م.رزم مل

 

روابط سفارت افغانستان با مرکز تجارتی افغانها در مسکو

در دهه اخير

 

 

از روابط دپلوما تيک افغانستان با روسها بيش از يک سده می گذرد. اما با عقد معاهده دوستی و همکاری ميان کابل و مسکو  که در سال1921 توسط شاه اما ن الله و کالنين در شهر مسکو به امضا رسيد، سنگ بنای روابط گرم دپلوماتيک ميان افغانستان و شوروی سابق را گذاشت که تا فروپاشی شوروی سابق  تداوم يا فت.

 در  ظرف بيش از هفتاد سال گذشته تا سقوط حکومت دا کتر نجيب الله به خصوص در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، سفارت افغانستان در مسکو مهمترين مرجع دپلوماتيک افغانستان در خارج به شمار می رفت که همواره در گرمی روابط ميان کابل و مسکو نقش برجسته بازی می کرد. اما با فروپاشی شوروی سابق  و  ايجاد کشور های مستقل آسيای ميانه در همسايگی افغانستان از يک طرف و سقوط حکومت  کابل طرافدار روسيه از جانب ديگر، چرخش بنيادی در جيو پليتک منطقه رونما گرديد. در نتيجه منافع جيو پليتيک رو سيه وارث شوروی سابق نه تنها در افغانستان بلکه در منطقه و جهان آسيب جبران ناپزير ديد. بدين ترتيب سفارت افغانستان در مسکو که روابط نزديک و دوستانه با رهبران کرملين در 70 سال گذشته برخور دار بود از دست داد و در عوض سفارت افغانستان در اسلام آباد به مهمترين نهاد دپلوماتيک اين کشور در خارج مبدل گرديد.

 اما با وجود آن کشمکش قدرت ميان مجاهدين و به تعقيب آن تسخير بخش اعظم افغانستان توسط طالبان باعث شد که نه تنها سفارت افغانستان در مسکو بلکه کليه نمايندگی های سياسی افغانستان ا عتبار و اهميت خود را از دست داده، بسياری ازين نمايندگی ها به مشکل توانستند تا  ايجاد دولت جديد در افغانستان دروازه های سفارت ها را در خارج کشور باز نگهدارند.

 در ميان تمام نمايندگی های سياسی افغانستان، سفارت اين کشور در مسکو از سقوط حکومت نجيب الله تا اکنون از نارسايی ها و تنش های گوناگون رنج کشيده است و تا هنوز می کشد. فساد اداری و کادر غير حرفوی در امور دپلوماسی و کشمکش های درونی يکی از خصوصيات اين سفارت است. اين در حاليست که فشار های روانی، جنگ های تبليغاتی وخصومت بازی در يک دهه گذشته توسط گروه های معين سياسی و اتنيکی در خارج از محوطه اين سفارت، همواره چالش های بوده که سفارت را در موقيعيت خيلی دشوار قرار داده است.

 طوريکه در بخش قبلی اين نگارش اشاره شد در جماهير شوروی سابق و بخصوص در شهر مسکو تعدادی زيادی کادر ها و فعالين سياسی حزب وطن بعد از سقوط حکومت داکتر نجيب الله  به منظور کار و زندگی و يا گذر به کشور های غربی پناهنده شدند. اين در حالی بود که سفارت افغانستان در مسکو توسط دولت مجاهدين اداره می شد و بسياری ها با انگيزه های گوناگون به اين سفارت ديد مساعد نداشتند.

از ميان همه می توان از يک گروه معين افراطيون سياسی که اکنون بدور کلاه برداران سياسی در مرکز تجارتی متشکل شده اند نامبرد که  نه تنهاتصفيه حسابات سياسی، سازمانی و قومی در ميان بسياری پناهندگان را در ديار غربت در پيش گرفتند بلکه مقابله با سفارت در صدر بر نامه کاری آنها قرار داشته است .در نتيجه آنها دست با ساختن نهاد های مختلف زدند تا موازی با سفارت اهداف شانرا به پيش ببرند.

با افتيدن رهبری مرکز تجارتی بدست شان برنامه های گسترده مقابله با سفارت را در برابر خويش قرار دادند و از هيچ وسايلی برای تخريب و بی اعتبار ساختن سفارت هم در ميان مهاجرين و هم تخريی سفارت نزد روسها و تحريک آنها اعم از دولت و مافيای  اين کشورعليه سفارت دريغ نورزيدند و تا به کام خويش نرسند به اين کار خود ادامه خواهند داد.

 متاًسفانه در يک دهه گذشته افرادی در سفارت افغانستان در مسکو در راس امور توظيف شدند که کمتر از خود شايستگی و کفايت کاری را در عرصه دپلوماتيک و کار با هموطنان مهاجر  نشان دادند. حضور اين چنين افراد فرصت های مناسب را برای  افراطيون بلند پرواز و امتياز طلب مساعد ساخت و حتا سفارت در بسياری حا لات آلت دست دشمنان و رقبای خود هم شد. يکی ازين افراد سفير سابق افغانستان آقای آصفی است که در زمان طولانی ماموريتش از 1992 تا 2002 حيثيت و اعتبار سفارت هم نزد روسها و هم نزد شهروندان افغا نستان خيلی پائين  آمد. سياست نرم و سازشکارانه موصوف با گروپ افراطيون در مرکز تجارتی باعث شد که سفارت در زير تاثير آنان قرار گيرد.

  بعد از تسخير کابل توسط طالبان در سال1996  سفارت افغانستان در بدترين موقيعيت سياسی و روانی قرار گرفت. طالب طلبان مر کز تجارتی روز به روز به موازات پيشروی طالبان در افغانستان دامنه فشار و جنگ روانی خود را هم عليه رقبای خود در ميان مهاجرين و هم  عليه سفارت افغانستان در مسکو افزايش بخشيدند. بحيث مثال هنگاميکه طالبان به مدتی کوتاهی در ماه می سال 1997 در معامله با ملک شهر مزار را متصرف شدند، طالب طلبان شهر مسکو قوت قلب گرفته در مرکز تجارتی در پيش چشمان روسها و مافيا اتن را به راه انداخته و تصميم گرفتند که بايد سفارت افغانستان در شهر مسکو را نيز ما نند سفارت افغانستان در پشاور و واشنگتن اشغال نموده از خود به نمايندگی طالبان سفير مقرر کنند. در نتيجه آنها تصميم گرفتند آقای گلاب زوی سفير پيشين مسکو را  برغم اينکه او از اعتماد مقامات امنيتی روسيه نيز بر خوردار بود و اکنون نيز است، مقرر کنند و روسها را مطمئن سازند که دوستان چپ ديروزی آنها روابط شانرا با طالبان که فکر می شد حاکم جديد افغانستان اند، تامين نمايند. اين در حالی بود که آقای آصفی خود را آماده می ساخت که سفارت را داوطلبان ترک بگويد ولی ناگهان فقيد غفورزی نماينده حکومت استاد ربانی که در نيويارک بود برايش زنگ زد و گفت دستور آمرمسعود است که مقاومت ما ادامه دارد ، ما با  تمام قدرت افغانستان  را از کام پاکستان بيرون ميکشيم، شما مثل سابق به وظايف تان ادامه دهيد. هرچند آقای آصفی وظايفش را در مقام سفير برغم انکشاف حوادث سالهای بعدی ادامه داد، اما هر گز از زير بار طالب طلبان بيرون نه بر آمد.

 هواخواهان طلبان در مرکز تجارتی حتا بعد ازينکه دريافتند که  طالبان تمام افغانستان را هم بطور مکمل اشغال کنند، دولت روسيه آنها را به رسميت نخواهد شناخت، آنها به تلاشهای شان در مورد تامين روابط با طالبان تا آخرين روز های سقوط آنان ادامه دادند. چنانچه يک کانال معينی ازهواخواهان طلبان در مسکو    به رهبری گلابزوی  تلاش های فراوان را به خرج دادند تا روابط ميان مسکو و طالبان را گرم سازند.  آنها با استفاده از روابط نزديک  سنتی  شان باروسها از جمله به کمک شرق شناسان روس و افراد با نفوذ در دولت روسيه محافل و کنفرانسهای متعدد را به راه انداختند تا  دولت روسيه را متقاعد سازند که به نفع روسيه است طالبان را به رسميت بشناسد و درين راستا می توان از پروفيسور اومنوف ژورنالست يهودی تبار روسی نام برد که موصوف هم از طريق روزنامه نيزويسيمه چاپ مسکو و هم  با گفتگوها با پارلمان دومای روسيه پيرامون برقراری دوستی ميان روسها و طالبان تلاشهای فراوان کرد. وی چندين بار به کابل رفت و در روزنامه نيزويسمه فوتو های مولوی متوکل را چاپ نموده، پيروزی طالبان را به مخالفين شان در جنگ  حتمی شمرده و از دولت روسيه خواست که هر چه زود تر طالبان را به رسميت بشناسد.

 اما تريبت چچينی های مخالف روسيه توسط طالبان که از حمايت پاکستان و آمريکا نيز برخور دار بود زمينه هر نوع روابط دوستانه  روسها با طالبان را از ميان برداشته بود و تلاشهای طالب طلبان و دوستان روسی شان  تاثيری در تغيری در سياست دولت روسيه به نفع طالبان وارد کرده نتوانست.

اما زمانيکه طالب طلبان  مرکز تجارتی درک کردند سفارت افغانستان به اين آسانی در انحصار شان نمی افتد، مرکز تجارتی را بحيث يک حکومت قبيلوی فرامرزی در برابر سفارت و شهروندان مهاجر افغانستان تبديل نمودند. چنانچه درين راستا با استفاده از فشار و نيرنگ سفير آن وقت آقای آصفی را متقاعد ساختند که يک موتر بنس را که از جرمنی قبلاً  فرمايش داده بودند بدون پرداخت تکس با نمبر پليت سفارت افغانستان در اختيار آقای غلام محمد رييس مرکز تجارتی افغانها قرار بدهد.   سفير غافل ازينکه کلاه برداران مرکز تجارتی توسط اين موتر و يا موتر ها با نمبر پليت سفارت  می توانند  ده ها فعاليت های جنايی را از جمله قاچاق مواد مخدر از افغانستان  در همکاری با مافيای هم کاسه شان انجام دهند.اما آتشه تجارتی آنوقت سفارت چون از  اهداف و زيانهای آنان آگاهی داشت، با وجود امضا و توافق سفير کبير، درخواستی آقای غلام را که توسط آقای داکتر داود نزد آتشه آورده شده بود رد کرد و گفت حتا من را همين لحظه سفير صاحب از وظيفه ام برکنار کند اين کار غير قانونی را که از عواقبش آگاه ام، انجام نخواهم داد. ولی همينکه طالب طلبان تير شان به هدف نخورد، تبليغات خيلی گسترده را عليه آتشه تجارتی در مسکو به راه انداخته و  و فشار ها بر سفير را افزايش دادند.

بازی طالب طلبان چپ بعد از سرنگونی طالبان

هنگاميکه طرفداران طلبان مرکز تجارتی افغانها  هنوز سرگرم تقويت موقيعيت خود به نفع طالبان در مسکو بودند که نا گهان در نتيجه حوادث سپتمبر حکومت طالبان سرنگون گرديده و تمام اميد های شان به خاک يکسان شد. هر چند  برخی هواخواهان طلبان بعد از تخريب  مجسمه های بودا توسط طالبان در ماه مارچ 2001  ظاهراًخود را وطنپرست ، فرهنگی و حتا ضد پاکستان نشان داده با ديگر هموطنان در شهر مسکو در مظاهره ضد طالبی اشتراک کرده بودند ولی  محبت و تمايل درونی آنها  به طالبان  هنوز در دل و دماغ شان سخت چنگ می زند.اين در حاليست که بعد از سرکوب حکومت طالبی در افغانستان جای طالبان ساخت پاکستان را طلبان طلبان ساخت آمريکايی پر نموده است.  

طالبان چپ در مسکو از مدتها ست منتظر نصب سفير دلخواه شان  اند. ولی در سه ونيم سال گذشته با وصف تلاش های شان به کام نرسيده و جای آصفی را احمد ضيا مسعود گرفت. ضيا مسعود نيز نتوانست سفارت افغانستان را از زير بار هواخواهان طلبان مرکز تجارتی بيرون بکشد. سر انجام سرنوشت سفارت بدست جناب غلام سخی غيرت سر پرست سفارت  قرار گرفته است. 

آقای غيرت صرف نظر از اينکه يک شخصيت فرهنگی شناخته شده افغانستان است و نقش بزرگ را در مقام سکر تر فرهنگی سفارت در ده سال اخير انجام داده است، ولی  با وجود آن به تاً سف موصوف درين مدت  بيشتر تحت تاثير اراده گرايی  و خواستهای طالبان  چپ  قرار داشته است. جناب غيرت از ترس اينکه توسط مخالفين سفارت تخريب نشود و يا شکايت به آقای کرزی نکنند، به هر خواست، طالبان چپ درمسکو تسليم می شود. زيرا آقای غيرت می داند که طالب طلبان مسکو در دولت کرزی روابط گسترده دارند و آنها بارها تقاضای سفير از گروپ و تبار خود را کرده اند، بناً موصوف کوشش می کند که به هر خواست آنها پاسخ مثبت بدهد. بطور مثال موصوف در انتخاب نماينده برای لويه جرگه اضطراری که در شهر مسکو داير شده بود، در انتخاب گلاب زوی بحيث نماينده همکاری صادقانه نه نموده بود. در نتيجه گلاب زوی از مسکو انتخاب شده نتوانست ولی گلابزوی نه تنها خود را برای رساندن شکايت اش تا کابل نزد آقای علی احمد جلالی که با وی روابط تنگا تنگ دارد رساند بلکه از طريق بی بی سی  که  تقريباٍ در انحصار شان است توسط خبر نگار آن آقای لطيف بهاند و داود جنبش نماينده شان در لندن، شکايت خود را عليه آقای غيرت انتشار دادند. بناً روی تصادفی نبود که آقای غيرت سازشنامه  را با مرکز تجارتی امضاء کرد تا طالب طلبان شهر مسکو را راضی نگهداشته باشد. اما طالبان  شهر مسکو زمانی راضی خواهند شد که بجای آقای غيرت، شخصی از تبار وگروه شان در سفارت تقرر يابد. هر چند به گفته يک منبع آگاه در دولت افغانستان، آقای کرزی برادر خويش آقای احمد ولی کرزی را بحيث سفير در مسکو مقرر نموده بود اما اگريمان موصوف نسبت دست داشتن وی در قاچاق مواد مخدر در قندهار نظر به گزارش روزنامه نيويارک تايمز از جانب روسها رد گرديد. به نظر آگاهان اگر برادر کرزی بحيث سفيردر مسکو مقرر  می شد، موصوف با دلالان رهبری مرکز تجارتی  و همدستان مافيای روسی شان می توانست در رونق قاچاق مواد مخدر از قندهار و هلمند تا مسکو و اروپا نقش بزرگ بازی کنند.

کشمکش   ميان طالب طلبان چپ در مسکو

علی الرغم اينکه طالب طلبان مسکو در مقابله با ديگران متحد اند و تمام اختلافات شانرا کنار می گذارند، گاهی با خود نيز در ستيز اند. زيرا  هواخواهان طلبان از گروه ها و سازمانهای مختلف تشکيل يافته اند که در سه ده گذشته نه تنها از هيچ مظالمی نسبت به ديگران دريغ نورزيدند بلکه بر سر تقسيم قدرت و غنايم بر هم ديگر شان نيز رحم نکردند. اتفاقآً طالب طلبان مسکو طيف وسيعی گروه ها را تشکيل می دهند که در هسته آن برخی افراطيون خلقی قرار دارند، در حاليکه در مدار آن برخی طالب طلبان پرچمی، افغان مليتی، گلبدينی، سيافی، گيلانی و غيره نيز در حرکت اند. چنانچه در سال 1997 آنها سيد اسحق گيلانی  را در مر کز تجارتی دعوت نموده و با وی تعهد دوستی در خط قومی بگونه علنی بستند. اين حرکت گرم طالب طلبان چپی  به آقای گيلانی جرئت داد که موصوف با بسيار غرور از پاکستانی ها به مثابه برادر دفاع نموده و دشنام به آدرس رزمندگان مردم شمال افغا نستان داد.

عوامل تنش ها ميان گلابزوی و غلام

 از زمانيکه آقای غلام محمد بحيث رئيس مرکز تجارتی بر همه گان تحميل شد، موصوف که در آغاز پول رنگ موی و بروت هايش را هم نداشت نه تنها روز تا روز سرمايدار شده رفت بلکه بحيث يک بازيگر سياسی در ميان مهاجرين نيز تبديل شد. علاوتاً روابط موصوف نه تنها با رفايل بلکه با برخی مقامات امنيتی روسيه گرمتر شده رفت ودر نتيجه او تا سرحد رهبر يک حزب سياسی بنام ملی« هيواد» صعود کرد. اين در حاليست آقای گلا بزوی که از روابط سنتی تنگا تنگ با روسها بهره می  برد به مشکل می توانست در کشور حامی ديروز و امروز خود يکه تازی آقای غلام محمد را تحمل کند.

 افزون بر آن گلابزوی در چند سال اخير يک دسته ی از تند روان خلقی را بدور خود در شهر مسکو جمع کرده و با  ايجاد کانال ميان مسکو و جنرال تنی در پشاور  فعال بوده است. اين در حالی بود که مرحوم جنرال اسلم وطنجار در کيف سنگر گرفته بود  و با خريدن وسايل نظامی سنگين مثل تانک ها برای طالبان فعاليت می نمود.

کشمکش  ميان آقايان گلابزوی و غلام محمد زمانی اوج گرفت که غلام محمد در سايه رفايل رهبر مافيای روسی به يک انحصارگر متکبر تبديل شده، منافع گلاب زوی و هوا خواهان موصوف را  ناديده گرفت. اين عامل با عث آن شد که اختلافات ديرينه  سمتی ، سازمانی ،  سياسی و  حتا  نقش کودتای تنی عليه داکتر نجيب  در سال 1990و شايعات مبنی بر قتل نجيب ا لله و برادرش توسط تنی و نصرا لله بابر در هنگام تسخير کابل توسط طالبان در 1996 وغيره به تنش ميان آنها دامن زد. در نتيجه بسياری پيشتازان تند روان خلقی نظير داکتر بهاند نيزاز در مخالفت با غلام محمد پيش آمده و مدد معاش خويش را که از در آمد ناشی از کلاه برداری از مرکز تجارتی بدست می آيد،از دست داد. ولی به نظر می رسد آقای غلام در سايه رفايل و باشامل ساختن  اشخاصی نظير آقايان ظهور رزمجو، جبار«قهرمان!»  و يک تعدادی ديگری به حکم روايی خويش تا اکنون داوم می دهد.

هم چنان به نظر می رسد آقای گلابزوی   در برابر جبهه غلام محمد شکست خورده، در عوض برايش مصروفيت های سياسی در افغانستان در بازی های قدرت در تحت اداره ی حاکميت جناب کرزی صاحب يافته است. چنانچه موصوف برغم سابقه بد کودتا گری و نقض حقوق بشر در افغانستان در سه و نيم سال گذشته در ميان مسکو و کابل در رفت و آمد بوده است. اين در حاليست که همتای کودتا چی ديگر وی مثل آقای جنرال تنی که متهم به جرم های سنگين است در ميان افغانستان و پاکستان در زير سايه دوستان آی اس آی فعال بوده و در کنار احزاب امينی ها در بازی های قدرت سرگرم می باشد.

چند ماه قبل آقای گلاب زوی را در کابل در يک همايش فرهنگی  در ميان يک تعداد شخصيت های که خود را دموکرات می خوانند، ديدم. حضور او و يک تعداد  امينی ها درين محفل همه را متعجب ساخت. در حاليکه در درون مغز آنها  به جز از تعصب ، انحصار طلبی و چشم به حمايت خارجی ها، هيچ دانش و بينشی از دنيای امروز يافت نخواهد شد.

 با ديدن گلاب زوی فضای حکومت قومگرايی وی را در وزارت داخله زمانش در ذهنم زنده ساخت که در آنوقت به جز از« خپلوان» و افرادی از زادگاه خود وی به بسيار مشکل می توان شهروندان افغانستان را از مناطق ديگر اين کشور در وزارت تحت امر او پيدا کرد. علاوتاً در وزارت داخله کنونی تحت رهبری آقای جلالی که يار نزديک گلاب زوی نيز است همان استراتيژی گلابزوی روز بروز جامعه عمل می پوشد. روی تصادفی نيست که در شهر کابل بخصوص در ميدان هوايی کابل هواخوان گلابزوی در نتيجه تغيرات کادری اخير اهرم های پوليس را در دست گرفته اند. در ولايات نيز همين فورمول گلابزوی به سرعت توسط جلالی و در وزارت دفاع توسط وزير دفاع آقای رحيم وردک در حال تطبيق شدن است.

 اين حقايق را نه تنهادر وزارت داخله، ميدان های هوايی، ترافيک شهری در کابل و برخی ولايات افغانستان با چشم و سر خود ديدم  بلکه تصادفاً با آقای گلابزوی در ميدان هوايی دوبی که با وساطت ديگر دوستان آشنا شدم، نيز پی بردم.  يکی از دوستانم که با او رفاقت قبلی داشت با او وزير صاحب خطاب کرده از فعاليت های موصوف در افغا نستان پرسيد. آقای گلابزوی با حنجره نازک، موهای ماش و برنج و بروت های بردارش چنان بر ما فخر فروشی کرد  که فکر می کنی او  وزير  داخله کنونيست.  چنانچه او از نقش خود در جابجا کردن طرفدارانش در وزارت داخله گرفته تا همکاری اش با جنرال تنی در تقويت حزب شان در مناطق جنوبی و شهر کابل حرفهای به ميان آورد.

به هر ترتيب آقای گلابزوی بعد از شکست در بازی کلاه برداری در برابر غلام در مسکو، در بازی قدرت در افغانستان برايش سرگرمی پيدا نموده گاهی در کنار روسها و گاهی در کنار پاکستان و آمريکا در نوسان است. و به گقته خودش ما بسيار ساده بوديم که دنبال يک کمپ سوسياليستی رفتيم .بايد هر طرف رابطه قايم می کرديم از شرق و غرب استفاده می کرديم و به اين حالت دچار نمی شديم. جالب است او خود را دانا اکنون فکر می کند ولی جهان را نادان. در حاليکه آمريکايان به همه می گويند « با ما باشيد و يا با دشمنان ما!». بدون شک افرادی نظير گلابزوی که ديروز با ماسک مارکسيسم اهداف برتری جويی خويش را تعقيب می نمودند، امروز در زير نقاب دموکراسی که به آن اصلاً عقيده ندارند در سايه قدرت های خارجی به دنبال آرمانهای کهنه شان مصروف اند.  

   پيشنهاددات به وزارت خارجه دولت اسلامی افغانستان

بعد از سرنگونی طالبان انتظار می رفت که دولتمردان جديد افغانستان بازسازی مادی و معنوی افغانستان جنگ زده را با استفاده از حمايت جهانی در صدر فعاليت های شان قرار خواهند داد و از جمله بازسازی نمايندگی های سياسی افغانستان بخصوص در شهر مسکو را که از بی کفايتی برخی دپلوماتها گرفته تا دست اندازی کلاه برداران سياسی مر کز تجارتی افغانها رنج کشيده است، نجات دهند. اما به نظر می رسد تا کنون نه اعتبار از دست رفته سفارت افعانستان نزد روسها  احيا شده است و نه دست برخی بد خوا هان افراطيون افغان  در امور سفارت کوتاه شده است. برخلاف اين دست اندازی ها در امور سفارت تا آن حدی درين اواخرافزايش يافته است که فکر می شود، جای سفارت افغانستان در مسکو را يک گروه عظمت طلب در مرکزی تجارتی ا فغانها گرفته است.

 بسياری مهاجرين مشکلات شان با پوليس، ويزه و حتا شموليت در موسسات تحصيلی به عوض  اينکه به سفارت افغا نستان مراجعه کنند نزد آقای غلام محمد و همدستان موصوف مراجعه می کنند. جالب اينست که در بسياری مسائل از جمله، سرنوشت زندانيان افغانستان، مفقودی  و يا قتل برخی شهروندان افغانستان در روسيه، برگزاری محافل فرهنگی و حتا پيام های دپلوماتيک بجای سفارت  افغانستان، قبل از همه آقای غلام محمد پيش قدمی می کند. چنانچه در 2002 هنگاميکه يک تعداد تروريستان چچينی تماشاچيان بلشوی تياتر را در مسکو گرو گان گرفتند و در نتيجه عمليات پوليس روسيه، يک فاجعه بزرگ رخ داد بسياری کشور ها با دولت روسيه پيامهای تسليت فرستادند.  آقای غلام محمد نيز به مقامات روسيه پيام تسليت فرستاد و اين در حاليست که سفارت در جريان حوادث خاموشی اختيار کرد.

 فکر می شود که  ماموريت دپلوماتيک سفارت افغانستان در مسکو در برابر دست ا  ندازی ها و يورش عظمت طلبان مرکز کاری رنگ باخته و اعتبار خود را نسبت به هر وقت ديگر هم نزد روسها و هم خود افغانها از دست می دهد. بدون شک با امضای پروتوکول با مرکز تجارتی که اخيراً صورت گرفت، بزرگترين ضربه به حيثيت و آبروی سفارت وارد گرديده است.

برای دولت افغانستان و وزارت خارجه اين کشور لازم است که اعتبار سفارت افغانستان را هر چه زود تر زنده بسازند. نگارنده بحيث يک شهروند ساده افغانستان که شاهد ده ها کشمکش ها ميان افغانی و حتا خيانت به اعتبار  کشورم در شهر مسکو هستم، پيشنهاددات ذيل را به مقامات دولت افغانستان تقديم می نمايم:

1. هر چه زود تر يک  دپلومات  شايسته  و با کفايت را در مسکو بحيث سفير کبير توظيف نمايند که نه تنها سفارت را از بحران بيرون بکشد بلکه جسارت  دفاع از منافع  سفارت را در برابر دست اندازی  کلاه برداران سياسی عظمت طلب نيز داشته باشد. به بيان ديگر دپلوماتی درسفارت افغانستان  در مسکو نياز است که نه تنها اعتبار سفارت را نزد روسها بلند ببرد بلکه از حقوق همه شهروندانش در روسيه نيز  دفاع نمايد. و در نخستين اقدام سازشنامه ميان آقای غيرت و غلام محمد را بی اعتبار اعلام نمايد.

2.  سرنوشت دراماتيک انتر ناتهای سابق را روشن نمايد.

 3.  عوامل و مرتکبين قتل های شهروندان مهاجر افغانستان  در روسيه را از جمله  قتل های سياسی زنجيره يی  را  مورد تحقيق  قرار دهد.

4. سفير جديد به منظور دفاع از مال، جان و حق شهروندانش در خارج از کشور در چهار چوب روابط دپلوماتيک به کمک مقامات انتظامی دولت روسيه، ابتکار راه اندازی انتخابات آزاد و دموکراتيک را در مرکز تجارتی به دست گرفته و هموطنان را از شر کلاه برداران کنونی مر کز تجارتی که به زوز مافيا و تعصب يک حکومت شبه قبيلوی در مهاجرت را ايجاد نموده اند، نجات بدهد.

 در فرجام بايد گفت پيرامون برخی واقعيات در مسکو در بيشتر از 13 سال اخير  از آغاز سيل مهاجرت ها در شوروی سابق از 1992  گرفته تا آخرين ماجرای« پروتوکول همکاری ميان سفارت افغانستان و مرکز تجارتی افغانها»  به زبان داستان و فاکت ها خدمت مقامات افغانستان و هم ميهنان در داخل و خارج کشور تقديم شد. بدون شک نگارش کنونی که ادامه دو مقالات قبلی است، نمی تواند با واکنشها  و خشم کلاه برداران سياسی و  ياران مافيايی آنان  مواجه نشود. نگارند با توجه به همه  واکنشها و حتا تهديد های احتمالی نه تنها آماده دفاع از هر واژه مقاله خود هستم بلکه هيچ نيروی نمی تواند من را از بيان حقايق و افشای جنايات و خيانت ها به کشور و هم ميهنانم منصرف سازد. بناً « دا گز او دا ميدان».

 

با احترام

 

 

*****************************************************************

نگاهی به پروتوکول همکاری ميان  سفارت  افغانستان

و مرکز تجارتی افغانها در مسکو

درين اواخر در سایت آریايی در بخش اخبار روز ؛ خبر  امضای«  پروتوکول همکاری میان سفارت افغانستان مقيم مسکو ومرکز تجارتی افغانها» را خواندم ، خیلی شگفت زده شدم .

شايد هموطنانیکه در روسیه فدراتیف پس از فروپاشی شوروی سابق کار و زندگی نکرده باشند راجع به  « مرکز تجارتی افغانها»  و شخصيت های رهبری کننده آن چیزی نخواهند دانست. اما آنعده پناهندگان افغانستانی که شاهد زنده کشمکش های میان  افغانی  بوده اند و به خصوص با  چهره های افغانی همدست با مافيای روسيه  آشنايی کامل دارند، به ماهيت  پروتوکول همکاری ميان سفارت افغانستان مقيم مسکو و نهاد مذکور خوب پی برده می توانند.  ازينرو پروتوکول مذکورقبل از همه از لحاظ سياسی و حقوقی زير سوال قرار دارد. افزون بر آن، پروتوکول فوق فرصتی را فراهم می سازد تا پرده  از کارنامه های سياسی و جنايی برخی  گروه های افغانی راکه در تبانی به مافيا  روسی، رهبری مرکز تجارتی افغانستانی های مقيم مسکو را در انحصار خود قرار داده اند ، برداشته شود تا خواننده تصويری شفاف از پيامد های امضای پرو توکول فوق الذکر داشته باشند.

 نگارش حاضر به دو بخش تقسيم شده که اينک بخش اول آن از لحاظ حقوقی و سياسی مورد بحث قرار  گرفته تقديم می گردد  و بخش دوم آن که وقف  کشمکش های ميان افغانها در شهر مسکو شده است در آينده نزديک تقديم خواهد شد.

 

امضا کنندگان پروتوکول  اهداف سه گانه  را بگونه ذيل  مشخص نموده اند:

 « در شهر مسكو- فدراتيف روسيه سفارت جمهوري اسلامي افغانستان و افغان بيزنس سنتر (مسکو) به منظور :
1
 ـ تامين همکاري متداوم ميان سفارت و جامعه افغاني مقيم مسکو.
 2 ـ توسعه روابط دوستانه و تقويت همبستگي ميان افغانها.
3 ـ  رسيدگي به مشکلات و نيازهاي افغانهاي مقيم و تشريک مساعي با ارگانها و ادارات مربوطه، اين پروتوکول همکاري را امضاء نمودند.

 بسیار تعجب آور است که حامی و مدافع جامعه افغانی مقیم مسکو نهاد موسوم به بزنس سنتر معرفی می شود. اين در حاليست که  رهبری نهاد مذکور عملاً در نتيجه معامله با مافيای روسيه در در دست يک دسته افراد  مشکوک قرار دارد. بناً به مشکل می توان رهبری بزنس سنتر را مشروع و حا فظ  منافع جامعه افغانی مقيم مسکو شمرد.

در ماده سوم گفته می شود:« سفارت در زمينه تهيه شرايط مساعد فعاليت تجارتي، توليدي، علمي و فرهنگي افغانها همه جانبه مساعدت مي نمايد»

 شگت آور است  سفارت افغانستان در نزد بزنس سنتر تعهد می سپارد که وظايف بالا را انجام می دهد. آيا وظايف فوق الذکر جز روتين ماموريت سفارت نيست؟ چه نيازی است که سفارت به عوض پاسخ گويی برای وزارت خارجه افغانستان به رهبری مشکوک يک نهاد  تعهد می سپارد؟

اما اين تنها يگانه ماده نيست که به حيثيت  و اعتبار سفارت لطمه می زند موادی زيادی  وجود دارد که  حتاموجوديت و ضرورت سفارت در مسکو را زير سوال می برد. بگونه مثال در ماده 7 گفته می شود بر اساس معرفي افغان بيزنس سنتر سفارت در مورد اجراي تمديد مدت اعتبار پاسپورت افغانهاي نيازمند و ساير امور اداري و ذاتي، تسهيلاتي را تامين مي کند» و يا در ماده نهم  می خوانيم:« هر دو جانب مشتركاً در مسايل زندانيان افغاني، بيماران و کساني که بي سرپرست بمانند به موقع رسيدگي مي نمايند».

اين دو ماده قبل از همه نشان می دهند که رهبری کنونی سفارت تا چه اندازه تحت تاثير رهبری نهاد مذکور قرار دارد که حتا تمديد اعتبار پاسپورت و ديگر نيازمندی های شهروندان افغانستان که يکی از وظايف روتين هر سفارت است بدون هدايت و يا سفارش رهبری« بزنس سنتر» انجام داده نمی تواند. پرسش اساسی در برابر وزارت خارجه دولت اسلامی افغانستان اينست که آيا برای تمديد پاسپورت شهروندان افغا نستان در خارج  به واسطه و يا تعهد به کدام سازمان نياز است؟ مزيد بر آن آيا دفاع از حقوق شهروندان افغانستان در خارج مطابق به قانون اساسی افغانستان وظيفه اساسی وزارت خارجه افغانستان و نمايندگی های سياسی اين کشور است و يا وظيفه مافيای افغانی- روسی؟

واقعيت تلخ اينست که تعدادی از شهروندان بيگناه افغانستان در نتيجه دسايس و انتقام گيری های خود همين گروه که رهبری مرکز تجارتی را بدوش دارد يادر زندانهای روسيه  افگنده شده اند و يا دار و ندار خود را از دست داده اند. ( توجه کنيد در بخش دوم اين نگارش به فاکت ها و سبوتاژ های اين گروه در روسيه) .

در تمام کشور هائيکه دولت افغانستان نمايند گی های سياسی دارد، بر گزاری محافل فرهنگی ، اجتماعی وعلمی مشترک با سازمانها، نهاد ها و انجمن های فرهنگی افغانستانی های مقيم اين کشور ها  يک امر طبيعی  شمرده می شود بدون اينکه سفارت های افغانستان ملزم به عقد قرارداد و يا تعهد نامه به کدام سازمانی که از هيچ نقطه نظر هم سطح به سفارت خانه های افغانستان نمی تواند باشد، امضا نکرده است. اين در حاليست که سفارت افغانستان در مسکو مطابق به ماده دهم پروتوکول خود را در برابر نهادی موسوم به« افغان بزنس سنتر» ملزم می شمارد.

 در ماده دوازدهم و قسمت پايانی مدت اعتبار پروتوکول  و شخصيت های امضا کننده آن به افتضاح اين سازشنامه می افزايد . چنانچه گفته می شود:   به مـــوافقه جانبين محتواي پروتوكول همكاري مي تواند تعديل شود و توسعه يابد.
اين پروتوکول به تاريخ 28 حوت 1383 هـ.ش. مطابق 18 مارچ 2005 ميلادي در شهر مسکو در دو نسخه كه داراي اعتبار همسان است، امضاء شد و به مدت دو سال اعتبار دارد و در صورتي كه هيچ يك از جانبين با انقضاي مدت اعتبار پرسشي نداشته باشند، براي دو سال ديگر اتوماتيك ادامه مي يابد.
از جانب سفارت جمهوري اسلامي افغانستان
غلام سخي غيرت شارژ دافير سفارت


از جانب افغان بيزنس سنتر(مسكو)
جنرال غلام محمد رئيس افغان بيزنس سنتر»

قابل ياد آوريست که هنوز بيش از يک ماه از امضای اين پروتوکول نمی گذرد   آقای جنرال غلام محمد که خود در « بزنس سنتر» در مسکو نشسته   حزب سياسی تحت رهبری جناب شان در کابل اجازه رسمی فعاليت می گيرد.اماپرسش اساسی اينست که اين آقای غلام محمد کی است که هم رهبر افغان برنس سنتر در مسکو است، هم رهبر حزب تازه تاسيس بنام ملی« هيواد» در افغانستان معرفی می شود و هم سفارت کبرای افغا نستان با او سازشنامه امضا می کند؟

هم چنان  با توجه به اينکه رهبری اين مرکز حالا در دست يک حزب سياسی قرار داردنه در دست کدام شخصيت مستقل و يا  تجار ملی،  آيا سفارت مطابق به سازشنامه آقای غيرت در چنگال حزب مشکوکی بنام« ملی هيواد» نه افتيده است؟

از آقای غيرت بايد پرسيد :  بر اساس کدام موازين حقوقی و دپلوماتيک سفارت کبرای يک کشور مستقل  با  گروه مشکوک که عملاً  رهبری  نهاداقتصادی   مهاجرين افغانستانی را در دست دارند، پروتوکول همکاری رسمی امضا  میکند؟

پاسخ اين پرسش ها را قبل از اينکه آقايان غيرت و غلام بدهند بايد در کارنامه های آنها در ده سال اخير در مسکو جستجو کرد که به ادامه اين مقاله در آينده نزديک به نشر خواهد رسيد.

 نتيجه :

به صورت عموم  بايد گفت این پروتوکول در واقعیت امر یک سازشنامه توهين آميز برای دولت افغانستان است که چگونه می تواند نمايندگی سياسی معتبر اين کشور با يک گروه مشکوک  قرارداد همکاری امضا کند؛

 ثانياً، بسياری مواد اين پروتوکول  نه تنهاسفارت را به آله دست اين افراد و همتايان  روسی شان   مبدل می سازد بلکه ماموريت اصلی سفارت را نيز زير سوال می برد.

ثالثاً، مطابق به اين قرارداد نه تنها اعتبار سفارت افغانستان در مسکو شديداً  کاهش ميابد بلکه  رهبری« نا مشروع و مشکوک» مرکز کاری مشروعيت و اعتبار سياسی موازی  به سفارت افغانستان کسب می کند؛

<<<<<<<<<<>>>>>>>>> 

 

نوت: متن اصلی پروتوکول مسکو  ضميمه مقاله کنونی  است

 

فاروق فردا  : نويدروز- مسكو

 روز جمعه ميان سفارت افغانستان ومركز تجارتي افغانها در مسكو يك پروتوكول همكاري مبني بر دوستي ،هماهنگي امور وگسترش تجارت وسازماندهي خدمات مشترك به افغانها درداخل وخارج از كشوريك پروتوكول به امضا رسيد.
پروتوكول را زا جانب سفارت، جلالتمآب غلام سخي غيرت شارژ دافير سفارت افغانستان در مسكو واز جانب مركز تجارتي افغانها محترم غلام محمد رييس مركز تجارتي افغانها امضا كردند.
حين امضاي اين پروتوكول آقايون جنرال غيور و داكتر فريدون كورگاني ، استاد محمد امان اشكريز وفاروق فردا مدير مسوول روزنامة نويد روز نيز حضورداشتند.متن پروتوكول را در صفحة ششم بخوانيد.
پروتوکول همکاري ميان سفارت كبراي جمهوري اسلامي افغانستان در فدراتيف روسيه و مركز تجارتي افغانها
در شهر مسكو-فدراتيف روسيه سفارت جمهوري اسلامي افغانستان و افغان بيزنس سنتر (مسکو) به منظور :
1.
تامين همکاري متداوم ميان سفارت و جامعه افغاني مقيم مسکو.
2.
توسعه روابط دوستانه و تقويت همبستگي ميان افغانها.
3.
رسيدگي به مشکلات و نيازهاي افغانهاي مقيم و تشريک مساعي با ارگانها و ادارات مربوطه، اين پروتوکول همکاري را امضاء نمودند:

1 ـ   سفارت جمهوري اسلامي افغانستان و افغان بيزنس سنتر (مسکو) به گونه مشترک از روزهاي ملي، شخصيتهاي تاريخي و ملي تجليل به عمل مي آورند.
2
 ـ   هر دوجانب در استقامت توسعه روابط دوستانه و همبستگي ميان افغانها و حل مشكلات آنان مساعي مشترك خود را هماهنگ مي سازند.
3
 ـ سفارت در زمينه تهيه شرايط مساعد فعاليت تجارتي، توليدي، علمي و فرهنگي افغانها همه جانبه مساعدت مي نمايد.
4 ـ افغان بيزنس سنتر و سفارت در عرصه سرمايه گذاري، توسعه اقتصادي و همچنان در جلب متخصصان و كارشناسان افغاني و اعزام آنها به كشور مساعي مشترك خود را به كار مي اندازند.
5 ـ  هر دوجانب در امور خيريه و کمک به افغانهاي مستحق و نيازمند مساعي مشترک خود را به كار مي برند.
6 ـ  سفارت در امر تهيه کتب درسي مطابق نصاب تعليمي افغانستان با مکتب تحت قيموميت اداره ملل متحد در امور مهاجرين و افغان بيزنس سنتر همکاري مي کند.
7 ـ  بر اساس معرفي افغان بيزنس سنتر سفارت در مورد اجراي تمديد مدت اعتبار پاسپورت افغانهاي نيازمند و ساير امور اداري و ذاتي، تسهيلاتي را تامين مي کند.
8 ـ  افغان بيزنس سنتر (مسکو) بر پايه معرفي سفارت براي افغانهاي مستحق تا حد ممکن زمينه کار و فعاليت را ميسر مي سازد. و در مورد ترتيب فهرست افغانهاي مقيم مسکو همکاري مي کند.
9 ـ هر دو جانب مشتركاً در مسايل زندانيان افغاني، بيماران و کساني که بي سرپرست بمانند به موقع رسيدگي مي نمايند.
10 ـ . سفارت و افغان بيزنس سنتر (مسکو) مشترکا محفلها و ضيافتهاي ادبي – فرهنگي و پذيرايي از شخصيتهاي نخبه مقيم و يا مسافر را سازمان مي دهند و در نشرات يکديگر همکاري مي کنند.
11 ـ  افغان بزنس سنتر (مسكو) در زمينه فراهم آوري معلومات شركتها و فعاليتهاي تجارتي افغانها با بخش تجارتي سفارت همكاري مي كند.
12 ـ  به مـــوافقه جانبين محتواي پروتوكول همكاري مي تواند تعديل شود و توسعه يابد.
اين پروتوکول به تاريخ 28 حوت 1383 هـ.ش. مطابق 18 مارچ 2005 ميلادي در شهر مسکو در دو نسخه كه داراي اعتبار همسان است، امضاء شد و به مدت دو سال اعتبار دارد و در صورتي كه هيچ يك از جانبين با انقضاي مدت اعتبار پرسشي نداشته باشند، براي دو سال ديگر اتوماتيك ادامه مي يابد.


از جانب سفارت جمهوري اسلامي افغانستان
غلام سخي غيرت شارژ دافير سفارت


از جانب افغان بيزنس سنتر(مسكو)
جنرال غلام محمد رئيس افغان بيزنس سنتر

 

طالب ، طلبان چپ  و حکومت قبيلوی بيرون مرزی

 

در سازشنامه ميان سفارت افغانستان در مسکو و نهادی موسوم به « افغان بزنس سنتر» که در مقاله قبلی  تقديم گرديد اين مسئله مطرح گرديده بود که رهبری نهاد اقتصادی افغانهای مقيم مسکو در دست يک گروه «کلاه بردار سياسی» در سازش با يکی از حلقات مافيای روسی قرار دارد . اما حالا پرسش اساسی اين است که بر پايه کدام اسناد و استدلال  ها می توان   ثابت کرد که رهبری نهاد مذکور در دست يک گروه کلاه بردار افغانی قرار دارد؟ 

 قبل ازينکه چهره های کلاه بردار سياسی- اقتصادی افغانان را در  مسکو معرفی نماييم در ضمن آن لازم به نظر می رسد محيط  اجتماعی کشور روسيه و تاثيرات آن بر پناهندگان افغانستان را نيز مورد توجه قرار دهيم.  

واقعيت اينست  شوروی سابق در اواخر 1991 در اوج بحرانات سياسی و اقتصادی  فروپاشيد و به تعقيب آن در  مدتی کمتر از 5 ماه  رژيم طرفدار مسکو که به بهای خيلی گزاف  در کابل در قدرت نگهداشته شده بود، نيز   در اپريل 1992 سقوط کرد.

با دست يابی مجاهدين در قدرت  دولتی و در نتيحه  جنگ های ميان تنظيمی و انرشی گسترده اجتماعی و به تعقيب آن استقرار حکومت ترور طالبانی کتله های وسيع مردم افغانستان  دور جديد مهاجرت را در پيش گرفتتد. اينبار جماهير شوروی سابق در کنار کشور های نظير پاکستان ، ايران و کشور های غربی ميزبان صدها پناهنده افغانستان گرديدند.

در ميان جماهير شوروی سابق کشور فدراتيف روسيه و بويژه شهر مسکو از 1992 تا سرنگونی طالبان شاهد سرازير شدن پناهندگان گروه های مختلف سياسی، اجتماعی و نژادی افغانستان بود.  اين کشور نه تنها به پناه گاه  برای تعدادی زيادی کادر های سابق حزب وطن ( حزب دموکراتيک خلق افغانستان) تبديل گرديد، بلکه شگفت آور است که تعدادی قابل ملاحظه ای هوا خواهان و اعضای تنظيم های جهادی سابق  نيز بجای پناه گاه سنتی شان درپاکستان و يا ايران اينبار  جماهير شوروی سابق و بخصوص روسيه را انتخاب نمودند. اين در حاليست که نظر به گزارشات منابع روسيه و غربی تعدادی از طالبان و همدستان القاعده آنها نيز بعد از سرنگونی در   افغانستان در2001  در جماهير شوروی سابق و هم چنان در  روسيه فرار نموده در آنجا مخفی شدند.

 انتخاب جماهير شوروی سابق و بخصوص شهر مسکو برای اکثريت پناهندگان افغانستان بعد ازسقوط دولت داکتر نجيب الله روی تصادفی نبوده است؛ اگر اين انتخاب برای عده ای معدودی به منظور استفاده از امکانات اين کشور برای کار و زندگی بوده است اما برای اکثريت پناهندگان هدف عمده استفاده از موقعيت جغرافيايی جماهير شوروی سابق  برای رسيدن به کشور های غربی انتخاب گرديد است. به نظر می رسد بسياری ها به اين آرمانهای شان رسيدند. اما با وجود آن زندگی ، کار و يا استفاده از جماهير شوروی سابق بحيث ترانزيت به غرب کاری آسان نبوده ، به قيمت مال و حتا جان برخی ها نيز تمام شده است.

 شهروندان افغانستان زمانی در روسيه فدراتيف و بخصوص پايتخت آن بحيث پناهنده روی آوردند که ديگر نه آن ثبات و نظم آهنين شوروی سابق  وجود داشت و نه روابط سالم اجتماعی در آن حاکم بود. زيرا همزمان بافروپاشی شوروی   ارزشها، باور ها و مناسبات سالم اجتماعی درين کشور نيز فرو پاشيده بود. و جای آنرا فقر ، بی قانونی، انفلاسيون، فساد لجام گيسخته، بيکاری ، غصب دارائی های عامه  و رشد روز افزون گروه های مافيا يی گرفت. در نتيجه تقسيم مالکيت دولتی به خصوصی و گذار از سوسياليسم به کاپيتاليسم در کشور های مشترک ا لمنافع  جديد در شکل خيلی مبتذ ل آن يعنی  با رويکرد انارشيستی صورت گرفت. 

علاوه بر آن، ورود دسته های مختلف پناهندگان افغانستان در شرايطی صورت گرفت که هنوز زخم های  شکست ارتش شوروی سابق در دهه هشتاد در افغانستان  در ذهن و روان روسها تازه بود. بدون شک  به مشکل می توان پيش آمد دوستانه  با افغانها درين کشور را انتظار داشت. در واقع افغانان نه تنها اعتبار، حيثيت و ارزش گذشته خود را نزد روسها از دست داده بودند، بلکه بسياری روسها افغانان را  قبل از همه به عنوان باسماچی( اشرار)، مجاهد، عقبگرا و دشمن روس نگاه می کردند. و با استقرار حکومت طالبی در افغانستان به اين القاب سخت دامن زده شده، چنانچه طالبان تمام  مردم افغانستان را  تمدن ستيز، زن ستيز، قاچاقچی مواد مخدر و سر انجام همدست به تروريسم بين ا لمللی در سطح جهانی معرفی کردند.  بناً نگاه روسها به پناهندگان بی تقصير و يا با تقصير افغانستان اعم از چپ و راست غير صميمی و در بسياری موارد خصمانه بوده است. روی تصادفی نبوده است که

 در ميان ده ها پناهندگان خارجی مقيم روسيه از آسيا گرفته تا شرق ميانه و آفريقا، پناهندگان افغانستان بيشتر  مورد بد رفتاری پوليس خشن و رشوت خوار روسيه قرار می گرفته است، با بهانه های مختلف از آنها پول ستانی نموده، هيچ مرجعی و يادادگاهی به داد آنها نمی رسد .

 اما اين تنها پوليس مفسد روسيه نبود که محصول کار و زحمات پناهندگان را با بهانه های مختلف از جمله مسئله مدارک اقامت درين کشور می ربودند. گروه های کلاه بردار و مافيای روسيه که امروز شهرت جها نی دارند، نيز به مال و جان   مهاجرين افغانستان در روسيه و جماهير شوروی سابق چشم دوخته بودند و تا کنون اين روند ادامه دارد. ده ها افغان در ده سال اخير در نتيجه شکنجه روسها و يا اوباشان اين کشور کشته و لادرک شده اند و هيچ مجرمی به دادگاه کشانيده نشده است. صد ها انسان بی گناه بدون اثبات جرم و بدون دست رسی به وکيل مدافع تا هنوز در زندانهای اين کشور بسر می برند، نه سفارت افغانستان در مسکو در نجات شهروندانش کدام دست آورد دارد و نه کدام کميته حقوق بشر جهانی  به داد شهروندان افغانستان در زندانهای شوروی سابق رسيده است.

اما بد بختانه آنچه که بيشتر پناهندگان افغانستان را نسبت به هر کشور ديگر در برابر پوليس و مافيای روسيه آسيب پزير نموده است، بی اتفاقی ها، خود خواهی ها  حسابات نا تصفيه شده ميان گروهی، سازمانی ، قومی و زبانی ميان خود پناهندگان افغانستان فرصت های طلايی را بدست روسها داده است. در نتيجه اين عوامل باعث آن شده پناهندگان افغانستان بيشتر از هر کشور ديگر در روسيه شکار  شوند. اين در حاليست عين عوامل باعث اسارت کنونی افغانستان بدست بازيگران خارجی نظير آمريکاييها در وطن خود شان شده است.

کار و زندگی در مسکو در دهه اخير

طوريکه قبلاً عرض شد اکثريت پناهنده گان افغانستان  به منظور  رسيدن به کشور های غربی راهی  جماهير شوروی سابق به ويژه بخش های اروپايی آن شدند.   اما بسياری ها در نتيجه مصيبت جنگ ها همه دار و ندار خود را رها کرده و حتا برخی ها صرف با يک لباس و در اوج فقر و تنگ دستی با پرداخت پول به قاچاقبران افغانی و خارجی خود را در جماهير شوروی سابق و از جمله شهر مسکو رسانيده بودند. بناً برای بسياری خانواده ها نه تنها رسيدن به کشور های غربی يک آرمان بوده است بلکه تامين زندگی ابتدايی و در شرايط دشوار از لحاظ امنيتی و قيمتی روز افزون و اوج انفلاسيون، نيز باعث می شده است که نخست بايد برای خويش کار پيداکنند.

 صرف نظر از همه مشکلاتی امنيتی و بدرفتاری ها با افغانها در شوروی سابق که به پاره ی آنها قبلاً اشاره شد، در روسيه خوشبختانه، فضای جديد کار و تلاش بعد از فروپاشی شوروی سابق بروی همه بشمول خارجی باز شده بود که می توان با کار طاقت فرسا نه تنها مشکل اقتصادی  را حل نمود بلکه برخی ها توانستند صاحب سرمايه های فراوان شوند که حتا در بسياری کشور های غربی نيز امکان اندوخت آن کمتر ميسر بوده است.

 از همان نخستين روز های فروپاشی شوروی سابق، برخی دانش آموزان ، تجاران و مهاجران افغانی دست بکار شده وشرکت های کوچک تجارتی را فعال ساختند . با موازات سرازير شدن مهاجرين تازه وارد دامنه کار و فعاليت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مهاجرين افغانستان در شهر مسکو نسبت به تمام جماهير شوروی سابق گسترده تر و چشمگير تر گرديد.

در اوايل سالهای 90 چندين شرکت عمده فروشی برای خدمات بهتر و منظم تربرای  مشتريان افغانستانی و روسی وبيرون بر آمدن از پراگندگی ها  و بخصوص مقابله  متفقانه با خطرات امنيتی و کاهش  جزيه دادن  به مافيای روبه رشد روسيه که در بسياری حالات از حمايت پوليس هم برخور دار بودند، دريک مجتمع هوتل ها در چند متری متروی مسکو بنام سواستاپول  دفاتر و گدام برای اموال شان باز کردند که خوشبختانه به زود ترين فرصت به بازار پر رونق مبدل گرديد که بعد ها بنام « مرکز تجارتی افغانها» شهرت يافت.

 در واقع اين مرکز چشم اميد دها خانواده مهاجر افغان را که مشتريان دايمی آن اند تشکيل می دهند. اما  اين بازار پر ازدهام و پر رونق نمی توانست  مورد توجه مقامات دولتی از جمله استخبارات و پوليس فاسد کشور ميزبان و همچنان مافيای اين شهر که در اوايل اکثر هوتل ها را در زير کنترول خود داشتند قرار نگيرد.

                  مجتمع مذکور که در يک ساحه خيلی کم عرض اما در يک منطقه پر ازدهام نزديک خط مترو قرار دارد که نه تنها امنيت آن را ظاهراًپوليس تامين می کند بلکه  توسط مافيای روسی علناً مسلح که ظاهراً رهبری آنرا آقای رفايل نام بدوش دارد، اداره می شود. اينکه آقای رفايل کی است، چه مقامی در دولت شوروی سابق داشته است و چگونه او توانسته است يک حلقه ی از شبکه مافيايی روسيه را در شهر مسکو رهبری می کند ما به آن کاری نداريم و از حوصله اين بحث خارج است. اما چگونه اوبا آقای  جنرال غلام محمد افغان خود مان و ديگر همدستان او آشنا شد و رهبری مرکز تجارتی مهاجرين افغانستان را در زير نظارت خود گرفته است در ذيل تقديم می شود.

                  تا سال 1996در مرکز تجارتی يک ارگان اداری از خود کارکنان و تجاران که نمايندگی از تمام اقشار افغانستان می کرد به منظور انسجام امور مرکز تجارتی ساخته شده بود که نه تنها هيچ هدف سياسی را تعقيب نمی نمود بلکه نه ارگانهای امنيتی روسيه در آن نفوذ داشتند و نه مافيا بر آن نظارت می کردند. اما در نتيجه توطئه های کاملاً سازمانده شده سياسی و  راه اندازی بی اتفاقی ها باعث آن شد که گروه های کلاه بردار سياسی- اقتصادی  انحصار زمام امور را در دست گرفتند بلکه روسها اعم از استخبارات و مافيای اين کشور نيز درين مرکز توسط آنان رخنه کردند.

ظهور کلاه برداران سياسی  و تشکيل غوند های قومی

طوريکه قبلاً اشاره شد در مسکو تعدادی قابل ملاحظه ای فعالين گروه های چپ بعد از سقوط داکتر نجيب الله بحيث پناهنده جمع شده بودند که در ميان شان   دسته ها و حلقات افراطی  و کينه توز نيز کم نبودند. اين گروه ها نه تنها از گذشته خونين درس نگرفته بودند بلکه  حسابات سياسی نا تصفيه گذشته را در مقابله با  بسياری همرزمان و همتايان چپی ديروزی شان در صدر فعاليت های خود قرار دادند که بيشتر رنگ قومی، زبانی، سمتی و سازمانی داشت تا آيديولوژيک و يا عقيدتی. اين در حاليست که جهاد گران ديروزی که با شعار امت اسلامی، برادران قرانی در يک سنگر قرار داشتند، نيز به سنگر های قومی و زبانی رو آوردند. در نتيجه اکثر تشکل های جديد و کشمکش ها در شهر مسکو بيشتر شباهت به غوند قومی داشت تا يک سازمان ملی و فراقومی. از ميان همه گروه های فعال درين راستا قبل از همه می توان از برخی گروه های خلقی در مسکو نام برد.

واقعيت اينست که برخی  حلقات افراطيون خلقی که از کودتای تنی در سال 1990 بدين طرف در حمايت از گلبدين و به تعقيب آن در پروژه ای طالبان در خدمت آی اس آی در آمدند ، در پيشايش گروهای متعصب و کلاه برداران سياسی در شهر مسکو نيز قرار گرفتند.  چنانچه آنها به برکت زبان مشترک با برخی گروه های هم کيش و هم تبار خويش حتا با برخی تندروان اسلامی توانستند يک ائتلاف نامقدس يا غوند قومی را بسازند و در برابر ساير گروها قرار دهند. علاوه بر افراطيون خلقی، تند روانی نظير آنها در ساير گروه ها از جمله در برخی حلقات پرچمی در شهر مسکو نيز کم نبودند که در بسياری حالات  در دامن زدن به بی اتفاقی ها درميان پناهندگان افغانستان از همتايان خلقی شان عقب نمی ماندند.

 با اين همه عظمت طلبان خلقی و شرکای شان قادر نبودند که انحصار مرکز تجارتی افغانها را که به همت  و اتفاق يک تعداد پناهندگان ساخته شده بود، بدست خود بگيرند.  ولی آنها از همان سنت خانمانسوز قبيلوی يعنی معامله با خارجی ها پيروی نموده، از ارگانهای امنيتی گرفته تا مافيای کشور ميزبان در راستای دست يابی به اهدافشان بهره بردند.   و بدين ترتيب در نتيجه فشار ها و تهديدات مافيا، سر انجام سرنوشت مرکز تجارتی مهاجرين افغانستان در شهر مسکو بدست کلابرداران سياسی  افتيد. 

داستان غصب رهبری مرکز تجارتی افغانها

کلاه برداران سياسی قبل ازينکه رهبری اداره امور مرکز تجارتی را غصب کنند     افراطی ترين و گستاخ ترين افراد خويش را وارد اين کارزار نمودند.

 نگارنده شاهد آن بودم که چند روز قبل از انتخابات برای رهبری اداره امور مرکز تجارتی افرادی منصوب به  حلقه افراطيون خلقی و شرکای  آن يکجا با مافيای حاکم و مسلح  داخل دفاتر بسياری افغانها شده از آنان تعهد می گرفتند که بايد به کانديد مورد نظر خودشان  که قرار بود در يک اجتماع فرمايشی در زير نظارت شان برگذار شود رای بدهند. در غير آن  دفاتر شان بسته و حتا خود شان سر به نيست می شوند. البته کسانيکه درين مرکز کار و يا فعاليت تجارتی می کردند و می کنند اين تهديد های مافيای روسی را نمی توانستند جدی نگيرند. زيرا همه شاهد آن بودند که در مرکز تجارتی سواستاپول روزانه ده ها  پناهنده افغانستان در حضور همه بدست پوليس و يا مافيا لت و کوب می شدند و يا ده ها گدام اموال شان توسط نيروهای امنيتی چور و چپاول می شد، به بهانه های مختلف پول ستانی می شد و  می شود و  لی هيچ کسی به داد شان نمی رسيد و هنوز نمی رسد.     

 بدبختانه در زمانيکه برخی هم سنگران ديروزی شان که  زمانی مدعی انتر ناسيوناليسم پرولتری و ايجاد جامعه بدون استثمار  بودند ولی امروز تا آن حدی سقوط کرده بودند که بخاطر منافع تنگ سازمانی و قبيلوی خود، با مافيای کشور ميزبان متحد  شده بر عليه هموطنان خود در ديار غربت وارد ميدان شده اند. بناً به مشکل می توان کسی را پيدا نمود در چنين شرايط با کلاه برادران سياسی هموطن خودش و همتايان روسی شان وارد مقابله  شود. اما با وجود اين رسک، برخی ها خود را در مقابل نامزد  مورد نظر آقای رفايل رهبر مافيای سواستاپول کانديد نمودند، اما نتايج انتخابات مثل نتايج انتخابات فرمايشی آقای بوش در افغانستان از قبل معلوم بود. در حاليکه آقای رفايل تهديد کرده بود اگر کانديد غير مورد نظرش برنده هم شود موصوف وی را به رسميت نخواهد شناخت.

 انتظار می رفت که آقای گلابزوی در نتيجه تفاهم ميان گروهی و آقای رفايل بحيث کانديد اصلی به پيش کشيده شود، اما ناگهان شخصيت مرموز و تا آنوقت گمنامی به اسم جنرال غلام محمد بحيث کانديد  وارد بازی ساخته شد. بدين ترتيب   آقای غلام محمد به عنوان رئيس مرکز تجارتی  بر همه تحميل گرديد .

جنرال غلام محمد در ننگر هار تولد يافته است. وی يکی از افسران خاد يا  وزارت امنيت حکومت داکتر نجيب الله بود و از لحاظ سابقه حزبی مربوط به جناح پرچم می باشد. وی بعد از سقوط حکومت نجيب مثل بسياری ها تغير عقيده داده با جناح خلق در يک استراتيژی قوم گرايی متحد شد. بعد از حوادث 1992 وی ابتداء هواخواه گلبدين و بعد از شکست او، هواخواه طالبان شد و حالا هواخواه حامد کرزی شده است. موصوف شخص خيلی تنگ نظر و متعصب است . همين تعصب موصوف باعث شده که افراطيون  خلقی وی را بحيث کانديد مورد اعتماد شان در توافق با رفايل به پيش کشيدند.

 از آن زمانيکه مرکز تجارتی افغان ها بدست کلابرداران سياسی افتيده در حدود يک دهه می گذرد. ودرين مدت گروه های غاصب دست به توطئه های خيلی گسترده عليه هموطنان خود زده اند. در واقع نهاد تجارتی افغانها  ماهيت اصلی خود را از دست داده به حکومت قبيلوی بيرون مرزی تبديل شده است. اکثر گردانندگان  حاکم درين نهاد سياست تعصب دولتی رژيم های امتياز طلب و انحصار طلب را در مسکو تعقيب می کنند. هرچند اين حکومت بيرون مرزی قبيلوی کدام قوت نظامی از خود ندارد، اما با اتکاء به قدرت مافيا و مقامات  کشور ميزبان قادر اند اين حاکميت شانرا بر پناهندگان بی دفاع افغانستان در ديار غربت تداوم ببخشند. عقد قرارداد تحقير آميز با سفارت افغانستان در مسکو يکی از جلوه های آن بشمار می رود.

در بيشتر ازيک دهه گذشته بسياری رهبران اين نهاد و هواخواهان شان به بهانه های گوناگون حاصل کار و زحمت بسياری مهاجرين افغانستان را به جيب خود و همتايان روسی شان انداختند. و امروز حرف از ميليون ها دالر می زنند. مزيد بر آن ايشان حالا حرف از راه اندازی پروژه های بزرگ اقتصادی مشترک با آقای رفايل مافيای سواستاپول در خارج و داخل افغانستان می زنند. اين در حاليست که در آغاز از فقر رنج می کشيدند و حتا به پول رنگ  سر و بروت  های پمپر مانند شان احتياج بودند.

واقعيت اينست که گروه های موصوف به مجرديکه رهبری مرکز را بدست خود گرفتند، شروع به تصفيه حسابات نمودند، فردای آن تمام کارکنان قبلی را برطرف نموده  ودر تشکيل رهبری آن افراطی ترين افراد را  نصب کردند. و به منظور پاک کاری مرکز تجارتی از وجود گروه های سياسی ، سازمانی  ديگران و تصفيه قومی شبه به سبک طالبان با کمک همتايان روسی شان دست به توطئه های سياسی و سبوتاژ های اقتصادی گوناگون زدند تا عرصه کار و فعاليت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را بر آنها تنگ نمايند و بدين ترتيب انحصار همه چيز را در اختيار خود گيرند. بگونه مثال چندين بار پوليس روسيه به مرکز تجارتی حمله ور شد که تقرياً همه گروه ها متضرر شدند اما به فعالين و هواداران اين گروه کدام آسيبی نرسيد. بگونه مثال در سال 1997 پوليس روسيه که  تعداد آنها به صد ها نفر می رسيد نا گهان به مرکز تجارتی يورش آوردند، در حدود يک ميليون دالر را با خود پول نقد بدون موجب بردند و ده ها نفر را در تحت بهانه های مختلف  دستگير نمودند . تعدادی زيادی هموطنان  متضرر شدند ولی به دوکانهای هواخواهان کلاه برداران سياسی کدام آسيبی نرسيد.

 نگارنده شاهد بودم که رئيس پوليس دربلاک که مقر حکومت آقای رفايل است يک مرکز عملياتی عاجل را  ايجاد نموده بود و توسط مخابره به افسران خود در دو بلاک که  دوکانهای عمده فروشی و يا پرچون فروشی افغانها قرار دارند  دستور می داد که  کدام اتاق را تفتيش کنند و کدام يک را تفتيش نکنند. حتا در مخابره پوليس خودم شنيدم که آمر پوليس به افسر خود دستور داد صرف به آن اتاقهای يورش ببرند که لست آن ها قبلاً برای ما توسط رئيس مرکز تجارتی افغانها داده شده است.

 هر چند بعد از ختم عمليات پوليس برخی هواخواهان کلاه برداران سياسی  ، خود را نيز در جمله ای متضررين جلوه دادند. رئيس اين مرکز برای اينکه خود را تبرئه کرده باشد، موصوف خود را غم شريک آسيب ديده ها جلوه داده و دست مصاحبه های شهرت طلبانه با مطبوعات روسيه و بی بی سی زد و حادثه را محکوم کرد.

 اما دامنه دسايس شان تنها با فشار ها و سبوتاژ های اقتصادی در ده سال اخير محدود نمانده، جنگ های تبليغاتی خيلی خصمانه را در ميان مهاجرين در خطوط قومی، زبانی، سياسی و سازمانی نيز براه انداختند. و درين راستا دست به نشر جرايد زدند. و درين مدت نشريه های  مبتزل و بی کيفيت گوناگون را توسط چهره های مختلف  به راه انداختند که بسياری آنها عمر طولانی نداشتند.     بگونه مثال می توان يکی از افراطی ترين و مبتزل ترين ازينگونه جرايد در اوايل نشريه ای بنام« زمانه » ياد نمود که توسط يک فرد بسيار افراطی و متعصب برای يک مدتی کوتاهی به راه افتيده بود. و برخی نشرات همفکر و هم پيشه به آن تا اکنون راه آنرا تعقيب می نمايند. اين در حاليست که رقيبان اين گروپ نيز در بيشتر از يک دهه دست به نشرات زدند که بيشتر شکل دفاعی را داشت و نسبت نداشتن امکانات اقتصادی و يا بی اتفاقی هانتوانستند مدت طولانی رقابت کنند. در نتيجه ميدان تبليغات و جنگ روانی را که بعد از به قدرت رسيدن افراطيون در مرکز تجارتی در ده سال اخير شدت گرفته است، خالی رها کردند.

                  البته بايد گفت معرفی همه نشرات مربوط به جريانات مختلف و تبليغات عليه يک ديگر در شهر مسکو در يک دهه گذشته    نياز به  به برسی جامع و همه جانبه دارد که درنگارش کنونی گنجايش نداردو در آينده به آن خواهيم پرداخت.

 

 

 


بالا
 
بازگشت