازینکه مجال برسی به همه پرسش های مطرح شده درابعاد وسیع جایش اینجا نیست . تلاش این است که برخی ابعاد مسئله محترمانه با هوای احترام داری به مقام شایسته و والای زن مورد توجه جدی قرار گیرد .
جناب شما که درجریان بحث نوشتاری جهت ثبوت مواضع اندیشه یی خویش جوابی به محترم داکترانصاری مطرح می نمائید بیشتر محصور درحوزهً مباحث کلی دینی است من با آن بحث ایشان کاری ندارم .
اما در رهیافت مبتنی بر تفکر حق شناسی زنان ،ایراد گزاره های تحلیلئ را جهت روشنایی مسئله حضور شما ارائه منمایم و عبارت اند از :
یکم ـ شما با بیان اعتقادی خویش درمورد حق و حقوق زن در این نوشته مینوسید که :
کتک زدن زن مربوط به زنانی است که دارای طبیعت کژ اتد . دراین موقعیت شما با اظهار دو کلمه ( زدن زن و طبیعت کژ او ) به مقام ملکوتی زن ومادر آشکارا بدون ارجگذاری و حرمت مداری توهین و تحقیر مینمائید .
چراکه ازدید ارزش شناختی ، حق « زن» یعنی حق مادر، هیچ کسی حق ندارد که حتا بابرگهً گلِ گلاب به روی مادرعزیز خود بی حرمتی کند .
درمورد طبیعت کژزن باید گفت که زیاده تر از زنان ، مردان دارای طبیعت کژ میباشند. شما چرا این حق کتک زدن مردان طبیعت کژ را به زنان ارزانی نه می فرمائید. وشما با این موضع گیری نامتعادل حقوق انسانی مقام مرد را بالا میبرید وبه ضربه قمچین طالب نماها نیرو میبخشید ودرمقابل شخصیت متعالی زن را در مرتبه پستی میگذارید وآنرا بی جان ساخته مسخ میکنید وبا رضایت خاطر به ملکیت مرد تبدیل مینمائید.
دوم ـ در ورای گفتار با استفاده از برداشت های دینی خویش و با شیوه های بعاریت گیری حمایت روانکاوان چند دانشمند امروز، اذعان میکنید که جمعی از زنان دارای حالتی بنام ( آزارطلبی ) هستند وگاه که این حالت در آنها تشدید میشود تنها راه آنان تنبیه مختصر بدنی ست ،...
کلمه آزارطلبی رابطهً تنگاتنگ با افسردگی های روانی وکجروی های خُلقی و کرداری شخص دارد که بروز چنین حالت آزارطلبی وناهمگونی اختلالات روحی وروانی مختص زنان نبوده بلکه وابسته به فکتورهای مادی و معنوی حیات بیمار و تأثیرگذاری بر وی ازطریق فشار قوانین جبرجامعه ، جبر خویشتن ، جبر تاریخ و جبر طبیعت بوجود می آید.
خوشبختانه تداوی ودرمان چنین افراد بیمار درجوامع پیشرفته با اصول ومیتد های صلح آمیز انسانی صورت می پذیرد و شفا یاب میگردند . نه با تنبیه وتازیانه های شیوه زشت انگاره های آرمانشهرگرا .
سوم ـ به ادامه آن نگاشته اید که : ... برمبنای اقوال اکثریت مطلق مفسران محدثان و فقهای مسلمان زدن زن باید با مسواک باشد وآنهم آهسته ، ملایم و خفیف
جای بس تأسف است که شخصیت عاقلی مانند شما با همه باور ها ، تافته ها و بافته ها وبرداشت هایی ازپروسه استنتاج حق پالی زنان یا توجیه جایگاه آنان ، بار دیگر ازطریق روش های برهانی وقیاسی خویش « حق زنان » را در حصار تلقی بنیادگرایانه ازدین ومدرنیته ستیزی تبیین مینمائید. در یک احساس ازخود بیگانگی حلول شده ، کارد تیز بنیاد گرایان را بدست گرفته رضاکارانه چوب مسواک را برای کتک زد « زنان » بتراشیدن میگیرید.
توجيهً زدن زنان از طرف شما با چوب مسواک بوسیله مردان ازیک سو تصدیق تفاسیر پنداری وگمانه های ضد انسانی و ضد اخلاق بوده ، وازجانب دیگرفرهنگ مردسالاری ستم گستر را جاویدانه تر میسازد. اگر اوراق تاریخ را ورق زنیم می بینیم که درتمام نظام های دینداری نامتعادل اجتماعی همچو تعابیرمبتنی بر « زن ستیزی» فیض بخش نبوده ، بل زنان را مورد تعرض ، ضرب و شتم مردان بی مروت قرار داده است.
بکمک واستفاده نا بجای همین احکام ذهنی وفتواهای غیرخالص که متضمن خطاست و« زنان » را منحیث موجود درجه دوم مانند شی بیجان دراختیار مردان میگذارد . افرادکم ظرف و رژیم های مطلق العنان جوامع دینداری در دستیابی به آرمان های ضد اخلاقی و ضد انسانی ایشان چه در استفاده نامعقول اغراض نفسانی و چه در به کاری گیری زن به صفت پیش خدمت خانه ، حیوان گونه از موقف مردانهً خود سود مغرضانه برده اند.
جهت وضاحت مسئله گونه های درد آلود حق تلفی زنان وطن خویش را در زیر به تشریح میگیریم :
یکم ـ همین توجیه و استنباط احادیث وروایات متون دینی در مورد « زنان » ازطرف برخی از روحانیون دربارزمان« تیمور شاه » پسراحمد شاه بابا بود که زمینه شهوت رانی تیمورشاه را که اسیر دام ابرو کمان پیکرهً نفیس لذت بود ، مساعد ساخت. با استفاده از تصادیق دینی روحانیت دربار « شاه » اجازت یافته بود که در بیست سال دوران حکومتش « 300 » زن داشته باشد .افزون بر آن درهرهفته در اطاعت از غرائزنفسانی یک دختر جوان باکره نو ورود را در اشتیاق خورش شهوت رانی اش بدبخت وسیاه روزبسازد. که بدینوسیله تا ختم حیاتش موفق شده بود که بالای « ده هزار و چهل » دخترباکره بی گناه وپاکیزهً افغانی تعرض بستری نماید . (1)
(1) رجوع شود به کتاب : اخلاق تطبیقی بیداریی دگردوستی نوشته این قلم ، صص 52 ـ 60 )
دوم ـ امیر حبیب الله پدرسردارامان الله خان به نوبه خود درمقام قدرت ودر استفاده از فتوای روحانیت دربار نیز سود نفسانی وشهوانی زیاد برده است که بدین اساس بالا تراز صد زن در اختیارنفس کور خود داشتند. مولوی عبدالرب خان قندهاری روحانی دربار و مدیر معارف وقت برای ازدواج نامحدود «شاه حبیب الله » فتوای شرعی صادر کرد که درآن آمده است :
« تملک زنان از دارالحرب برای شاه غیر محدود وآزاد است وچون امیر عبدالرحمن پدر شاه موجود یک وقتی در نورستان جهاد کرده بود . آن ولایت مسلمان شده منزلت دارالحرب را دارد ، وشاه میتواند از آنان هرقدری بخواهد زن بگیرد . امیر حبیب الله خان از این فتوا هم تجاوز کرد وازجاهای دیگر که حتا دارالحرب کذائی نبودند به جمع آوری زنان پرداخت ، ویکعده دیگر را بنام (خدمه ) در تعداد آنان افزود. ... الله جویا طبیب هندی برای تقویه شاه وهم برای جلو گیری از حمل بعضی زنان حرم شب وروز مصروف بود . رفته رفته افراط شاه در عشرت ، اورا عصبانی و کم بین ساخت . وبعد ها شب سراج را ابداع نمود یعنی هر شب چهارم مخصوص زنان گردید و بس . » (2)
(2)( رجوع شود به کتاب : افغانستان در مسیر تاریخ نوشته : میر غلا محمد غبار ، جلد دوم صص 25 و 26 )
از شهوت رانی شاهان گرفته تا تعرض های غريزه ای دسته جمعی مردان بالای عزت و شأن زنان.از تازیانه زدن ها شروع تاسنگسار کردن های زنان باعفت وباارمان وبی گناه، علی الاصول آگاهانه وناآگاهانه در همه دوره های تاریخی ، در استفاده مضاعف از تعابیرضد اخلاقی و ضد انسانی دین زدگی اکثری از محافل مردانهً انحصارطلب بدذاتِ جوامع دینداری منفعت حیوانی کمایی کرده اند .
طرز تلقی تعین حق و حقوق « زنان » براساس تکالیف انگیخته از دین یک بیان آشکار اعتقادی است نه حقوقی . این طرز تلقی به نوبه خود زائیده خرد و آگاهی نبوده ، آئینه وار فرهنگ حق خواستی و معیشت عصر را باز گو نمیکند وپیام حق را بیان نداشته و درخور هاضمهً عقول بشری نبوده ومرهم زخم ناسور مادران درد دیده تحت ستم نیز نمی گردد .
از زاویه اخلاقی وسازشمداری به نحو خاصی سوالات مطرح شده از طرف محترم ( بشیر احمد انصاری ) را که در مورد حق شناختی و حق داشتی« زنان » باملاحظهً غایت مطلوب دین صورت پذیرفته ، آنرامیتوان ذیل مؤلفه ای کلی به تأمل گرفت .
اگر حدود آزادی و موقعیت تحقیقی فرد دینداری را به برسی بگیریم ــ میتوان مجموعهً اجزای یک دین را به :
اول ـ تجربه دینی
دوم ـ اعتقادات دینی
سوم ـ اعمال و مناسکِ دینی طبقه بندی کرد .
در این جا آزادی درمقام اعتقادات میتواند فرآیند های عملکرد اصول دین را تقویت نماید .
ومیزان رواداری ( تسامح و تساهل ) یک فرد دیندار در قلمرو مباحث دینی به نوع معرفت شناسی او وابسته است .
اگر به تصدیق این مطلب رو آورند که حقیقت اگرچه مطلوب است ، به سادگی نمیتوان به حصول آن اطمینان یافت . شناخت یک امر خیلی پیچیده ای است به آسانی ازشناخت کامل وناب نباید دم زد.
همین معرفت شناسی به فرد دیندار ، قبول حقیقت « واقع باوری انتقادی » را دراختیارش قرار میدهد . این رهیافت اسلوب شناخت است که فرد دین دار را درموقعیت مناسب مردم بینی مدد می رساند. راه گذار به حق شناسی را ازراه پرجنجال وپیچاپیچ تحلیل های واقع بینی همگانی انتخاب مینماید وخود را نیاز مند به جد محتاج دیگران دانسته واز قله های غرور اعتقادات مجرد پائین شده ، اختلافات اندیشه های عقلأ و خردمندان را درمسایلی که تیرگی و تشتت آرا بیشتر است می پذیرد . حس احترام وحُرمت داشتی به دیدگاه های دیگران در کردار های خُلقی و بینشی اش حق بینانه تر می شود.
به فکر ما باید جریان روشن بینی دینی برای حل حقوقی « حق زنان » انسانی تر عرضه شود وبا عینک « عقل مستقل ونقاد » به همسانی حقوق انسان جامعه جهان ودین نگریسته شود و برداشت ها و روش های عقل پذیر نظام های اجتماعی را از زاویه برابری حقوق زن ومرد ارزیابی کرد .
حیات پر درد فامیلی و اجتماعی زنان درتاریخ موجود بشریت این تصویر عینی را به نمایش گذاشته که موقعیت نابرابری حقوقی زنان خاصتاً درقوانین موضوعهً جوامع دینداری با موقعیت واقعی برابری حقوق زن ومرد تفاوت ناپذیرفتنی دارد .
بناً با طرح حق شناسی زنان وبرانگیختن حساسیت های آنان در مسیر بسیچ سازی اراده وعمل ایشان ، می شود جبههً احقاق حق درابراز وجود را سازماندهی کرد و به دنبال ارائه تفسیری مدرن از دین به نقد موقعیت موجود زنان پرداخت . با این قدم پرفضیلت افق های تازه روشن انگاری را جاگزین برداشت هاو تعابیر بنیاد گرایی و سنتی نامتعادل ساخت .
بر اساس یک دیدگاه تحقیقی بنیادگرایی دینی درجهان اسلام سه جریان اصلی را در تفسیر دین به نمایش میگذارد :
اول ـ بنیادگرایی
دوم ـ سنت گرایی
سوم ـ نوگرایی
بعقیده ما جریان نوگرایی دینی نشانه های تکامل پسندی اصول تفسیری دین پیرایی عقل پذیر است وافراد تحصیلکرده وچیز فهم وطن ما نظیر محترم بشیر احمد انصاری ومحترم عبدالعلی نوراحراری و دیگران با پذیرش داشته های معقول علمی و اکادمیکی خویش ازجهان صنعتی ، جهت دستیابی به منظر فقهی با نگاه فقیهانه جدید تأثیرگذاری حق گرایی انسانی رادر اجتهاد بگشایند . متون دینی ومباحث مطرح شدهً حقوق « زنان » را در دو شیوه نگرش : یکی درمقام گردآوری ودیگری در مقام داوری به نفع حق شناسی « زنان » به پایه کمال برسانند . بدین وسیله بدون مصرف میتوانند سپر مطمئن ومدافع آگاه حقوق « زنان » دربرابر تعابیر و تفاسیر بنیاد گرایان وسنت گرایان دینی گردند . از این باعث نهادینه سازی حقوق زنان درکليهً سازمان های کشوری و دفتری ، طرح و اصلاحات عقلانی درقوانین مربوط به زنان در فرآیند تصمیم گیری ازالویت های تکلیفی روشنفکران نوگرای دینی نسبت به دیگران میباشد که در دستگاه های قانون گذاری و قضایی کشوروجامعه نقش بنیادی را ایفا میکنند.
به نظر ما اگر تحقیق وداوری های روشنفکران دینی در حوزۀ مسایل حقوق و آزادی « زنان » با توجه به پذیرش ارزش داشتی نجابت مادر درجوامع دینداری مورد باز شناختی قرار گیرد ، بدون شک نمره قابل قبول بوده ومطلوب کمال اخلاقی همگان واقع میشود .
با عرض احترام
basirkomjo@yahoo.de