هارون اميرزاده

 "فرهنگ تقلب"  و بحران فرهنگی افغانستان

 

درين روزها بحث  تقلب در انتخابات پارلمانی افغانستان خيلی داغ است و هزاران نفر با اعتراضات گسترده مشروعيت انتخابات را زير سوا برده اند.  در تازه ترين موارد می توان از اتهام تقلب در کشورايتوپيا نام برد که منجر به آشوب ها و بحران درين کشور شده است. اين در حاليست که تقلب در برخی کشور ها به فرهنگ حاکم مبدل شده است که پاکستان می تواند بهترين مثال در زمينه باشد.

اين بحث را با دو پرسش در دو بخش پی می گيريم: اول اينکه تقلب چيست و چرا در بسياری کشور ها  صورت می گيرد؟ دوم اينکه فرهنگ تقلب و يا متاع پاکستانی چه نقشی در آشفتگی فرهنگی افغانستان داشته است؟

 

 

 بخش اول- تفاوت ميان تيوری تقلب و تيوری توطئه

 

                  تقلب و يا FRAUD  بمثابه يک پديده ناسالم و نامشروع در قاموس بشريت ريشه های تاريخی دارد. اما در جهان امروز تقلب  کار برد گسترده داشته و تقربياً هيچگوشه ای از  زندگی سالم مادی و معنوی بشريت از دست برد آن در امن نمی باشد.

 تقلب بصورت عموم به معنی  فريب، حقه بازی، کلاه برداری و عدم صداقت  در معامله معين به منظور دسا يابی به هدف  خاص است. در قانون جزا يی کشور های مختلف، تقلب بمعنی فريب ، دزدی و يا دست برد به اموال و يا مالکيت ديگران است.   تقلب در تخنيک و تکنالوژی در واقع جعل کاری و دستکاری غير  مشروع و يا کاپی توليدات ديگران بدون لايسنس است که در قانون بين المللی  غير مجاز است و در برخی موارد جريمه و تعزيرات اقتصادی و تخنيکی را نيز در بر دارد. تصادفاً کشور های کمی در جهان نيستند  که تقلب  و بخصوص جعل کاری در تخنيک و تکنالوژِی به حرفه  آنها مبدل شده و ازين راه سالانه ميليونها دالر را بدست می آورند که  مسلماً از حوصله بحث مضمون کنونی خارج است.

ولی آنچه مورد دلچسپی اين قلم است قلمرو سياسی، حقوقی، اخلاقی و فرهنگی تقلب است  که  نه تنها می تواند بحران به آفريند بلکه سر نوشت ميليونها انسان رادگرگون نموده، حتا تاريخ بسازد.

 

تقلب در قلمرو سياست در واقع يکی از رويکردهای نامشروع دست يابی به قدرت با ابزار های حقوقی است. به همين ترتيب تقلب در انتخابات به معنی  دست برد به آرای  رقيب و يا رقيبان با وسايل فريب و نيرنگ است که معمولاً ناشی از ترس برنده شدن رقيب و يا رقيبان صورت می گيرد. به بيان ديگر تقلب در يک عمليه انتخاباتی قبل از همه  فريب سياسی غير اخلاقی با وسايل حقوقی است که هدف آن محروم ساختن  طرف مقابل ازحق مشروع است. بدين تر تيب تقلب در انتخابات سه بُعد، حقوقی، سياسی و اخلاقی  دارد  که اولين پيامد تقلب بزرگ و گسترده  ايجاد بحران اعتماد  است که همواره مشروعيت برنده ويا برندگان متقلب را زير سوال قرار می دهد.

 در جهان امروز انواع تقلبات وجود دارند که می توان از نظريات و  تيوری  تقلب نيز به عنوان فن و هنر دست يابی به هدف ياد کرد.  

ميان تيوری تقلب و تيوری توطئه از لحاظ فکری، مرامی و تاکتيکی پيوند های وجود دارد.  بسياری ها تقلب را يک توطئه کوچک می دانند. ا ما در عقب تيوری توطئه بر نامه خيلی گسترده، عميق و استراتيژيک نهفته است که تقلب می تواند يک بخش کوچک آنرا تشکيل بدهد.   تقلب  زمانی می تواند به توطئه مبدل شود که طرف مقابل  مورد تهديد و يا به قتل رسيده از حق حيات محروم ساخته شود.  چنين اتفاقات نه تنها در کشور های عقب مانده بلکه پيشرفته نيز صورت می گيرد.  در انتخابات پارلمانی افغانستان تعدادی از کانديدان که گمان برنده شدن شان می رفت نيز به قتل رسيدند.

بسياری ها معتقد اند که اصولاً تقلب  بصورت تصادفی صورت نمی گيرد. تقلب به هر مقياسی که باشد، خواه گسترده و يا محدود، همه سازمانده شده اند و باسناريوی از قبل آماده شده به اشکال گوناگون به راه می افتد. در عقب  هر تقلب چه محدود باشد و يا گسترده، گروها و يا شبکه  های نیز  وجود دارند که در بسياری کشور های غير دموکراتيک و يا در حال گزار دولت ها در عقب آن بگونه ای آشکارا قرار دارند.

 چشم اميد اکثريت انتخاب شوندگان( کانديدان) مستقل و بی دفاع و انتخاب کنند گان( مردم) همواره به صداقت و بی طرفی کميته های تنظيم امور  انتخاباتی دوخته شده است. رويکرد  سالم، دموکراتيک و عادلانه و يا بر عکس آن  قبل از همه وابسته به عملکرد اين کميته و يا کميسيون برگذاری انتخابات  است. روی تصادف نيست که در تمام کشور ها درجه اعتماد به انتخابات قبل از همه و وابسته به درجه استقلال و بی طرفی کميته برگذاری انتخابات  است. تجارب کشور های مختلف نشان می دهد در کشور های که کميته برگذاری انتخابات از طرف دولت ساخته شود به مشکل می توان انتظار نتايج انتخابات سالم ، عادلانه و بی طرفانه را داشت. چنانچه در کشور های دارای نظامهای توتاليتر و ديکتاتوری  معمولاً انتخابات به شيوه های غير دموکراتيک و غير عادلانه به راه می افتند که نتايج آن ها  همواره به سود ديکتاتوران و تماميت خواهان تمام شده و فاقد اعتبار ملی و  بين المللی می باشد.

                  شگفت آور است که  حتا کشور های دموکراتيک و دارای تجارب بزرگ انتخاباتی نيز از گزند تقلب در امن  نيستند. چنانچه عامل تقلب در انتخابات رياست جمهوری  آمريکا درسال 2000 ميان بوش و الگور  منجر به بحران سياسی ميان دو حزب رقيب شد.   

در  سالهای اخير  دراکثريت انتخابات در کشور های که تازه دموکراسی را تجربه می کنند، گروه های ناظرين  بين ا لمللی از جمله سازمان امنيت و همکاری اروپا فعالانه اشتراک می نمايند.    در يک دهه اخير يک تعداد از کشور های تازه استقلال رسيده  شوروی سابق  از تاجکستان گرفته تا اوکراين انتخابات رياست جمهوری و پارلمانی برگذار گرديد، موضع گيری نهاد های بين المللی نظارت بر انتخابات در  اين کشور ها نقش خيلی تاثير گذار بر مشروعيت بين المللی انتخابات  بازی نمود. چنانچه  مخالفت اين سازمانها در مورد اتهامات تقلب گسترده و سازمانده شده در انتخابات رياست جمهوری اوکراين در سال 2004 نه تنها قدرت را از حلقوم  برنده انتخابات طرفدار مسکو بيرون کشيد بلکه اين انتخابات  کابوس جنگ سرد ميان مسکو ، واشنگتن و بروکسل ( مرکز اتحاديه اروپا) را نيز به چرخش در آورد. افزون بر آن  حمايت واشنگتن و اتحاديه اروپا از کانديدای طرفدار غرب منجر به انقلاب موسوم به نارنجی درين کشور شد.

  اما در  انتخابات رياست جمهوری  افغانستان در سال  2004 که چرخ سازماندهی تقلبات را آمريکا و ملل متحد خود در دست داشتند، نه کدام انقلاب نارنجی رخ داد و نه مشروعيت انتخابات زير سوال قرار گرفت . برخلاف سازمان موسوم به امنيت و همکاری ارو پا  که خود را فرشته  بی طرف ناظر در انتخابات ها در کشور های جهان سوم معرفی مينمايد ، سر  جوال تقلبات را يکجا با همتايان آمريکايی خود گرفته و انکار از تقلب کاری بدست دولت کرزی تحت الحمايه آمريکا نمود.

 در واقع اين اولين مواردی در تجربه جهانی است که  از ملل متحد گرفته تا آمريکا و اتحاديه اروپا در يک اتحاد نا مقدس  بخاطر تحميل يک شخص بر سرنوشت کشوری ديگری به اين مقياس  دست به تقلبات آشکارا زده و به اعتبار شان نزد جامعه جهانی لطمه  زدند. افزون بر آن انتخابات رياست جمهوری افغانستان بمثابه آئينه جهان نمای «دموکراسی تقلبی » واشنگتن و متحدين آن به حساب می آيد که در يک کشور بحران زده و بی دفاع به نمايش گذاشته شد. بدين تر تيب در تجربه نمايش انتخاباتی افغانستان تقلب از قلمرو حقوقی و اخلاقی فرارفته به توطئه بزرگ سياسی مبدل گرديد. چنانچه انتخابات پارلمانی اخير نيز در راستای همين سناريو برگذار گرديد که  مسلماً نياز به بحث گسترده دارد و در آينده مورد تحليل و ارزيابی قرار خواهد گرفت.

بخش دوم- "فرهنگ تقلب"  پاکستانی و بحران فرهنگی افغانستان 

پاکستان کمتر از ۶۰ سال تاريخ سياسی دارد، ولی به نظر می رسد که اين کشور در تقلب و فريب کاری تجربه ۶۰۰ ساله داشته باشد.

 در حال حاضر اين کشور نه تنها  به مرکز تربيتگاه تروريسم بين المللی شهرت دارد، بلکه به سرزمين هزار و يک نوع تقلب، جعل، نيرنگ و فريب ...  شهرت جهانی  دارد.

در قلمرو سياست و دپلوماسی نيز اين کشور در جهان فريبی ، همه را شگفت زده ساخته است. چنانچه پاکستان يگانه کشوری در روی زمين است که بريتانيا خالق تاريخی خود را که  در شيطان فريبی يـد طولا دارد، در سياست و دپلوماسی بارها فريب داده است و اين در حاليست که ابر قدرت جهانی آمريکا نيز در دام نيرنگ و فريب اين کشور بگونه‌ای  گير افتيده است که ميليونها دلار از آن به بهانه های گوناگون می‌قاپد. و شگفت تر از همه اين کشور با صدور طالبان و همدستان تروريستی شان به افغانستان و کُشتن سربازان آمريکايی در واقع اين کشور را در افغانستان زمين گير نموده است.

هرچند نفوذ پاکستان از قلمرو سياست و امنيت گرفته تا اقتصاد و فرهنگ در افغانستان که با اين کشور طولانی ترين مرز و پيچيده ترين روابط فرهنگی و اجتماعی دارد ، يک بحث گسترده است و  در محدوده مضمون کنونی گنجايش ندارد. ولی آنچه درين بحث مورد دلچسپی اين قلم است تاثير فرهنگ تقلب پاکستانی بر  فرهنگ و اخلاق افغانستان  است که اکنون به يک فاجعه  مبدل گرديده است.

در جهان امروز داد و گرفت فرهنگی ميان کشور ها  نقش خيلی بزرگ را در نزديکی  ملت ها دارد. تبادل فرهنگی ميان افغانستان و پاکستان  نيز از همين زاويه  يک نياز است و می تواند نقش مثبت را در دوستی و نزديکی دو کشور بازی کند. اما تبادل فرهنگی که  در سه دهه اخير در  جو تخاصمات ميان دو کشور صورت گرفت، نه تنها نتوانست در نزديکی  ميان دولتها بلکه ميان مردمان دوکشور نيز کمک کند. برخلاف مداخلا ت و بازی های سياسی  باعث بی اعتمادی های عميق ميان اين دو کشور همسايه شده است. 

نفوذ سياسی پاکستان عملاً از طريق سازمانهای اسلامی در دهه ۷۰ ميلادی در افغانستان آغاز شد ودر جريان جهاد در دهه ۸۰ به سرعت وارد تمام عرصه های زندگی مادی و فرهنگی کشور شد. چنانچه  پاکستان برای نخستين بار نفوذ  سياسی، فکری، فرهنگی و اخلاقی خويش را در صحنه های جنگ، قتل، تجاوز، دزدی، غارت و تاراج آثار باستانی افغانستان توسط  دست پروردگانش در سالهای ۸۰ و ۹۰ به تماشا گذاشت.

 اما اين نفوذ نه تنها در وجود اسلام گرايان افغانستان محدوو نماند بلکه در سه دهه اخير با سرازير شدن ميليونها مهاجر افغانستان در خاک اين کشور تاثير فاجعه بار نيز داشته است. تربيت يک نسل کوکان و جوانان مهاجر افغانستان در شرايط فقر، بيسوادی، توهين، خشونت، نفرت  و عقده در پاکستان بدون شک نمی تواند در رفتار، اخلاق و فرهنگ  جامعه بازتاب نيابد. شايد در ين ميان می توان از بد ترين نمونه تربيت کودکان افغانستان بدست پاکستانیها ازشستشوی مغزی طالبان در مدارس دينی ديوبندی اين کشور ياد نمود. واقعيت اينست که اين دست پروردگان پاکستانی چنان با فرهنگ مروت، مردانگی و ارزشهای اخلاقی سرزمين ما بيگانه ساخته شدند که نه تنها در جنايت و قصاوت پيشگی از جنگيز و هتلر جلو تر رفتند بلکه  در فرهنگ ستيزی، تمدن ستيزی تا سر حد تخريب مجسمه های بی بديل بودا در باميان ريکارد جهانی را قايم نمودند.

  با سقوط طالبان فکر می شد که دست مداخلات پاکستان در افغا نستان کوتاه خواهد شد.  اما  تجارب ۴ سال اخير نشان داد که گراف نفوذ سياسی ، نظامی و تاثيرات روانی، فرهنگی  و اخلاقی پاکستان نه تنها بر اکثريت گروه های قومی، مذهبی و تنظيمی  افغانستان  رو به افزايش بوده است بلکه  حتا برخی روشنفکران و فرهنگيان افغانستان نيز از گزند آن در امن نمانده اند.   چنانچه پاکستان نه تنها در ميان گروه های جهادی و طالبی نفوذ محکم دارد بلکه در ميان نيروهای غير جهادی از چپ ديروزی گرفته تا راستگرايان غربی موسوم به دموکراتها نيز نفوذ گسترده دارد.   نفوذ اين کشور از ميان سازمانهای سياسی، نظامی ، قومی و  زنان، هم فرا تر رفته تا نفوذ در نهاد های فرهنگی، اقتصادی، جامعه مدنی و حقوق بشر افغانستان نيز گسترش می يابد. افزون بر آن اين کشور در انجو سازی و غارت پول کشور های خارجی و موسسات خيريه جهانی از دور "جهاد" تا کنون تجربه زياد دارد، چنانچه در  ۴سال اخير که بازار مافيای انجويی در افغانستان بسيار گرم است، کمتر انجوی را می توان پيدا کرد که عوامل پاکستانی  در آنها نفوذ نداشته باشد.

  افزون بر آن روابط تنگاتنگ پاکستان با آمريکا و بريتانيا نيز دست اين کشور را  در سياست سازی در افغانستان باز گذاشته است.  و اين در حاليست که بسياری رهبران کنونی افغانستان از رئيس جمهور کرزی  گرفته تا مولوی شينواری رئيس قوه قضايه از بسياری وزرای کشور گرفته تا واليان و فرماندهان  کشور در پاکستان تربيت يافته اند و يا در روابط تنگاتگ با اين کشور قرار دارند. 

روی تصادفی نيست که در چند سال اخير در اکثريت تحولات سياسی افغانستان نسبت به هر همسايه ديگر افغانستان، پاکستانی ها دست باز و بالا داشته و توانسته هم از طريق فشار تروريسم طالبانی  وهم توسط عوامل خويش در سطوح مختلف دولت افغانستان نفوذ خويش را دوباره احياء کند. چنانچه اين کشور در سياست سازی های دولت کرزی از  تصويب  قانون اساسی افغانستان گرفته  تا انتخابات رياست جمهوری و از ساختن کابينه گرفته تا تشکيل قوه قضايه ،  دست باز داشته است. هم چنان انتظار می رود که عوامل پاکستان در پارلمان آينده افغانستان در بالاترين ارگان قانون گزاری کشور جايگاه محکمی را  احراز کنند.

بازی های اقتصادی  پاکستان در افغانستان که ريشه تقريباً ۵۰ ساله دارد يک بحث  پيچيده ای ديگر است که  همواره به ضرر افغانستان تمام شده. زيرا  افغانستان بحيث کشور محاط به خشکه همواره وابسته به ترانزيت کالا ها از خاک پاکستان بوده و پاکستان نيز از آن بحيث فشار های سياسی و امتيازی  استفاده کرده است . اما حالا سرازير شدن  کالا های های بی کيفيت پاکستانی در بازار های افغانستان يگانه بازار پر درآمد برای اين کشور مبدل شده  است.  افزون بر آن قاچاق کالا ها در دو طرف قبايل مرز همواره ضربات شديد را بر اقتصاد افغانستان وارد نموده است. در تازه ترين موارد می توان از دزدی عجيب و غريب  ميليونها سکه های پولی افغانستان  در هنگام ترانزيت کانتينر ها از خاک اين کشور ياد کرد.

واقعيت اينست که  جامعه افغانستان مانند هر جامعه ديگر هيچگاه يک جامعه کاملاً سالم ، آرمانی و بدون عيب نبوده است، اين کشور همواره از استبداد، بی عدالتی ها، فقر، مرض ، فساد ، غارت، خيانت و جنايت رنج برده است.  اما اين کشور در سه دهه اخير در جريان جنگ های قدرت طلبی و مداخلات خارجی با بحران فرهنگی، اخلاقی ، عقيدتی، فکری، بی اعتمادی ، خود بيگانگی گرفتار گرديد.  چنانچه امروز  ما شاهد کم رنگ شدن بسياری ارزشها ی پسنديده اخلاقی و اجتماعی نظير صداقت ، صميمت و دوستی  و وفاداری، شرم و حيا، همنوع دوستی و مهمانوازی، جوانمردی و فداکاری وغيره که يکی از ويژگی های فرهنگی و صفات  برجسته جامعه افغانستانی است مواجه هستيم و اين در حاليست که دروغ، فريب، نيرنگ، چال بازی، حقه بازی، کلا هبرداری، دزدی، غارت ، قتل، جنايت، خيانت، رشوه، اختلاس به قوت بی سابقه وارد همه عرصه های زندگی جامعه افغانستان شده است. افزون بر آن مردم افغانستان که در بيگانه ستيزی و آزادگی شهرت جهانی دارند، به يکبارگی به فرهنگ  بيگانه پرستی  بماثه منبع قدرت و مشروعيت در ميان برخی گروه ها رو برو شده اند که هرگز سابقه نداشته است.

 با اين همه،  يورش های  فرهنگ های برتر  در عصر جهانی شدن که فکر می شود جهان در نتيجه انکشافات سريع تکنالوژی معاصر به يک دهکده تبديل شده، اجتناب ناپزير است. هم چنان  نفوذ فرهنگ  سالم  بيگانه و از جمله فرهنگ سالم جهان غرب نه تنها قابل نگرانی نيست بلکه در بسياری موارد برای مودرنايز شن(تجدد) فرهنگ سنتی افغانستان نيز نياز است. به همين ترتيب نفوذ بخش فرهنگ سالم پاکستان نيز مايه نگرانی نيست. اما منبع نگرانی  صادرات فرهنگ تقلب، چال و فريب پاکستانی است که همين اکنون در پريشانی و آشفتگی فرهنگی جامعه افغانستان سخت  نقش کشنده رابازی می کند.    چنانچه هيچ گوشه ای از جامعه افغانستان نيست که فرهنگ صادراتی تقلب پاکستان در آن نفوذ نداشته باشد. هر چند تاثير اين فرهنگ در مناطق جنوب شرقی کشور نسبت به هر جای ديگر افغانستان بيشتر به نظر می رسد، اما باوجود آن  دهات و شهرهای افغانستان در سراسر اين کشور از شر آن در امن نمانده اند.

 شگفت آور است که صادرات فرهنگ تقلب پاکستانی نه تنها اقتصاد، فرهنگ، اخلاق و روابط اجتماعی، زبانی و قومی افغانستان را متاثر ساخته است بلکه بزرگان قدرت را در حاکميت افغانستان نيز مسموم نموده است. اما شگفت آور تر از همه حاميان غربی حاکميت کنونی افغانستان نيز از گزند آن درامن نمانده اند که بدون شک در بحث آينده به آن خواهيم پرداخت.

در حال حاضر پاکستان از صدور تروريسم طالبانی  در شهر ها و ولايات جنوبی افغانستان گرفته تا صدور افکار زن ستيزی، فرهنگ ستيزی و قانون ستيزی نه تنها ثبات و امنيت را برهم می زند بلکه مانع انکشاف و ترقی در افغانستان نيز می شود. چنانچه  تفکر و فرهنگ طالبانيسم در اعماق فرهنگ و تفکر بخشی مردم ما هم  مرز با اين کشور روز تا روز قوت بيشتر می گيرد. اين در حاليست که از نفوذ تفکر و فرهنگ طالبانيسم نه تنها برخی فرهنگيان و روشنفکران ما در امن نمانده اند، بلکه بسياری سياست مداران ما در حاکميت دولتی از رئيس جمهور گرفته تا  رئيس قوه قضايه در زير سايه آن بقای خود را می بينند. 

اما متاع  پاکستانی صرف در  صدور تفکر طالبانيسم خلاصه نمی شود، اين کشور از صدور دارو های تقلبی و اسعار داخلی و خارجی جعلی گرفته تا کالا ها و اموال بی کيفيت قاچاقی بازار های افغانستان را به بحران مواجه ساخته است. اين در حاليست که اين کشور از صادرات ، کست ها ،سيدی ها و دی ويدی های تقلبی آواز خوانان معروف کشور ما گرفته تا دست برد به فلم های عروسی و البم های خصوصی  خانواده های شريف هموطنان ما  نيز دريغ نه نموده است. مردم ما سال ها است که به  حق به هر آنچه تقلبی و به اصطلاح نمبر بدل است متاع پاکستانی می‌گويند.

امروز فحشا يکی از بد ترين پديده های رايج در افغانستان است که نه تنها ريشه درفقر، ارزش باختگی های اخلاقی و ليبراليسم لجام گيسخته دارد، بلکه متاثر از صادرات فرهنگ روسپی گری کشور پاکستان نيز است که همواره مشتريان زيادی نظير شخ های عربی در انکشاف  آن نقش داشته اند.

کودک ربايی يکی از مصيبت های رايج ديگر در جامعه افغانستان است و مافيای های  کودک ربايی که مرکز آن در پاکستان است ، تا حال ده ها خانواده افغانستان را به ماتم نشانده اند. اين در حاليست که بازار خريد و فروش بردگان، کنيزان افغانستانی بدست پاکستانی ها و شيخ های عرب از زمان "جهاد" تا  هنوز گرم است.

 موتر های جلو دست راست اين کشور در هرج و مرج ترافيک افغانستان به يک مشکل بزرگ اجتماعی تبديل شده است. معاملات و تجارت با کلدار پاکستانی در مناطق سرحدی افغانستان با اين کشور از مدتهاست که جای پول افغانی راگرفته است.

 آثار تاريخی افغانستان از مدتهاست که زينت بخش بازار قاچاق پشاور است. چنانچه  از گرانبهاترين افتخارات فرهنگی غارت شده ما گرفته تا خاکستر بت های ويران شده باميان توسط طالبان درين بازار بفروش رسيدند . شور بختانه که استخوانهای قبر های اجداد ما نيز از فروش درين بازار در امن نماندند.

افزون برآن بازاز های اين کشور از فروش چوب  چهار تراش و سنگ های قيمتی گرفته تا فروش ريشه های گياهان،، پرند گان وحيوانات  نادر افغانستان  از مدت ها بی نياز است. اين در حاليست که از سيم های برق گرفته تا آهن پاره های تانک و توپ و از ماشيندار و بم گرفته تا پيچيده ترين راکت انداز و ستنگر می توان  بازار های پاکستان سراغ نمود.

در حال حاضر افغانستان به سر زمين مواد مخدر در جهان شهرت يافته است در حاليکه بيش از بيست سال می شود که توليد مواد مخدر نه تنها بحيث ابزار بر عليه نيروهای شوروی سابق در افغانستان توسط CIA  و  ISI در افغانستان رواج يافت بلکه بحيث منبع در آمد سرشار برای آنها مبدل گرديد. درين مدت همواره انحصار مواد مخدر افغانستان در دست مافيای پاکستانی  قرار داشته و امروز در واقع افغانستان به مستعمره  مواد مخدر برای آنها مبدل شده است. اين در حاليست که معتادان مواد مخدر در کشور های منطقه بخصوص در افغانستان  سالانه هزاران نفر معلول، معيوب و قربانی برجا می گذارد.

بدين ترتيب نگرانی های افغانستان از بازی های سياسی پاکستان گرفته تا صادرات فرهنگ تقلب اين کشور يک تهمت  نيست بلکه يک واقعيت انکار ناپزير است. اين در حاليست که پاکستانيها نيز نگرانی های خويش را پنهان نه نموده و همواره حضور پناهندگان افغانستان را در کشور شان مايه انحطاط فرهنگی برای خويش خوانده اند. 

   واقعيت اينست که افغانستان  از لحاظ  تاريخی  يکی از کانون های تمدنی و فرهنگی  قديم در آسياست  ولی  بنا به عوامل متعدد، امروز  يکی از کشور های محافظه کار  و سنتی  در منطقه است.   بدون شک سرازير شدن ميليونها مهاجرين افغانستانی که حامل اين فرهنگ از يک جامعه سنتی به جامعه سنتی مشابه اند، نمی تواند بر فرهنگ های بومی بی تاثير باقی بماند. چنانچه از رايج ساختن قالين و صنعت قالين بافی افغانی گرفته تا موسيقی، هنر ، ورزش، غذا، لباس  اخلاق، سنت و عنعنات  در مدت کمتر از دو دهه  جای پای محکم در پاکستان بخصوص در شهر پشاور پيدا کرد. افزون بر آن گسترش زبان فارسی در شهر ها و محلات دور دست اين کشور خاطرات تاريخ عظمت زبان فارسی در نيم قاره هند را  تا تسلط انگليسها در آنجا در سده نزدهم ،زنده کرد. اين در حاليست که زبان فارسی از لحظ تاريخی مادر زبان اردو  بحيث زبان بين القومی پاکستان بشمار می رود.  بناً گسترش زبان فارسی در جامعه پاکستان با توجه به قرابت تاريخی اين دو زبان  يک امر طبيعی است.

 بدين ترتيب حضور  مهاجرين افغانستان در پاکستان نه تنها باعث بحران فرهنگی درين کشور نشد بلکه در آميزش و تنوع فرهنگی کشور ميزبان نقش سازنده بازی نمود.  اين درحاليست که انحطاط فرهنگی پاکستان از درون فرهنگ تقلب خود اين کشور بر خاسته تمام منطقه بخصوص افغانستان بهای آنرا پرداخت.

ازينرو بر خلاف تصور پاکستانيها، حضور مهاجرين افغانستان در خاک اين کشور فرصت های طلايی بهره برداری سياسی، اقتصادی و فرهنگی را برای آنان بگونه ای مساعد ساخت که افغانستان نه تنها در آتش بی اتفاقيهای ميان افغانی سوختانده شد بلکه به بی سابقه ترين بحران و آشفتگی فرهنگی نيز گرفتار شد .

*******

هارون اميرزاده

لندن اول نومبر 2005

 


بالا
 
بازگشت