پرتونادری
امیربزرگ!
پيشوای من د يريست
نام نامی خود را
بر سکه های مفرغ آزادی ضرب زده است
هرچند« جيلک» سبزغيرت افغانيش
تنگ تر از آن است
که شانه های سياه«مشرف» را بپوشاند
*
پيشوای من
هر روز
هر روز
باامير بزرگ !
درآن سوی سال های غربت آزادی
تجديد بيعت می کند
و اما ؛ شايد
خط ديورند را
به رسميت نمی شناسد
پيشوای من در گهواره ء نظام رياستی يو نيکال
و نام ديگرش وحدت ملی ست
و می داند که واژه ء « همايش »
انفلونزاييست
که با بال مرغان بيگانه پرواز می کند
و می داند که واژه های
" شهر وند "
" دانشگاه "
توطئه ء تفنگ سالار بزرگ
پرتو نادری ست
پيشوای من شايد نمی داند
که من وحدت ملی را دوست دارم
و از نظام رياستی بيعت می کنم
و از زبان سرخ ناصرخسرو
همبرگری ميسازم
با رنگ و بويي امريکايي
تا دستان پاستوريزه ء او
درکاسه ء چوبين بدخشانی ها دراز نشود
حوت 1382
شهر کابل
پرتونادری