جهاد امريکا

افغانستان -1992  1979

نوشتهء ويليام بلوم    ( مورخ و کارشناس عاليرتبهء وزارت خارجهء امريکا)

ترجمهء عظيم بابک

از متن انگليسی مقالهء

America's Jihad

قسمت اول

پيروان او برای بار نخست هنگام پاشيدن تيزاب به روی زنانيکه از پوشيدن حجاب سرباز زدند، مورد توجه قرار گرفت. آنعده از کارمندان سی آی ای و وزارت خارجهء امريکا که من با آنها ملاقات داشته ام اورا فرد" خطرناک"،" تبهکار"،"فاشيست" و "عنصر آشکار دکتاتور منش" مينامند. [1]

اين نکته دولت ايالات متحدهء امريکا را در سرازير ساختن مقدار هنگفت کمکها به اين فرد در جنگ بر ضد دولت تحت الحمايهء شوروی در افغانستان ، باز نداشت. نام او گلبدين حکمتيار است.او رهبر حزب اسلامی بود.او از ايالات متحدهء امريکا مانند روسها نفرت داشت. پيروان او هنگام دادن شعار "مرگ بر شوروی " فرياد ميزدند "مرک بر امريکا".اما روسها اورا با مقدار هنگفت کمکها سيراب نکردند. [2]

ايالات متحدهء امريکا در سال 1979 به حمايت از بنياد گرايان اسلامی آغاز کرد. عليرغم آنکه در ماه فبروری همانسال سفير امريکا در شهر کابل بوسيله ء عده يی از آنها اختتاف گرديدکه منجر به کشته شدنش در جريان تلاش برای رهايی اوشد.اين کمکها حتی بعد ازآنکه برادران اسلامی بنياد گراي آنها در ايران همسايه در ماه نوامبر سفارت ايالات متحده در تهران را اشغال نمودند و55 امريکايی را برای بيش از يکسال گروگان گرفتند، ادمه يافت. اما حکمتيار ويارانش بر ضد امپراتوری شيطانی شوروی می جنگيدند .بنابرين او عضو مهم نيروهايی بود که رونالد ريگن آنهارا "مبارزين آزادی "ميناميد.

در ماه اپريل سال 1978 حکومت محمد داود درنتيجهء کودتايی که بوسيله ء حزب دموکراتيک خلق صورت گرفت، سرنگون گرديد.داود پنج سال قبل دولت شاهی را بر انداخت وجمهودی را تاسيس کرد، باوجود آنکه خودش عضو خانوادهء سلطنتی بود.تلاشهای او مورد حمايت چپی ها قرار گرفت. اما خون محمد داود غليظ تر از آب ترقی خواهانهء او بود.زمانيکه رژيم داود يکی از رهبران حزب دموکراتيک خلق را به قتل رسانيد(او بوسيله ء اجنتهای سازمان استخبارات پاکستان به قتل رسيد. نه محمد داود. مترجم). و بقيهء اعضای رهبری آنرا زندانی ساخت و صد ها هواخوای حزب را از پستهای دولتی سبکدوش ساخت،حزب دموکراتيک خلق بکمک طرفداران خود در اردو قيام کرد وقدرت را بدست گرفت.

افغانستان يک کشور عقبمانده بود:حد اوسط عمربه حدود 40 سال،حد اقل مرگ ومير اطفال به 25 در صد ميرسيد.سو تغذی همگانی، بيسوادی بيش از 90 درصد،کمبود جدی شاهراه ها، نبودن راه آهن ازجملهءمشخصات آن بود.اکثر مردم بصورت قبايل کوچی ويا دهاقين فقير در قريه های لجنزار بسر ميبردند.که بيشتر بربنياد روابط خونی و قبيله يیِ متحد ميگرديدند تا با انديشه های بزرگ سياسی.شيوهء حيات مردم بندرت با شکل زنده گی چند قرن قبل متفاوت ميگرديد.

اجرای رفرمهای دارای گرايش سوسيالستی ، آرزوی دولت جديد بود :اصلاحات ارضی( تااينوقت مالکيت خصوصی بود.)،کنترول قيمتها ومفاد (بهره)،تقويت سکتور دولتی، جدا ساختن دين از دولت،محو بيسوادی،قانونی ساختن اتحاديه های صنفی،آزادی زنان در يک کشور غالبا مسلمان.

داشتن سرحد هزار مايلی با اتحاد شوروی هميشه موجب استقرار مناسبات خاص بين دو کشور گرديده بود.افغانستان حتی در زمانيکه يک کشور شاهی بود ،تحت تاثير شديد همسايهء قدرتمند شمالی خود قرار داشت . اين کشور ، شريک بزرگ تجارتی،اعطا کنندهء کمکها وتدارکات نظامی برای افغانستان بود..بدينسان اين ادعای مکرر شوروي مبنی بر اينکه هژمونی او بالای اروپای شرقی فقط برای ايجاد منطقهء حايل بين اينکشور و غرب در برابر تهاجمات مکرر آنست، اعتماد را به خود جلب ميکند.

با وجود آن واشنگتن وشاه ايران در جريان چند دهه تلاش کردند تابا اعمال فشار وتطميع ،افغانستان را وادار به جلوگيری از نفوذ روسها درين کشور سازند.در زمان حکومت محمد داود،امريکا ايران را تشويق ميکرد تا با عقد قرار داد دو مليارد دالری مقام بزرگترين اعطا کنندهء کمکها به کابل را بعوض اتحادشوروی اشغال کندو افغانستان را وادار سازد تا دراتحاديهء منطقوی همکاريهای انکشافی که متشکل از ايران ، پاکستان وترکيه بود، شامل گردد.(اين سازمان بمثابه شاخه يی از پيمان سينتو مورد تاخت وتاز اتحاد شوروی و دوستانش در افغانستان قرار کرفت. پيمان سينتو سالهای 1950 سنتو جز سياست امريکايی محدود سازی شوروی بود.) در عين زمان سازمان استخبارات ايران ساواک مصرو ف کشف طرفداران کمونيستها در دولت واردوی افغانستان گرديد. داود در ماه سپتمبر سال 1975 برمبنای انگيزش ايران 40 افسر تحصيل کردهء شوروی را از وظايف شان برکنار کرد و با عقد قراداد های تحصيلی با مصر و ايران وابستگی افغانستان را به اتحاد شوروی در ساحهء تحصيلات نظامی در آينده کاهش داد. بر خلاف ميل شوروی روابط خود را با حزب دموکراتيک خلق افغانستان قطع کرد و اعلام نمود که خودش حزب جديديرا تاسيس ميکند ودر طرح قانون اساسی جديد ساير فعاليتهای سياسی را ممنوع ساخت. [3]

سليگ هاريسون متخصص روزنامهء واشنگتن پست در امور جنوب آسيا در سال 1979 در مقاله يی تحت عنوان "شاه در افغانستان دست به کودتازد نه کرملين " نوشت :کمونيستها در کابل (اپريل 1978) قدرت را بدست گرفتند واين رويداد بخاطری بوقوع پيوست که شاه توازن باريک بين اتحاد شوروی وغرب را که بيش از سه دهه در افغانستان برقراربود،برهم زد.

از ديدگای امريکاييها و ايرانيها ، هدف تلاشهای تهران بيشتر متوجه آن بود تاکابل را کاملا بيطرف بسازد اما اين مداخلات فراتر ازان رفت. روشن است که به علت داشتن مرز خيلی طويل با افغانستان،اتحاد شوروی برای باز داشتن کابل از اتخاذ موضعگيری طرفدار غرب ارزش زياد قايل بود.[4]

زمانيکه در سال1979 شاه سرنگون کرديد،ايالات متحده بزرگترين متحد و پايگای مرزی خود را در منطقهء سرحد با شوروی ازدست داد.بهمينگونه تاسيسات نظامی ودستگاه های ديده بانی(مراقبت) الکترونيک خودرا.اکنون دست اندرکاران جنک سرد به افغانستان ،بيشتراز گذشته آزمندانه نگاه ميکردند.

بعد از انقلاب ثور دولت جديد تحت زعامت نورمحمد تره کی به وفاداری خود به اسلام در يک دولت سيکولارتعهد نمود ودر عرصهء سياست خارجی، خود را بيطرف اعلام کرد. دولت جديد مدعی بود که کودتا از خارج الهام نگرفته است، قيام انها "قيام کمونيستی" نيست وآنها" کمونيست" نيستند بلکه عناصر ملی و انقلابی اند.( در افغانستان رسما و معمولاحزب کمونيست وجود نداشت ) [5] اما به علت برنامهء اصلاحات بنيادی ، مبارزهء طبقاتی،اظهارات ضد امپريالستی، حمايت آن بوسيلهء کشورهای مشکوک (کيوبا،کوريای شمالی و...) عقد قرارداد دوستی وساير معاهدات همکاری با اتحاد شوروی و اقامت رو به افزايش مشاورين ملکی ونظامی شوروی در کشور( اگر چه شايد تعداد آنها کمتر از مشاورين ايالات متحدهء امريکا در همينوقت درايران بوده باشد.) بوسيلهء رسانه های گروهی جهان و مخالفين ان در داخل کشور مارک کمونيستی به آن زده شد.

چه دولت جديد در افغانستان کمونيست خوانده ميشد يا نميشد،اين برچسب زدنها اگر موءثر ميبود يا نميبود، خط جنگهای سياسی ،نظامی و تبليغاتی يعنی جهاد بين مسلمانان بنياد گرا و"کمونيستهای ملحد وبيخدا" ديگر پیريزی گرديده بود.نشنليزم افغانی مغاير دولت هواخوای شوروی و زمينداران بزرگ،سران اقوام،سرمايه داران ،خانوادهءبزرگ سلطنتی وديگران مخالف اصلاحات اقتصادی دولت بودند.[6]

دولث جديد کوشش ميکرد کشور را را به سطح زنده گی قرن 20 بکشاند. در ماه می سال 1979 فرد هاليدي دانشمند علوم سياسی انگليس طی تبصره يی مينويسد:"در سال گذشته درسراسر کشور چنان تغيراتی صورت گرفته که شايد در دوقرن اخير پس از ايجاد افغانستان صورت نگرفته باشد."قروض دهاقين به صاحبان زمين معاف گرديد .سيستم سود خواری لغو شد.( درين سيستم دهاقين مزدور مجبور ميگرديدند تا از رباخواران پول قرضه بگيرند وآنرا بوسيله ء حاصلات در فصل آينده، بپردازند.وبدينسان آنها برای هميش مقروض ربا خواران ده بودند.) در سراسر کشور مکتب وکلينيک صحی تاسيس گرديد.هاليدی گزارش داد که برنامهء اساسی توزيع مجدد زمين روطدست گرفته شده است.در پرتو اين برنامه تا هنوز بيش از 200000 خانوادهء دهقان زمين بدست آورده است.امااين اصلاحات بايد با احتياط صورت گيرد.اصلاحات انقلابی ارضی عمدتا امر خيلی پيچيده است وحتی در شرايط بسيارمساعد اجرای آن خطير ميباشد. و افغانستان بی نهايت عقبمانده و و عنعنه يی ودر آستانهء جنگ داخلی ،بهترين شرايط را برای آزمايشات اجتماعی فراهم ميگردانيد.

برنامهء اصلاحات بوسيلهء غير قانونی اعلام نمودن ازدواج اطفال صغير ، منع تعويض زنان باپول واجناس ،سواد آموزی زنان در موقعيکه سکتور اسلامی جامعه علنا تقويت رعايت حجاب وانزوای زنان از صحنهء حيات اجتماعی را مطالبه ميکرد،به عرصهء حساس انقياد اسلامی در مورد زنان مداخله نمود.هايدی در يادداشتهای خود ذکر ميکند که حزب دموکراتيک خلق در وجود اتحادشوروی يگانه منبع واقعی حمايت از سياست عصری ساختن خودرا که مدتها در انتظار آن بود ، ميديد.[7] اقارب وخويشاوندان دهاقين بيسواد افغان در آنسوی مرز يعنی در اتحاد شوروی اکثرا فارغ التحصيلان دانشگاه ومتخصصين بودند.

دليل شورشيان مجاهد مبنی بر اينکه دولت" کمونيست" آزاديهای مذهبی آنها را محدود ساخته است،بکلی واقعيت نداشت.مجلهء محافظه کار انگليسی اکونوميست يک ونيم سال بعد از تغيرات گزارش داد که"هيچگونه محدوديتی در ساحهء اجرای مناسک دينی وضع نگرديده است"[8]قبلا نيويورک تايمز ضمن مقاله يی نوشته بود که مسئله ء دين بوسيلهء بعضی افغانهاييکه عملا مخالف برنامه اصلاحات ارضی وساير برنامه های رييس جمهور تره کی درين جامعهء فيودالی اند، مورد سوء استفاده قرار ميکيرد. [9] در حقيقت بسياری از روحانيون، زمينداراران ثروتمند اند. [10] يک خبر نگار بی بی سی که 4 ماه را باشورشيان سپری نموده بود به اين نـيجه گيری رسيد که آنها برای حفظ سيستم فيودالی و متوقف ساختن اصلاحات جناح چب دولت کابل که ضد اسلامی تلقی ميگرديد، ميجنگند. [11]

دو کشوری ديگری که افغانستان با آنها مرز طولانی دارد ومتحدين نزديک ايالات متحدهء امريکا بودند وترس خود را از دولت جديد ابراز ميکردند،در غرب ايران و در جنوب پاکستان اند.ايران در دورهء شاه نگران" تهديدات به گذرگاه های راه های نفت در خليج فارس " و پاکستان از تهديدات دشمن قديمی وافغانستان توسعه طلب " حرف ميزد.[12] سفير سابق امريکا در افغانستان تمام اين حوادث را به دهن انبريکه(انبور) بتدريج بسته ميشود و متوجه ايران ومنطقه نفتخيز شرقميانه است" ،تشبيه کرد.اضهارات در پيرامون چنين تهديدات وترس از آنها بی ماهيت وفاقد دليل ازآب بدر امد وحمايت از آن بيهوده بود.اما از ديد گاه های ضد کمونيستی فقط با ارايه اين دلايل امکان متوقف ساختن روسيه وحکومت تحت الحمايهء آن ممکن گرديد.

دو ماه بعد از کودتای اپريل سال 1978 اتحادی متشکل از جناح های محافظه کاراسلامی، جنگ گوريلايی را بر ضد دولت به راه انداخت.[14]در بهار سال 1979 جنگ در چند جبهه صورت گرفت ووزارت خارجهء امريکا به اتحاد شوروی هشدار داد تامشاورين آن از مداخلهء نظامی در منازعات داخلی افغانستان خود داری کند.يکی از اخطارات مشابه ديگر امريکای آنزمان در تابستان همانسال بوسيلهء هودينگ کارتر نطاق وزارت خارجهء ايالات متحده اظهار گرديد:ما انتظار داريم تا اصل عدم مداخله بوسيلهء تمام جوانب در منطقه منجمله اتحاد شوروی رعايت گردد. [15] در ين زمان شورويها سی آی ای را متهم به تسليح مهاجرين افغان در پاکستان ميساخت..دولت افغانستان ،ايران وپاکستان را متهم به حمايت ازگوريلاهاو حثی تخطی از مرزهای آن برای سهمگيری در جنگها ميکرد. مداخلات پاکستان با جانبداری از مسلمانان شديد اورتودوکس که دولث افغانستان آنرا" افراطيون" ميناميد، تشديد يافت [16].درينوقت در ايران پس از سقوط شاه دولت اسلامی تاسيس گرديد.(بر خلاف جنگاوران آزادی بنياد گرای افغانی،بنيادگرا های اسلامی ايران در غرب بمثابه تروريست، ضد دموکراسی و افراطيون محافظه کار معرفی ميگرديدند.)

يکی از تاکتيکهای برگزيده ء" جنگاوران آزادی افغان " شکنجه دادن اسيران (اکثرا روسها) بود.نخست بينی،گوش ،اعضای تناسلی،و بعد پوست آنها را از بدن شان دور و قطعه قطعه ميبريدند و بدينسان آنها رابه" گونهء تدريجی ودردناک ميکشتند". [17] مجاهدين يک سياح کانادايی وشش تبعهء آلمان غرب را کشتند ،يک آتشهء نظامی امريکا را از موتر ش بيرون اوردند و زير لت وکوب گرفتند زيرا شورشگران مجاهد استعداد تميز دادن روسها از ساير اروپاييان را نداشتند. [18]

در ماه مارچ سال 1979 تره کی به مسکو رفت تا از اتحادشوروی بخواهد که نيروهای پياده ءخود را به افغانستان برای نابود ساختن مجاهدين بفرستد.به او وعدهء کمک نظامی داده شد. اما اعزام قوای زمينی رد گرديد.گاسگين صدراعظم شوروی به رهبر افغانستان گفت:دخول قوای ما به افغانستان جامعه ء ملل را خشمگين ميسازدو يک سلسله عواقب ناگوار را در عرصه های مختلف ببار مياورد.دشمن مشترک ما فقط منتظرلحظه ايست که قوای شوروی در افغانستان ديده شود.اين نکته برای انها بهانه ای بدست ميدهد تا باندهای مسلح را به کشور تان بفرستد. [19]

در ماه سپتمبر نورمحمد تره کی در جريان کشمکشهای درون حزبی از قدرت بر کنار گرديد. (وبزودی مرگ او اعلام شد.)امين که تا آنزمان معاون صدراعظم بود جانشين او گرديد.کرملين از امين ناراضی بود.اين واقعيت که اودر سرنگونی ومرگ تره کی سرشناس دخالت داشت،برای اين نا خوشنودی کرملين خيلی کافی بود.اما شوروی هااو را با وجود کاملا نامناسب بودنش به خاطر انجام وظيفهء اجتناب نا پذير مسکو احترام ميکردند.يعنی برای جلوگيری از برپايي دولت اسلامی ضد کمونيست در افغانستان.امین اصلاحات را بحد زياد بدنام کرده بود.دفتر کی جی بی در کابل ضمن پافشاری بر برکناری امين اظهار داشت که غصب قدرت بوسيلهء او" به اختناق تند وواکنش و تشديد فعاليت وتقويت نيروهای مخالف ميانجامد".[20] علاوه بر آن ،طوريکه ديده ميشد شوروی هاعميقا به کشمکشها وشعارهای ايدئولوژيک امين مظنون بودند.

بدینسان چيزيکه در ماه مارچ غير قابل تصور بود، در ماه دسمبر به واقعيت پيوست.قوای شوروی در تارريخ8 همان ماه برای پاسخ به درخواست امين ويا بنابر موافقت او به افغانستان داخل شدند ،که درنتيجه اين عمل نه "تجاور" ناميده شد ونه مورد مباحثات وستيزه ها قرار گرفت.

بتارِخ 23 دسمبر روزنامهء واشنگتن پست ضمن تبصره ای نوشت:اتهامی (ازجانب وزارت خارجهء امريکا)مبنی بر اينکه شوروی ها به افغانستان تعرض کردند ،صورت نگرفته است.زيرا چنين به نظر ميرسد که قوا دعوت شده اند.اگرچه وزير خارجهءامين درماه اکتبردر جلسه ای با سفرای بلوک شوروی بصورت آشکاراز اتحادشوروی بخاطر مداخله اش در امور افغانستان انتقاد کرد. [21] امين خودش اصرار ميورزيد تا مسکو سفير ش را تعويض کند.[22] در عين حال بتاريخ 26 دسمبر ،زمانيکه کتلهء اساسی نيروهای شوروی به افغانستان داخل شده بودند،امين ضمن مصاحبهء" آرامش دهنده" به خبرنگار عرب گفت:"شوروی هابه کشور ما کمکهای اقتصادی و نظامی مبذول ميدارند.اما در عين حال استقلال وحق حاکميت ما را احترام ميکنند.آنها در امور داخلی ما مداخله نميکنند."او همچنان از ارادهء اتحاد شوروی مبنی بر مخالفت با حل مسايل بر بنياد نظامی ستايش به عمل آورد.[23].

روز بعد عساکر شوروی به قصر رياست جمهوری هجوم بردند وامين را به قتل رساندند. [24]

ببرک کارمل که در دولت انقلابی سال 1978 معاون رييس جمهور ومعاون صدراعظم بود، جانشين اوگرديد.

مسکو هرگونه سهمگيری در قتل امين را تکذيب ميکند.آنچنانکه برژنف بصورت آشکار گفت:

امين به متجاوزين در پيشبرد عمليات شان مساعدت ميکرد.او قدرت را در انحصار خود دراورد .بخشهای وسيع جامعه ، کادرهای حزبی ونظامی، روشنفکران و روحانيون مسلمان را که انقلاب ثور بر آنها متکی بود،تحت فشار بيرحمانه قرار داد.مردم تحت رهبری حزب دموکراتيک خلق به زعامت ببرک کارمل برضد استبداد امين بپا خاست و به ان خاتمه بخشيد.امروز واشنکتن وساير پايتختهای سرمايه داری در مرگ امين به سوگواری نشسته اند. .اين نکته بيانگر خاص ريا کاری آنهاست.زمانيکه امين توده ها را تحت اختناق قرار داده بود و با اعمال جبر وبصورت غير قانونی تره کی بنيانگذار دولت افغانستان را از بين برد،آنها کجا بودند.25

پس از خلع امين واعدام وی،مردم به جاده ها سرارازير شدند و"جشن" گرفتند.يک ديپلومات غربی ضمن تبصره ای ميگويد"اگر کارمل امين را بدون روسها سرنگون ميکرد، بعنوان قهرمان مردمی شناخته ميشد." [26]

ادامه دارد

 



بالا
 
بازگشت