من ، لیمه ولی در هفدهم نوامبر سال 1994 در مزار شریف متولد گردیده ام . تا چهار سالگی در افغانستان بودم و از سال 2000 میلادی با خانواده خود در هالند مصروف زندگی کردن هستم .
از 2003 به اینطرف شعر نوشته میکنم و شعر هایم در مجله " نها ل " همیشه چاپ شده است .به زبانهای پشتو ، فارسی ، اردو ، هالندی گپ زده می توانم و کمی انگلسی هم میفهمم . تا هنوز حدود ده تا کتاب شعر و بیش از بیست کتاب داستانک ها را خوانده ام وهمیشه در کنار درسهای مکتب که صنف شش میباشم، شعر هم میخوانم .
تا به حال دوبار در شبهای شعر افغانی شعر خوانده ام .
در حیوانات طوطی و خرگوش را دوست دارم و در دنیای رنگ شیرچایی،سرخ و آبی را خوش دارم . موسقی افغانی و هندی را خوش دارم . در غذا بولانی و منتو و آش برای من مزه دار است .
بعد از مرگ زندگی آغاز می گردد
مردم می توانند آنجا پرواز کنند
آنجا نمی توانند که بمیرند
مگر کم از کم چیزی انجام داده باشند
* * *
پرنده های کوچک در قفس ِشب میخواندند
آزادی و پرواز را در خود
اگر گلو خورد است مگرآرزوهاست کلان
آنها پروازمکنند با تلاش بسوی خوشبختی
* * *
آنها که در جستجوی گل اند
معنای آنرا در کتاب نمی یابند
نمی توانند گل سیاه را بخوانند
چون از کنج عجایب، خوانده نمیشود
* * *
اگر شاعری بیرون از قفس برود
کسی همیشه در درون قفس میماند
با دیوانگی دانه ، آهن و چوب
قد ِ تلاش ، اندازه می شود
* * *
بقه بسوی قاضی خنده می کند
چون قلم اش نوشتن را نمی داند
نواسۀ دولفین ِ متفکر
در زیر آب میگفت لیمه است شاعر
Na de dood begint het leven
Mensen kunnen daar dan zweven
Ze kunnen daar niet dood
Maar tenminste iets beleven
* * *
De kleinste vogels in nachtkoien zongen
Ze vrijheid en opstijgen in longen
Als keel is klein maar hun wens is groot
ze vleigen met hun zocht naar zwingen
* * *
Ze zijn naar die bloem op zoek
ze vonden geen betekenis in die boek
ze konden geen zwarte bloem lezen
omdat ze lazen van een rare hoek
* * *
Als een dichter uit een kooi gaat
is er altijd iemand die binnen staat
met de domheid van zaad, ijzer of huot
de lengte van de vlucht word op maat
* * *
De kikker lachte naar de rechter
Het schrijven van uw pen is geen echter
De kleindochter van de denker dolfijn
Zij onder het water LAIMA is dichter
* * *
Laima wali
به کودکان سونامی
دیروز که گلها در باغ می خندیدند
طوطی گک به من گفت
طوطی گک به من گفت
یک تخم جدید
در آسمان
عکاسی شد
تلویزیون
به من گفت
در سونامی
عکاسها
به عکس تبدیل شدند
* * *
دو صد هزار درخت
دوصد هزار گل
دو صد هزار طفل
کمتر از
مردگانی که در شکمهای حیوانات دریایی گریختند
در آبهای وحشی
خود را دفن کردند
* * *
تلویزیونک دیشب
به من آهنگ کوتاهی خواند :
555
نمره آخرین نفس
من ،
دادم یک ایرو
و
ریختم
دوصد قطره اشک
در 555
* * *
یک طوطی گک سفید
در یک قفس سُرخ
که شعر آخری مرا میشناخت
ازش پرسیدم :
555 چه معنا ؟
طوطی گک
هر سه دانه را خورد
5 دقیقه بعد
مُرد
مُرد
مُرد !
لیمه
ولی
gisteren, toen de bloemen in de tuin lachten
zie het parkietje tegen mij
zie het parkietje tegen mij
een nieuw ei
in de hemel is
gefotografeert
* * *
de televiesie zei
tegen mij
in de tsunami
zijn de fotografen
veranderd in foto’s
* * *
200.000 bloemen
200.000 bomen
200.000 kinderen
Te wieinig dan ,
Doden weglopen in buiken van wezens
In het wilde water
Begroeven ze zich
* * *
De televiesie zong kort voor mij
Gisteravond :
555
Nummer van het aller laatste adems
Ik
Gaf een eoro
En
200 tranen
Richtten 555 op
* * *
Een wit parkietje
In een rode kooi
Hij kende mijn laatste gedicht
Ik vroeg hem
wat 555 betekende
Het parkietje at
3 stukken 5 kruimels
Na 5 minuten
was hij
Dood
Dood
Dood ! !
* * *
Laima wali
سنگ و آهن
س ن گ و آ ه ن
یک اشک
برای مُردن گل
دو اشک
برای قتل خرگوش
ده اشک
برای هر جنگ
یک اشک
برای غم فلسطین
دو اشک
برای درد عراق
ده اشک
برای زخمهای افغانستان
یک اشک
برای پرند ه گک در قفس
دو اشک
برای شکستن چراغ
ده اشک
برای دیوانگی آهن و سنگ !
یک اشک
برای بهار بدون خندۀ گل بنفش
هشدار !
و اشک هایی
برای ماهی گک های داخل شیشه .
لیمه ولی
Ijzer en Steen
I J Z E R EN S T E E N
Een traan
Voor de dood van een bloem
Twee tranen
Voor de moord van een konijn
Tien tranen
Voor elke orlog
Een traan
Voor de truer in palestenje
Twee tranen
Voor de pijn in iraq
Tien tranen
Voor de wonden in afganistan
Een traan
Voor vogeltje in een kooi
Twee tranen
Voor het breken van een lamp
Tien tranen
Voor de domheid van ijzer en steen
Een traan
Voor de lente zonder lach van violetten
Let op !
En tranen
Voor visjes in aquariums ! .
Laima wali
October 2004
شیر خواره ها
آدمک های برفی در کابل
از هوس شیر
به فوتوی شیر تبدیل می شوند
یک سونامی
از خنکِ سرخ
از روشنی سفید آفتاب
سیاه می شوند
هزار طفل
مثل هزار شیر یخ
از نامهربانی آفتاب
یخ زده می شوند
من این را
زندگی گرم نمیگویم ، مگر در آسمان گم شدن
نبود شیر بسیار سیاه است
رنگ زندگی سفید است
مگر
این زندگی خوش نیست
اگر بمیری
زندگی
شروع می شود در خاطرات
میمون لوده با پول
برای اطفال کابل
گورک های مقبول برفی میسازند !!!
مگر کودکان میخواهند از غم بمیرند
و در جای آرام بخوابند
بدون شیر و سامان بازی
به آدمک های برفی تبدیل شوند .
|
لیمه
Laima
Melk drinkende
Sneuwpoppen in kabul
Van het denken aan melk
Veranderen ze in een foto van melk
Een tsoenamie
Van rode kou
Een witte zonne straal
Wordt zwart
1000 kinderen zijn
Net als 1000 ijsjes
Ze vriezen in
Van Het niet aardig zijn van de zon
Dat noem ik geen
Warme leven، maar verdwalen
in de hemel
geen Melk is zo zwart
de kleur van het leven is wit
maar
dit leven is geen pret
Als je dood
Bent begint
Het leven in ervaring
Met geld maakt een domme aap voor
Kinderen in kabul
Een schitterend sneeuwengravvetje!!!
Maar,kinderen willen dood van verdriet
En rustig slapen
In plaats ervan in de grond
Te leven zonder melk en speelgoed
Veranderen in sneeuwpoppen
Laima wali