هوشمند
جبهه تفاهم ؛ معاصیان در جامه دربان بهشت
جبهه تفاهم ملی حرکت شکلی جدید ؛ اما از لحاظ هدفمندی ، تاریخ زده است. این حرکت پیش زمینه سیاسی جاافتاده و موفق ندارد. برخورد اضلاع عمده این جریان به قضیه نظام سازی ، دید استراتیژیک و رفتن به آرای مردم در گذشته کاملا متفاوت و دارای نتایج اندک بوده است . عناصر تشکیل دهندهء جبهه تفاهم ، تحت تاثیر برخورد میراثی دوره های جنگ و جبهه ، هر یک به طور جداگانه در عرصه سیاست ، درک دموکراسی و اقداماتی که بشود از آن نشانه هایی از یک اعتماد و کارآیی ملی را تشخیص کرد، کارنامهء با اعتباری ندارند.
تجربه نشان داده است که ارکان این جریان ، پس از یک دورهء کوتاه رونق و آوازهء کار از منشور خود رو میگردانند و در مسیر عادتهای قبلی راه میافتند. پیشبینی اقدامات بعدی جبهه تفاهم با توجه به گذشتهء اجزاء آن کار دشواری نیست .
حضور محمد یونس قانونی در معامله های سیاسی ، به دلیل آن که بیشتر به عنوان ماموراجرایی رهبری شورای نظار ، آن هم در شرایط انقطاب و جنگ تنظیمی ، عمل میکرد، بالطبع مقطعی و غیر استراتیژیک بود. آقای قانونی در عرصهء سازش و معامله گریهای سیاسی به هدف بریدن زبان تفنگ و خشونت کارنامه های مثبتی دارد؛ اما در مجامع روشنفکری و همچنین از دیدگاه هواداران احمدشاه مسعود فقید هماره به نظر یک مظنون سیاسیی که پیوسته طرحهای کلی را بیان میکند برای آن که طریق انجام آن را نمیتواند نشان بدهد، نگریسته میشود. تصور میشود که حضور وی در جبهه اپوزیسیون با توجه به ضعف و تسلیم پذیری زود رس وی در موضعیگیری های حساس ، از نظر حلقات وابسته به آقای کرزی سودمند ارزیابی میشود . در مجموع این چهره سیاسی، سهل القناعت و بردبار است. زود باوری و گذشت وی در مسایلی که از سوی رقباء سیاسی ابتداء بسیار دشوار و پر از درد سر پیشبینی میشود، طرفهای رقیب را به شگفتی میاندازد.
آقای قانونی محبوبیت خود را به عنوان شخصیتی که هر لحظه حاضراست "قربانی " بدهد، به غیر از کسانی که وی مدعی نماینده گی از آنان است، در نزد کلیه محافل سیاسی و قومی حفظ خواهد کرد. اما این موضوع که وی به چه بها و از حساب چه کسانی این چنین داوطلبانه قربانی داده و اشتهای قربانی دادن راهنوز هم از سر بدر نکرده است ، به مطالعه جداگانه نیاز دارد. محمد یونس قانونی اکنون در مسند منتقد حاکمیتی نشسته است که خود در ایجاد و تشکیل آن عرق ریخته و خواستهای بسیاری از اصحاب اندیشه و سیاست را ابتداء نادیده گرفته و سپس "قربانی " کرده است . تشکیل جبهه تفاهم منتقد دولت یک امر طبیعی است و در مقایسه با اپوزیسیون نوع طالبی بسیار مثبت است. حرف اصلی این است که رهبران جبهه تفاهم پس از آن که از سوی کرزی از صحنه اقتدار رانده شدند ، ناگزیر در نقش "قربانی" دلسوز ظاهر شدند و حالا تازه شروع کرده اند که جامه یک جریان منتقد را بر تن کنند. این جبهه ابتداء نیاز دارد تا ضمن بازنگری به اشتباهات جبران ناپذیر سیاسی خود، در پیشگاه مردم سراز نو وضوی سیاسی بگیرد و آنگاه فرهنگ یک جریان منتقد با کفایت را فراگیرد. آگاهان امور بدین باورند که طیف حاکمیت این حقیقت رامیداند که پیشنهاد یک کرسی وزارت به سرحلقه های جبهه اپوزیسیون، به تمامی ادعای های آنها نقطه پایان میبخشد اما دولت الزاما ترجیح میدهد که این افراد در خارج از چهارچوب دولت باقی بمانند و به یک مقدار وعده و وعید و " استقبال " لفظی سرگرم باشند. جناح طرفدار رییس جمهور فکر میکند که آرایش شکلی اپوزیسیون که بیشتر به کارتون اپوزیسیون واقعی شباهت دارد، برگ برنده را هماره در اختیار آنان قرار میدهد. در فرهنگ سیاسی مبتنی بر دموکراسی ، این دیدگاه اشتباه آمیز است واین اشتباه درنوع خود فضاحت سیاسی را به دنبال دارد . اپوزیسیون ضعیف وناکرده کار به نفع هیچ جناح نیست. افغانستان پس از جنگ نیاز به یک بلوغ سیاسی دارد تا کشور را در حساس ترین شرایط دوره گذار رهبری کند.
یک نگاه به فهرست وزرای دولت تحت رهبری آقای کرزی نشان میدهد که اعضای دولت پس از انتخابات درواقع ادامه مصلحتی همان کابینه قبل از انتخابات است. تبلیغات برای انتصاب افراد کاز آزموده و نزدیک به مردم ، درعمل ناگهان شکل معکوس به خود گرفت و تعیین وزرای دولت در دوره جدید نیز نوعی تقسیمات فرقه ای ،نظیمی و جناحی به خود گرفت . اعضای کابینه دولت عمدتا کسانی اند که هرگز در امور وظایف خود سابقه کارشناسی ندارند و ای چه بسا که به یک معرکه ناشناخته پرتاب شده اند. عالیترین معیار انتخاب شان این است که به شخص رییس جمهور وجناح طرفدار وی وفادار اند. نظری هم وجود دارد که کابینه مصلحتی دوره موقت وانتقالی ازحیث انجام کار ها و آشنایی با امور و تقسیمات قومی و جناحی به مراتب بهتر از ترکیب اعضای کنونی کابینه است . اپوزیسیون ضعیف در دوره گذار آرام آرام به نوعی سکتاریزم و یک جانبه گرایی میدان میدهد واین چیزیست که برای آینده افغانستان وسرنوشت دموکراسی سودمند نیست . اپوزیسیون کنونی هیچگاه تجربه موفق سیاسی در زمینه طرح مسایل راهبردی و چاره سنجی های برنامه ریزی شده علمی ندارد. بدین ترتیب ، دولت یک جناحی عمدتا با اتکا به برنامه های ساخته دست خودش عمل میکند و هیچ نهاد ناظر بر اعمال دولت وجود نخواهد داشت تا سرموقع زنگ خطر را به صدا در آورد . نتیجه این که دولت فعلی یک جریان اپوزیسیون مثبت و کارآزموده را در برابر خود ندارد. پس از انتخابات ( با سوالهای درشتی در زمینه مشروعیت خود مواجه است) تبلیغات دولتی به طور آگاهانه و رسانه های غیر دولتی به طور ناآگاهانه به سوی یک جانبه گرایی و یک سو نگری جلو میرود. سازمان ملل متحد درمسند مجری برنامه های بین المللی در افغانستان باید درین مورد مسوولانه عمل کند.
پرسش اینجاست که چه عواملی سبب گشت که حضور کامل وسرنوشت ساز سازمان ملل متحد در روند جاری افغانستان و هدایت این کشور به جاده اصلی روابط سالم بین المللی از سوی کشور های جهان به عنوان یک نیاز تاخیرناپذیر به رسمیت شناخته شود؟ مسلم است که جناحهای سیاسی افغان در اجرای چنین مامول از سالها به این سو به جایی نرسیدند تا آن که پای مجریان بین المللی به این جا کشیده شد. درین وضعیت تطبیق دیدگاه های کلی بین المللی در مورد صلح و ثبات و توسعه اقتصاد ودموکراسی بدون درنظر داشت شفافیت های لازم و احترام به رعایت توازن میان اقشار و احزاب قومی شده سیاسی ، آینده صلح و دموکراسی با چالش های سختی روبه رو خواهد بود . سازمان ملل متحد در امر استقرار و ایجاد نظام سیاسی درافغانستان به طور علنی نقش یک جانبه را به عهده دارد. امروز اگر سران اپوزیسیون چیزی از دست شان برنمی آید و یا به تاسی از منافع شخصی خود به بسیاری از مسایل ومصالح مردم پشت پا زده اند و بعد ازین هم "قربانی " میدهند، فردا نوبت مردم میرسد که خود به صحنه میایند و ساختار های مصلحتی و بنا های یکجانبه روابط اجتماعی و اقتصادی را درهم میشکنند. این تجربه بار ها در افغانستان مشاهده شده است. از تشکیل جبهه اپوزیسیون یا تفاهم ملی هم دولت تحت رهبری کرزی راضی است وهم "قربانی " شده های معاملات سیاسی سالهای اخیر که دم را غنیمت دانستند و پیوسته ندا سر دادند که ما " هیچ گزینهء دیگری به غیر ازآقای کرزی نداریم". آقای کرزی هم با این وزارت نشینان گریزان از سیاست بازی ، دم خوش میزد اما در پس این معادله، نیروهای بین المللی قرار دارد که برای هردو طرف معامله سرنوشت تعیین میکند . رییس جمهوردر موقعیت دشواری قرار دارد که پیشرو آتش است و پشت سر تیغه شمشیر. حامیان بین المللی روند جاری افغانستان خصوصا ایالات متحده امریکا بعد از آن که جبهه متحد ضد طالبان را به عنوان سربازان زمینی خود در جنگ علیه طالبان به کارگرفتند، سرنوشت این جبهه را قبل از آغاز عملیات رقم زده بودند. این جبهه به دلیل فشار و همیاری مشروط پاکستان با امریکا، فقدان تشکیلات سیاسی منضبط وجنگ بدون برنامه از سوی اعضای جبهه ، نگرانی غرب از نزدیکی احتمالی آنان با ایران و روسیه ، تحت هیچ شرایطی به حیث متحدان دایمی برای غرب مطرح نبودند. از صبح فردای سقوط طالبان که با ورود سربازان حافظ صلح چند ملیتی ودفاتر سازمان ملل متحد همزمان بود، یک نکته همچون برنامه از قبل تعیین شده ، واضح بود که باید هوای تبلیغات شنیداری و چاپی در افغانستان علیه گروه های شامل جبهه مقاومت ، چنان گرم شود که این کوه های یخ بی آن که خود احساس کنند، آرام آرام آب شوند. این حامیان بین المللی بودند که کرزی را وادار کردند تا در عمل نشان دهد که رهبران جبهه متحد ، هرگز به حیث یک گزینه مطمئن در سرنوشت سازی نظام آینده درافغانستان برایش مطرح نیستند. درین سوی معادله آنچه اتفاق افتاد، سخت هیجان انگیز و خنده آوربود. رهبران نظامی جبهه متحد ( نه رهبران سیاسی و سنتی ) تمامی دارو ندار خود را در طبق اخلاص و تسلیم گذاشتند و دواطلبانه به امریکا و ملل متحد تحویل دادند. نخبه های سیاسی جبهه متحد، طرفداران کرزی و حامیان غربی او را تقریبا در برابر یک عمل انجام شده قراردادند و آنان را به طور زود هنگام به این واقعیت آشنا کردند که این "جنگسالاران " سیاسی شده ، دراصل فاقد برنامه سیاسی روشن وخواستهای درازمدت اند. پس تصمیم بر آن شد که بلافاصله پس از خاموشی ماشین جنگی این گروه ها، با به کارگیری تهاجم روانی و دادن امتیازات مادی مختصر، میدان حکومت سازی را از وجود آنان به تدریج خالی کنند. این عملیه جلو چشم همه مردم صورت گرفت .هوشیاران معارک نبرد و زور آزمایی در صحنهء اندیشه و سیاست، به هیات کودکانی درآمدند که بدون دست انداختن به بر و پاچه سیاست پیشه گان "اهل کار" به زمین میافتادند.
حالا این کودکان نو آموز قلمرو سیاست و دور نگری، غیر از گله گزاری و "قربانی "دادن کدام مشغله دیگری ندارند و جاذبهء وزارت های دوره موقت و انتقالی هوش از سرشان ربوده است. اپوزیسیون گوش به زنگ اند که چه وقت رییس جمهور جویای احوال شان میشود تا نقد پیشنهاد یک وزارت و یا ریاست را کف دست شان میگذارد. چند تن از نو باوه گان آشفته بازار سیاست درآخرین روز های آغاز انتخابات به طماع رسیدن به جاه و مقامی همین کار را کردند اما رییس جمهوربا اعلام یک کابینهء نا متوازن و مرموز، سنگ یخ به سینه شان زدو از صحنه ناپدید شدند. بیم آن میرود که سیاست پیشه گان مفقودالاثر شده دوران انتخابات، ناگهان سر ازگریبان جبهه تفاهم پس از انتخابات دربیاورند.
اپوزیسیون در میز معامله با امریکایی ها در روز های نخست سقوط طالبان کوتاه آمدند. این که چه رازی درپس این معاملات نهفته است، ممکن است هیچگاه افشا نشود اما آنچه مسلم است این است که ارتش امریکا درمقاطع معین برای هریکی ازین نخبه گان هزینه هنگفتی پرداخته است. شاید چیزهایی بیشتر ازین اتفاق افتاده است که ما تا هنوز نمیدانیم .گوشه یی ازین راز در کتاب یکی از پژوهشگران امریکایی توضیح داده شده است. یکی از بولعجبی های عادت نظام سرمایه داری این است که روزی حتی بهترین معتمدان خود را عریان میکنند و پرده از روی راز های سر به مهر برمیدارند. اعلام جناج اپوزیسیون بلافاصله از سوی رییس جمهور افغانستان مورد استقبال قرار گرفت .این یک حادثه اتفاقی نبود . جناح حاکمیت در ایجاد این اپوزیسیون دست دارد. جناح حاکمیت به خوبی تشخیص داده است که حرکت این چنینی اپوزیسیون یک رویداد میمون است و باید مورد حمایت و تشویق قرار گیرد. زیرا این حرکت ، در حال حاضر جای اپوزیسیون حقیقی را گرفته است که الزاما دیر یا زود از متن قضایای عینی جامعه سر بلند خواهد کرد. ظهور این اپوزیسیون یک غنیمت است!