دوکتور پرويز کابلی
قلب واقعیتهای تاریخی و هویت ملی درافغانستان
خدا آن ملتِ را سروری داد که تقد یرش بدست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کا ری ندارد که دهقانش برای ديگران کشت
وضع ناهنجار کشور بلازده افغانستان پس از گردبار بزرگ بين المللی وصاعقه مهیب سپتامبر2001 هنوز برای توده های عظیم رنج دید ه ی افغا نستان هیچ تغيیری نکرده است. ملیاردها دالر درکشور سرازیر میشود، شعبده بازان داخلی و خا رجی کیسه های شان پراز زر می گردد و ملت بدبخت با دستان خا لی و شکم های گرسنه نظا ره گراین تياترمضک ودر واقع تراژيدی المناک می باشند.
از قدیم خوانده ایم که افغانستان در گذرگاه قد رت های بزرگ لِه شده است و وا اسفا که باز چنین به نظر میرسد! با یک نگا ه کلی در قیا فه آ نا نیکه مقدرات کشوری در دست شان است بی مهابا این مثل را در ذهن خطور میدهد که : سر زاغ بودنه گرفته نخواهد شد و حتی میتوان گفت که : افعی هیچ گاه کبوتر نمی زاید. دلالان بزرگ کارتل های نفت و مواد مخدر و شرکت های به غا یت منفعت جو بر کشور مسلط اند :
اگر این مکتب است و این ملا حا ل طفلان خراب می بینم
البته هنوز پس ازان گردباد بزرگ فضا شفاف نشده است و مردم که در خفقان طا لبی نفس در گلو یخ زده بودند و حالا قدرت نفس کشیدن را دارند شکر خدای می کنند که چنین است. ولی واقعيت پردرد به سراغ مردم آمدنی است. ریخت وپا ش های نجومی درکشور درحالیکه برشکم های گرسنه مردم محروم قطره ی نمی چکد!! هرروز برمشکلا ت مردم و خرابی فضای سیا سی حاکم برکشور می افزاید واوضاع را متشنج تر می سازد.
دوستان، همیهنان !
عمومیت دارد که تمام نابسامانی ها و فلا کت ها و به اصطلاح الا و بلا بگردن 25 سال گذ شته افغا نستان انداخته می شود. رژیم های خلق و پرچم و مجاهدین و طالبان مقصر اصلی قلم داد میگردند. قصه ملا نصرالدین به خاطر می آید : ملا به زنش گفت که دراین 10 سال گذشته او اصلاً پیر نشده است. زنش گفت : ازچه رو چنین قضاوت می کنی؟ او گفت ده سال پیش هم سنگ بزرگ پیش روی خا نه را از جایش بلند کرده نمی توا نستم و حالا هم. داستان افغانستا ن هم چنین این سان به نظر میرسد.
سال 1975 آمار ملل متحد افغانستان را در زمره سه فقیرترین کشورهای د نیا ذکر کرد. در خشک سالی1971 بیش از یک ملیون انسان هلاک شدند. پس این کشور بلازده از قدیم قدمی به جلو نگذاشته بود.
حکومت های قبیلوی و بدوی ظاهرشاه واسلافش افغانستان و مردمش را چون مرغان گرسنه در قفس نگهداری می کردند. دست ها و پاهای شان بسته و زبان ها را بریده بودند.
« اصطلاح مرغ گرسنه درقفس، اصطلاح سردار محمدهاشم خان است، که بنظر آقای
نوری نباید بی دليل به او تاخته شود، البته شاید بی دلیل تاختن به سروری جلاد و حفیظ الله امین جنا یت کار هم به نظرایشان مردود باشد » .
این فقیرترین مردم دنیا، این کتله های که از بلا کشیده مردم جها ن اند « به استناد تاریخ و آمار ملل متحد » با ایجاد تفرقه های زبانی و قومی از طرف حکا م، حتی هویت خویش را بایست انکار و یا کتمان می نمودند. فورمول باداران انگلیسی شان، تفرقه بیانداز ، حکومت کن! در افغانستان سالیان متمادی مورد استفاده قرارگرفت. در زمان ظاهرشاه داشتن ماشين تایپ برای نوشتن تا سال های تقریباً آخر حکومت او می توانست دلیلی برای زندان رفتن شخص باشد. راستی افغانستان در کجای تاریخ قرار داشت؟ البته که سخن از اواسط قرن بیست است و نه از قرون وسطی!!
افغانستان کشور بلازده، از کشورهای کثیرالملیت است : افغان، هزاره، تا جک ، ازبک، ترکمن، بلوچ، ایماق و... اقوام بافرهنگ و باسابقه تاریخی درخشان! تنوع اقوام به ذات خود نه باعث تفرقه و پس ماندگی میگردد، بلکه دلیل تسریع سیر تکا مل اجتماعی کشورها است! مگر نه چنان است که در گلستان هرچه بیشتر گلهای رنگارنگ بروید گلزار رنگین تر و پرجلوه تر می شود. بشرط آ نکه امکان رشد و رويیدن وجود داشته باشد.
ا ما حکومت ها ی قبیله ای افغانستان با استفاده از زور، دراین جامعه کثیرالاقوام ، دیگران را خواستند از هویت شان جدا سازند و یا هویت تحمیلی به ایشان بصورت کاذب القاء کنند. اینها نه تنها از تکامل اجتماعی اقوام مما نعت نمودند بلکه باعث ناهنجاری ارتباط بین اقوام گردیدند. بدین ترتیب پروسه بافت یافتن ساختار ملت افغانستان اختلا ل جبران ناپذیر یافت. داستان های پرملال حکومت خفقان آور سردار نادرخان و سردارهاشم خان وياران و هم فکران شان محمد گل خان مهمند و شیرخان درشمال افغانستان و جنا یت های سردارعبدالقدوس خان در هزاره جات قلب را هنوز به درد می آورد. هرچند موازات جدید کارنامه هایشان به عینه در حکمدا ران حضرات طالب به مشاهده رسید برای تکمیل این سلسله خبيثه، ذکر نام عبدالرحمن خان در صدر نام های جنايت پیشگان همر دیف ضروری است.
افغانستان از تمدن دنیا بهره نگرفت و هنوز پابرجا و ثابت و درعقب قافله بشریت قرار دارد و درآ تش فقر و مصیبت می سوزد. و این پدیده را نمیتوان از روی سهل سازی معلول فعل وانفعالات در خا رج از مرزها پنداشت و یا خداداد تعبیرکرده بلکه دقیقاً نفاق داخلی وعدم اعتماد ملی دامن گستر، توأم با حکومت های قبیله گرا و تفرقه انداز، امکان هرنوع پیشرفت و شگوفايی را از ملت سلب نمود.
میزان تکامل هرکشور به پیمانه غنای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی آن کشور میسر است. افغانستان کشوری است با فرهنگ و تاریخ دار با پیشینه ی هزاران سال! پیمودن سیر تکا مل تنها وقتی میسر است که بر پا یه ی ارزشهای فرهنگی اصولاً سرمایه گزاری گردد، بدین مفهوم که از واقعیتهای تاریخی، چنانچه هستند استفا ده گردد. درخت از ریشه آب میخو رد و فرهنگ جامعه از تاریخ و ریشه های تاریخی! جعل تاريخ رسوايی می آفریند و بار کج به منزل نمی رسد.
افغانستان با نام تاریخی آریانا، ایرانا، ایران، و پیشینه ی هزاران سال با تاریخ غنی سر
شار از تمدن و فرهنگ است. آنا نیکه تاريخ را مُثله نموده و بالشکرکشی های احمدشاه درانی و حکومت های قبیله يی پس ازآن عریان می نما یند و خلا صه، گلا یه نکنند که از همچو تاریخی جز طالب ها بموازات آن، میراث دیگری حاصل نخواهند کرد. آنا نیکه ملت رنگین کشور ما را با فرهنگ متنوع آن به ریشخند گرفته و تمام تاریخ را با لشکر کشی های بی سر و پای خلص می نمایند، ستم بزرگ برملت روا میدارند که جبران شدنی نیست. بااشاعه اکاذیب و جعل تاریخ منزل بی بنیادی آباد خواهد شد. منزل بی بنیاد، پایدار نیست و ویران میگردد : ان اوهن البیبوت لبیت العنکبوت!
هم میهنان عزیز!
شوو ينیزم و قوم پرستی و برتری جويی قومی، بلای خانمان سوز است، درکشور کثیر القوم افغانستان که سالهای متمادی در آتش آن سوختیم و از قافله تمدن بشری عقب افتادیم، مگذارید این پیکر نحیف کشور بیشتر ضایعات داشته باشد و نگذارید عناصر بی باک وآله دست بیگانه گان آب گل آلود نمایند و ماهی بگيرند و با استبداد جدید براوضاع مسلط و حکم ران باشند. گویند که در قرن بیست و یک، دیموکراسی در جهان سو م پا میگيرد.
پس بگذاريد که مردم حرف شانرا آزاد بزنند. اقوام افغانستان در گلستان طبعی کشور آ زاد برویند و شکوفا شوند و هویت اصلی خودرا باز یابند ویا بدلخواه خود هویت انتخاب کنند. باچماق برتری جويی ديگر نمیشود برگرده مردم سوارشد. چه ضرورت است که هزاره رااستحاله نموده افغان بسا زیم؟ عقل سلیم چه حکم می کند؟ تاریخ چه می گوید؟ مگر در کجای تاریخ ازبک و تاجک افغان بوده اند؟ این تغيیر هویت چه دردی را دوا میکند؟ آ یا با همچو تحمیل هویت استعماری و شووينیستی احساس همبستگی و وحدت ملی بمیان می آید؟ تاحال نتیجه معکوس است. به باورمن باچنین زورآوری های برتری خواهانه عداوت بین اقوام بیشتر خواهد شد.
آقای نوری با ذکر و تکرار اکاذيب و تحريف هايی : چو افغان نباشد تن من مباد جز احساسات واهی ماحصل ديگر نخواهد داشت، مگذاريد با همچو منطق های منحرف جنگ های اقوام دامن زده شود. درخارجه البته پيچيدن به اين مسايل بيشتر به هزيان گويی قرين است تا به احساسات ملی و قومی، زيرا زيستن ساليان دراز در درون فرهنگ غرب و مزج شدن دراعماق ارزشهای آن، ولی حفظ تعصبات قومی افغانستان پديده عجيب است که بيشتر به يک موزائيک ويا بهتر به يک کاريکاتور شباهت دارد. شايد همچو مباحثات از بخار معده های پر مايه بگيرد تا از واقعيتهای جامعه! جالبتر اينکه آقايانی که اين اختلافات را دامن می زنند ( آقای نوری، روستا تره کی ) عناد ديرينه خويش با زبان پارسی را نمی توانند کتمان کنند، درحاليکه به اين زبان صحبت می کنند و خوب تسلط برآن هم دارند، ضرب المثل پشتو خوب گويای اين مضحکه است : دودی زما خوری ، طوطو په سلام خانه کوی! ايشان دار و ندار خويش را بايد مديون زبان پارسی بدانند ولی هرچه گويی بدخواهی اين زبان را می کنند.
آقای نوری می خواهند لغتنامه زبان دری تأليف کنند! عجبا!
تو کار زمين را کجا ساختی که برآسمان ها هم تاختی
شما تفرقه در زبان پارسی – دری - تاجيکی ايجاد نکنيد، ساختن لغتنامه پيشکش ! شما متوجه زبان خویش باشید، پارسی از داشتن لغتنامه یکی از غنی ترین زبان های جهان است.
حالا دراين مختصر به چند نکته ای که آقای نوری غرض آلود و مزورانه هدف گرفته اند میپردازم و باز استدعا دارم که بس است همچو بحث ها کار بجایی نمی رساند، ما به دردهای اصلی خویش توجه بایستی بکنیم .
1 – آقای نوری شما در نوشته خود از آقای قوی کوشان و در واقع از پارسی زبانان افغانستان درکل انتقاد نموده اید که کلمات و لغتنامه های ایرانی را بکار می برند و بعد اعلام نمودید که لغتنامه جدید دری تألیف می نمایید، بدانید که راهی که تو میروی به ترکستان است! زبان پارسی- دری و تاجیکی مرز سیاسی نمی شناسد. و اگر به این آرزو بمیرید به هدف نمی رسید. تکه تکه ساختن زبان باستانی پارسی را در گذشته ها دیگران که دشمنان بسا قوی تر از شما بودند دستور کار خویش قرار دادند ولی به هدف نرسیدند. شما یک سلسله کلمات و اصطلاحات را رده بندی کرده و استدلال نموده اید که پارسی ایران و دری افغانستان ازهم فرق دارند. عجبا ! مگر اصطلاحات زبان در شمال و جنوب و شرق و غرب افغانستان همه یکسانند؟ هرگز ! تفاوت اصطلاحات بین کابل و دوشنبه، سمرقند و قندهار، تهران و گردیز و شیراز هرگز دلیل برای جدا بودن ریشه زبانها نمی گردد. این چه دستور زبانی است که شما به ما می آموزید؟ این تلاشهای مزبوحانه حکام قبیله گرا بوده که زبان پارسی افغانستان را « دری افغانی » ساختند و خواستند در مرز های سیاسی افغانستان بخشکانند. زبان پارسی دری تاجیکی ... !! و حتی بعضی ها از ذکر زبان دری هم ابا ورزیده زبان افغانی می گویند !! حافظ و رودکی، خلیلی و بیدل و نظامی گنجوی ازنظر جغرافیایی در اقصا نقاط قلمرو زبان پارسی سخن سرایی نمودند و متعلق به همه پارسی زبانان اند. فرق پارسی و دری و تاجیکی در ذهن تفرقه افگنان و دشمنان فرهنگ ما وجود دارد. حافظ شیرازی :
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه که طبع شعر و سخن گفتن دری داند
حافظ :
شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می برند
مولانا جلال الدین بلخی :
مثنوی معنوی مولوی هست قرآن در زبان پهلوی
ناصرخسرو بلخی :
من آنم که در پای خوکان نریزم مراین قیمتی در لفظ دری را
مگر حافظ شیراز به زبان پارسی سخن می گفته یا دری؟ ناصر خسرو و مولوی بلخی وبیدل به کدام زبان؟ پس شما به جای خود بنشینید واگر زیاد تلاش در جدا سازی زبان دری از پارسی دارید و به اصطلاح دری را متعلق به مرزهای جغرافیایی افغانستان می دانید برای خاموش ساختن حسادت تان یک سری به المان و سویس و اطریش بزنید. زبان المانی درسویس سویسی نیست و در اطریش اطریشی نیست. یک زبان المانی در تمام قلمرو زبان المانی حاکم است و مرزهای سیاسی جدایی بین اشتراک زبانشان ایجاد نکرده است.
2 – شما مانند اسلاف تان اشتراک فرهنگی ایران، افغانستان، تاجکستان و ازبکستان را دیده ندارید که ببینیدو با مخلوط کردن مسایل سیاسی در مشترکات فرهنگی می خواهید از آب گل آلود ماهی بگیرید. دولت جمهوری اسلامی ایران با کارنامه های وسیع آن و غرض های سیاسی اش در افغانستان و عراق را هر نابینایی می تواند ببیند ولی این موضوع چه ربطی دارد به اشتراک دیرینه بین ملتها ؟ شما هر واقع بینی را که از اشتراک فرهنگی آریانای بزرگ صحبت می نماید با چماق عمال دولت جمهوری اسلامی ایران بودن می کوبید!
ترکمانا نعل را وارونه زن تا نشان سم اسب ات گم کند
باهمچو رندی و شیادی می خواهید مدافعان فرهنگ اصیل و باستانی مارا خاموش بسازید!
این طلسم های سردارمحمدهاشم خان و سردارشاه محمودخان دیگر کارآیی ندارند. حالا قرن بیست و یک است، زبان پرغنای پارسی راه تکامل خودرا می پیماید و مرزهای سیاسی را درمی نوردد. چنانچه می بینیم ادبیات پارسی حال در جامعه افغانستان با زمانیکه در قفس دولت ظاهرشاه زندانی بود فرق نموده است. طرز نوشتار و شعر در افغانستان به هم قرین شده است، فرق های اجباری دارند نابود می شوند! آنچه شما با حسادت به آن می نگرید! ولی بدانید زمان برضد افکار شما در حرکت است. در فضای آزاد خالی از خفقان، مردم و زبان مردم راه خود را می پیمایند و هیچ منتظر دستور شما نیستند!
3 – شما در نوشته های خویش بالاخره درد اصلی تان را بیان نموده اید. و این درد شما
باید به حیث عنوان اصلی نوشته های تان به خط سرخ نوشته شود. شما شکوه نموده اید ( نمی دانم مقصر کیست ؟ ) ، که به زبان پشتو جفا شده است ، بدین معنا که مردم افغان ( پشتون ) زبان خویش را فراموش نموده همه پارسی گوی شده اند. بلی جان مطلب هم در این واقعیت نهفته است. و همچنان تا این مشکل در اذهان شما حل نگردد این زد و بندهای جانبی حل نخواهد شد.
دوست عزیز!
اگر واقعاً بدون تعصب بحیث یک انسان واقع گرا و متمدن که در قرن بیست و یک در اروپای مدرن زندگی می کیند، میخواهید بررسی این پروسه تاریخی را نماییم، بیائید یک نگاه عادلانه به تاریخ کشور و روند تکامل سیاسی و زندگی حکام و زمامداران خویش نمايیم. ازاحمد شاه درانی تا ظاهرشاه کدامین شاه زبان پارسی را بدون شک و شبه زبان خویش نمی دانست؟ کدام قدرت درکشور ایشان را مجبور می ساخت به زبان پارسی صحبت نمایند؟ اشعار زمان شاه و شاه شجاع وعلا قه مفرط و تسلط ایشان به زبان پارسی قا بل کتمان نیست. مگر عبدالرحمن خان متعصب به کدام زبان تاریخ نوشت؟ نامه های وی به کدام زبان بودند؟ چه مجبوریت داشتند چنین نما یند؟
با دید منصفا نه و واقع گرایانه و بدون تعصب برو شنی دیده می شود که زبان پارسی برای ایشان بدیلی نداشت.
دراین جا یک مثا ل کوچک ذکر مینمایم تا مطلب روشن تر گردد. پس از سقوط حکومت نازی ها در المان وجداشدن برلین شرق و محا صره برلین غرب توسط المان شرق پا یتخت المان از برلین به بن ا نتقال داده شد. شهر بن شهر زیبایی است ولی کوچک. المان های ناسیونالیست از کوچک بودن پا یتخت المان بسیار پرعقده بودند. زیرا لندن و پاریس پایتخت های بزرگ اروپایی بودند ولی بن یک شهر کوچک و باامکانات بسیار محدود. بعد دولت المان برای بزرگ سازی شهر بن به کارهای عجیبی دست زد. متروی زیرزمینی در شهر کوچک بن بنا کرد و ملحقات شهر بن را به شهر بن پیوند داد، ولی بن دیگر گنجا یش بزرگ شدن را نداشت بعضاً مضحک به نظر میرسید.
دوستان و هم میهنا ن عزیز!
وارثین آریا نای بزرگ و با فرهنگ! بیا یید از خر تعصب به پا ئین، زبان پارسی باغنای بی کران آن مال مشترک ماست. با تعصبا ت واهی و کوشش به خورد و کوچک نمود ن زبان پارسی و با تکه تکه نمودن زبان به فارسی، دری و تاجکی یا دری افغانی و پارسی ایرانی کار به جا ی نمی رسد. به قو ل حا فظ شیراز :
... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
عرض خود می بری و زحمت ما می داری!
پشتوی زیبا بحیث یکی از زبان های ملی ما با جایگاه مشخص خود و حفظ تاریخ آن و زدودن جعلیات در تاریخ آن هیچ گاه نباید هتک حرمت شود، آنچنان که دیگر موارث ملی برای ما مقدس است، زبان پشتو نیز چنان است.
4 - تغییر نام فارس به ایران درسال 1957 میلا دی توسط رضاشاه را آ قای نوری به اشتباه ذکر نموده اند : شاه ایران از دولت افغانستان استجواب نکرد بلکه دولت وقت فارس از ملل متحد تقاضای تبدیل نام از فارس به ایران کرد. ملل متحد با نظرداشت تاریخ کشور ما و حق ملت افغانستان از دولت وقت سوال نمود که آیا دولت افغانستا ن اجازه میدهد نام ایرا ن که از مواریث مشترک مابوده ا ست به ایران تعلق بگیرد یا نه؟ دولت وقت که خا لی از احسا س ملی بود و سرمست از باده استبداد قبیله یی خویش دودسته این نام تاریخی و پرمفهوم و درواقع دا ر و ندار مارا به فارس تقدیم کردند و با چنین خیا نت ملی خسرا ن جبران نا پذیری را برای ملت بیچاره ما خریدند. این بود که تمام مواریث ملی را ایران امروز از خود میداند و مارا فاقد همه چیز! و ما جایگاه بزرگ تاریخی خویش را با جنا یت سرداران از دست دادیم ومجبوریم درلاطایلات برای خویش تاريخ جعل نماییم. با چنین خیا نت های ضدملی ضربه هولناک بر پیکر انسجام ملی ما وارد آمده که به آسانی ا لتیام پذیر نیست.
پایان