خليل رومان
دموکراسی در افغانستان :
حقیقت ... ، سراب… ، هردو…؟
امروز در هر جا و هر محفل بحث دموکراسی ، مردم سالاری ، آزادی بیان، حق اجتماعات و تظاهرات گرم و بر سرزبان هاست. دموکراسی بنابر تعریف های متنوع و مختلف ، همانا شناسایی و ترجیح اصالت انسان و انسانیت اودر عملکرد های اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، اخلاقی و... نسبت به ترجیحات دیگر است. از ین دیدگاه ، مردم سالاری و مردمیت در همه جا مهر پاینده خود را میکوبد. از کوچکترین کار در خانواده ، محیط زیست و کار و جامعه تا بزرگترین آن باید به نحوی از انحا از فلتر آشنایی ، رایزنی و علاقه مندی آنانیکه با اثرات و پی آمد های بعدی سروکار دارند، بگذرد. آنچه در خاتمهء این عملیه بدست میآید ، یک آمیزهء از دموکراسی ومردم محوری است که اساس آنرا اصالت انسان در همه احوال تشکیل میدهد.
افغانستان امروز ، پس از تحمل چند و چون طاقت فرسا و نا خوش آیند که حتی یاد آوری آنها نیز نا خوش آیند خواهد بود، درست امروز در بستر تحولات دموکراتیک قرار گرفته است و اگر همه ضروریات و مقدمات علمی – فرهنگی ، تخنیکی - اقتصادی فراهم گردد، امید میرود نسل های فردا از ین نعمت بر خوردار شوند.
چنانکه گفته می شود، دموکراسی ها در جهان سابقه طولانی و حتی بیش از400 سال دارد. افغانستان نیز حدود صد سال قبل ، خواست های دموکراتیک را درمقایسه با گذشته نظام ها مطرح کرده است . آنچه در خورتعمق بیشتر و دقت فراتر از معمول است، این است که در کشور ما دموکراسی از بالا آمده است ؛ یا بطور کلی ریفرم هایی را تحت نام دموکراسی در جامعه پیاده کرده اند و یا تلقیاتی را بنام دموکراسی در خور جامعه داده اند. در حالیکه لازمه دموکراسی حقیقی مردم، احزاب سراسری ملی، جامعه مدنی ، دانشمندان، حقوق دانان و رشنفکران در مجموع است. هر زمامداری هر چند با دموکراتیک ترین اندیشه ها مجهز باشد، نمیتوانداز بالا و با فرمان، تحول جامعه را بسوی دموکراسی رهنمایی کند. زیرا دموکراسی بر خلاف دکتاتوری به ترویج کننده گان و عملی کننده گان زیادی ضرورت دارد. اینکه با سابقه صد سال ، بازهم افغانستان طور شاید وباید ، نتیجه دلخواه را از دموکراسی نبرداشته است، علت العلل آن از نظر نگارنده فقدان لشکر و سپاه دموکراسی است. سپاه فرهنگی ، سپاه علمی ، سپاه سرسپرده و متعهد برای دموکراسی و مردم سالاری در همه حالت و زیر همه شرایط. باید اذعان داشت که یک حزب و یک سازمان نمیتواند تمام مطالبات آنرا در جامعه متحقق گرداند. باید گام اول از اگاهی بر داشته شود. خود اگاهی و بعباره دیگر کسب اعتقادات براه و روش دموکراسی خیلی مهم است. باید پرسید که از آغاز نسیم ملایم دموکراسی در افغانستان در صد سال قبل چه تعداد نیروها ، احزاب وسازمانها و حتی شخصیت های معتقد و باورمند به دموکراسی داشته ایم و چه تعداد سپاه مردم سالاری را تربیه و پرورش داده ایم که حامل تاریخی آرمانهای ان برنسل خود ونسل های بعدی باشد.
نماد مشهود مردم سالاری خواهی در مبارزات اپوزسونی احزاب خلق و پرچم وسایر حرکت ها در سال های دهه 40 و 50 مشاهده شد. اما در تغیر حالات اپوزسیونی به قدرت حاکمه ، دکتاتوری فردی بر حزب و دکتاتوری حزبی بر جامعه مستولی گشت.
ما نتوانسیتم بین خواستهای دیروزی و تمایلات لجام گسیخته زمان قدرت ، تناسب منطقی و هماهنگی ، حداقل در مردم سالاری و دموکراسی ایجاد کنیم. اداره جدا از مردم ، میان تهی ، بی ماهیت مردمی و بی رویه و ضد ادعا های دیروزی ممیزهء بارز بود.
امروزبرای دموکراسی بوق و کرنای کر کننده سرداده می شود، اما از اصالت انسان ، مردم سالاری و خود ارادیت خبری نیست که نیست . آیا عملکرد دیروز اشتباه بود یا از امروز ؟ به نظر نگارنده هر دو اشتباه است. اصل مطلب درین است که نه دیروز و نه امروز جامعه ما سپاه نیرومند برای تحقق دموکراسی داشته است. هیاهویی بوده که هیچ بدنبال داشته واثری ناگذاشته رفته است و میرود . پس برای مردم سالاری چه اساساتی باید فراهم گردد ورویکرد ها چگونه باید باشد؟
الف - مردم و تمایل عمومی : امروز بیش از هر وقت دیگر تمایل ابتدایی عمومی برای دموکراسی ایجاد شده است. این غنیمت بزرگیست . شاید امتیاز آن به جرئت مردم خسته از ناملایمات گذشته، موجودیت قوای خارجی ، نقش اطلاعات ورسانه های همگانی و سایر چیز ها ارتباط گیرد. اما مهم است که ذوق وسلیقه عمومی به خواست مبرم ونیروی ارادی مبدل گردد. درینجا مهم ترین وسیله احزاب مترقی ودموکرات میتوانند بود. تجربه نشان میدهد که مردم در همه حال نسبت محدودیت های گونه گون ، ستم پذیراند. از جانبی هم دستگاه های ستمگر بر تشدد افزده اند و مردم را در بست بزنجیر تحمل و قبول کشانیده اند. در هر حال اکنون طوریکه از ظواهر برمیآید مردم تمایل دارند تا گامی به پیش بنهند و همچنان دستگاه نیز آماده است تمایلات مردم را میدان دهد. البته بنیاد گذاری فرهنگ و آماده سازی نسل جدید دارای این فرهنگ از اهمیت بسزایی برخوردار است. این کاربزرگیست که بعضا نسبت شتاب وعجلهء بی لزوم توجه چندان به آن صورت نمیدهند.
ب - نیرو های عامل: اگر دیروز طالبان دموکراسی بنا بر عوامل معلوم یا نا معلوم نتوانستند به مطالبات واقعی آن جامهء عمل پوشانند ، امروز مدعیان در وغین هرگز و هرگز حاضر به تن دادن به مردم سالاری نخواهند بود. بر علاوه ترکیب نیروها در تحولات بحدی نا متجانس و ضد و نقیض است ،که حکایت آب و نان خوردن باهمی گرگ و میش را در خاطره ها زنده میسازد. البته همه میدانیم که این از صلابت قوای خارجی است والا گرگ ومیش ها حساب های با هم دارند که باید تصفیه گردد. در حالیکه از حساب مردم زمین، پول، هستی و همه چیز راتصاحب نموده اند و بدترو زیادتر از قارون درذخیره ها جا داده اند، در ضیافت ها و محافل ، از دموکراسی و مردم سالاری و اصالت انسانی و منش بشری سخن میرانند. انیست که تا فاصله بین حرف و عمل رفع نشود و تضاد و تناقض گفتار و کردار حل نگردد- که نمیگردد، امید بستن به چنین گردانندگان دموکراسی از پی سراب رفتن است. نگارنده هشدار میدهم که دشمنان دموکراسی در لباس مدعیان، دارند اهداف مردم سالاری و دموکراسی را با لطایف الحیل و شیوه های مختلف از درون و بیرون نقب گذاری می کنند. آنانیکه با وزش هر باد موافق چهره عوض میکنند و خواست زمان را نمایندگی میکنند، تا زمانیکه باگذشته مافیا یی و چپاولگرانه و داع نکنند ودر عمل زندگی آزمون صداقت را سپری نکنند، نمیتوانند و باید نتوانند در میدان دموکراسی واقعی وارد شوند. باید گفته شود ، آنچه امروز بنام دموکراسی به نمایش می آید، اصل نیست ، عکس است،سراب و نسخه غلط دموکراسی است. اگر این حرکت ها ادامه داده شود، بیم آن میرود که افغانستان بطرف تجزیه شدید قومی – مذهبی کشانیده خواهد شد . اگر با مآل اندیشی نگریسته شود، تحولات در مسیری سیر میگند که خواستها بازور، نمایش قدرت، تظاهر به داشتن نفوذ ووزنه اجتماعی و مردمی مطرح و حاصل میگردد. قانون، حاکمیت بی و چون و چرا ندارد.
هر کس و نیرویی که قدرت کشاندن مردم را به خیابان ها داشت یا هر آنکه توانست با ایما و اشاره به موضع ، قدرت ، نفوذ و پو ل قدرت نمایی کند، مطالبه معقول یا غیر معقول خود را بدست میآورد. در حالیکه مطالبه مشابه از جانب عام مردم در زاویه های بی سروصدا خاموش می ماند و کوچکترین توجهی به آن مبذول نمیگردد. این رویه خود بخود مردم را به سوی اتحاد های ناجایزوجبری قومی ، مذهبی ، منطقه ای و ستمی میکشاند. در ینصورت به جای حرکت متعالی اجتماعی ، حرکت قهقرایی – تجزیه طلبانه و تفرقه جویانه شدت کسب میکند که در فرایند نزدیک کار وحدت ملی و ایجاد دولت – ملت را مشکل تر میسازد.در چنین حالت باید متوجه بودکه :
خشت اول چون نهد معمارکج
تا ثریا میرود دیوار کج
ج -عوامل خارجی : باهزاران تأسف که نقش جامعه بین المللی درین زمینه وارونه و ناشیانه بوده است. دالر ها و امکانات به آدرس های غلط ریختانده شدند. این نقش بجای خشکاندن ریشه نیروهای ضد دموکراسی و مردم سالاری، بنیاد آن ها را آب داد، نیرومند ساخت و ازآنها غول های بزرگ سرمایه و قدرت دولتی و غیر دولتی ساخت که با قدرت و دولت باد آورده و جاگزین در دستگاه حاکمیت، روند تحول را به نفع بطالت و ایستایی میچرخاند.
امروز ما جامعه ای داریم که روشنفکر – آن با همه تحصیل و تخصص خریدار و جانبدار ندارد و برای سیر کردن اطفال و خانواده نا چار و لاچار به هر دری سری بزند و اگر نیروی معنوی مقاومت و سد کننده نباشد، به هر غولی تملق عرضه کند و کار های خلاف رای وجدان،حیثیت وعقل انجام دهد. در حالیکه استعداد ، توانایی، تحصیل ، خبره گی ، کار فهمی و قدرت اجرایی را دارد، باید به شکم گنده ای بی عرضه ، خدمت عرضه کند، مدح بگوید و روز گار بگذارند. در غیر آن اقتصاد مافیایی و گردش بازار از مدرک مواد مخدر، رشوت و اختلاس سازمان یافته، قدرت زیست را از روشنفکر متعهد افغانستان سلب کرده است. جامعه جهانی میبایست از روشنفکر افغانستان دستگیری میکرد، جامعه مدنی بوجود میآورد و قدرت مردم را تقویت می بخشید. شاید این اشتباه جامعه جهانی جبران ناپذیر باشد.
آزادی بیان دربستر دموکراسی به اقدامات پوچ و بی مفهوم مبدل شده است. اکنون ما صرف برای آزادی بیان ، آزادی بیان داریم و دیگر هیچ. این آزادی که تحول نمی آفریند؛ تغییر را در قبال ندارد ؛ نیروی اصلاحی را تربیه و پرورش نمیکند؛ انگیزه اجتماعی برای اصلاح خلق نمیکند؛ مفت هم نمی ارزد. آزادی بیان آزاد است، هر چه میخواهد بیان کند. طرف ها نیز آزاد اند ، هر چه خواست انجام دهند. در چنین حالت بهتر است آزادی بیانی وجود نداشته باشد. درینصورت جامعه از تحول محروم می شود. ظالم و ستمگر جرات بیشتر می یابد و تسلط چپاول، اختلاس، حیف و میل دایم و ابدی میگردد. با صراحت باید گفت که افغانستان به چنین دموکرسی و آزادی بیان که ستمگر میپروراند وستم پذیر تحویل جامعه میدهد، ضرورت ندارد. زیرا این دموکراسی و آزادی بنیاد استبداد، قبیله گرایی، مفت خواری ، فساد و رکود اجتماعی را تقویت میکند و نه بر عکس.
تــرسم نرسی به کعبه ای اعـرابی
کین ره که تومیروی به ترکستان است.