از دکتر انصارى به انصارى

 
«قرائتى متفاوت از جايگاه زن دراسلام »
 

ارسالى ميترا صفارى
 

معروف است ميگويند، زن درفرهنگ عرب قبل از اسلام فاقد هرنوع ارزش انسانى و اجتماعى بود وحتى اعراب تولد نوزادان اناث را يک واقعه نحس خانوادگى تلقى وآنان را زنده بگور ميکردند، ولى اسلام اين رسم را از بين برد و به زن شأن انسانى و اجتماعى تازه اى بخشيد. اما اسلام شناسان معروف جهان واز جمله بعضى از نويسندگان عرب مسلمان، عکس اين موضوع را ثابت کرده ومعتقداند که زن درفرهنگ عرب قبل از اسلام، مقامى بمراتب برتراز آنچه که اسلام براى زنان به ارمغان آورد، داشته است.از جمله ـ مارتين هارتمن ـ ١ ـ ازشرقشناسان بزرگ وعبداﷲ عفيفى درمرآت العربيه ـ ٢ ـگفته اند:که اسلام ارزش وحقوق انسانى زنان رامخدوش وآنان رابصورت آلات تملک مردان درآورد.
بديهى است که زنان دربين اعراب چادرنشين ، مقامى پست تراز مردان داشتند، ولى رويهمرفته حقوق وآزاديهاى آنها بمراتب زيادتراز مقرراتى بودکه محمدبه عنوان کلام خدا از آسمان براى شان نازل کرد. درست است که قبل ازظهوراسلام ،رسم وحشيانه و ظالمانه زنده بگورکردن اطفال اناث وجود داشت ، ولى اين عادت غيرانسانى دربين کليه اقوام عرب معمول نبود وتنها گروهى از اقوام عرب از رسم مذکور پيروى ميکردند.قبل ازظهور اسلام استعمال چادر بين زنان اعراب بسيار نادر بود و حتى درزمانى که اعراب ازآئين بت پرستى استفاده ميکردند، زنان عرب از حقوق انسانى برخورداربودند. درکتب عربى ميخوانيم که بغيراز (زنوبيا) ملکه پالميرا(يکى ازشهرهاى قديمى سوريه) در دو مورد تاريخى ديگر زنان عرب برطوايف خود حکمروائى ميکردند.(٣ـ (فريتاک) درکتاب خود تحت عنوان ـ ضرب المثل هاى عربى ـ، فهرستى از زنانى که درعربستان قبل از اسلام به شغل قضاوت اشتغال داشته اند، ذکرکرده است. ٤ ـ درحالى که دراسلام ، زنان راشايسته مقام قضاوت نميداند.
دکترخزائلى دراين جهت نوشته است : ( بيشترفقها ذکوربودن را شرط قضا دانسته اند وقضاى شرعى رابراى زنان تجويزنکرده اند، زيرا درهمه احاديثى که مبيّن شروط قضاست ، لفظ «رجل) مندرج است.) ٥ـ سکه ها ونوشته هاى شهر(نبات) ٦ـ و عربستان جنوبى نشان ميدهدکه زنان قبل از اسلام داراى شأن اجتماعى مستقل ومشخصى بودند، درخانواده احترام زياد داشتند. از مالکيت شخصى برخوردار بودند وبطور انفرادى ومستقل به مشاغل مختلف اشتغال ميورزيدند. خديجه همسراول محمد و وضع احتماعى او را ميتوان يکى از نمونه هاى زنان عرب قبل از اسلام ذکر کرد. بعلاوه اشعارى که شعراى عرب قبل از اسلام سروده اند، همه حاکى از مقام مهمى است که زن درخانواده و دراجتماع حائز بوده است. درعصر قبل ازظهور اسلام درعربستان ، پدران هيچگاهى دختران شان را برخلاف ميل آنها به ازدواج با ديگران وادار نميکردند و رضائيت دختر درقبول شوهر آينده شرط قطعى براى ازدواج بود. اما اسلام اين حق را از زنان سلب وحتى اختيار ازدواج آنها را به خانواده شان تفويض کرد.
پروفيسر(ويلکن) درکتاب خود وضع زنانرا قبل ازظهوراسلام درعربستان بطورجامع تشريح داشته است که دختران درقبول شوهرآينده خود اختيارکامل داشتند و براى مثال: خديجه را ذکر کرده است که شخصاً محمد رابراى زناشوئى انتخاب وبه وى پيشنهاد ازدواج کرد.(٧ـ حتى زنان اسيردرعربستان قبل ازاسلام ، از مبادله شدن به عنوان کنيزمصئون بودند. درعربستان قبل ازاسلام ، تعدد زوجات وتعدد ازواج هردو مرسوم بود، حق طلاق به زنان و مردان هردو تعلق داشت و ازدواج مؤقتى(متعه) نيز متداول بود. برطبق مقتضيات زمان، چادرنشينان عرب ميتوانستند، بسرعت بايک ديگر ازدواج و به آسانى آنراقطع کنند. اما البته ازدواج متعه بين يهوديان و مسيحيان يمن ونجران مرسوم نبود. (٨
7
در عربستان قبل ازاسلام ، دونوع ازدواج بين مردم رايج بود: يکى ازدواج متعه که به يک زن ومرداجازه مى داد با تماس شخصى با يکديگر بدون لزوم حضور شهود، عقد ازدواج ببندند. در ازدواج مذکور، زن استقلال خود را حفظ ميکرد و نه لازم بود که خانه اش را ترک کند و نه اينکه زير چتر قدرت شوهر درآيد. حتى فرزندانى که از ازدواج مذکور بوجود مى آمدند، به زن تعلق داشتند. ازدواج متعه که بکرات دراشعار عربى ذکرآن رفته است ،براى زن هيچ نوع حقارت ويا کسر شأنى ايجاد نميکرد. درنوع دوم ازدواج که نکاح ناميده ميشد ، زن بوسيله شوهر خريدارى ويا بزورتصاحب ميگرديد و دراختيار او قرار ميگرفت.در ازدواج مذکور وجه خريدارى زن به خويشاوندان او پرداخت ميشد.(روبرتسون اسميت) وضع زنان را درعربستان قبل از اسلام به شرح زيرذکر ميکند: (( اگرچه درقرآن آيه هائى درباره احترام به حقوق زنان نازل شده ، ولى شگفت آنجاست که وضع خانوادگى واجتماعى زن دراسلام برطبق مقررات قرآن ، بمراتب پست تراز شأن او درزمان قبل ازظهوراسلام بوده است.اسناد وشواهدزيادى وجود داردکه نشان ميدهددر عربستان قبل ازاسلام ، زنان آزادانه حق حرکت از نقطه اى به نقطه ديگر را داشتندو حقوق وآزاديهاى آنها بمراتب بيش از زمان بعد از ظهور اسلام بود. اعراب خود معترف هستند که زنان عرب قبل از اسلام بمراتب ازشأن انسانى بيشترى برخوردار بودند وقوانين ومقرراتى که محمدبراى زنان وضع کرد، درواقع آنها رادر زندگى خانوادگى تابع وبرده مردها کرد.)) ٩ـ تفاوت اصلى بين مقررات ازدواج قبل ازاسلام وبعد از ظهور اسلام، حالت موقتى ازدواج نيست، بلکه فرق اساسى بين دو زمان مذکور آنست که قبل ازظهور اسلام زن وشوهر هردوحق طلاق داشتند، ولى اسلام اين حق را تنها براى مردان برسميت شناخت. درنتيجه اگرچه اسلام به بعضى از حقوق زنان اشاره کرده ، ولى درواقع زنان را براى هميشه درزندگى خانوادگى منقادمردان قلمداد کرده است.
(دکتر پرون) نوشته است، مقايسه وضع زنان قبل ازاسلام وبعد ازاسلام ، بدون ترديد اين واقعيت را به اثبات ميرساندکه هيچ زنى وجود نداشته است که زندگى قبل ازظهور اسلام را بر زندگى بعد از ظهور دين برترى نداده باشد.(١٠
((اگرچه از لحاظ تئورى زنان عرب قبل از اسلام درحقارت ميزيستند، ولى درواقع زنان عصرمذکور از لحاظ گفتار، کردار و انديشه از استقلال کامل برخوردار بودند. شواهدتاريخى بسيارى وجود داردکه ثابت ميکندزن عرب درعربستان قبل ازاسلام، ازفعاليت هاواحترامات اجتماعى قابل توجهى برخوردار بوده است: زن عرب قبل ازاسلام درجنگ شرکت ميکرد، به تجارت و داد وستد اشتغال ميورزيد.از آزادى مذهبى فردى برخوردار بود، مجبور به پيروى از معتقدات فکرى شوهرش نبود، واگرکسى نقش زن قبل ازظهور اسلام وبعد از اسلام را با يکديگرمقايسه کند، به اين نتيجه ميرسدکه نقش زن قبل از اسلام، به هيچوجه با نقش اسفبار او درحرمسراى عثمانى ها قابل مقايسه نبود. زن عرب قبل ازاسلام درمحيط خانواده زندگى مرفهى داشت وبراى خودش زندگى ميکرد. اما اسلام باقوانين ومقرراتى که براى زنان وضع کرد، آنانرا از فعاليت هاى اجتماعى محروم کرد، وسبب خانه نشينى آنهاشد.)) ١١ـ
قرآن برطبق آيات مشروح زير، شهادت و ارث يا بعبارت ديگر پاره اى ازحقوق مدنى زن را نصف حقوق مرد دانسته ، اختيارات جزائى زن را به مرد واگذار کرده و بطورکلى زن را نسبت به مرد موجودى پست تلقى کرده که در زندگى بايد مانند يک متاع بيروح وجود خود راوقف راحتى مرد و ارضاء اميال نفسانى ودنيوى او کند.
قرآن درحالى که بين حقوق زن ومردتفاوت بسيارقايل شده است ، امازن و مرد را بطوريکسان مستحق پاداشها وعقوبتهاى الهى ميداند والبته دربعضى موارد نيز، رعايت حقوق زنها را به مردان توصيه ميکند.ولى حقوق مذکور را درچارچوب شرعى خاصى که حاکى از تابعيت فطرى وطبيعى زنهانسبت به مردها است، بيان ميکند. براى اينکه طرز تفکراسلامى وبرداشت احکام ومتون قرآن نسبت به زنها روشن شود، در زير به شرح آياتى که درقرآن درباره زنان سخن گفته است، مى پردازيم تا زمينه فکرى بهترى براى توضيح مطالب بعدى بدست آيد.
آيه ١١ سوره شورى فلسفه خلقت مرد را از زن جدا کرده وميگويد: خداوند زن رابراى اين آفريده است که براى مردها نقش جفت رابازى کند وبراى حيوانات ذکورنيز اناث آفريده است که جفت آنها باشندو بچه توليد کنند. بدين ترتيب معلوم ميشود که فلسفه آفرينش زن با مرد تفاوت دارد . شرح آيه ١١ سوره شورى وترجمه آن از قرارزير است: (فاطر السموات والارض جعل لکم من انفسکم ازواجاً ومن الانعام ازواجاً پذروکم فيه ليس کمثله شى ءً وهوالسميع البصير.)يعنى( خداوندآفريننده زمين وآسمانهابراى شما از نوع خودتان وبراى چهارپايان نيز جفت هائى خلق کرد تا بدينوسيله نوع شمازيادشود. خداوند راهيچ مثل و مانندى نيست و او به همه چيز شنواو بيناست.)
آيه ٢٢٨ سوره بقره بطور صريح مردان را برتر از زنان ميشمارد وميگويد: (..ولهن مثل الذى عليهن بالمعروف وللرجال عليهن درجهًُ واﷲ عزيزُ حکيم ...) ترجمه : (... وزنان را بر شوهران حقوق مشروعى است چنانکه شوهران رابرزنان ، ليکن مردان رابرزنان برترى خواهد بود وخدا برهمه چيزتوانا وبه همه امورداناست .)
آيه ٥٩ سوره احزاب به شرح زيرمقرر ميداردکه زنان بايد خود را باچادر بپوشانند: (يا يهاالنبى قل لازواجک وبنتک ونسآ ءُ المومنين يُدنين عليهن من جلا بيبهن ذالک ادنى ان يعرفن فلا يوذين وکان اﷲ غفوراً رحيما) ترجمه :( اى پيغمبر به زنان ودختران خود وزنان مومنان بگو که خويشتن راباچادر بپوشانند. دانستن اين موضوع متضمن راحتى ونفع آنهاست وآنان را از آزارشدن حفظ خواهد کرد وخدا آمرزنده ومهربان است.)
آيه ٢٨٢ سوره بقره گواهى يک مردرا برابرگواهى دو زن دانسته و ميگويد:(... واستشهدوا شهيدين من رجالکم فان لم يکونا رجلين فرجل وامرتن ... ) ترجمه: (... و دوتن از مردان گواه آوريدو اگر دومرد نيابيديک تن مرد و دوتن زن ...)
دکتر خزائلى با الهام از حکم آيه مذکور مينويسد: ( درشهادت، دونفر زن قائم مقام يک مردهستند، لکن گواهى زنان نسبت به هلال (منظورديدن هلال ماه است) وطلاق ونسب به هيچ وجه پذيرفته نميشود ونسبت به حدود(مجازات شرعى درباره گناهکاران ومجرمين) ، گواهى زنان درصورتى مسموع است که با شهادت مردهمراه باشد. راجع به امورمخصوص زنان گواهى زنان هرچند منفردباشنديعنى شهادت آنها باشهادت مرد همراه نباشد پذيرفته است.در اموال و وصيت باشهادت يک زن ربع مال ثابت ميگردد. بنابرين گواهى چهارزن مثبت تمام مال خواهدبود وهرگاه قابله به زنده متولد شدن کودک گواهى دهد باشهادت او ربع ميراث ثابت ميگردد.(١٢)
آيه ١١ سوره نساء سهم پسران را از ارث دوبرابردختران تعيين کرده واين تبعيض درآيه هاى بعدى درباره زنان کليه طبقات وچينه هاى مختلف خويشاوندان نسبى وسببى ادامه مى يابد:( يوصيکم اﷲ فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثيين ...) ترجمه :( حکم خدا در حق فرزندان شماآنست که پسران دوبرابر دختران ارث ببرند...)
آيه ١٥ سوره نساء حکمى بسيارظالمانه درباره زنان صادرميکندوبه مردان حق ميدهد، اگرچهارشاهدمسلمان شهادت دادندکه زنى عمل ناشايستى انجام داده، او را تا آخرعمردرخانه زندانى کنند. بطوريکه ملاحظه ميشود، مدلول اين آيه ، شاکى ، قاضى، صادرکننده حکم قضاوت و اجراکننده آن همه را در مردجمع دانسته و به مرد اختيارنامحدود ميدهد. متن آيه مذکور به شرح زيراست : (والتى ياتين الفاحشه من نساء بکم فاستشهدواعليهن اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهن فى البيوت حتى يتوفهن الموت او يجعل اﷲ لهن سبيلا-) ترجمه : ( زنانيکه عمل ناشايست مرتکب ميشوند، چهارشاهدبرآنها بخواهيد، چنانچه شهادت دادند، دراينصورت آنرادرخانه نگهداريدتا زمانيکه عمرشان بپايان برسد ويا خدا برايشان راهى پيداکند.)
آيه ٣ سوره نساء به شرح زير بطورصريح تعدد زوجات رامشروع ميکند وبه مردان اختيار ميدهد: چهارزن عقدى درزمان واحد درعقد ازدواج خود داشته باشند. بعلاوه برطبق مدلول آيه ٣٠ سوره معارج وآيه ٦ سوره مومنون، مرد مسلمان ميتواند بطور نامحدود دختران وزنان برده دراختيار داشته وبا آنها عمل زناشوئى انجام دهد. قرآن برطبق مفهوم آيه اخير، دختران و زنان برده را بعنوان اموال بيروح تلقى کرده است. متن سه آيه مذکوروترجمه فارسى آنها به شرح زيراست:
آيه ٣ سوره نساء :( فانکحواما طاب لکم من النسآءمثنى وثلث وربع فان خفتم الاتعدلوا فواحدهُ او ما ملکت ايمانکم ذالک ادنى الا تعولوا٠) ترجمه : (... پس نکاح کنيد آنچه خوش آيدشمارا از زنان دو، سه وچهار واگرهم بيم داشته باشيدکه با آنها عدالت نورزيد، پس تنها يک زن اختيار کنيدويا چنانچه کنيزى داريد به آن اکتفا کنيدکه اين ترک ستمکارى است.)
آيه ٣٠ سوره معارج وآيه ٦ سوره مومنون درباره اختيارات نامحدود مرد نسبت به دختران وزنان برده ، داراى مفهوم هاى يکسان بوده و آيه ٦ سوره مومنون دراين باره حاکى است: (او ما ملکت ايمانهم فانهم غيرملومين٠)ترجمه : (... ويا باکنيزان ملکى متصرفى آنها که هيچ نوع ملامتى درمباشرت اين زنان براى آنها(مردان) نيست٠)
برطبق مدلول آيات مذکورمحمد تعدد زوجات راکه يکى از رسوم وآداب عصر جاهليت بودبرسميت شناخت ولى تعدد آنها رابه ٤ نفرمحدود کرد.اما خودش را مشمول قاعده شرعى مذکورکه به فرمان خدادرآيه ٣ سوره نساء ذکرشده است ، مستثنى قرارداد و با تعداد ٢٠ زن ازدواج کرد. مورخين تعداد زنان محمدرا (٩ نفر) ذکر کرده اند، ولى اين تعداد فقط زنهاى عقدى اوهستند، زيرادرحرمسراى محمدبغيراز زنان عقدى او، زنان ديگرى نيز وجود داشتندکه يا برده بودندويا خود را به محمد هبه کرده بودند و اين امتيازبرحسب کلام خدا، مخصوص محمد بود و ساير مومنان اسلام از اين حق محروم بودند.
آيات ٥٠ تا ٥٣ سوره احزاب درچنان سطحى تنظيم شده که انسان به شگفتى مى افتد که چگونه خداوندعالم به جبروت لاهوتى اش به امورجنسى وزناشوئى پيغمبرش پرداخته و براى نوبت همخوابگى محمدبازنانش قاعده وضع ميکند. آيات شماره ٥٠ و٥٢ را مرور کنيد ولى مدلول آيه ٥١ سوره مذکوربشرح زيراست: (ترجى من تشآء ُمنهن وتوى اليک من تشآءُ ومن ابتغيت ممن عزلت فلا جناح عليک ذالک ادنى ان تقراعينهن ولايحزن ويرصين بما اتيتهن کلهن ...) ترجمه :(تواى رسول درهمبسترشدن بازنهاى خود لازم نيست نوبت رامراعات کنى، هريک از زنانت راميل دارى نوبت راعقب بينداز وهريک از آنها را ازخود راندى باز ميتوانى او را نزدخود بخوانى. اين موضوع باعث شادمانى دل و روشنى ديده آنها خواهدشد و هرگز هيچيک از آنهانبايد از آنچه که تو ميل ميکنى ناراضى ومحزون باشند، بلکه همه بايدبه آنچه که تو به آنها عطا ميکنى ، خشنودباشند...)
يکى ازموارديکه شأن قرآن، کتاب آسمانى خاتم انبياء را ازشمار کلام الهى خارج ميکند، موضوع داستان ماريه قبطيه يکى از زنان محمداست. شرح موضوع(برطبق قرآن مجيدبا منتخب التفسيرفارسى ، مهدى الهى قمشه اى(١٣) از اين قراراست که روزى حفصه دختر عمر و يکى اززنان محمد با اجازه او به خانه پدرش رفت. محمد درغياب حفصه يکى ديگر از زنانش راکه ماريه قبطيه نام داشت وسياهپوست بود و او را از مصر به عنوان هديه براى محمدفرستاده بودند، به اطاق خواب حفصه برد و با اوهمبسترشد. حفصه بعلت خاصى زود تر از موعد مقرر بخانه مراجعت کرد و متوجه گرديدکه محمدباماريه همبسترشده است. لذا فريادبرآوردکه چرا نوبت او را به کنيزسياهى داده و بدينوسيله سبب هتک آبروى او نزدساير زنانش شده است. محمدبراى راضى کردن حفصه اظهارداشت ماريه رابرخود حرام ميکند و درضمن از حفصه خواست که اين راز را نزد خودمحفوظ نگهداردو دراين باره باکسى سخن نگويد. حفصه فوراً موضوع رابه عايشه اطلاع داد و عايشه نيز دراين باره با محمدصحبت کرد. محمدبراى عايشه سوگندخوردکه ماريه رابرخود حرام خواهدکرد.سپس خداونددر تعقيب واقعه مذکور، آيه اول سوره تحريم رابه شرح زيربرمحمدنازل کرد: (يا يهاالنبى لم تحرم ما احل اﷲ لک تبتغى مرضات ازواجک واﷲ غفور رحيم.) ترجمه : (اى پيغمبربراى چه آنرا که خدابراى توحلال کرد، براى خشنودکردن زنانت برخودحرام کردى وخداوندآمرزنده ومهربان است.)
حاصل بحث اين است که برطبق آيات سوره احزاب ، حقوق محمددرباره زنان ازسايرمومنان وسيع تراست و مجازشده است از مزاياى زير بطور استثنايى استفاده کند:
١ - بيش ازچهار زن عقدى ميتواند داشته باشد.( آيه ٥٠ سوره احزاب)
٢ -ميتواندباخويشاوندان نزديکش که باوى مهاجرت کرده اند، ازدواج کند.(آيه ٥٠ سوره احزاب)
٣ - ميتواند هرزن مومنه اى که خود رابدون مهر يه وشهود به اوعرضه کندبعنوان همسربپذيرد.( آيه ٥٠ سوره احزاب)
٤ - از رعايت عدالت وشناختن حق تساوى براى زنان خود معاف است .(آيه ٥١، سوره احزاب)
٥ - نوبت همخوابگى بازنانش را بهر نحوى که صلاح بداندميتواند تنظيم ويا مقدم ومؤخرکند.(آيه ٥١، سوره احزاب)
٦ - در معاشرت بازنان نسبت به ساير مومنان برترى خواهد داشت.( آيه ٦، سوره احزاب)
٧ - پس ازمرگ وى،کسى حق ازدواج بازنانش راندارد.(آيه ٥٣، سوره احزاب)
٨ -زنان وى حق تقاضاى نفقه بيشتررا ندارند.(آيه ٥١، سوره احزاب)
٩ - زنان محمدنبايد برمردم ظاهرشوند و از پشت پرده بايد بامردم صحبت کنند.( آيه ٥٣ سوره احزاب)
١٠ - از زينت هاى متداول دوران جاهليت بايد خود دارى کنند.( آيه ٣٣ سوره احزاب)
١١ - از نوبتى که محمدبراى براى همبسترشدن با آنهاقايل ميشود، بايد راضى باشند.(آيه ٥١، سوره احزاب)
١٢ - زنان محمد درصورت ارتکاب اعمال ناشايست دوبرابرزنان عادى مجازات و درصورت اقدام به عمل شايسته دوبرابر پاداش داده ميشوند.( آيه ٣٠ ، سوره احزاب)
آيه ٣٤ سوره نساء به شرح زير، صراحتاً حق تسلط ونگهبانى زنان رابه مردان واگذارميکند وحکم ميکندکه اگر بيم نافرمانى زنان ميرودبايد ابتدا آنها راموعظه کرد، سپس آنها رااز همخوابگى محروم کرد واگربازهم ادب نشدندآنها راکتک زد.( الرجال قومون على النساء بما فضل اﷲ بعضهم على بعض وبما انفقوا من اموالهم فالصلحت قنتت حفظت للغيب بما حفظ اﷲ والتى تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فى المضاجع واضربوهن فان اطعنکم فلا تبغوا عليهن سبيلا ان اﷲ کان علياً کبيرا٠)ترجمه : (مردان رابرزنان حق تسلط ونگهبانى است بعلت اينکه خدا بعضى ازشمارا برتراز بعضى ديگر مقرر داشته وهمچنين بعلت اينکه مردان از مال خود بايد به زنان نفقه دهند. پس زنان شايسته ومطيع درغياب مردان حافظ حقوق شوهران هستند وآنچه راکه خدا به حفظ آن امر فرموده بايد عمل کنند، و زنانى که از مخالفت ونافرمانى آنها بيمناک هستيد، بايد نخست آنها را موعظه کنيد، اگر مطيع نشدنداز همخوابگى با آنها خود دارى کنيد واگر بازهم مطيع نشدند، آنهارا بزنيد اگر فرمانبردارشدند، ديگر برآنها ستم روامداريد که همانا خداوند بزرگواروعظيم الشأن است.)
آيه ٢٢٣ سوره بقره به شرح زيرقابل توجه به نظرميرسد. مدلول آيه مذکورشأن زن را تا آنجا خفيف کرده که برطبق نظر مفسران وفقهاى معتبراسلامى که فتواى آنها لازم الاتباع تشخيص داده شده است، به مرد اجازه داده است ،براى ارضاى تمايلات نفسانى زنش را از طريق غيرعادى تصرف کند.(نسآؤُکم حرث لکم فانوا حرثکم انّى شِئتُم ... ) يعنى (زنان شما کشت زارشماهستند، پس بهرنحوى که ميل داريدبراى کشت درآنها فرودآئيد.) درفقه اسلامى درباره چگونگى فرودآمدن شوهر درکشت زارش اختلاف نظروجود دارد.
عده اى ازفقها عقيده دارندکه ـ انى ـ مذکور درآيه موردنظر، مفهوم زمانى داشته وبعبارت ديگرـ انى زمانى ـ بوده وهدفش آنست که شوهر در هرزمانى که اراده کندميتواند باهمسرش مقاربت کند، ولى گروه ديگرى ازفقهامعتقداند که ـ انى ـ مذکور در آيه مورد نظر، افاده مکانى داشته ومقصودش آنست که شوهردر هرمکان وهر عضوى از بدن زن که اراده کند، اعم از قبل و يا دُبُر ميتواند مقاربت نمايد.قرآن کريم وفرقان عظيم ، از انتشارات جاويدان ، تهران نيز درصفحه ٢٦ آيه مذکور رابا کلمات( ... پس درکشتزار خودهرجا که خواستيد فرودآئيد...) ترجمه کرده است. ولى البته عمل مذکور مکروه تلقى شده است. شيخ نصيرطوسى که ازافقه فقهاى اسلام بشمار ميرود، نيز عقيده مکانى بودن ـ انى ـ را موافقت کرده است. (١٤)
اين بود احکام قرآن نسبت به زن و چگونگى موعظه هاى قرآن درباره رفتاربازنان . واما احاديث اسلام درباره زنان نيز مکمل احکام ومتون قرآن دراين باره بوده و درنوع خودجالب وقابل بررسى است. بطوريکه ميدانيم ، احاديث از نظر اعتبارمذهبى نسبت به احکام ومتون قرآن ، اهميت درجه دوم دارند واگر قرآن درباره موردخاصى سکوت اختيار کرده باشد، حکم مذکور را بايددر احاديث جستجوکنيم. بهرحال درادامه بحث درباره مقام وشان زن در اسلام ، به ذکراحاديث اسلامى مى پردازيم.
محمد درخطبه حجه الوداع گفته است : ( واستوصوا بالنساء خيراً فانهن عوان لايملکن لا نفسهن شياً) ترجمه :( درباره زنان نيکى کنيد، چه آنها اسيرمردانند واختيارى از خود ندارند.)(١٥)
بطوريکه درپيش ذکرشد، محمدپس از رسيدن بقدرت بطورکلى تعداد بيست زن درحرمسرايش نگهدارى ميگرد. دربين تمام زنان محمدتنها عايشه درزمان ازدواج با او باکره بود وسايرزنانش همه بيوه بودند. عايشه دختر ابوبکرخليفه اول مسلمانان بودکه مدت چهل سال از محمدجوان تروبيش از همه همسرانش موردعلاقه او بودو محمدبيش ازساير زنانش از او حساب ميبرد. هنگامى که محمد در سن ٦٣ سالگى وفات يافت، عايشه ١٨ سال داشت. برطبق مآخذ معتبرعايشه گفته است :( هنگامى که پيغمبرخدا بامن ازدواج کرد، من ٦ سال بيشتر نداشتم وهنوز بادختران خردسال همسن وسالم بازى ميکردم. دربعضى اوقات هنگامى که پيغمبربه من نزديک ميشد، دختران همبازى ام که ازو خجالت ميکشيدند واز من دور ميشدند، ولى محمدآنها راتعقيب ميکردوبراى ادامه بازى آنها رانزد من مى آورد.
ـ روزى هنگام بازى، عروسکهايم را روى متکائى چيده وپرده اى روى آنها کشيده بودم . اتفاقاً درآن موقع بادى وزيد و پرده را از روى اسباب بازيهايم کنارزد. موقعى که پيغمبراسباب بازيهايم راديد سوال کرد: آنها چه هستند؟ پاسخ دادم : آنها عروسکهاى من هستند. محمدبه يکى از اسباب بازيهايم که بشکل اسپى بود که دوبال داشت ، اشاره کردو دوباره سوال کرد: وآن يکى که من بين آنها مى بينم چيست؟ پاسخ دادم : آن اسپ است. اظهار داشت : وآن اشکال درطرفين او چه هستند؟ جواب دادم : آنها بالهاى او هستند. گفت : آيا اسپ بال دارد؟ پاسخ دادم: آيا نشنيده اى که سليمان اسپهاى بالدار دراختيار داشت. با شنيدن اين پاسخ ، محمدآن چنان بخنده افتاد که تمام دندانهايش پديدارشدند.١٦ـ
عمامه بن زيد روايت ميکند که پيغمبرخداگفت :( من بعداز خودهيچ مصيبتى ، فاجعه آورتراز زن براى مردباقى نگذاشته ام.) ١٧)
ابوعمامه روايت کرده است که پيغمبر گفت : ( براى مسلمان مومن، هيچ موهبتى بعد ازترس ازخدا، بالاتراز داشتن زن عفيف نيست ، زيراموقعى که مرد، فرمانى به زن ميدهد، زنش آنرا اطاعت ميکند، هنگامى که مرد به همسرش نگاه ميکند، خشنود ميشود، واگر مردبه جان زن سوگندبخورد، قولش راقبول ميکندواگر مردبه مسافرت برود، زن شرافتمند ازخود واز مايملک شوهرش نگهدارى ميکند.)١٨) از قول انس بن مالک روايت است که پيغمبرخدا گفت :( هنگامى که بنده خدا ازدواج ميکند، نيمى از دين خود راکامل کرده است ، البته ترس از خدا نيمه ديگردين او را تکامل خواهد بخشيد.) عايشه همسر پيغمبراظهار داشته است : پيغمبرهنگامى که وى فقط ٦ سال داشت باوى ازدواج کرد. و موقعى که وى به سن ٩ سال رسيد، پيغمبربا اسباب بازيهايش به خانه خودبردو درزمانى که پيغمبر درگذشت ، وى يک دختر هيجده ساله بود.(١٩)
عايشه روايت کرده است ، هنگامى که پيغمبرخدا قصدمسافرت داشت، بين زنان حرمسرايش قرعه مى کشيدو هريک از همسرانش که قرعه بنام وى اصابت ميکرد، پيغمبراو رابا خودبه مسافرت مى برد.( صحيح بخارى ، والجامع الصحيح)ابوهريره روايت کرده است که پيغمبراظهارداشت : (هرکسى که داراى دوهمسرباشد ونسبت به آنها باانصاف رفتارنکند، در روزقيامت نيمى از بدنش از او جدا خواهدبود.)٢٠)
ابوهريره همچنين روايت کرده است که پيغمبرخدا گفت : (اگر قراربوددستور دهم ، انسانى به انسانى ديگر سجده کند، بطور يقين دستور ميدادم که زن به شوهر سجده کند.) (الترمذى، الجميع )
اما آنطور که از احاديث برمى آيد، محمدهميشه به زن بصورت يک موهبت کم نظيرنگاه نميکرده و دربعضى اوقات زن راموجب فسادو مظهر نگون بختى دانسته است. دراين باره اسامه بن زيد از قول محمدروايت ميکند که وى گفت: ( من پس از خودم، هيچ عاملى که بيش از زن مايه نفاق باشدباقى نگذاشته ام.) و ابن عمراز قول محمدروايت کردکه وى گفته است :( زن، خانه واسپ نشانه نحوست هستند.)٢١)
امام غزالى ، از قول محمدحديثى مقل ميکندمبنى براينکه : ( مسلمان مومن در بهشت با پانصددختر بهشتى (حورى) ، چهارصددخترباکره وهشتهزار زن بيوه ازدواج خواهدکرد.)(٢٢) پيغمبر با دخالت زنان درسياست بکلى مخالف بوده است . البخارى دراين باره ميگويد: (موقعى که پيغمبرخدا اطلاح حاصل کردکه ايرانيان سلطنت را به دخترکسرى واگذار کرده اند، فريادبرآورد:ـ ملتى که امور خود رابه زنى واگذارکند هيچگاه توفيقى حاصل نخواهدکرد.ـ (٢٣) روايتى است که محمددر روز عيدفطر هنگامى که از کنارگروهى از زنان عبور ميکردگفت: ( شما گروه زنان مى بايدصدقه بدهيد، زيرا من مى بينم که بيشترشما ساکنان جهنم خواهيد بود. ـ آنها گفتند: بچه دليل ؟ محمدپاسخ داد: ـ زيراشما وظايف خود رادر برابر شوهرتان انجام نميدهيد ونسبت به آنها قدرادان نيستيد.) ٢٤)
على بن ابى طالب خليفه چهارم و امام اول شيعيان ، در دو مورد در نهج البلاغه درباره زنان اظهار عقيده کرده است : در مورد اول درضمن وصيت به فرزندارشدش حسن ميگويد: ( زنهار درهيچ کارى با زنان مشورت مکن، چه رأى آنان نادرست وعزم واراده آنها ضعيف وسست است . باپوشيده داشتن ايشان رخسارشان را از چشم نامحرم دورنگهدار ... چه بهتر اگربتوانى کارى کنى که آنان جز توکس ديگرى را نشاسند... در عزيز داشتن زن افراط مکن.) ( ٢٥) در مورد دوم على درباره زنان ميگويد: ( اى مردم بدانيد زنان ناقص ايمان، ناقص بخت وناقص خرد هستند. نقصان ايمان آنان بازنشستگى ايشان از نماز و روزه در روزهاى حيضشان ميباشد. اما نقصان خردشان گواهى دوزن که معادل گواهى يک مرد است ، ميباشد. ولى نقصان بختشان دراين است که ميراث شان نصف ميراث مردان است. بنابرين بکوشيداز زنان بپرهيزيد و از خوبان آنها برحذرباشيد واگرشما رابکار نيکى فرابخوانند از آنان اطاعت مکنيدتا مبادا طمع ورزندوبکارهاى زشت وادارتان کنند.)٢٦
ازقول امام محمدباقر، يکى ازعلماى معروف شيعه درعهدصفوى منقول است که ( حق تعالى براى زنان غيرت جايز نداشته است واز براى مردان غيرت قرارداده است ، زيرابراى مردان چهارزن و از متعه وکنيز آنچه خواهدحلال گردانيده است و از براى زن غير ازيک شوهر حلال نکرده است و اگر شوهرديگرى طلب کند يا اراده نمايد نزد خدا زناکاراست.... زنى آمدخدمت حضرت رسول(ص) وگفت يارسول اﷲ چيست حق شوهربرزن؟ فرمود لازم است که اطاعت شوهربکندو نافرمانى اونکندو از خانه بى رخصت او تصديق نکند وروزه سنت بى رخصت او ندارد وهر وقت اراده نزديکى او کند مضايقه نکنداگرچه برپشت پالان شتر باشدو از خانه او بى رخصت او بدر نرود واگر بى رخصت بدر برودملائکه آسمان وزمين وملائکه غضب وملائکه رحمت همه او را لعنت کنندتا به خانه برگردد. گفت يا رسول اﷲ حق کى برمن از همه عظيم تراست ، فرمودکه حق شوهر، پرسيدکه من برشوهرآنقدر حق ندارم که او برمن دارد، فرمود از صدتايکى نه . آن زن گفت : قسم ميخورم به خدائى که ترا به حقيقت فرستاده است که هرگز شوهرنکنم.)(٢٧)
همين ملامحمدباقر از قول امام جعفرصادق نقل ميکندکه وى گفته است: (حضرت رسول فرمود که عيال مرد، اسيران اويند و محبوب ترين بندگان نزدخدا کسى است که بيشتر به اسيران خود احسان بکند. و در حديث معتبر ديگرى از قول حضرت رسول آمده است که : زنان را درغرفه ودر بالاخانه جاندهيد ونوشتن به ايشان نياموزيد وسوره يوسف رابه ايشان تعليم ندهيد... وحضرت امير فرمود: مردى که کارهاى او را زنى تدبيرکند ملعون است وحضرت رسول چون اراده جنگ داشتند بازنان خود مشورت ميکردندو آنچه ايشان ميگفتند خلاف آن ميکردند وحضرت رسول فرمود هرکه اطاعت زن خودکند خدا او راسرنگون درجهنم اندازد...و بدان از جمله حقوق زن برمردآنست که هرچهارماه يکبار با او جماع کند اگرحاضرباشد و عذرى نداشته باشد ودرکنيز و درمتعه اين واجب نيست.(٢٨) (زن ميتواند به شوهر اصرار ورزد که سالى دومرتبه برايش لباس نوبخرد، يعنى درابتداى زمستان وآغازتابستان. واگرزن بطوراتفاقى لباسهايش را از دست بدهد، شوهرمجبور به تهيه مجدد لباس براى نيست.)٢٩ بعضى از نويسندگان اسلامى مانند سيد اميرعلى که قصد دفاع از احکام ومتون اسلام رادر باره حقوق زن داشته است، مينويسد: (محمدپيغمبراسلام، يک رشته حقوقى رابراى زنان قايل شدکه آنها پيش از آن از حقوق مذکورمحروم بودند. از جمله او حقوق ومزايائى رابراى آنها بوجودآوردکه ارزشهاى آنها باگذشت زمان به ظهور خواهد پيوست.پيغمبر اسلام به زنها اجازه دادکه دراجراى وظايف واختيارات حقوقى کاملاً بامردان يکسان وبرابر باشند. اوتعدد زوجات رابا تعيين حداکثر زنانى که يک مرد در زمان واحد ميتواند داشته باشد و ايجاد تساوى مطلق بين زن ومرد، تحديد کرد. اين نکته قابل توجه است که قرآن بلافاصله بعد از ذکرعبارتى که به مرد احازه اختيار چهارزن راميدهد، فريضه اى مقرر ميکندکه اهميت حکم قبلى رادرباره تجويزداشتن چهارزن ،به حد متداول ومشروع کاهش ميدهد. بدين شرح که آيه مربوط ميگويد:(ولى اگر مردقادرنباشد بطورمنصفانه با همه زنانش رفتار کند، بايدفقط يک زن بگيرد.) قيد کلمه ـ انصاف ـ درآيه مذکورواجد اهميت فوق العاده ميباشدکه متفکرين ديناى اسلام از اهميت فوق العاده آن غافل نمانده اند. ـ انصاف ـ نه تنها در قرآن مفهوم رفتار مساوى با کليه زنان از نظرمحل سکونت ، لباس وسايرنيازهاى زندگى خانوادگى راميدهد، بلکه همچنين مفهوم انصاف کامل در رعايت عشق وعلاقه ، محبت واحترام نسبت به کليه زنان را افاده ميکند. اما با توجه به اينکه رعايت انصاف وعدالت کامل درآنچه که به احساسات انسان مربوط ميشود غير ممکن است، لذا دستورقرآن بايدبا واقعيت جارى که مشعر برنهى تعدد زوجات است ، انطباق يابد. اين طرز فکرتازگى نداردو از اوايل قرن سوم هجرى بمنصه ظهور رسيده است. درزمان خلافت مامون، فقهاى معتزليه اظهار داشتند که احکام قرآن در واقع برپايه تئورى يک زنى وضع شده و اگرچه رفتارظالمانه متوکل که خليفه اى سرسخت ومختل المشاعربود از اشاعه طرزفکرمذکور ممانعت بعمل آورد، معهذا ارتداد قاعده تعدد زوجات که با پيشرفت کلى فرهنگ وتمدن انطباق کامل دارد، درکليه کشورهاى پيشرفته مسلمانان حالت اجرا بخود ميگيرد.) ٣٠)
محمدحسنين هيکل نيز از ازدواج هاى محمد ، دفاع کرده ومينويسد که غالب ازدواج هاى پيامبر سياسى ومصلحتى بوده است. هيکل درباره ازدواج محمدبا زينب بنت جحش نيز اظهار عقيده کرده است که پيغمبر با ازدواج مذکور قصد داشت يکى ازسنت هاى جاهلى عرب را درباره منع ازدواج با همسرپسرخوانده از بين ببرد.
بطوريکه ديده ميشود، دفاع سيداميرعلى درباره احکام ومقررات قرآن نسبت به زنان نه تنها داراى پايه واساس منطقى نيست، بلکه در تغيير روح جامد فريضه هاى مذکور نيز هيچ اثرى نخواهد داشت، اما بى پايه واساس تراز دفاعيات سيد اميرعلى درباره قرآن نسبت به زن، دفاعيات او از ازدواج هاى مکرر محمد ميباشد. سيداميرعلى دراين باره مينويسد:( پيغمبربا زنان مطلقه و بيکس وبيچاره ازدواج ميکرد تا آنها را از پريشانى نجات دهد و با افزودن آنها به خانواده خود زندگى امنى رابراى آنها تأمين کند.)٣١ ـ درست همانند دفاعيه آقاى انصارى افغانى ـ بديهى است که دفاعيه مذکور همه ازتعصب ناشى ميشود، مخالفت تام وتمام با محتويات سوره احزاب دارد.و نميتواند رافع واقعيت هاى محض مبنى برتمايلات نفسانى بى عنان محمد و علاقه وافر او به افزودن زنان حرمسرايش باشد.کليه قرآنها از جمله قرآن مجيد با منتخب الفسيرفارسى ، الهى قمشه اى (٣٢) در تفسير آيه ٣٦ سوره احزاب درباره شأن نزول آيه مذکور نوشته اند: پيغمبرقصد داشت ، زينب بنت جحش ، دختر عمه اش را به عقدازدواج زيد، پسرخوانده و غلام آزادکرده اش درآورد. زينب وبرادرش عبداﷲ هردو با اين ازدواج مخالف بودند.زينب ميگفت او از اشراف قريش است وباغلامى آزادشده ازدواج نخواهدکرد. محمدآيه ٣٦ سوره احزاب رابه شرح زيرنازل وبراساس آن زينب را واداربه ازدواج با زيد کرد: وماکان لمومن ولا مومنه اذا قضى اﷲ ورسوله امرا ان يکون لهم الخيره من امرهم و من يعص اﷲ ورسوله فقد ضل ضللامبينا .(يعنى هيچ مرد وزن مومنى رادرکارى که خدا ورسول حکم کنند اراده واختيارى نيست وهرکس نافرمانى خداو رسول کند دانسته به گمراهى سختى افتاده است)البته عقيده محمد درناديده گرفتن خصوصيات نژادى وبرابرفرض کردن افرادانسان قابل تمجيد است. درست است که او برطبق ساير احاديث (اصل ونسب) را يکى ازشرايط ازدواج خوب ميداند، اما بهرحال نکته آنجاست که محمددرانجام ازدواج مذکور، عدم رضائيت زينب را درباره زناشوئى بازيد ناديده گرفت و زينب رابرخلاف ميلش وادار کردبا زيدازدواج کند، اما سرانجام ازدواج مذکور که بنابه گفته قرآن به حکم خدا ورسول انجام گرفته بود، با شکست مواجه شد وزيد سرانجام زينب را طلاق داد. پس از مطلقه شدن زينب، محمدباوى ازدواج کرد واو رابه زنان حرمسرايش اضافه نمود.
در باره ازدواج مذکورتفسيرجلالين ـ ٣٣ـ و همچنين زمخشرى ـ ٣٤ـ درتفسير آيه ٣٧ سوره احزاب معتقداندکه محمدپس از ازدواج زينب بازيد، عاشق زينب شد وبدين لحاظ زيدفکرکرد که از آن پس صلاح نيست زنى راکه پيامبرخدا به او چشم دوخته است دراختيارخود داشته باشد. زمخشرى درباره اين داستان مينويسد، پس از انجام ازدواج زينب و زيد، محمدچشمش به زينب افتاد وآنچنان ازوى خوشش آمد که بى اختيار گفت : ( سبحان اﷲ مقلب القلوب.)زينب اين موضوع را بازيد درميان گذاشت وزيد بفراست دريافت ، عشق زينب در روح محمدخانه گرفته است، نزد محمدرفت و گفت: ميل دارد زنش را طلاق گويد. داستان عشقى مذکوررا تفسيرهاى مختلف به انحاء گوناگون ولى شبيه بيکديگر وبا تغييرات مختصر نقل کرده اند. آنچه مسلم است پس ازانجام طلاق ، محمدخود زيد رامامور ميکند به زينب بگويد، قصد ازدواج با او رادارد، زيرا اين تقديرالهى بوده وخداوند اين امر را مقررکرده است . زينب لاجرم با اين امرموافقت ميکندوبه عقد ازدواج محمددرمى آيد.
ترجمه آيه ٣٧ سوره احزاب در باره اين ماجرا چنين است : ( وتو باآنکس که خدايش به اونعمت داد نيکى کرده وگفتى زنت رانگهدار واز خدا بترس. وآنچه در دل پنهان داشتى خدا آشکارساخت وتو از مخالفت وسرزنش خلق ترسيدى و سزاوارتر بود از خدا بترسى. پس ما هم چون زيد از آن زن کام دل گرفت ، او را به نکاح تو د رآورديم تا بعد از اين مومنان درنکاح زنان پسرخوانده خود که با تشريفات شرعى از شوهرانشان طلاق ميگيرند، اشکالى نداشته باشند.)
مدلول آيه ٣٧ سوره احزاب داراى دونکته قابل توجه است - يکى اينکه محمدتا آنجا شأن خدا را پائين مى آورد که او را حلال هيجانات عشقى ونفسانى اش قرار ميدهد. نکته دوم آنست که خداوند پيغمبرش رامجاز ميکندبا زن پسرخوانده اش ازدواج کند تا بعد ازآن مومنان درنکاح زنان پسرخوانده خود منع شرعى نداشته باشند. اکنون درباره اين نکته پرسش پيش مى آيد که آيا خداوند قادر متعال که کليه کائنات هستى دراختيار اوهست، نميتوانست مانندسايراحکام قرآن بوسيله جبرئيل به محمدابلاغ کند، از اين پس ازدواج با همسرپسرخوانده جائز ومشروع است ومى بايستى حتماً رابطه زناشوئى بين دوبنده اش راقطع کند و زنى راکه محمدعاشق اوشده بود، به همسرى او درآورد تا تا آنگاه فرمان خود را درباره مجازبودند ازدواج با زن پسرخوانده ابلاغ کند.
نويسندگان مذکور گوياتوجه نداشته اند، موقعى که محمد، عايشه را به خانه اش آورد، وى فقط ٦ سال داشت ، وانگهى عايشه دخترابوبکراز توانگران نامدار مکه بود و نميتوانست جزء زنان مطلقه وبيکس ودرمانده که نياز به دستگيرى داشته باشند، محسوب شود. حفصه دختر عمربن الخطاب ، خليفه دوم اسلام نيزکه خود محمدشخصاً از عمر او راخواستگارى کرد، دليل ديگرى بر بى اساس بودن نوشته اميرسيدعلى درباره محمدوزنانش ميباشد.از همه اينها گذشته، آياچه مصلحت وسياستى غير از نفس پرستى محمدميتوانست بوى اجازه دهد، ريحانه همسرزيباى يکى از مقتولين طايفه بنى النظير و يا صفيه همسر ١٧ ساله زيباى کنانه بن ربيع را درهمان شبى که شوهران شان به دستور او اعدام شده بودند، با خود به رختخواب ببرد؟ نکته اينجاست که با اين عمل ، دستور قبلى خودش رامبنى براينکه مسلمانان بايد تا زمانى که زنان اسير انها درعده هستند، با آنها مجامعت نکنند، ناديده گرفت . نکته جالب ديگراين است که پيغمبر آنقدر مفتون و مسحور زيبائى صفيه دختر ـ حى بن اخطب ـ شده بود که درمراجعت به مدينه ، هنگامى که صفيه ميخواست سوارشتر بشود، محمدزانوى خود راخم کردتاصفيه پايش را روى زانوى او بگذاردوسوارشتربشود.٣٥)
و آيا دربين کليه زنانى که درحرمسراى محمدبسر مى بردنديک زن زشت چهره ويا فقيروبينوا ميتوان يافت که بتواند دليل براستدلال خالى از تعقل نويسندگان مذکور درباره زنان محمدباشد؟ رفتار غيرمنصفانه مرد با زن دراسلام، از مقررات قانون اساسى اين دين يعنى قرآن ناشى ميشود واحکام ومتونى که قرآن درباره چگونگى رفتار با زنان مقرر کرده وبعضى از آنها درابتداى اين بحث تصريح شده ، براى مطالبى که نويسندگانى مانندسيد اميرعلى و هيکل وديگران براى منصفانه بودن احکام اسلام درباره زن نوشته اند، جاى دفاعى باقى نخواهدگذاشت.
دکتر (اسنوک هورگرونج) يکى ازشرق شناسان شهيرمينويسد: (( اگرچه نويسندگان اسلامى درمواردنادر سعى کرده اند، شأن زن را دراسلام بالاتر از آنچه که مقررات اين دين براى او پيش بينى کرده است نشان بدهند، ولى قادر نخواهندبودبا امثال اين نوشته ها مفهوم آن گروه از آيات قرآن واحاديثى که زن را درخانواده و اجتماع موجودى دون پايه تلقى کرده است تغيير دهند. اسلام جهنم را مملو از زنان ميداند وبجز درموارد نادر براى زن عقل وبرهانى قايل نيست. اشعار اسلامى زن را ريشه کليه مفاسد جهان ميدانند وضرب المثل هاى اسلامى، تعليم وتربيت رابراى زنان منع ميکند. ولى آنچه که اسلام براى زن قبول ميکندتنها وجاهت است که خداوند به او داده است تا دراين دنيا باعث لذت وشعف مرد شود وبراى اوبچه بوجود بياورد.)٣٦)
ابن مقفع يکى ازبزرگترين نويسندگان عصرخود که درقرن دوم هجرى ميزيسته ، هنگامى که درباره دوستى بحث ميکند به مردان توصيه ميکندکه دوستى خود را با ديگران قدرداسته وبا دقت از آن نگاهدارى کنند، زيرا ـ دوستان مانند زنها نيستند که ما هرموقع اراده کنيم بتوانيم آنها راطلاق بدهيم. ـ ابن مقفع درجاى ديگرى مينويسد: ـ هيچ چيز براى مذهب، براى بدن، براى خيرو رفاه ، براى هوش وبصيرت فاجعه انگيزتر از زن و هيچ عاملى بيش از عشق به زن ، مخرب مغز نخواهد بود.٣٧)
تفسير جلالين علت برترى مرد رابرزن ، عقل وعلم و ولايت مردبرزن دانسته است. اما زمخشرى وبيضاوى به شرح مطالب گوياترى درباره شان فردى واجتماعى زن مبادرت کرده مينويسند: تسلط واستيلاى مرد برزن راميتوان باقدرت سلطه ولات وحکام بر رعاياقابل مقايسه وبرابردانست. چون مردان داراى نيروى خرد وتدبير هستند، از اين روى نبوت ، ولايت وامامت به آنها اختصاص يافته ، دوبرابر زنها ارث مى برند وشهادت آنها درمحکمه شرع داراى اعتبار بيشتر و دوبرابر زن است . به همين ترتيب جهاد ونمازجمعه به زنان تعلق نميگيرد. حق طلاق ، آذان، خطبه ، امامت نماز جماعت، سوارکارى، تيراندازى همه مخصوص مردهاست.
بطور کلى ميتوان گفت که دراسلام وجود زن براى رفاه وآسايش ولذت و خوشى مردآفريده شده است. امام غزالى که از صوفيان مشهور اسلام وتاثير بزرگى درفرهنگ اسلامى داشت ميگويد: زن به هيچ وجه نبايد آزادى و استقلال داشته باشد. زن بعلت وضع اجتماعى خاصى که دارد، قادربه اداره امور معيشت خود نيست. زندگى آنقدر مشکل است که مرد نبايدبا گرفتن زن و تحمل مخارج وهزينه هاى او بار زندگى خود را سنگين ترکند.(٣٨) امام غزالى مى افزايد: (زن بايدخود رادر محيط خانواده محدود ونبايد آنرا ترک کند، او نبايدبيش ازحدلزوم به بامخانه اش برود و همچنين نبايد بوسيله ديگران ديده شود. او نبايدبيش از حد عادى باهمسايگانش صحبت کند ويا به ديدن آنها برود، اعم از اينکه شوهرش درخانه ويا درخارج خانه باشد. او نبايد نسبت به شوهرويا مايملک شوهررياکارى کند، او نبايدبدون اجازه شوهرخانه را ترک کندوهنگامى که درخارج خانه ميباشد، بايدبه نحوى خود را بپوشاندکه اگرکسى بطور غيرمترقبه به وى نگاه کرد، امکان ديدن چهره اش ميسرنباشد، وموقعى که درخارج از خانه راه ميرود بايد راه هاى را انتخاب کندکه کمتر امکان رفت وآمد درآنها وجود داشته باشدو ازعبوراز خيابانهاى که پيوسته شلوغ ميباشد بايد خود دارى کندونهايت دقت را بکار ببردکه کسى او رانشناسد.) ٣٩)
زن در اسلام زمانى با تقوا تلقى خواهدشد که وجودش را وقف چهارديوارى خانه، آشپزخانه ورختخواب شوهر نمايد. زن در اسلام موجود ضعيفى است که برده تولد ميشود، اسير زندگى ميکند ومحروم ميميرد.
البته طبيعى است فرزندانى راکه زن در دامان خود مى پروراندنشان ذهنى وروانى از مادر داشته ولياقت وقابليت ذهنى وبدنى آنها از مادر تجاوز نخواهد کرد. پروفيسورمکدونالد، وضع زن وشأن ومقام فردى، خانوادگى واجتماعى او را درآئينه اسلام به شرح زيرخلاصه ميکند: ( ترديدى وجود ندارد که وضع زن دراسلام درواقع مولود کيفيت فکرى ونظر خصوصى محمدنسبت به زنان بوده است. کليه مدارک ونوشته هاى موجود نشان ميدهد که شأن پست خانوادگى واجتماعى زن دراسلام ناشى از تابعيتى است که محمد ميل داشته است زنان نسبت به يک رهبرسياسى ومذهبى مانند شحص خود او داشته باشند. بطور بسيارخلاصه مى توان گفت که اگر محمدبعد از مرگ خديجه فقط با يک نفرزن ازدواج ميکرد و بعلت حسادت تندى که نسبت به زنان داشت ، آنها را مکلف به پوشانيدن سرو روى خود باچادر نميکرد، زنان مسلمان امروز وضع آزادترى مى داشتند، و مردان نسبت به زنان اختيار نامحدودنداشتند وشخصيت انسانى زنها درکنج خانه هاو در عمق چادرهاى سياه شان محبوس نميشد.)٤٠)
چکيده مطالب اين بحث آنست که برطبق اصول اسلام ، زن استقلال وآزادى فردى واجتماعى ندارد و وجودش بايد وقف خدمت به مردشود. زن در اسلام فاقدشأن اجتماعى است و درواقع بجاى تابيعت کشورى که درآن بسر مى برد، داراى تابعيت خانه شوهرميباشد. زن درجامعه اسلامى ، قابليت قبول خدمات وشئون اجتماعى ندارد وتمام نيروهاى مغزى وبدنى او درخانه شوهر بايدصرف اداره امور خانه ومخصوصاً تهيه غذا، نگهدارى بچه وتامين نيازهاى نفسانى مرد شود. درجامعه اسللامى ، حقوق مدنى ، جزائى وسياسى زن کمتر از مرد است. زن دراسلام حق تحرک بدون اجازه شوهررا ندارد وحتى درکيفيت عقيدتى خودنيز استقلال رأى ندارد وبايد از شوهرپيروى کند. درحقيقت زن درجامعه اسلامى به عنوان يک کالاى متحرک به شوهر تعلق دارد وهر زمانى که که جذبه خود رابراى شوهر از دست بدهد، شوهر ميتواند بدون اطلاع قبلى وى را طلاق بدهد.
ميتوان گفت که هيچ آئين مذهبى ومسلک فکرى تا کنون مقام زن را درخانواده و اجتماع به اندازه اسلام پائين نياورده است. محمدادعا داشت گه اسلام براى کليه ملل روى زمين و براى تمام اعصار وقرون و همه کشورها و تمدنهاى گوناگون بوجود آمده است ، معهذا آنقدر دراحکام و متون قرآن به زن با نظر خفت نگريست که حتى دراجتماعات ماقبل از تمدن نيزنظير آن راکمتر ميتوان يافت.
درجامعه اسلامى ، ارزش فردى واجتماعى زن برپايه قدرت هاى مغزى وارزشهاى انسانى او اندازه گيرى نميشود، بلکه پسيکومترى زن براساس قدرت فرمانبردارى او از شوهر واستعداد انسانى او درخدمت به شوهر و تامين نيازهاى او تعيين ميشود. بدين ترتيب با محروم کردن زن از خدمات اجتماعى ، جوامع اسلامى ، پيوسته از ٥٠ درصد نيروى بالقوه انسانى جمعيت خود محروم ميمانند وشايد اين امررا بتوان يکى از عوامل قطعى عقب افتادگى جوامع اسلامى از کاروان علم وتمدن ودرحال پيشرفت بشريت دانست.
براى اطلاع بيشتر از حقوق زن دراسلام ومحتويات قرآن، کتاب مقوس مسلمانان رجوع شود به کتابهاى : (بازشناسى قرآن) و (اﷲ اکبر) هردو از دکتر انصارى مقيم امريکا
٭ ٭ ٭

رويکردها :
١-MartinHartmann, The Moslem world,vol. 1v.pp.258_65
٢ -عبداﷲ عفيفى ، مرآت العربيه ، قاهره ، ١٩٢١
٣ -Samuel M.Zwemer, Across the World of Islam.New York.FlemingH .Revell.Nodate,p.94
٤-خزائلى ، احکام قرآن ، صفحه ٦٥٩
٥ -جلال الدين عبدالرحمن سيوطى، ٨ جلد، قاهره ١٩٢٦٦ - نبات، يک شاهزاده نشين قديمى عربى درمشرق وجنوب شرقى فلسطين بودکه ازسال ٣١٢ قبل ازميلاد تا ١٠٦ بعداز ميلاد با سيستم مذکور اداره ميشد وسپس به تصرف امپراتورى روم درآمده است.
٧ - (G.A.Wilken,Het Martriachaat bij de oud Arabieren.1884)٨ -گفته شده که وضع زنان دراسلام عيناً مانند وضع زن دردين يهوداست، اما اين موضوع واقعيت ندارد، به ماخذ زير مراجعه کينيد: (P.Nyland, The Moslem World, vol.v1.p.29 )
٩ - (Robertson Smith, Kinship and Marriage in Early Arabia,p.67. p.100_104)
١٠-Femme Perron, Arabes avant et deuis l Islamisme,2vols.Paris.1858.vol1p 309,vol2,p302
١١ - 'La conition de la Femme dans la tradition et lEvolution de Islamisme.Paris1913.p.6_7
١٢ - خزائلى، احکام قرآن ، صفحه ٦٧٣١٣ -قرآن مجيدبا منتخب التفسيرفارسى ، مهدى الهى قمشه اى، به خط سيدحسين ميرخانى ـ تهران، نشراخگر، ١٣٣٧، ص ٧٤١
١٤-اوصيا، فقه اسلامى، تهران ، ١٣٣٣
١٥- جاحظ ، البيان والتبيين
١٦- ديده شود، ابوعبداﷲ محمدبن سعد، کتاب طبقات الکبير، ٧ جلد، چاپ بيروت،٦٠ ـ ١٩٧٥ ، ص ٤٢
١٧-محمدبن اسماعيل البخارى، صحيح البخارى ، ٩ جلد، چاپ قاهره ، الشب
١٨-ابوعبداﷲ القزوينى اين ماجه، السن، قاهره ، عبدالباقى ، ١٩٥٣
١٩ - ابى الحسن مسلم بن الحجاج ، الجامع الصحيح ، قاهره : ١٣٧٥- ١٣٧٤ هجرى قمرى ٢٠- ابوعيسى محمدالترمذى، الجميع ، ٣جلد، قاهره ، ١٩٣٧، سليمان بن العشعث السيستانى ،ابوداود سجستانى، کتاب السته ،٢ جلد، قاهره ، ١٢٨٠ هجرى ، احمدبن النسائى ، کتاب السنه ، ٨ جلد، قاهره ،١٣٤٨ ، ابوعبداﷲ القزوينى ابن ماجه ، السنه
٢١- Zwemer.Across the World of Islam,p.104
٢٢- ابومحمدغزالى، احياء العلوم الدين، جلد٤، چاپ قاهره ١٣٤٨، ص ٣٣٧)
٢٣-همان منبع ، ص ٣٣٨
٢٤- Zwemer.Across the World of Islam,p.104
٢٥-نهج البلاغه ، ترجمه محسن فارسى، تهاران ، اميرکبير، ١٣٦١، صفحات ٣٨٥- ٣٨٦
٢٦-همان منبع ، صفحات ٤٥٤و ٤٥٥
٢٧- محمدباقر مجلسى، حليه المتقين، تهران ، چاپ طاهرى ، ١٣٦٢ ، صفحات ٧٢ ببعد
٢٨- همان منبع ، همانجا
٢٩-The Law of Apostasy in Islam,Chapter 11,p.385
٣٠- AmirAli, The Spirite of Islam,p.188
٣١-همان نجا
٣٢-چاپ ١٣٢٧ تهران، صفحه ٥٦١ ـ
٣١-همان نجا
٣٢-تهران، ١٣٢٧، صفحه ٥٦١
٣٣-جلال الدين عبدالرحمن سيوطى، ٨ جلد، قاهره ١٩٢٦
٣٤- الزمخشرى ، الکشاف الحقيقه التنزيل ، قاهره ١٩٦٦
٣٥-Rodinson, Muhammad,p.254
٣٦-Quoted by.Zwemer, across the World of Islam, p.111.
٣٧- ،La Femme,p.154 Mansour Fahmi)
٣٨- احياء الدين ، جلد دوم، ص ٢٢
٣٩ - همانجا
٤٠- Duncan Black Macdonald, asprects of Islam. New York= press.1971
 


بالا
 
بازگشت