محمد آصف خواتی
دربيان حقايق واقعبين بود نه کج انديش
بحران ديرپای افغانستان که مجموعۀ از حوادث خونبار ودراماتيک ،قيام ها وشورش ها،کودتاها، مداخلات مکرردرامور داخلی افغانستان وتجاوزات دول مختلف برحريم مقدس ماميباشدتوجه بسياری ازپژوهشګران را بخود جلب نموده درزمينه وهم چنان تاريخ کشورما کتب ومقالاتې برشته تحرير درآورده اندواين پروسه همچنان بقوت خود باقی است که يکې ازاين (( پژوهشګران )) آقای بشيربغلانی است که دراين اواخرمقالۀ تحت عنوان ( آريانای باستان ، خراسان پهناوروافغانستان پر آشوب ) رادرسايت آريايي بنشرسپرده اند٠ با مطالعۀ آن يخاطرم آمد که سال ګذشته درسايت ټول افغان هموطن ګرامی ما بنام نثاراحمدبهين درمورد يکې ازمقالات آقای بغلانی نقدې داشتند وخواستم يکبارديګر آنرا از نظربګذرانم نقد مذکوربنام (( يک تذکردوستانه به بشير بغلانی )) درسايت متذکره وجودداشته که برداشت های آقای بهين راازنظريات آقاې بغلانی با برداشت های خويش از مقاله کنونی جناب بغلانی يکسان يافتم وګفتۀ يکی از ژورنالستان ايکه نويسندګی را به مفهوم روشنګرانۀ آن درک ننموده بود بيادم آورد که درست بيست سال قبل برايم ګفته بود(( که کار ژورنالستيکی ونويسندګی به ترکاری فروشی شباهت دارد که اګر ترکاری فروش ترکاری وسبزيجات تازه نداشته باشدبالای ترکاری وسبزيجات پسمانده آب پاش ميدهد تا تازه معلوم شود وبدينګونه آنرابه مشتريان عرضه ميدارد ، اګر نويسندۀ مطالب جديد برای نشر نداشته باشدنوشته های قبلې خويش را دست ميزند با تغييرات درعناوين وترکيب جملات وهم چنين کم وزيادنمودن پراګراف ها وامثال آن ميتواندمطلب تازۀ خلق وآنرا بخوانندګان عرضه نمايد)) ٠ من هم که برداشت های خودرا با برداشت های آقای بهين البته ازدومطلب مختلف جناب بغلانی در مقاطع زمانی جداګانه يکسان يافتم باين نتيجه رسيدم که آقای بغلانی هم نوشته های قبلې خودرا که تراوش انديشه ها وافکار اودرمورد قضاياۍ کشور ما است با آوردن تغييرات لازم وحفظ محتوی قبلی آن به رسانه ها ميدهد وخواننده با ګفته آقای بهين درمورد اينکه جناب بغلانی (( بنابر تعهد سياسی که دارند مکلف است تا درمطابقت با پاليسی حزب خود مسايل را به ارزيابی ګيرند )) موافقت مينمايد٠ ( مراجعه شود به نقد محترم بهين تاريخی ١٧-٠٣-٢٠٠٥ ټول افغان ) ٠
هدف از نوشتۀ کنونی مورد بحث قراردادن محتويات کامل مقاله نيست بلکه خواستم به آنعده از نويسندګان وطن ما که تاکنون به عمق فاجعۀ افغانستان وعوامل آن که مداخلات اجانب وفقر مادی ومعنوی جامعۀ مابوده است پی نبرده اند ونميتوانند بحال فلاکتبار ميليون ها يتيم ،معلول وآوارۀ وطن ما دل بسوزانندوبه پخش چنان موضوعاتی متوصل ميشوندکه درجامعۀ آسيب پذير ما بې باوری وبې اعتمادی ،کينه ونفرت و روحيۀ انتقام جويي را ايجادميکندخاطرنشان سازم که آيا وقت آن فرانرسيده تا ازاين تراژيدی آموخت ومردم را به انعطاف ،دوستی وبرادری دعوت نمود؟ وضمنا دربرابر شان اين سوالات را طرح نمايم که چون ايشان درنوشته های شان مسايلی که در آن بی حرمتی بيک قوم وطن ما کاملا هويدا است ديګران هم به همچو عمل بالمثل مبادرت ورزندچی خواهند ګفت ؟چې احساسی خواهند داشت وعکس العمل آن چی خواهد بود ؟ آنرا بنفع وطن تلقی مينمايند ويا بنفع دشمنان افغانستان ؟ ٠ قبل از اينکه وارد بحث ګردم بايد متذکر ګرديد که اينجانب معتقدم که هر کس حق آزادی بيا ن راداردمشروط بر اينکه احترام به حقوق وحيثيت ديګران رعايت ګردد وآن نبايد باعث ترغيب به کينه وتنفر قومی ومذهبی ومحرک تبعيض وخصومت باشندګان يک کشور ويا ساير ملل ګردد٠ بادرنظرداشت مطالب فوقا تذکاريافته ميخواهم مختصرا در موردنکات زيرين مقالۀ آقای بغلانی بحث وبه پرسش های زيرين جواب ارائه نمايم :
١- آيا اين برداشت من که جناب بغلانی نوشته های قبلې خودرا تنظيم وبه رسانه ها ميدهد درست است يا خير ؟
٢- باګفتۀ ايشان (( مراداز بيان حقايق تاريخی بې حرمتی به کدام قوم وتبار معين نيست )) ميتوان توافق نمود ؟
٣- دربيان حقايق تاريخی برخوردواقعبينانه وصادقانه داشته اند يا نه؟
قابل يادآوری است که پاسخ به سوالات مطروحه بصورت جداګانه غيرممکن است زيرا اين مسايل درمقاله مورد بحث با هم چنان بافت خورده اندو با هم درارتباط است که نميتوان آنهارا جداګانه بررسی نمود ٠
نګارنده در نخستين سطور مقاله خويش چنين مينويسند (( مراد از بيان حقايق تاريخی بصورت کل بی حرمتی به هيچ قوم، مليت ،تبار ونژاد معين نيست )) ٠ و آقای بهين از سرآغاز سخن نوشته جناب بغلانی اقتباسی دارند که از نظر محتوی ومضمون با اقتباس قبلی تفاوت نداردوکاملا يک مطلب را افاده مينمايد که آن چنين است (( البته روايت ازتاريخ به قصد بدانديشی نيست که قوم وګروه خاصی را ملامت ميشمارم ويا به چالش فرا ميخوانم )) ٠ خوانندۀ ګرامی ميتواند قضاوت کند که آيااين قضاوت قرين به حقيقت است يا نه ؟ که آقای بغلانی نوشته های خودرا که درآرشيف شخصی خوددارند دستکاری ميکند وبه مطبوعات ميدهند٠ درمورد اينکه هدف از نګارش تاريخ ويا بيان حقايق بې حرمتی به کدام قوم ويا تبار معين است يا خير ، اقتباس زيرين را از مقالۀ شان ميآورم که به مسئله اسکان مردم جنوب کشور ما درشمال ازطرف حکومات قبلی حکايت دارد ((٠٠٠ بعدا حکام خلف وجبار مردمان بومی را از محل بودوباش شان رانده اندلشکر واقوام خودرا مقيم ساخته اند )) وهدف آن (( ايجاد پايګاه اجتماعی دولت مرکزې قبيلۀ )) بوده است ٠ چون اين برداشت با واقعيت های آنزمان درمغايرت قراردارد وافترای بيش نيست در جای ديګرې نا اګاه اِظهارات قبلی خودراخود رد ونفی نموده مينيګارند (( بايد يادآوری ګردد که قبايل سرکش جنوب وجنوب شرق دربرابراستعمار انګليس ودولت های دست نشاندۀ وقت دايم مشکل سازبودندبخاطريکه کنترول شده بتوانند اجرای پروژه پراګنده ساختن آنها از محل بودوباش اصلی برای اسکان مجدد درشمال وشمال غرب ونواحی مرکزی آغاز ګرديده بود ))٠ اين اعتراف که از يکسو دلالت به روحيۀ ضد استعماری ،آزادمنشی ووطندوستی آتشين اين مردمان را که جناب نويسنده تحمل ديدن آنهارا درشمال ندارند نشان ميدهد که قابل تحسين است واز جانب ديګر وسعت نظرايشان را درمورد منافع عليای وطن نشان ميدهند که حاکمان وقت را که از قوم وتبار آن نيزبوده اند اما با دشمنان وطن ما در معاملات وتفاهمات خاينانه قرارداشتند نتوانستندتحمل کنندوامروز هم باشندګان جنوب کشورما برای نظاميان خارجی مستقر در وطن شان ودولت تحت حمايه آن مشکل ساز هستند ٠ اظهارات ضد ونقيض نګارنده نشان ميدهد که او دربيان حقايق تاريخی درزمينه بې حرمتی به اقوام ساکن کشو رصادقانه برخورد نکرده بلکه تلاش نموده است تا حتی الامکان زمامداران پشتون تبار را نکوهش نمايند ٠ درجاې ديګر درمورد نصب نمودن وبقدرت رسانيدن سلاطين واميران توسط بيګانګان مينيګارند (( البته به استثنای شاه امان اله چنين سلطان سازی ها وسرور تراشی ها ي ناروا وبد عاقبت از جانب بيګانګان از مدت ها قبل بدينسو همه از تبار کرزی رواج داشت )) اګر خواننده به چنين حکم قاطع وآنهم با چنين شکل خصمانه بيک تبار يا قوم معين کشور که طعنۀ بيش نيست متوجه ګردد يقينا خواهد ګفت که جناب نويسندۀ مطلب ازدر يچه ريالستيکې به موضوع ننګريسته، موضع خصمانه وغيرواقعبينانه داشته است ٠ اما بايد علاوه نمودکه اين سلطان سازيها که به تاسف وجود داشته نه تنها در آن دست نشاندګان تبار کرزی را ميبينيم بلکه تبار آقای بغلانی هم درآن مشاهده ميشود که مثال های آنرا در دونيم دهۀ اخير نيز ميبينيم ولازم نيست تا به ګذشته های دور مراجعه ګرددوتاريخ را ورق زد ٠ آياآن رژيم ورهبر آن که جناب بغلانی درآن شاه دوشمشيره ( وزير عدليه ولوی څارنوال ) بوداز راه انتخابات بقدرت رسيد يا اينکه از سخاوت تجاوزاردوی سرخ ؟ ويا اينکه آن زمامدار دولت اسلامی افغانستان که فرمان تقرر ٤ ماهۀ آن توسط نظاميګران پاکستانی صادرشده بودازتبارکرزی بودنديا ازتبار بغلانی ؟ يقينا که اين دورهبر از تبار آقای بغلانی بودند ٠وقابل تذکراست که آقای بغلانی فراموش نموده اندکه شاه امان اله اين شخصيت ګرانقدر وفرزند صديق افغان که مايه افتخار هر افغان است وجناب بغلانی آنرا يګانه سلطان مستقل ميخوانندتوسط (( خادم دين رسول اله)) که از تبار آقای بغلانی بود با توطئۀ بيګانګان وادار به فرار نګرديد؟ وقتی من چنين جملات را درزمينه مينيګارم آن ميليون ها هموطن شريف تاجک وفارسی زبان خودرا که امروز هم چون ګذشته انواع مظالم اربابان قدرت را مانند ساير اقوام برادر افغان تحمل ميکنند وده ها همرزم ودوستان تاجک تبار خودرا دربرابر چشمانم مجسم ميسازم که خواهند ګفت که تحليل قضايای کشور وعملکرد اربابان قدرت بنابر تعلقات قومی وزبانی کار عاقلانه ومنصفانه نيست با پوزش از ايشان من احترامانه حضور شان بعرض ميرسانم آنهاييکه ميخواهند با چنين اظهارات تحريک آميز وتوهين کننده به آدرس يک قوم وطنم وآنهم از طريق رسانه های ګروهی ميپردازند ، فضای مکدر کنونی را مکدرتر وفاصله ها را ميان اقوام با هم برادر بيشتر سازند بايد پاسخ لازم دادوبه آنها فهماند که در هر قوم وقبيلۀ انسانهای سست عنصرکه فقط در مورد منفعت شخصي وفاميلی خويش فکر ميکنند وجود دارداګر به ايشان جواب نداد در اين کارزار تبليغاتی ، کارزارايکه خواست دشمنان افغانستان واحد ويک پارچه است بيباکانه پيش خواهند رفت ٠
درمقاله آقای بغلانی به بهانۀ بيا ن حقايق تاريخی ، حقايق را چنان تحريف نموده که به اصطلاح مردم با لباس در چشم شاهدان عينی وزندۀ قضايای اخير کشور ما داخل ميشوند او مينويسند (( ناراضيان جناح خلق يکجا با جناح پرچم وبا اشتراک فعال اردوی سرخ شوروی در٦ جدې ١٣٥٨ هجری شمسی کودتا کرد ))
نګارندۀ مطلب از کودتای اسم ميبرد که با ګذشت اضافه ازدودهه تاکنون از رهبر کودتا ،افسران وقطعات اشترا ک کننده در کودتا خبرې نيست وجز از اسرارافغانستان پر آشوب بشمارميرود او تجاوز اردوی بيګانه را که قريب همه جهانيان آنرا تجاوز آشکار خواندندچشم ميپوشاند البته او حق به جانب است تا چنين موضعګيری داشته باشد زيرا ازبرکت اين تجاوز واشغال کشورتوسط بيګانګان اووحزب اوبمقامات کليدې دولتی رسيدندوعجيب آنکه او امروز آن رژيم را که او درآن ازجملۀ اراکين پاليسی ساز بودنظرديګرې دارند ومينويسند (( آن رژيم با وصف برخورداری از حمايت باداران خارجی ٠٠٠ نتوانست به عمر ننګين خويش ادامه دهد)) از نظر او دررژيم هاې دست نشانده تنها رهبر دولت دست نشانده تلقی ميشود وعناصری چون او ويا مقامات پاليسی ساز ديګرخدمتګاران راستين ،آزاد وملی بشمارميرود وبا باداران خارجی رهبر دست نشانده کار وروابطی ندارند آنچنانکه او در حال حاضر فقط کرزی را (( رهبر دست نشانده )) مينامد و اګر او وهمرزمان سازايی شان در دولت تحت حمايۀ مستقيم شوروی پستهای بزرګ دولتی نميداشتند ممکن هيات کابينه کنونې را هم دست نشانده ميګفت ٠
در مقاله نګارنده سازمان سازا راکه زمانی او در رهبری آن قرار داشت (( يګانه سازمان ايکه وابستګی با شوروی وچين نداشت )) توصيف مينمايند، اګر چنين بود پس چرا شوروی ها رهبران اين سازمان را بعد از تجاوز دردولت ايکه حافظ منافع آنها بودوالحال اوآن دولت را دست نشانده مينامندسهيم ساخت که موجوديت رهبر اين سازمان محبوب اله کوشانی در حکومت وآنهم بحيث معاون صدراعظم ورئيس کميتۀ دولتی پلانګذاری ، اسحاق کاوه وزير معادن وصنايع، غلام سخی غيرت کارمند باصلاحيت دردفتر رئيس جمهوروفعلا سکرتر اول سفارت افغانستان درمسکونمايانګر اين حقيقت ميباشد که اين سازمان از حمايت وتوجه جدی شورويها برخوردار بودودر وابستګی آن با شوروی ها نميتوان شک وترديد داشت٠
نګارنده درمقاله به فعاليت حزب وطن وحزب خلق ( درسالهای ٢٠- ٣٠ هجری شمسی ) اشاره نموده اندکه فعالين آن توسط حکوت وقت بيرحمانه سرکوب ګرديدند اما ايشان از جنبش ويش ځلميان که همزمان با دوحزب متذکره فعاليت داشت واز طرف رژيم چون دوجريان مذبور سرکوب وفعالين آن تهديد ،تبعيد وزندانی ګرديدند سکوت اختيارنموده است وفکر ميګردد که برای جناب بغلانی خوش آيند نيست درزمينه چيزی بنګارند زيرا بنيادګزاران آن از (( تبارکرزی )) بودند٠ درزمينه لازم است که جناب بغلانی يکبار تاريخ ميهن مان راعميقانه مرور نمايند تا مرتکب اشتباهاتی درارائه حقايق تاريخی نشوندزيرا آنها طی سالهای (٢٠- ٣٠ ) از حز ب خلق اسم برده اند که چنين حزبې در آنزمان وجودنداشت البته بنام ( ندای خلق ) جريانې وجود داشته است که ممکن هدف آن از همان جريان بوده باشد٠
در مقالۀ جناب شان يک کشف تازۀ ( کشور غير طبيعی ) بچشم ميخورد که تا الحال هيچ مؤرخ ، پژوهشګر ومحقق داخلی وخارجی بآن ملتفت نشده است او مينيګارد (( حقيقت اين است که افغانستان کنونې کشور غير طبيعی است در آن اقوام ومليت های ګوناګون با ويژه ګی ها ورسوم جداګانه وزبان ومذاهب متفاوت زندګی مينمايند )) ٠ وقتی از کشور غير طبيعی صحبت ميشود چنين استنباط ميګردد که اين کشورتوسط بيګانګان ايجادوتحميل شده است ٠ درحاليکه اساس وتهداب افغانستان توسط رادمرد کبير احمدشاه بابا ګذاشته شد که درآن زمان ازاستعمار انګليس در منطقه اثری وجود نداشت٠ ازاينکه منظور ايشان از کشور غير طبيعی چی بوده است ونخواسته است در مقطع کنونی زمانی درزمينه صحبت کندنيز قابل تامل است واميدوارم که اګر جناب شان ويا همرزمان ديروزی وامروزی ايشان نوشته مرا مطالعه ميکننددرزمينه روشنی بياندازند بهترخواهد بود ٠ اګر تعدد اقوام ومذاهب ( سنی وشيعه ) در کشورمابرای ايشان نمايانګر غيرطبيعی بودن افغانستان باشداو که شخصيت آګاه از تاريخ منطقه است آيا نميدانند که در کشورهای منطقه ( ايران ، چين ،پاکستان ،هندوستان )اقوام متعدد با اديان ومذاهب مختلف زندګی مينمايند که هيچيک از سياستمداران اين کشور ها از غيرطبيعی بودن کشور شان نګرانی ندارند وبرخی ازين کشورها سريعانه وموفقانه رشدوانکشاف مينمايند ازاينکه اين کشورها چرا با چنين سرعت سرسام آوری به پيش ميروند علت آن اينست که سياستمداران اين کشور ها در سطح يک قوم خودرا محصور نساخته اند ملی ووطنی می انديشند وهموطنان خويش را به اتحاد عمل وزيست باهمی دعوت مينمايند نه اينکه بين شان خطوط فاصل ترسيم نمايند وروحيه بې باوری وبې اعتمادی را درجوامع شان خلق کنند ٠
قسمت بيشتر مقاله را آقای بغلانی به رشد زبان فارسی مختص ساخته اند ونګرانی خودرا ازاين ابرازنموده اند که رهبران افغانستان آشوب زده عمدا ازرشد وانکشاف زبان فارسی جلوګيری نموده ودر حال حاضر هم وضعيت مانند ګذشته بوده و مينيګارد (( ٠٠٠ودردوران زمامداری کرزی که بدنۀ اصلی حکومتش را شوونيست های تندرو تشکيل ميدهندزبان فارسی زيرفشاروتهديد جدی قراردارد ))٠ به عقيدۀ من درزمينه ضرورت به تبصره وارائه دلايل نيست وتنها دوسه مثال ساده همه چيز را روشن ميسازد ٠ نخست اينکه من که والدينم هردو پشتوزبان بودند ودر محيط خانوادګی به پشتو مکالمه داشتيم ، اجباراهمۀ تحصيلات ( بشمول دورۀ ابتدائيه ) را به زبان فارسی تعقيب نمودم ( زيرا درآنزمان درکابل پايتخت افغانستان مدرسه ومکتب ابتدائيه ايکه به زبان پشتو درآن تدريس صورت ګيرد وجود نداشت ودرشرايط کنونی وضع به همان ګونه ميباشد ) الحال من بمشکل ميتوانم به زبان مادری ام يک مطلب را برشتۀ تحرير بياورم سايرهمقطاران پشتون تبار من فعلا قادرنيستند يک نامه معمولی را بزبان مادری شان بنويسند٠وثانيا درزمان زمامداری کرزی برخورد دولت را به اين مسئله ازين ميتوان قياس نمود که اګر کسې بخواهد به بخش پشتوی سايت انترنيتی آژانس باختر( سايت دولت اسلامی افغانستان ) داخل شود ومطالب منتشره در آنرا مطالعه کنند نميتواند از آن استفاده نمايد زيرا مسئولين اين سايت بخود زحمت نميدهند ويا علاقمند آن نيستند تا حروف خاص پشتورا درآن بګنجانند٠ وثالثا در دوران زمامداری کرزی پيوسته مشاهده مينمائيم که برخی ازترمينولوژی های معمول درکشور که به زبان پشتو بود پيوسته به زبان فارسی تعديل ميګردد اين سه مثال ميتواند توجه اربابان قدرت را درګذشته وشرايط کنونی به رشد اين دوزبان ( پشتو وفارسی ) نشان دهد وازاينکه دردوران زمامداری کرزی کدام زبان تحت فشار وتهديد جدی قرارداردمثال های فوق فاکتهای انکارناپذير تحت فشار ويا تهديد يکی ازاين دو زبان را نشان ميدهد٠درمورد انکشاف ورشد زبان هاايجاب مينمود که جناب شان نه تنها نګرانی خودرا بحيث يک سياستمدارروشن ضمير از عدم رشد وانکشاف زبان فارسی ابرازمينمود بلکه با تفکر افغانستان شمول به اين مسئلۀ مهم مينګريست و ازوضعيت غير قابل تحمل ساير زبان ها ( ازبکی ،بلوچی ، پشتو، ترکمنی ،نورستانی وغيره٠٠٠ ) حرف ميزد٠
درقسمت آخرين مقاله آقای بغلانی مينويسند (( بايد بيشتر به آينده نګاه کرد )) آنچه که قابل تحسين وستايش وحرفيست که نياززمان وراه حل مشکلات دامنګير جامعه ماست ٠ مردم ماکه از حالت رقتبار کنونی کشور رنج ميبرند از همه وطنپرستان ، اهل نظر وانديشه درمقطع زمانی کنونی ميخواهند که به آينده بنګرند وبا تحليل از اوضاع کنونی وروان حاکم بر جامعه شديدا آسيب ديده از جنګ های قدرت و برخوردهای خصمانه برخی حلقات وګروهاييکه درزير شعارهای قوم ويا علايق ومناسبات تباری ،زبانی ومذهبی به اختلافات در کشور ما دامن زدند وهنوز هم بآن دامن ميزنندمردم را به انعطاف ، دوستی وزيست باهمی دعوت کنند واګر احيانا حقايق ورويداد های تاريخی را مورد بحث قرارميدهند واقعبين بوده واز کج انديشی جدا پرهيز نمايند٠
دوم مارچ سال ٢٠٠٦ ميلادی