به بهانۀ 26 دلو سالروز خروج نیروهای شوری از افغانستان:

 

        بازگشت ناکام وبي دست آورد

 

                                           نویسنده: محمد اکرام اندیشمند

 

شوروي مؤفقيت خودرا درتداوم وپايان جنگ درافغانستان براساس تجارب گذشته ازآسياي ميانه ومناطق قفقاز محاسبه کرده بود. واين تجارب حتي به دو قرن قبل ازحکومت بلشويک ها دردوره هاي جنگ ارتش تزاري با مسلمانان مناطق مذکوربرميگشت: « روسيۀ تزاري قيام مسلمانان مناطق قفقازرا درسالهاي 1785، 1825، تا 1859 و1877 تا 1878 ميلادي در چيچين وداغستان هرچند با تلفات بسيارسنگين قواي خود سرکوب کرد. بعداً حکومت شوروي قيام هاي مشابه را درمناطق مذکوروسايرمناطق قفقاز طي سالهاي 1918 و1941 تا 1942 درهم کوبيد. درمناطق مسلمان نشين آسياي مرکزي نيزنخست روس هاي تزاري وسپس رژیم بلشويکی قيام هاي مختلف مردم را بعد ازسالها جنگ ودرگيري شديد خاموش کردند. شوروي علاوه ازفشار نظامي وجنگ براي سرکوبي قيام هاي مناطق قفقازوآسياي مرکزي ، سياست هاي ديگري را بکار بست که منتج به شکست قيام ها وتسلط شوروي برآن مناطق گرديد. جلب همکاري افراد متنفذ واقوام، درگيرساختن يک قوم با قوم ومنطقۀ ديگر، تبعيد دسته جمعي يا مهاجرت اجباري برخي اقوام مسلمان مانند چرکسها، چيچين ها وتا تارهاي جزيرۀ کريمه درسالهاي 1856، 1870 و1943 ميلادي ازروش هايي بود که هم روس هاي تزاري وهم روس هاي بلشويک براي آرام سازي واشغال کامل مناطق مسلمان نشين آسياي مرکزي وماوراي قفقازبکار بستند. »( 1 )

روس ها با داشتن تجارب فوق الذکردرسرکوبي مقاومت هاي آزاديخواهانه مطمئن بودند که به مقاومت وجهاد افغانستان هم غالب ميشوند. آنها درافغانستان تمام تجارب فوق را بکار گرفتند. براي سرکوبي مقاومت ازتمام امکانات نظامي استفاده کردند. جديد ترين سلاح هاي را که تا آن زمان آزمايش نشده بود درافغانستان مورد امتحان قرار دادند. بم افگن هاي سو 25 اولين باربه سرزمين افغانستان بم ريحتند. به نوشتۀ جنرال بوریس گورومف آخرین قوماندان نیروهای اشغالگر شوروی درافغانستان: « کارشناسان نظامي، طراحان، انجينران وتکنيسن ها پيوسته کارآيي اين هوا پيما ها را زيرمراقبت داشتند ودرروند نبرد ها همواره با درنظر داشتن دستاودرهاي عملي مي کوشيدند کارآيي آنها را بهبود بخشيده وتوان رزمي آنها را بالا تر ببرند. رئيس اداره نيروهاي زرهي ارتش شوروي با گروهي از انجينران طراح تانگ ورئيسان کار خانه هاي عظيم اسلحه سازي به افغانستان آمدند تا راه هاي بهبود کار آيي تانک هارا بررسي کرده ودريابند که چگونه ميتوان سرنشينان يک زرهپوش را هنگام برخورد با مين نجات داد. » (2)

عمليات نظامي قواي شوروي بسيار بي رحمانه و وحشتبار انجام ميافت. قبل ازداخل شدن به منطقۀ مورد نظر وجب وجب خاک آنرا از زمين وهوا آتش ميگشودند وسپس داخل منطقه شده به قتل وکشتار مي پرداختند. نيروهاي شوروي وقتي دربهار1363 به ولسوالي خوست وفرنگ توسط ده ها فروند چرخبال نيرو پياده کردند، طي يک هفته اقامت شان در ولسوالي مذکور بيش ازيکصد نفر اهالي قريه هاي دره ي  فرغانبل، دامنه، فارزو چرخ فلک را که اکثراً پيرمردان وپيرزنان بودند به قتل رسانيدند. عساکر شوروي دريکي ازقريه هاي کوچک دره ي فرغانبل هفده نفر را که از خانه هاي شان دستگيرکردند به آتش کشيدند. شورويها آنها را به زمين خوابانيده بروي بدنشان پتو هاي عسکري انداختند بعداً بروي پتو ها تيل پاشيدند وآنگاه حريق ساختند. (3)

شورويها ازکارهاي استخباراتي وجاسوسي براي سرکوبي مقاومت نيزاستفاده نمودند. ترورقوماندانان، خريداري آنان، ايجاد نفاق وجنگ هاي داخلي ميان مجاهدين وتشکيل قوت هاي مليشيا ازاقوام مختلف وسوق آنها درجنگ با مجاهدين تاکتيک ديگر براي پيروزي درجنگ افغانستان بود.  اما هيچکدام اين تاکتيک ها وعملکردها،  شوروي را دررسيدن به اهدافش درافغانستان نايل نگردانيد. نه رژيم طرفدار آنهادرکشوراستحکام يافت ونه مقاومت مجاهدين سرکوب وتضعيف گرديد. آنگونه که بعدها جنرالان شوروي به اين ناکامي اعتراف کردند: « بسياري ازافسران اعزام شده به افغانستان به زودي دريافته بودند که اجراي عمليات رزمي همانند نفس اعزام نيرو به افغانستان سودي دربرندارد. چون هيچ چيزي به جزاز تلفات جاني براي سپاهيان ما ومردم افغانستان به ارمغان نخواهد آورد. » (4)

جنگ افغانستان بصورت فزاينده اقتصاد بحراني ورژيم توتاليترشوروي را زير فشارشديد قرارميداد. به اعتراف شواردنادزه وزيرخارجۀ اسبق شوروي ورئيس جمهور بعدي گرجستان مصرف جنگ درافغانستان سالانه به ده مليارد دالرمي رسيد که اين بزرگترين ضربۀ اقتصادي بر پيکرشوروي بود. تلفات قواي شوروي درافغانستان که مسکو آنرا ازجامعۀ شوروي پنهان ميکرد سرانجام براي مردم برملا گرديد ونا رضايتي هاي اجتماعي را هرچند به پيمانه ي محدود بوجود آورد. با موجوديت چنين فشارها، پايان جنگ نا پيدا بود .احتمال پيروزي شوروي دراين جنگ بسيارمبهم وتاريک بنظر ميخورد. به قول جنرال گروموف آخرين قوماندان عمومي قواي شوروي درافغانستان سيماي سال 1985 ( 1364 ) افغانستان را ميتوانست تنها يک کلمه بازتاب دهد، " بن بست" .

برژنف درحاکمیت شوروي که فرمان اشغال افغانستان را صادرکرده بود وجودنداشت. بعد ازمرگ او دوجانشين پيرنيزمرده بودند.  وکرملين دراختيار شخص جوان تري بنام گورباچف درآمده بود. گورباچف فرسودگي نظام کمونيزم روسی را از داخل به وضوح لمس ميکرد ودريافته بود که ادامۀ درگيري شوروري درافغانستان اين فرسودگي را تا پرتگاه فروپاشي مي کشاند. معهذا او جنگ افغانستان را " زخم خون چکان " ناميد. و در 13 نومبر 1986 ( قوس 1365 ) درجلسه اعضاي دفتر سياسي حزب کمونيست شوروي گفت: « ما درافغانستان الآن شش سال است که مي جنگيم وهرگاه رفتار خودرا عوض نکنيم بيست سال ديگر خواهيم جنگيد. اين کاربرشايستگي ما مبني برتاثير گذاري برانکشاف رخداد ها سايه خواهد افگند. » (5)

اما گورباچف شايد به خوبي ميدانست که جنگيدن براي شوروي درافغانستان در بيست تا سي سال به معني پايان دادن به عمرشوروي ونظام کمونيزم است. هرچند که شوروي وامپراطوری کمونيزم روسی بسيار پيشترازآن سقوط کرد. خارج ازکرملين، در معرکه هاي جنگ، جنرالان وقوماندانان ارتش سرخ بيشتر از رهبران شان ناتواني وبن بست را در جنگ افغانستان درک ميکردند. به قول جنرال گروموف: «  . . .   افسران وجنرالان خود بيش ازهرکسي ديگري به اين نتيجه رسيده بودند که لازم است تا سپاه چهلم را بدون قيد وشرط کاملاً ازافغانستان بيرون کرد . . . آيا ما ميتوانيم درمجموع درجنگ افغانستان پيروز گرديم؟ عقل سليم پاسخ ميدهد که در" جنگ دربرابرمردم" پيروزي ممکن نيست. . . .به زوراسلحه درافغانستان هيچ چيزي را نمي توانيم بدست بياوريم. مهم ترين مسئاله براي ما اين بود که ما درافغانستان کشته ميداديم وبسياري نميدانستندبراي چه وبراي که؟(6)

گورباچف درشوروي سياست معروف بازسازي يا " پروستريکا" را اعلان کرد. برمبناي اين سياست بسوي بهبود روابط با امريکا وغرب قدم گذاشت وازخروج عساکر شوروي از افغانستان سخن گفت. با خروج قواي شوروي ازافغانستان تغيردر رهبري جمهوري دمکراتيک افغانستان ازسوي کرملين ضروري پنداشته مي شد. داکتر نجيب الله رئيس سازمان جاسوسي ( خاد) به جاي ببرک کارمل انتصاب گرديد. بدنبال اين تحولات، معاهدۀ ژنو ميان وزراي خارجه پاکستان، افغانستان، شوروي وامريکا در 14 اپريل 1988 ( ثور 1367 ) به امضاء رسيد وراه نه چندان آبرومندانه اي براي خروج قواي شوروي هموار گرديد. خروج ارتش چهل در 26 دلو 1367 ازافغانستان تکميل شد. آخرين نظامي شوروي که پل حيرتان را عبور کرد، جنرال بوريس گروموف قوماندان عمومي ارتش چهل بود. هشتاد هزارسربازوافسرارتش چهلم شوروي 3335 روز قبل با مدرن ترين سلاح هوايي وزميني وارد افغانستان شده بود تا جنگ ومقاومت علیه حکومت حزب دمکراتیک خلق را خاموش کند وپايه هاي حاکميت حزب مذکور را را استحکام بخشد. اما آنروز قواي اشغالگردرحالي افغانستان را ترک گفتند که بيش از نيم شان کشته ، مجروح، معلول، مفقود واسير شده بودند. سترجنرال محمود قارييف سرمشاور نظامي نجيب الله آخرین رئیس حکومت حزب دمکراتیک خلق تلفات وضايعات قواي شوروي را با اين ارقام بيان مي کند: « 14453 نفر کشته که 13833 نفرازارتش، 572 نفر ازکي جي بي، 28 نفر ازوزارت داخله و664 نفر مشاورين ومترجمان بودند. تعداد مجروحين به 49983 نفر مي رسيد که 38614 نفرآن بهبود يافتند و6669 نفر معيوب باقي ماندند. و 330 نفر مفقود الاثرشدند.

تعدادوسايل ووسايط نظامي تخريب شده که شامل انواع هواپيماها، تانک و وسايل زرهي مي شد به اين شرح بود: 103 فروندهواپيماي بم افگن، شکاري وترانسپورتي، 317 فروند هليکوپتر، 147 دستگاه تانگ، 1314 دستگاه نفربرها وخودروزرهي، 433 دستگاه توپ وهاوان، 11309 وسايل انجنيري، 11369 دستگاه مخابراتي و1138دستگاه قومانداني . »(7)

برعکس، جنگ ومقاومت علیه دولت  گسترش يافته بود. آيندۀ حاکميت حزب دمکراتيک خلق درپردۀ ابهام وتاريکي قرار داشت. وآيا اين براي شورويها شکست بود؟ جنرال بوريس گروموف آخرين قوماندان قواي شوروي ميگويد: « پايان هرجنگي، تعين برنده وبازنده را دربستگي ازمقاصدي که هريک ازجوانب درگيرمي کوشيده اند بدست بياورند، درقبال دارد. . .  .   مبنايي براي تاييد اين مطلب که سپاه چهلم شکست خورده، وجود ندارد. به همان ميزان تظاهر به پيروزي درجنگ افغانستان نيز بي پايه است. »(8)

هرگاه دسترسي به مقاصد مسکو را درجنگ افغانستان آنطوريکه جنرال گروموف اشاره ميکند به عنوان شرط پيروزي مورد توجه قرار بدهيم، بلا فاصله به اين نتيجه ميرسيم که شورويها درافغانستان شکست خوردند. به گونه اي که گروموف ازفراز رود آمو به عنوان آخرين سربازاشغالگرعبورکرد، ميتوان آنرا دليل شکست يک قواي اشغالگر ومتجاوز خواند. جنرال گروموف قوماندان عمومي قواي اشغالگرشوروي با پاي پياده وسري خميده از پل رودخانۀ آمو گذشت وبه عقب نگاه نکرد. او بعداً احساسش را درآن لحظات چنين بيان داشت: « من آخرين سپاهي شوروي بودم که سرزمين افغانستان را ترک ميگفتم. دراين لحظات واپسين دردرونم خلاء بزرگي را احساس ميکردم، زيرا درپيش رويم آيندۀ گنگ وتاريک ودرپشت سرم گذشتۀ تهي وبرباد رفته را ديدم . »(9)

رویکردها:

1 – اندره بریگو واولیویه روا، جنگ افغانستان، دخالت شوروی ونهضت مقاومت، مترجم به فارسی، ابولحسن سرو مقدم، چاپ مشهد، سال 1366، ص 65

2 – جنرال بوریس گروموف، ارتش سرخ درافغانستان، برگردان بفارسی، عزیزآریانفر، ص100

3 -  ازیادداشتهای نگارنده که شخصاً درحملات کماندویی نیروهای شوروی وحکومت مورد حمایت شان درافغانستان به ولسوالی خوست وفرنگ ولایت بغلان شاهد بسیاری ازاین قتل ها بودم  برخی را شاهدان عینی به نگارنده بیان داشتند.

4 – ارتش سرخ درافغانستان، ص 107

5 – همان مآخذ، ص175

6 – مآخذ بالا، صفحات 197، 121 و141

7 – ستر جنرال محمود قارییف، افغانستان پس ازبازگشت سپاهیان شوروی، برگردان بفارسی، عزیز آریانفر، چاپ ایران، سال 1988، ص 200

 8 – ارتش سرخ درافغانستان ، ص 222

9 – همان مآخذ، ص230

 


بالا
 
بازگشت