بزرگداشت و احترام از سومين سال رحلت جانسوز پروفيسور اکادميسين داکتر عبدالاحمد جاويد

 

دوکتور احمدوفا معصومی

 

صبر بسيار ببـــــايد پدر پير فلک را

تا دگر مادر گيتی چو تو فرزند بزايد

 

درود بی پايان بروان پاک ابر مرد متين ، دلير و برحقيکه از خود و بيگانه در نبودش گريستند و نداشتنش را ضايعه و حيف جبران ناپذيری برای همتباران ، همفرهنگيان ، هم ميهنان و جهانيانيکه آروزمند دانستن و ديدن چهرهً واقعی اين خاک مقدس و کهن را در فراز و نشيب تاريخ پربار ما داشتند به حساب آوردند. آنانيکه آرزو داشتند ريشه مردمان اصيل و بومی اين مرز و بوم را با نامهای تاريخی ، هويت و عظمت تاريخی و پارين آن بدانند و اين خطه مرد آفرين و فرهنگ آفرين شفاف را واقعی و آنطوريکه ديگر مردامان دنيا با شواهد به حقيقت آن بارور دارند فارغ از اتهامات و جعل کاريهای غرض آلود سياسی و حسادتهای فرهنگی تاريخی و مبرا از پرده پوشيها و پنهان کاريها تبعيض سياه که تا حد توان خود در کم زنيهای افتخارات فرهنگی اين مردم در اندی زياد تر از هشتاد سال اخير دست يازيده و تاحد توان و تلاش ماهيت دزديده بودند ببينند و بشناسند. استاد جاويد عزيز پدر بزرگوار قوم قهرمان تاجيک در مسير اهداف والاييکه در رسالت به سرمنزل مقصود دررسانيدن آرمانهای عالی انسانی ، ملی و ميهنی داشتند  و دينی که خود را در روشنگری و برآوردن آن در برابر تاريخ کهن و مردمش با قبول زحمت و تحمل رنجهای فراوان از يکطرف و با اشتياق خستگی ناپذير شباروزی بيش از پنجاه سال حيات گرامی خود را مديون مردم خود ميدانستند ، باوجود کسالتيکه عايد سلامتی جناب ايشان شده بود خود را هنوز هم در ادامه تحقيقاتش مکلف می پنداشتند. استاد جاويد انسان خبير و محبوب قلبها ، مرد استوار و شکست ناپذير ، انسنان با ديانت و تقوی بودند ، شخصيتيکه تمام اقوام کشور را دوست ميداشت ، کسيکه عاشق فرهنگ گرانبار ششهزارساله خود بود ، مرديکه علاوه از زبان مادری اش به ديگر السنه های وطن از جمله پشتو محبت می ورزيد ، از هفتخوان دسايس و مشکلات عمدی و پيش پا انداخته از سوی دژخيمان حسود سرگردنه های رهزنی مليت گرايی و عقبگرايی شب پرستان مانع پيشرفت و مزدوران تفرقه انداز و عمال بيگانه ، بی پروا ، دلير و عاشقانه به راهش رفت از کوره راههای پر پيچ و خم تاريخ گذشت و تا به حقيقت مستند و فروزان تاريخش در قرون نرسيد هيچ خبری و هيچ نبشته ايرا بدون اثبات و دلايل قبول نکرد ، سره را از ناسره و حقيقت را از جعل با براهين و شواهد ثابت نمود. کوههای از شک و ترديد آميخته با حقيقت را که اگر ديگران در طی قرنها می پيمودند او با از دست دادن فداکارانه رشته عمر عزيز در اندی بيشتر از پنجاه سال همه ابهامات و اتهامات عمدا وارد شده راز سر آفتاب حقايق ميهن کهن و مردمان اصيلش برداشت و به اينصورت به چشمه های راستين نورحقيقت وواقعيت رسيد که ديگر برای کسی مجال تحريف ، تغيير و چون و چرايی در آن باقی نگذاشت. حضرت بيدل فی المثل باری بجا گفته بود که :

صد هزار پوست از جمع بهايم در کشند                تا کند يک پوست را گردون درفش کاويان

شايد برما فرهنگيانش صد ها و هزاران سال بيهوده ، بيحاصل و خدا نخواسته حتی بی احساس و همت ، بدون اندکترين عشق به افتخارات اجداد آزاده ما ، تاريخ و فرهنگ ما بگذرد تا اگر از يکی اميد قبول اينگونه زحمات و آنهم با عشق و همتی چون استاد جاويد برده شود که بپا خيزد و مسئولانه بتواند و بخواهد بر مسند ايشان تکيه بزند. ولی اگر خواسته باشيم که روح بلند و عشق بليغش را احترام بگذاريم و راهش را در تکميل بسياری از کارهائيکه هنوزهم و خيلی هم به توصيه خود استاد پيشرو داريم ادامه بدهيم ، بايد کمر عشق و شجاعت رستمانه و همت فرهاد گونه ببنديم و تا واپسين روز حيات برغم دشمنان مردم و فرهنگ مان دنباله کار های ناشده و باقيمانده را بگيريم ، آنرا وظيفه ايمانی شمرده و به پايه اکمال برسانيم. روز را اشب نشناسيم ، به همکاری همديگر و با دست اندر دست همديگر به عنوان کشتی نشينان يک دريای قوم مشترک و فرهنگ مشترک چون جان عزيز خود اين رسالت عظيم وتاريخی خود را به هر شکل و گونه ای که معقول و مقبول ميدانيم متحدا دور از خود خواهی ها ی کمرشکن و فرهنگ شکنی که به تاسف دامنگيرقسمتی از روشنفکران ما شده به آخر برسانيم. به اينصورت خاطره های شادروان اکادميسين استاد نامی و گرامی دانشگاه کابل احمد جاويد را عزيز و ارجمند داشته و در برابر استواری شخصيت ، لياقت ، فتوت ، زحمات خستگی ناپذيرش ، در برابر احساس والای عشق به وطن و فرهنگش سرتعظيم و تکريم فرود می آوريم و تهنيت می گوييم ، آنوقت با ايشان در ادامه کار و راهش ميثاق وفا خواهيم داشت و روح جاويدانش را خوشنود خواهيم نمود.

بالاخره پس از تحمل زحماتت فراوان با هزاران افسوس و حسرت که استاد شام چهارشنبه مطابق به سی و يکم جولای سال 2002 ترسايی برا بر با نهم اسد 1381 خورشيدی جهان فانی را بسوی دار باقی پدرود گفتند و با نبود خود قلب مليونها انسان همتبار و غيرهمتبار خود را ، هزاران اديب ، پژوهشگر ، نويسنده و شاعران زبان فارسی دری را در سراسر جهان داغدار و متالم نمودند و همه به يک آواز و دعا تصديق داشتند که مرحومی يکی از پژوهشگران بی بديل ، و نمونه ترين و يکی از پرثمرترين مردان در زمره امثال و در حلقه پهناور اقران ودانشمندان  زمان و حوزه خود بودند.

شخصيتيکه بيش از پنجاه سالی از عمر گرامی و هديه داده شده از جانب خدايش را وقف عاشقانه تفحص و تحقيق در هنوزهم هرچه بيشتر روشن کردن فرهنگ گرامی مان نمود و چراغ روشنی بدست رهروان تاريک بين رهروهای غبارآلود تاريخ از آغازين روزگار شش هزار ساله فرهنگ مردمان ما و هويت مشترک مان داد تا در پرتو خود شناسی ، وطن شناسی و فرهنگ شناسی خود ديگر فريب جعل کاران فريبگر و هويت ستيزان شب پرست ، قطاع الطريق و قطاع التاريخ را نخورند و باری به خود بيايند و برادر و هم مثل خود را روشنانه و آگاهانه به خود آرند و بر شکوه پر افتخار تاريخ خود اتکا کنند و اگر بنابرعللی به گفته مولانا از اصل خود دور شده باشند راههای نزديک و هرچه زود تر پيوستن ووصل خود را جستجو کنند ، همديگر را دريابند و دست از آن بردارند. قبول اينهمه زحمات عاشقانه به فرهنگ ووطن کار بيحد و حصر طاقت فرسا و مشکل است که فقط با عصای عشق و همت و احساس غرور برحق و آفتابی ، ملی  وتاريخی ايکه داريم متحدا آنرا پيمودن ممکن است نه طور ديگر. اگر قهرمانی در مبارزه برای نجات وطن و فرهنگش از سنگر گرم تبادلهً آتش دفاع ميکند و جام شهادت مينوشد و نام پرافتخارش جاويدان ميماند ، استاد بيش از پنجاه سال از سنگر طاقت فرسای قلم و تحقيق فرهنگ و هويت مان به مبارزه نستوه و مقدسش ادامه داد و از آن شجيعانه دفاع کرد و بالاخره جام شهادت پر افتخار دفاع از حق و حقيقت را در راه وطن ، مردم و خدايش کمايی نمود چنانچه به نقل از خامه استاد در کتاب اوستا از بيهقی  مثال ميزنند که باری او گفته بود : « مرد آنگاه آگاه شود که نبشتن گيرد و بداند که پهنای کار چيست» . استاد بازهم از بيهقی مثالی می آورند که او باری گفته بود : « اخبار گذشته را دو قسم گويند : يا از کسی ببايد شنيد و يا از کتابی خواند.»

درگذشت استاد اکادميسين پروفيسيور جاويد حيف نامه و دردنامه محدود در وطن مان و حوزه دانشگاهی ما نبود بل ، برای تمام تاجيکان و فارسی زبانان منطقه ، ازبکستان تا حدود کاشغر و چين ، مخصوصا دانشگاه تهران و ايرانيان فريهخته تا هند و آسيای ميانه و تا همه پهناييکه مردم از دانش بلند و تعليمات والايش فيض ديده بودند فاجعه ًغم انگيز و تکاندهنده ی بود که همه انگشت تاسف به دندان گزيدند و گريستند. و بنابر قول و قرار بر حق نيلاب رحيمی مهتمم چاپ دوم کتاب بی مانند « اوستا » اثر مرحوم پروفيسور احمد جاويد ميگويد : «  ايشان ثبات و مردانگی خود را در برابر هجوم دژخيمان سوگند خورده حقگويی و حق جويی پديدار کردند و از همين سنگر نيم قرن رستمانه از فرهنگ و ارزشهای فرهنگی خراسان بزرگ چنان مستند و مدلل دفاع نمودند که برای خورده گيران و نقادان فرومايه و کم پای مجال روياروی در برابر آن بزرگمرد را از ميان برد.»

استاد مرحوم در افغانستان و بيرون از آن در موسسات آتی ايفای وظيفه نموده اند :

در سال 1952 به رياست راديو کابل انتخاب شد

در سال 1962 به عضويت هيئات بررسی کتب درسی وزارت معارف درآمد

 در سال 1964 به عنوان پروفيسور به دانشگاه تاشکند رفت

 در سال 1989 به رياست دانشگاه کابل برگزيده شد.

استادافزون بر زبان مادری فارسی دری ، به زبانهای پشتو ، انگليسی ، عربی ، فرانسوی و تا حدودی روسی آشنا بودند.

قبل از مهاجرت از وطن استاد عضويت سازمان های آتی را داشتند :

1 ـ عضو افتخاری انجمن نويسندگان

2 ـ عضو شورای وزيران برای تحصيلات عالی

3 ـ عضو انجمن دوستی افغانستان و سازمان ملل متحد

4 ـ عضو انجمن دوستی افغانستان فلسطين

5 ـ عضو لويه جرگه افغانستان ( 1986 )

ـ استاد از زبان انگليسی و پشتو ترجمه های زيادی دارند.

ـ ازاستاد دهها کتاب به فارسی و انگليسی و صدها مقاله به زبانهای فارسی به چاپ رسيده است.

ـ استاد در کنفرانس های بين المللی  و سيمينارها ، يکی از چهره های شناخته شده و قابل احترام بودند.

ـ  استاد بين سال های 1989 تا 1999  ميلادی بيش از 80 سخنرانی در خارج ازوطن داشتند.

 

 در سالهای هجرت از استاد دو رساله و يک کتاب به چاپ رسيده است و اينها عبارت اند از :

1 ـ رايحه صلح در فرهنگ ما

2 ـ مدارا و مروت در فرهنگ فارسی

3 ـ نوروز خوش آيين

4 ـ جلد اول اوستا به همت بزرگ مرد گرامی آقای پروفيسور رسول رهين و کمک مادی همتبار با درد ووطندوست « غياثا » به زيور چاپ رسيد.

بعد از وفات استاد فقيد جايزه ی به پاس خدمات بی شايبه و بی بديل استاد از طرف رئيس آنوقت دولت ايران آقای خاطمی به خانواده و پسر مرحومی آقای اخشيد جاويد سپرده شد.

زمانيکه استاد در اوج نو آوری و تحقيقات علمی و شگوفايی های فرهنگی و ادبيات فارسی دری بودند ، ستايشگران شب ، جهالت و تاريکی مانع سرعت کارهايش در راه نيل به اهداف والايش در مسير تحقيقاتش گرديدند ، و ايشانرا چند بار بی سبب محکوم و متهم نمودند.

 

در فراق استاد جاويد:

 

قهرمان جاويد

 

سزد گرديده سازيم درفراقت ارغـــــــوان جاويد          بيافشانيم جای اشک خون از ديدگان جــــــاويد

رسانيد گر ابوالقاسم ، کاخ نظم تا فــــــــــردوس          تو بردی صيت هويت تا فراز آسمان جـــــاويد

غواصان گر زقعر بحرها ، گــــوهر برون آرند           بيرون از قرن ها آوردی الماس نشان جـــاويد

کجا پنهان تواند مهر تابان کس ، به سـر انگشت          زدودی ابرها از چهر شمس آريان جـــــــــاويد

ببردی ره به هر کوی وبر ، ايران اجــــــــدادت          زادوار و قرون آوردی تاج تاجيکان جــــــاويد

به همت رستم عهد خود و در عشق چون فرهاد          از آن کردت خدا جاويد نام ای پهلوان جـــــاويد

نمودی وقف تحقيق بيش از پنـــــــجاه سال عمر         دفاع کردی زفرهنگ وزبان جاويدان جــــاويد

به درد و زحمتت دانيم افزود بدســــــــگال اما           چه پروا کوه را از شدت باد خزان جـــــــــاويد

يکی بهر مصاف حق رود با خنـــجر و خفـتان            پناهگاه قلم شد مر ترا تير و کمان جـــــــــاويد

زغلغل های بی حاصل نيابم گـوهر مقصـــــود           نفس سوزيد اگر خواهيد شدن نوشيروان جاويد

به پاس خدمتت دست دعا داريـــــم روز وشب           همه مديونت از امروز تا آخر زمان جـــــــاويد

وفا داری به امر حق ( وفا ) آموز از استــــاد

مه آزما راه ديگر جز ره آزادگـــــــــان جاويد

 

احدوفا معصومی

 


بالا
 
بازگشت