براي بزرگمرد مقاومت, اكبر گنجي
داكتر عارف پژمان
در انتظار سپيده
اوين براي تو كوچك
جهان براي تو تنگ
تويي كه زمزمه كردي نبوت نو را
من از معابر دلگير غزنه مي آيم
زخيشخانه مسعوديان نشاني نيست
ولي جنازه آن آفتاب را ديدم
كه روي شانه مردم بود
همه بلاد خراسان
همه قبايل عشق
جدا , جدا , هريك
جنازه حسنك را براي خود مي خواست
هزار مقبره ديدم
هزار نعش كبود
آنهمه براي كه بود
براي نام شهيد؟
وزير غزنويان بعد ازين وزير نبود
شاه دل ها بود
شگفت باديه اي
***
گمان برم كه دگر بار قصه عشق است
من از غبار فراگير واژه دلتنگم
مرا به بركه مبر
مرا به چشمه نياز است , يار شرقي من
كنون كه ساحل چشمت نشسته در توفان
چه شهر ها كه تماشا گه سپيده تست