عظيم بابک

 

بازنگری ترقيخواهان در رابطه با امريکا

 

نيروهای ترقيخواه،تجددگرا و دموکرات افغانستان که خطوط اساسی انديشه يي آنها در برنامه های تشکلات سياسی شان متجلی گرديده است،تلاش ميورزند تادر پرتو تحولات جديد فکری و دگرگونيهای جهانی، مشی سياسی نوينی را در رابطه با شناخت،درک،تحليل وپذيرش عناصر معين تمدن همگانی جهانی پیريزی کنند. اين يک تلاش پوينده وابتکار انديشه يی بالنده است. هرمشی سياسی در پيوند با واقعيتهای موجود زمانی ونيازمنديهای اجتماعی،سياسی واقتصادی معين پيريزی ميگردد.تحول فکری وسياسی بازتاب منطقی اوضاع متغيير در مقياس ملی وجهانی است. بديهی است که مسئلهء دريافت و گزينش مقام ،اثرپذيري واثرگذاری افغانستان در مسايل  جهانشمول و همگانی بشری ،از جمله نحوه وشيوه های برخورد با سياستهای جهانی ايالات متحدهء امريکا مستلزم بازنگری فکری در رابطه با تمدن جهانی وامريکا از جانب  نيروهای رسالتمند سياسی کشور وبويژه عناصر وسازمانهای مترقی وملی  است.

در سياستهای کلاسيک امريکا،افغانستان هميشه بمثابه دهکدهء دور افتادهء دنيا پنداشته ميشد. اما در سياستهای کنونی آن، کشور ما آنچنان جايگا ه واهميتی را احراز کرده است که با اطمينان ميتوان گفت سرنوشت ما و امريکا باهم پيوند يافته است. بنابرهمين ملحوظ ،نيروهای ترقيخوای کشور بايد بر پايه واقعيتهای موجود مقام جهانی امريکا وبويژه نقش آن در افغانستان، به بازنگری مواضع انديشه يي وسياسی خود پيرامون مردم ،جامعه فرهنک وسياستهای جهانی و منطقه يي آن بپردازند. گزار به مواضع جديد و اتخاذ مشی نو سياسی درين رابطه امريست نهايت  دشوار اما ضروری و اجتناب ناپذير. تجدد گرايي بايد تمام جوانب و ابعاد تحول انديشه يي نيروهای ترقيخواه را احتوا کند ونبايد به کليه پردازی محدود ومحصور بماند. از جانب ديگر اين بازنگری با منافع عليای ميهنی ومصالح همگانی ملی ما در پيوند است .ازآنجاييکه نيروهای مترقی  افغانستان دارای تشخص و هويت ملی اند،خود را مکلف به رعايت و حراست اين منافع ملی ساخته اند.

طرح واتخاذ مواضع جديد فکری در رابطه با امريکا مبرا از اشکالات انديشه يي ،آرمانی، يابه بيان ديروز،ايدئولوژيک وجهان بينی نيست. درين رابطه عوامل متعدد ازجمله دو فاکتور عمده و دو مسئلهء قابل حل نيز نقش جدی  ايرا ايفا ميکند.

- پيشينهء تاريخی و ديدگاه های آرمانی و آرمانگرايي نيروهای مترقی در رابطه با غرب وبالاخص امريکا.

- فقدان بازنگری در ديدگاه های سياسی امريکا وانعطاف ناپذيری سياست پردازان امريکايي در رابطه با افغانستان بصورت کل و در رابطه با نيروهای مترقی آن بگونهء خاص. چنين سياست منجر به اصرار دوامدار امريکا برحفظ وتحکيم مناسبات آن با نيروهای واپسگرای افغان گرديده است.

ايالات متحده در دههء 80 با حمايت بيدريغ و گسترده از تنظيمهای افراطی جنگی بنياد شکست خوردهء واپسگرايي را در افغنستان دوباره احيا کرد. امريکا برای نيل به هدف استرایيژيک خوداين تنظيمها ی مخرب واغتشاشگررا بر عليه نيروهای مترقی تسليح ،تمويل و سازماندهی کرد. امريکا به حضور اين نيروها در نظام سياسی افغانستان مساعدت کرد و نقش شانرا درين نظام  درسطح هدايت کننده های اصلی چرخ سياست افغانستان ارتقا بخشيد. عواقب وپيامدهای فاجعه انگيز اين سياستها برای ساليان متمادی درحيات سياسی و اجتماعی افغانها محسوس و مشهود خواهد بود. نکتهء ديگری که تا کنون کمتر به آن اشاره گرديده است،عدم تمايل امريکا به نيرو های معتدل سياسی افغانستان است. در دههء 80 (حتی تا هنوز) امريکا مايل نبود تا دموکراتهای راستگرا وعناصر ملی تکنوکرات و فعالين مستقل سياسی که در غرب پناهگزين بودند،به عرصهء حيات سياسی افغانستان راه يابند و بمثابه عامل فعال سياسی متبارز گردند. آنها تا هنوز نقش نيروی فرعی،جنبی و کمکی را به عهده دارند.

در بحر متلاطم جريانات و رويداد ها، فرمان کشتی سياستهای افغانی امريکا تا هنوز در دست محافظه کاران و نو محافظه کاران آنکشور که حاميان سنتی واپسگرايان افغانستان شمرده ميشوند،است. آنهااز پيروزی امريکا دربرابر اتحاد شوروی در جنگ افغانستان بحيث دستاويز برای حضور در سياستهای افغانی امريکا کار ميگيرند .بنابرهمين ملحوظ نيروهای "مجاهد" از ديدگاه آنها پارتنر نظامی امريکا محسوب ميگردند. محافظه کاری وليبراليزم امريکا عليرغم ظهور گرايشات تازهء فکری در کشور های غرب هرنوع انعطاف،سازش وبازنگری در سياستهای امريکا را در رابطه با" جهان سوم" و بويژه جهان اسلام رد ميکند. انعطاف ناپذيری بنيادگرايان عرب در برابر امريکا را ميتوان واکنش آنها در برابربنيادگرايي محافظه کاران در رابطه با جهان اسلام پنداشت. اين محافظه کاران سازگاری با تمام نيروهای مترقی را مردود ميشمارند، درحاليکه نيروهای مترقی جهان اسلام ميتوانند عامل ارزشمند در تقويت زيست باهمی تمدنها وتحکيم روحيه وانديشه کثرت گرايي در جهان باشند. فرهنگ سياسی در غرب دستخوش تحول وبازنگری است. نقش اروپا و اسلامگرايان معتدل در رابطه با جهان چند گرا برازنده ميگردد. اين تمايلات ودگرگونيها بر رکود در بازنگری ایدئولوژيک امريکايي ها پايان ميبخشد. جهان متمدن و سکولار همانگونه که تلفيق دين با سياست و حکومت را مردود ميشمارد از تلفيق رو بتزايد ایدئولوژی با سياست درامريکا خرسند نيست. نيروهای مترقی افغانستان  نبايد اين دگرگونيها را کم بها بپندارند. در برنامه ها واسناد معتبرنيروهای مترقی بويژه حزب متحد ملی افغانستان و نهضت ميهنی برای ترقی و دموکراسی تحليل علمی ومنطقی از ظهور، تکوين وپيامدهای مثمر اين دگرگونيها صورت گرفته است که ميتواند سنگپايهء سياسی برای بازنگری در رابطه با تمدن غرب بصورت کل وامريکا بصورت خاص باشد.

اکنون در تحليلهای سياسی عدهء بيشمار تحليگران غرب  (که بدون شک  سياستها بر مبنای آن پيريزی ميگردند.) نيروهای تجددگرادر جهان اسلام به عنوان نيروی مثمر، بسيج کننده وبالنده تلقی ميگردد وبر ضرورت مفاهمه با آنها تاکيد ميگردد. زيرا اين نيروها يگانه نيروی الترناتيف در برابرنيروهای سنتگرا،واپسگرا و تمدن ستيز اند. نيرو های ترقی پسند افغانستان در دموکراسی آيندهء کشور که تازه زمينه های پيدايش آن پديدار گرديده است، به فرهنگ دموکراتيک وجامعهء مدنی چند گرا متعهد اند. بنابر ان ، اين نيروها بمثابه تضمين کنندگان رشد بعدی دموکراسی پنداشته ميشوند .

بازنگری سياسی  جريان متداوم در تحول  فکری است. درين راستا نبايد عوامل بازدارندهء آنرا از نظر دور بياندازيم. پراگندگی نيروهای مترقی نيل به بازنگری را دشوار ميسازد و به نتيجه گيريهای نادرست سياسی منتهی ميگردد. ازينرو وحدت و يکپارچگی سياسی اين نيروها به تحول فکری و طرح سياستهای معقول وسازگار مساعدت ميکند. به گمان اغلب عده ای از ترقيخواهان  اين تحول فکری را نفی گذشته و "خيانت" به آرمانهای مبارزات انقلابی وروشنگری  دهه های ماقبل  ميپندارند. چنين نگرانيها و انديشه ها قابل درک اند. اما نگرش تازه چنين مفهومی را بيان نميکند. آن انديشه ها و آن آرمانها در زمان و در دوره تاريخی منحصر بخود نقش ارزنده و تعين کننده را در گزينش راه ترقی  و عدالت اجتماعی ايفا کردند. اما دوران جديد ونيازمنديهای مبرم اين دوران پیريزی وپيگيری انديشه های تازه و سازگار با خود را مطالبه ميکند. سازگاری معامله گری نيست ،آنچنانکه اين شيوه درروابط امريکا با بنياد گرايان معمول گرديده است. سازگاری نيروهای مترقی از انديشه های زيست باهمی تمدنها منشا ميگيرد. سازگاری مستلزم درک متقابل،تفاهم متقابل  وتحمل متقابل دريک نظام کثرت گرا و جهان چند گرا است. نگرش جديد ترقيخواهان افغانستان در رابطه با امريکا نگرش نقاد وسازگار است نه معامله گری. بر عکس ،روابط امريکا با واپسگرايان بر اصل رعايت يکجانبهء منافع منطقه يي امريکا استوار است وواپسگرا ها در برابر  خدمت به اين منافع  پاداش مالی وسياسی بدست مياورند. درين روابط منافع عليای افغانستان مطمع نظر نيست. بر خلاف ،نيروهای مترقی به حفظ وتحکيم اصل احترام متقابل و رعايت منافع متقابل تاکيد ميکنند ودر ين عرصه به منافع عليای همگانی اولويت قايل اند.

روابط امريکا با بنيادگرايان پيامد های تلخ ودشواری را برای کشور ما وتمدن جهانی در قبال دارد. مبصرين سياسی اروپا وقسما امريکا از ريسکها وخطرات اين روابط آگاه اند و گاهگاهی هوشدار های سياسی خود را بيان داشته اند. روابط کنونی امريکا با بنياد گرايان افغانستان ، همانند روابط آنها در دههء 80، مبرا از چنين خطرات غير قابل تصور نيست. همانگونه که در دههء 80 امريکا با دستهای خود کودک نوزاد تروريزم جهانی را پرورش داد وباور ساخت ،بوسيلهء تحکيم بعدی روابط کنونی خود با نيروهای ترقی ستيز افغان خطر بالغ شدن اين کودک را افزايش ميدهد. افغانها انتظار ندارند که اين  نو زاد دههء هشتاد در کشور شان بالغ گردد. از قراين بر ميايد که  مغز کوچک و مکانيکی آی.اس.آی پاکستان درين رابطه مغز بزرگ و کمپيوترايزه شده  سی.آی.ای امريکا را اغفال و اغوا ميکند وپاکستان بارديگر ترور را بکشور همسايهء خود صادر ميکند. ازينرو روابط امريکا-مجاهدين برای هردو کشور ،امريکا و افغانستان فاجعه بر انگيزاست وبايد بر بنياد اصول پذيرفته شده حقوق جهانی ومناسبات بين الدول تعديل گردند.نگرش تازهء ترقيخواهان دررابطه با امريکا  به اين تعديل مساعدت ميکند.     


بالا
 
بازگشت