نامه ی برای فریاد دَیرا

کاکه تیغون

 

آقای فریاد!

        از مدتی بدینسو، چند نفر بیسواد بیکار و بی روزگار هنگامه می کنند که گویا مورد سوء قصد قرار گرفته ای. این جمع در پهنای عظیم مطبوعات ما، چندین سطر اگر چه  ذره بینی را اختصاص به این حادثه داده اند و خاطر نازک ما را رنجانیده اند.

        ما با همه تبحری که در علوم فرهنگی و غیر فرهنگی داریم، تا حال ندانسته ایم که ضرورت نشر چنین خبری در چه میباشد. آخر این نشریه ها آیینه ی دل های فرهنگ پرور ما هستند، چرا باید سطور آن ها را به نشر خبر های اختصاص داد که از آن ها بوی مخالفت با عنعنات ما به مشام آید؟  آنهم در این دوران شگوفایی فرهنگ که از در و دیوار، کلتور و فرهنگ و ثقافت می بارد.

        گمانم که مطبوعاتچیان امروز فراموش کرده اند - یا که  اصلا نمی دانند - که انعکاس دادن حتی همین چند سطر نیز خجالت آور و کسالت بار و برخلاف احساسات خالص فرهنگ پرورانه ی ماست. این چنین حادثات مثلا وقتی که یکی از اهل ساز و طرب به سوی عدم سوق داده میشود، و یا جوانمردی بدین قصد و منظور، ابتکاری روی دست می گیرد، حادثات پیش پا افتاده هستند. از قدیم و ندیم کسی به خاطر ندارد که از سوی فرهنگیان ما در مطبوعات منعکس شده باشد. فرهنگیان ما همیشه این درک را داشته اند که ساز و آواز کجا و فرهنگ کجا؟ فرسنگ ها فاصله ای که میان این دو پدیده وجود دارد، با وجود بدچشمی ها و تنگ چشمی ها از چشم صایب نظران ما هیچوقت پنهان نمانده است.

        آگاهان رموز رسانه های خبری میدانند که در مطبوعات جا همیشه تنگ است و در نوشتن باید صرفه جویی کرد. باید رییس، منشیان و اعضای انجمن سرتاسری شنوندگان موسیقی را حق به جانب دانست وقتی می بینیم که همه با یک صدا در قبال این حادثه سکوت میکنند. مگر کسی است که تا هنوز نداند که گفتن بلاست، خاموشی طلاست؟ چشم تمام اعضای اتحادیه ی سرتاسری فداییان موسیقی - آنوقت ها نام آن چنین بود - و باقی فرهیختگان فرهنگ را بنازم که در حادثه ی ترافیکی سالنگ و محو احمد ظاهر نام نیز همین مهر سکوت را بر لب ها زده بودند.

        ظاهرا آنها که دیوانه زای اند، قدر این سکوت را نمی دانند و من که کاکه تیغونم، از استادم عزازیل شنیدم که گفت نام آنرا سکوت فرهنگی بگذار و هوش دار که "ک" را "ق" و "ت" را "ط" ننویسی که اندک اختلاف در معنی پدید آورد.

        درین فرصت باید یاد آور شوم که هیچکس از اهل طرب حق ندارد قبل از ختم کنسرت، خرقه تهی کند و جهان فانی را به قصد جهان باقی ترک نماید. در صورتیکه - هفت کوه سیاه در میان - چنین چیزی واقع شود، هیچکس از اهل مطبوعات حق ندارد گوشه ء چشمی به چنین حادثه ای نشان دهد. سوگواری برای اهل طرب از شان فرهنگیان می کاهد و این کار، مطبوعات ما را به سوی تباهی سوق میدهد. ولی چون زمانه خراب شده، ممکن یک حادثه ای بد نیز اتفاق بیافتد. مثلا اینکه سوء قصدی ناکام گردد و سازنده با معجزه ای جان سالن بدر ببرد. درین صورت باید به اهل طرب روی داده نشود و از زنده و مردهء او یاد آوری صورت نگیرد. زیرا این طایفهء بی وفا قدر نیکی را نمی داند و فردا به یقین که باز دنبال ساز خواهد رفت و دنبال آواز و همان خواهد کرد که تا حال کرده بود.

آقای فریاد!

        می دانم که گفتن چندین باره نیزسودی ندارد ورنه میگفتم که پشت هزاران و صد ها هزار

شنوندهء سراپا فرهنگ جو و فرهنگ خو و فرهنگ گو و فرهنگ پو مگرد و عقب یک کار و کسب آبرو مند برو که این مدعیان دو پا - از کرزی گرفته تا حتی خود کاکه تیغون - عمر شریف را برای شنیدن چند غلغله و غُم غُم تا حال ضایع نکرده اند و از این بعد نیز نخواهند کرد. پس بدان و آگاه باش که روز بد برادر ندارد و بسی از تو بهتران و کهتران، شهید این کژ راهه بوده اند و جایگاهی بهتر از دارالمساکین ِ بی تفاوتی نیافته اند.

         

که په کنسرت کی شهید نه شوی  -  خدایـږو لالیه بی ننگی ته دی ساتینه

 

کاکه تیغون     

فبروری 2006

 

 


بالا
 
بازگشت