تاریخ تحلیلی افغانستان
دکتر صاحبنظر مرادی
در روزهای اخیر پایز 1384 کتاب "تاریخ تحلیلی افغانستان" تالیف و ترجمه آقای عبدالحمید محتاط سیاستگر ودولتمرد دهه گذشته افغانستان را که خوشبختانه هنوزهم بر مسند سیاست و قوف دارند، فراچنگ آوردم. ازینکه در مجموعه های نگارشی تاریخ کشور کمتر با آثار تحلیلی و پژوهشی برمیخوریم و بیشتر ذهن تاریخی ما را مقوله ها و نگارشهای روایتی و بساهم جعلی و من در آوردی مشبوع نموده است، ازینرو محتوای کتاب نامبرده را بلا درنگ از نظر گذرانیدم و لازم دیدم تا برخی از معایب و محاسن را که درین مجموعه ملاحظه کرده ام خدمت خواننده گان و علاقمندان تاریخ و بالاخص جناب محتاط پیشکش کنم تا در صورت ممکن رعایت آنها در چاپهای بعدی در نظر گرفته شوند.
در نخستین برگ این مجموعه اهدائیه ای جلب توجه میکند که مؤلف اثر تحلیلی و پژوهشی خود را با مضمون ذیل آغاز کرده است: « بنابر دین دوستی و همیاری، این اثر را علی الاخص باین رجال طلسم شکن و راد مردان تاریخ معاصر، پیشکسوتان مقاومت ملی، مبارزین نستوه ضد استعمار و جان بازان شریف راه آزادی و عدالت اجتماعی کشور هر یک : اندیشمند و پیکارگر مردمی عبدالمجید کلکانی- متفکر و مبارز نستوه محمد طاهر بدخشی و همچنان به کلیه ادامه دهنده گان راه مبارزه علیه تعصب، تبعیض، تفوق طلبی، سیطره جویی وبیعدالتی اجتماعی تقدیم میدارم».
با توجه به کارنامه شخصیتها و خصلت های تفکر ستیزانه دولتهای گذشته که بسیاری از فرزندان صدیق کشور را به جرم اندیشه سیاسی شان سر به نیست نموده اند و این شخصیتها در عدم دسترسی به مطبوعات به منظور اشاعه نظرات و اندیشه های سیاسی شان به مردم بیشتر توسط رقبای سیاسی و مخالفین خود معرفی شده اند و با اینگونه جعل کاریها تاریخ معاصر ما در تار و پود جال عنکبوت تعصب گیر مانده است. این یک اقدام پسندیده و شایسته تمجید است که آقای محتاط علی رغم نا وابستگی سیاسی با شخصیتهای نامبرده و سازمانهای علمبردار راه و رسم ایشان، تحت تاثیر واقع بینی و مسئولیت تاریخی خویش کاربرد چنين شیوه ایرا در برابر سایر پژوهشگران قرار داده است. در واقع برای جامعه ما و سیاستگران و روشنفکران حیف و دریغ خواهد بود تا چنین مردانی را که عزیز ترین ودیعه حیات یعنی زنده گی خود را بخاطر آگاهی جامعه و سرنوشت فردای مردم از دست داده اند، برای همیشه از همان عینکهای سیاه تعصب و انقطاب پرورانه حکام و حلقات مربوط بآنها بنگرند و در برابر نام و میراثهای فکری آنان چنان الرژی و حساسیت نشان بدهند که با دریغ رسم معمول روزگار ما گردیده است.
تاریخ تحلیلی افغانستان بحث مبسوطیست که در 602 صفحه، هفت فصل و 74 عنوان و یک مقدمه گرد آوری شده و با نبشته نقدگونه آقای عبدالقدیر رسولی آغاز گردیده است.
در مطالب شامل کتاب فصل اول آن خیلیها جالب توجه و در عین زمان بحث بر انگیز است. بنده سالها قبل مطالب جداگانه ایرا بقلم آقای هانی شاکر نویسنده لبنانی در رساله «افغانستان» و آقای فلیچر عضو اکادیمی علوم امریکا خوانده بودم که در آنوقت برای من و سایر با سوادان مواردی مربوط به پیوستگی شجره پیشین افغانها با یهودیان غیر قابل قبول و جدل بر انگیز جلوه میکرد و بعدها هم جا جایی با چنین طرحهایی برخوردم. انتظار میرفت تا قلم بدستان و نگارشگران پر مدعایی که همواره به نماینده گی از اقوام پشتون داد سخن و داوریهای تاریخی سر میدهند درینمورد سکوت نمیکردند و در مورد رد یا تائید آن چیزهای میگفتند. زیرا طرح یهودیت پشتونها با آموزش های تاریخی و منشای آریایی بودن آنها منافات دارد. زبانشناسان بر اساس ریشه یابی های زبانی زبان پشتو را یکی از شاخه های زبان های آریایی شرقی میدانند. زبانیکه امروز گوینده گان آن بنام یهود و غیره آریایی قلمداد می شوند و سکوت درین زمینه به دشواریهای در زمینه باورها و مضمون بشری تاریخ آریاییها می افزاید.
البته آنچه را آقای محتاط تحت عناوین نظریات پیرامون شجره افغانها، افغانها بمثابه بازمانده گان ده خانواده یهودی و معمای قیس عبدالرشید با استفاده از منابع معتبر علمی و پژوهشی در کارکردهای مستشرقین و افغانستان شناسان گرد آورده است نمیتوان بدون مدارک قوی استدلالی رد یا تائید کرد، اما آنچه مسلمست بایست گفته های سره و ناسره را درینمورد بیشتر به ثبوت رسانید تا امور تاریخ نویسی آینده ما چنان جلوه نکند که آب در هاون کوبیدن.
آقای محتاط با دسترسی به منابع تحقیقات خارجی مثل آثار فلیپ افریدوف، کاردینال اریساندف، ریچادستیل، سیمسون، پولیاک، کروشینسکی، فاستر، الفنستون، جنرال مک گریگور، بیلیو، راورتی، کریگوریف، خانیکوف، ارستوف، اصلانف، اتنونف، ریسنر و سایر آثار تالیفی، تحقیقی و سفرنامه های سیاحین و مستشرقین اروپایی (فرانسوی، انگلیسی، ایتالیوی و روسی) و دقت در منابع منطقوی و ملی مثل آثار مجمل التواریخ بعد نادری اثر محمد امین گلستانی، تاریخ احمدشاهی از منشی محمودالحسینی، تاریخ افغانها اثر نعمت الله خان، با برنامه اثر ظهیرالدین محمد بابر، سفرنامه میر عبداللکریم بخاری، تاریخ سلطانی اثر سلطان محمد خان درانی، حقیقت البیان و عروج فرقه سکها از بنارجی، شرحنامه جنگ پانی پت، حیات افغانی اثر محمد حیات خان، د پشتنو تاریخ اثر قاضی عطاءالله خان پشاوری و آثار کوهزاد، غبار، حبیبی، فرهنگ، رشتیا، بینوا و سایرین توانسته است پیرامون مناسبات کمونی اولیه، کوچ نشینی و مراحل تحول و تکامل افغانها (پشتونها) به سکنا گزینی و فیودالیزم و رشد مناسبات زمین داری و تولیدی جامعه افغانها معلومات مفصل و تحلیلی ارائه نماید. دقت در اجزای مناسبات اجتماعی، تقسیم بندی اقوام، قبایل و عشایر خونی افغانها بیشتر تاریخ تحلیلی افغانستان را ممتاز نموده و غنای کمی و کیفی آن بخوبی و صراحت از زحمت کشی و کارکرد جدی مولف اثر شهادت میدهند، که چنین تحقیقات دراز دامن در آثار سایر نگارشگران ما قلت دارند. ازینکه از مولف اثر قبلاً آثار و مقالات پژوهشی نخوانده ایم، نخستین قلمفرسایهای ایشان شکل دهنده چنین مجموعه تحقیقی و علمی با زبان فصیح و روش محققانه شایان تحسین میباشد. از سویی هم مؤلف در مطالب گرد آورده خود بخشهای تالیفی و ترجموی خود را جدا و مشخص نساخته است، که رعایت این کار بیشتر به اهمیت علمی اثر می افزود، تا جائیکه صاحب این قلم مستحضر هستم آقای محتاط با اینکه خود بزبان روسی تا سرحد گفتار و نوشتار و ترجمه دسترسی دارند توانسته اند تا حدود زیادی از آثار دانشمند و افغانستان شناس شهیر روس ایگور میخائیلویچ ریسنر بخصوص از کتاب او بنام "رشد فیودالیسم در جامعه افغانها" استفاده گسترده و ترجمه نماید. تحقیقات علمی آقای ریسنر در مسایل تاریخی، فرهنگی و اقتصادی افغانستان با استفاده از منابع قدیم، عصرهای میانه و معاصر عربی، هندی، یونانی، چینی، روسی و ایرانی صورت گرفته است که در مجامع علمی جهان از اعتبار خاصی برخوردار است. ازینرو تالیف و چاپ "تاریخ تحلیلی افغانستان" میتواند یکی از کاستیهای جدی تاریخی را در مورد شناسنامه و گذشته تاریخی یکی از اقوام مهم کشور بنام "افغانها" برطرف نماید و خوانش آن را به تمام علاقمندان تاریخ و جامعه شناسی و روشنفکران کشور توصیه می کنیم. با توجه به بحث مفصلی که پیرامون زنده گی تاریخی، اجتماعی و اقتصادی افغانها (پشتونها) درین کتاب صورت گرفته است، بهتر می بود تا نویسنده نام آنرا "تاریخ تحلیلی پشتونها" میگذاشت.
ازینکه اثری بدین بزرگی و ابعاد کمی و کیفی در خارج از کشور و آنهم در آوان سرگردانیهای مهاجرت و بدور از دسترسی با منابع اول ملی تالیف گردیده است. خواهی نخواهی پاره ای از کمبودات و کاستیها در نگارش آن بروز نموده است که بیهوده نخواهد بود تا بصورت شتابنده از آن عبور نمائیم.
- فصل بندی ها که بدنبال خود عناوین تشریحی دارند، دقیقاً صورت نگرفته وتکرار و تداخل مفاهیم بگونه ای ذهن خواننده را مغشوش میسازند. مثلاً خلاصه و جمعبندی تشکل، مبارزات و پايان نهضت روشانیه را که میبایست بدنبال مطلب مستقلی تحت همین عنوان ارائه میگردید، در پایان سقوط نادر و بقدرت رسیدن احمدشاه ابدالی در 1747 آورده است. اشتباهی که زمینه ساز بروز چنین مشکلی گردیده است همانا طولانی بودن بحثها و عدم دسته بندی مشخص مباحث از لحاظ کرونو لوژی تاریخی و نیافتن جایگاه مناسب مطالب در همین سلسله میباشد. بهتر میبود تا این مباحث طولانی توسط عناوین دیگری کوتاه و مشخص میگردیدند تا برای خواننده دلگیر وکسل کننده نمی بودند.
- امروز بحثی در مورد اقوام افغان غوری و جدا بودن آنها از اقوام پشتون وجود دارد، جاداشت تا درین بحث طولانی این مسئله به بررسی گرفته میشد تا به یکی از مبرمترین سوالات تاریخی پاسخی لازم و درخور واقعیت ارائه میشد، اما مؤلف ازین بحث بصورت استعجالی گذشته است.
- مؤلف از قول خنینکوف نوشته است که قدیمترین اثر در زبان پشتو "تاریخ فتح سوات" میباشد که توسط قبیله یوسفزایی در قرن پانزدهم نوشته شده است. از سال تالیف آن چیزی نمیدانیم احتمالاً این کتاب توسط شیخ فانی از چهره های روحانی یوسفزایی ها تالیف گردیده است. حالانکه بسیاری از مؤرخین کتاب "خیرالبیان" اثر بایزید انصاری را نخستین اثر مکتوب در زبان پشتو میدانند.
- کاربرد برخی از سالها در بر شمردن حوادث تاریخی دقیق نیستند. مؤلف سال نگارش کتاب خیرالبیان را 1650 میلادی نوشته اند. حسب گزارش همین بحث شخص بایزید روشان در سال 1524 در قریه جلندر (جلندهر) تولد گردیده است، که باینحساب بایزید بایست این کتاب را در 136 سالگی خود نوشه باشد. حالانکه نهضت روشانیان در سال 1542 یعنی در هجده سالگی موسیس آن پیر روشان بوجود آمده و سال 1638 پایان یافت و شخص بایزید انصاری در سن 56 سالگی در یک نبرد خونین از سوی صوبه دار مغولی کابل و نیروهای آخند ملا در ویزه جلال آبادی در منطقه شنوار کشته شد. سال مرگ او را 1597 تذکر داده اند.
بخش بزرگی از حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانها با پیریزی حکومت سوریها و لودیها در بخشی از هند خلاصه میشود، درین زمینه معلومات در خور توجه ارائه نشده است، اگر در چاپهای بعدی این کمبود برطرف شود به غنای اثر بیشتر می افزاید.
کرونولوژی تاریخی یکی از چارچوبهای علمی و پذیرفته شده را در برابر محققین قرار میدهد، تا حوادث تاریخی را نظر به توالی سالها و در نظام اجتماعی سیاسی و جغرافیای هر عصر و زمان بهمان نامی که یاد میشده است بیان کنند. این اشتباه اساسی در کارکرد اکثراً مورخین ما وجود دارد. مثلاً استاد عبدالحی حبیبی از شخصیتهای افغان در اوستا سخن گفته است که چنین نگرشی با توجه باینکه افغان و افغانستان نامهای جدید غیر اوستایی هستند، مورد قبول مورخین و مراجع تاریخ نگاری نمیباشند. چنین کاربردهای در اثر حاضر نیز اجتناب نا پذیر گردیده است. اصول علمی در نگارش تاریخ تاکید دارد که مثلاً ما زمانی از اوستا سخن می گویم آنرا در جغرافیای "آریانا" تشریح می کنیم، وقتیکه رخدادهای شهنامه را به بررسی می گیریم محتوای آنرا در سرزمین بنام "ایران و خراسان" به نمایش می گذرانیم و هنگامیکه از وقوع سه حرب با انگلیس ها حرف میزنیم جغرافیای آنرا "افغانستان" می نامیم.
مفاهیم "اقلیت و اکثریت" ، "وحدت ملی" و غیره که صرفنظر از معیارهای رشد و پیشرفت فرهنگی و تکامل اجتماعی برمتکای حب و بغضی گوینده گان آنها تاکید میشوند، بایست مفاهیم آنها در مطابقت با بینشهای علمی از سوی محققین تازه نگر ارائه شوند، که با دریغ عین همان تعابیر و مفاهیم درین اثر جا گرفته اند. زیرا درک واقعی از چنین عینیتهای اجتماعی میتواند در کارایی آثار تحقیقی نقش برازنده ای ایفا نمایند.
بروز اغلاط در کار مطبوعاتی تقریباً اجتناب ناپذیر میباشد، رویهمرفته شاید بعلت اینکه مولف از منابع دست اول ملی استفاده نکرده و از منابع خارجی بازبان و رسم الخطهای دیگری استفاده نموده اند، ازینرو اغلاط املایی مثل ابوالفضل علامی به ابوالفضل "عالمی"، آئیین اکبری به "عین" اکبری، لهراسب پادشاه پیشدادی آریانا به لوراسب، حنظله به "انزله" و غیره رخ داده است که این دگرگونی املایی در فهمش مفاهیم اصلی مشکلی را ببار می آورد.
بهرحال با توجه به اینکه نخستین اثر مولف را با محاسن بیشتر و ابتکارات در خور ضرورتهای اجتماعی کشور خویش دریافتیم، برای آقای عبدالحمید محتاط موفقیتهای بزرگتری را در فراهم آوری گسترده گی چشم اندازهای پژوهشی و تاریخی در آینده از خداوند منان آرزو داریم.