کاشت نخستین هسته انگور
انچه که تاریخ وفرهنگ جامعه بشری ما در ادوار مختلف زمانی برای پوینده فرهنگ - رهیابی میکند .همانا سلک گذشتگان انست در زمینه چگونه زیستن انان. پس اشنائی با چنین راه وروش زندگی وبرداشت همه جانبه از روال ان- نخست درسیمای تاریخ باید نگریست .اما ازینکه تاریخ درزمینه شناخت جامعه بشری هنوزقدامت باستانی زیاد ندارد . میبایست که از تاریخ نوشتار بشری هم پیشتر رفت وبه قامت بلند افراشته فرهنگ جامعه بشری که پیشگام است نسبت به تاریخ چشم بینا را گشود. بدیهیست که فرهنگ -.انگاهيکه ویسله ای برای ثبت خود نداشت ، روال زمانی خویش را تنها از زبانی بزبانی ویاهم از نسل بنسل نقال گونه می پیمود.درین جاست که ماهیت اصلی روایات بومی هر سرزمین دررابطه به فرهنگ گذشته نیاکان شان مشخص شده وملزوم ارج گذاشتن بان است.
با چنین سخن ای بجاست که درین فرارسید بهاروفصل رشتگر رسته گل وسبزینه ساز به پیشنه کاشتن نهال در پهن دشت سبزفرهنگ گذشته نیاکان خویش گامی بگذاریم وتماشاگر عملکرد نسل دیرین خویش درین زمینه باشیم.
باری
ازنهال میگویم واز کاشت ان . نهالیکه هم شهد است وهم ترش - هم سبز است وهم سرور اور نهالیکه چه بسا شاعران انرا مایه حیات دانسته اند. وان عبارت از دانه انگور است. واین دل انگور چه شرین قصه دارد در روایات بومی ما دران زمانه که جای مورخ صفحه نبشت را منقل سفینه ساز گویا- گرفته و تنها مبشروقایع روز بصفحه دل ها بودوبس.
انگور میوه ایست که خصوصیات ان بر همگان هویداست ، وانچه که عیان است ، چه حاجت ببیان است. لذا برین مثل اتکاء نموده وگفتمان رابه اصل پیدایش ان در سرزمین باستان هرات که امروز نوعیت ان بیش از سی ودو نوع درین دیار حاصلخیز میرسد رقم میزنیم وگزیده ما از دیباچه روایات باستانی شرین حکایت است درین زمینه که تمثیل کننده فرهنگ دیر پای این مرزوبوم بشمار میاید.
گویند در دامنه غربی کوه گازرگاه گل گشتی بود ویژه شاهان واعیانزاده گان گذشته ، که در ایام سبز بهار درین گل گشت محافل سرور وشادمانی بخاطر رسیدن سبزه وبهاربرپا داشته وامد امد بهاررا با پای کوبی ورقص شادیانه استقبال میکردند. در هنگام پاد شاهی شمیران شاه بنیان گذار اصلی قلعه اختیارالدین امروز که از دودمان چمشید شاه اریا زمین محسوب میشود دریکی از سالهای پادشاهی خویش درین دیار همچون روال گذشته با رستن سبزه وسبزینه شدن صحرا جشن مجللی بر پا داشته وایام بهار رابا خوشی وشادمانی سپری مینود . دریکی از روزهای بهاری هنگامیکه بربساط پهن شده خوشگزرانی نشسته وتمامی درباریا ن حلقه وار دورش را فرا گرفته بودند، ناگهان متوجه شدکه همای بزرگی از اسمان فرود امد ودر نزدیکی بساطش نشست. دید که این پرنده بزرگ ونیرومند عاجزانه وچون نیم بسمل رها یافته از دام صیاد انگاردر تبش اخرین لحظات حیات است . وانگاه که خوب نگریست- دید که مار بزرگی در دور گردنش حلقه زده وهر چه میکند مار را نمیتواند از خویشتن جدا کند . شاه را انگیزه دل سوزی در سرامد ودرباریان را گفت: کیست که ازمیان شما مهارت ازخودنشان دهد وبا رها کردن تیری از کمان این مار را از دور گردن این پرنده جداسازد. درین میان فرزند شاه که باذان نام داشت دست بکمان وتیر برده وبا مهارت تمام تیر را بسوی پرنده گرفتار مار رها نمود . تیر چنان بر جثه مار اصابت نمود که ناگهان گردن همای رااز چنگ خویش نجات داده وخود برزمین افتید.
حاضرین ازین هنر تیر اندازی شاهزاده باذان تمجید ها نمودند. اما همای بلند پر واز که خویشتن را از چنگال مار رها یافته دید ناگهان به اسمان پر گشود ورفت .
سالی گذشت وبهاری دیگر با کاروان حله سبز گونه خویش فرارسید وشمیران شاه نیز بار دیگر پهن گستربساط شادی همدیرین مکان گردید تا برسم دیرینه ازدیدن رسته های نورسته بهار شادمند ترشود. درگیرودار شادیهای روزانه بود که دریکی از روز ها هنگامیکه مشغول عیش و نوش با یاران بود ناگهان نگریست که همای پارینه از اسمان فرود امد ودر کنار بساطش نشست و با چنگال خویش شروع نمود به کند زمین . شاه از دیدن ان خرسند گردیده ودرباریان را گفت :این همان پرنده پارسال است که ما اورا از چنگال مار نجات داده ایم . بنظر میرسد که هدیه با خود داشته باشد. منتظر عملکردش باشید .همای پاسدار نیکی همینکه زمین را اندکی شکافید وبعد خود خاک بیرون کشیده از شکاف رادوباره دران ریخت وبعداز لخت کوتاهی بار دیگر باسمان پرواز نمود.
شمیران شاه بیارانش گفت: ببینید که این پرنده چه چیزی را دران شکاف زمین جای نموده. بدستور شاه هنگامیکه خاک را از مغاک بیرون کشیدند. شمیران متوجه شد که چند دانه تخمه {هسته}در ان موجود است . بعد درباریان را گفت : بار دگر انرا بزمین شکافته شده هما بگذاریدوخاک را بلایش بریزید که این هدیه ایست گران بها و میبایست ما در نگهدار ان هوشمند باشیم.
بحکم شاه ان ساحه را احاطه و به باغ گونه مبدل نموده ودر ابیاری ان کوشا شدند تا اینکه رستید وسبزشد . بعد هم شاخ وبرگی براوردوسرانجام غوره ازان ظهور کرد که بعد بانگور مبدل شد وکام هارا شرین نمود واز ان زمان تا امروزهمان ساحه باغ شمیران را بنام غوره درواز { غور درواز } که یکی از بزرگترین نواحی شهر هرات است یاد مینمایند. وبجاست که همدرین زمینه ودر همین مکان سرسبزکه باغ شمیران است . یاد اورشویم که نصر بن احمد سامانی عشرتکده برپا داشته بود وچنان با هوای خوشگوار ودامان سبز این سر زمین خوی گرفته بود که دیار اصلی خویشتن یعنی سمرقند را ازیاد برده وکوچکترین انگیزه برای بازگشت بان دیار را نداشت تا اینکه درباریان از اندوه غربت بستوه امده ورودکی شاعر را بران داشتند تا قصیده معروف :
بوی جوی مولیان اید همی یاد یار مهربا ن اید همی
را در نزد شاه سرود واین قصید مسبب ان شد که شاه بار سفر بسوب دیار خویش بربندد.
ربیع محیطی
دوم حمل 1384
22-3-05