استاد بهزاد خراسان و اکبر خراسانی
فیلسوف دیدرو مینویسد:
" پاکدامنی را در دلها نشان ، ناپاکی را زشت جلوه دادن ، بی مزه گی و لوسی را برجستگی دادن و زننده گی انرا نمایاندن ، شالوده یست برای هر نیک مردی که نویسنده گی یا نقاشی را قلم در دست گیرد. "
مسروریم که عطف توجه وطنداران عزیز را به معرفی نقاش با نبوغ و چیره دست هموطن خود جلب میداریم. این جوان سرشار از قریحه و استعداد هنری ، آقای محمد اکبر خراسانی است.
تخلص با ابهت و دل انگیز خراسانی در اذهان یاد خراسان بزرگ را تداعی می بخشد . لذا خیلی مناسبت خواهد داشت تا طور مقدمه پیش از معرفی موصوف در باره هنر نقاشی دوران خراسان بزرگ مکث نماییم .
مبرهن است که آثار نقاشی پراگنده مشتمل بر تند یس گلی ، صخره نگاره ها ، سفالیه های منقوش تاحدی مارا بازندگی مادی و معنوی ساکنان این خطه در اعصار مختلف آشنا میکند. در واقع بعضی دست آفریده های کهن پیش ار آغاز فرهنگ و تمدن آریایی در این سرزمین پدید آمده اند.
شاهراه ابرشیم از دیرباز مهمترین راه تجارتی و ارتباطی میان شرق و غرب بود و به سبب تردد در جاده ابرشیم و تاثیر متقابل فرهنگهای سکایی ، یونانی ، چینی ، رومی و هندی شگوفای فرهنگی شگفت انگیزی در ماورالنهر و خراسان بزرگ رخ نمود. بیایید دامن بحث طویل را برچینینم و به اختصار اذعان میداریم که در عهد خراسان بزرگ نقاشی مانوی را پایه گذار نگارگری خراسانی میدانند. شاید بتوان سرچشمه سنت تصویر گری مانوی را از خود مانی دانست . ا لبته با ایلغار مغل هیچ اثر تصویری از مانی برجای نمانده است. اما در باره کتاب مصور ( ارتنگ ) یا ( ارژنگ) او مهارتش را در نقاشی و خوش نویسی میتوان یافت.
فردوسی ، سعدی ، حافظ و بسیاری دیگری به چیره دستی مانی اشاره کرده و کتاب ارژنگ او را نمونه عالی زیبای نقش و رنگ دانسته اند.
تندیس های بامیان که بوسیله طالبان غول منهدم شد با سایر آثار نقاشی دیواری برجای مانده بامیان ، بگرام ، کاپیسا ، هده جلال آباد حاکی ازآن است که از نیمه دوم سده چهارم میلادی هنر نقاشی در این نواحی وجود داشته است . در عهد غزنویان با شگوفای شعر سبک خراسانی و تکوین شاهنامه فردوسی هنر نقاشی اعتلا یافت وسلاطین غزنه هنرمندان نقاشی را برای تزیین کاخ های خود بکار گرفتند . دیوار نگاریهای کاخ لشکری بازار در غزنه تنها مدرک نقاشی بازمانده از آن زمان بوده ، این نقاشیها نماینگر کار چهل و چهار شخصیت است.
در 807 هجری قمری شارخ پسر تیمور در هرات کارگاه بزرگ نقاشی برپاکرد و نقاشان را بکار مصور سازی متون تاریخی گماشت. در نسخ تاریخی شاهرخ با الهام گیری های از نیرومندی نقش مایه های اسیای میانه و همچنان که از ماهییت توهم انگیز هنر بودایی امتزاج یافت . در زمان او بود که گام نخست د رتحول کتاب نگاری عهد تیمور برداشته شد. محتملا پیر احمد باغ شمالی در میان هنرمندان شاگرد خواجه عبدالحی بود که در هرات بکمال هنری رسید. که به سبک هرات مسما است. شیوه های نقاشی ، تبریز ، شیراز، بغداد با پیروی مکتب هرات باخصوصیا ت متفاوت پدید آمد. بعدا در زمان سلطان حسین با یقراه شعر ، موسیقی ، نگارگری ، دیوارنگاری ، معماری ، باغ سازی و انواع هنرهای دیگر رونق تازه یافت. مکتب نگارگری هرات با ظهور نگارشگر جهان استاد کمال الدین بهزاد از نو درخشید.
کمال الدین بهزاد در حدود 865هجری قمری در هرات بدنیا آمد. وی که درکودکی یتیم شده بود ازمیراث گذشتگان و بخصوص از روح الله میرک خراسانی قیم و معلم خویش بخوبی بهره مند شد. بهزاد در بیست سالگی توانسته بود خود را بعنوان یک نقاش با استعداد معرفی کند. و در یک دوره هشت ساله سبک خود را تکامل بخشید. اوج نوآوری بهزاد را در نگارگری های نسخه بوستان سعدی و نسخه خمسه نظامی میتوان دید. این دو نسخه در دارالکتب قاهره نگهداری میشود. نسخه های دیگر بهزاد بارگاه ( سلیمان و بلقیس ) ، ( جنگ شترسواران) حاوی 22 تصویر که درکتابخانه بزرگ لندن نگهداری میشود. ( صحنه شکار) دو صفحه یی در کتابخانه لیننگراد ( معراج نامه ) در کتابخانه ملی پاریس ، ( بوستان قاهره) ، ( شرین و فرهاد) ، ( یوسف زلیخا) ، ( صحنه کشتی گیری) ، ( حمله سگها به شاعر) نسخه های اند که در موزیم لندن ، پاریس ، امریکا و گالری فریر در واشنکتن نگهداری میشوند. نسخه ظفرنامه و نسخه خمسه که حاوی پانزده تصویر است در موزه ( میترو پولیتین نیویارک) موجود است. شاهنامه طهماسبی شامل 358 تصویر از هم آمیزی سنت های باختری ( تبریز) و خاوری ( هرات) بوجود آمده . یک قسمت این شاهنامه در پاریس و یک بخش دیگر ان در موزیم نیویارک گذاشته شده است.
بدون شک جهان بینی عرفانی جامی و نوایی بر اندیشه و هنز بهزاد تاثیر بسیار گذاشته بود. محتوای نقاشی انسانگرایانه و قالب ملازم به آن در تاریخ نقاشی خراسان و منطقه بی سابقه است و اهمیت کار بهزاد در این است که او در نوآوری هایش هیچگاه از چارچوب کلی زیبایی شناسی نگارگری خراسانی خارج نشده . از اینرو، همان کیف های ناب خط و رنگ و همان ماهیت آرمانی خاص نگارگری در رویکرد و اقعیگرایانه او نیز باز شناختی است. بهزاد نه تنها در میهنش خراسان شاگرد پرورد، بلکه تبریز ، بغداد ، سمرقند ، بخارا، هند حتی ترکیه را تحت تاثیر دید و سبک خود قرار داده بود. در کار استاد کمال ا لدین بهزاد هراتی نشانه های توجه به انسان و جهان واقعی بروز کرده . این گرایش او در نقاشان بعدی نیز ادامه یافت. قابل توجه آنکه بهزاد در این رویکرد واقعگرایانه نیز در پی تقلید از ظواهر عالم مادی نبود. و بدون شک بهزاد نفوذ عمیقی در سیر و انکشاف نقاشی داشته وی بشکل ماهرانه میراث بایسنقر را که خشک اکادمیک بود به سمت طبیعت گرایی و لطافت بخشیدن سوق داده است. کتابخانه برتانیا یک کتاب درسی کامل هنری بهزاد را دارد.
به آنچه که در بالا مقدمتا تماس گرفته شد شمه کوچکی از هنر نقاشی عهد خراسان بزرگ بوده آثار نفیس و گرانبهای بهزاد در موزیم های معتبر جهانی به قرار اشاراتی که رفت نگهداری میشود ، ولی زادگاهش از کلیه آثار مرقوم و مرسوم او تهی شده است. و متاسفانه از آن یادی صورت نمیگیرد و کلا در بته فراموشی سپرده شده و بسان گنج دست ناخورده به زیر خاک پنهان گردیده و چنان گمنام ساخته شده که گروهی بی فرهنگ منکر وجود آن اند و طی دو سده و اند، حکومات مستبد غیر ملی وقبیلوی با فرهنگ ستیزی بر محملی تعصبات بر جبر و قصر علیه همه مفاخر عظیم فرهنگی ساکنان این آب و خاک قرار گرفته اند وبه عوض همچو شخصیت نامور و فهیم سرکها ، کارته ها، مکاتب و بیمارستانها به نامهای افرادی بی بضاعت فرهنگی و بی تعلق به این خطه مسما ساخته شد. از اینرو مردم ما به آن نامهای قراردادی و یک بعدی و اشخاص غیر ملی، مستبد ، ظالم، خونریز، متعصب و بیگانه مانوس نشدند و همچونام ها تا به حال در میان مردم راه باز نکرد. و جز در چوکات رسمیات افکار قبیلوی این نامگذاری ها باقی مانده مانند (ایوب مینه، هاشم زیژنتون، مکتب نادریه، مکتب محمودهوتکی، مکتب زرغونه انا، زینب ننداری و غیره) . هرگاه در برابر همچو برخوردهای سبکسرانه فرهنگی توجه مبذول نگردد روزی بعید نخواهد بود که چند محل و مکتب بنام های شاه شجاع ، گلبدین ، ملاعمر و اسامه بن لادن بوسیله عشایر افغان ملتی مسما نشود.
اما امروز یقین کامل داریم که روشنفکران و فرهنگیان کشور به ویژه اهل علم ادب در عرصه مبارزه فرهنگی با آگاهی کافی به پا برخواسته اند و بایست مساعی مستمر چنان باشد که در مقام پرواز سیمرغ جای برای مزاحمت مگسان باقی نماند. روی این ملحوظ منحیث وظایف ملی فرهنگی پیشنهاد میگردد :
تداویر محافل وسیع فرهنگی و پژوهشی به شرکت فعال دوستداران هنرو فرهنگ خراسان در شهرهای کابل ، هرات ، کندهار، مزار، غزنه ، پروان ، جلال آباد، بامیان و غیره مناطقی که 14 قرن طلایه دار فرهنگ باشکوه خراسان بودند.
انجمن های تحقیقاتی دوران خراسان در ولایات متذکره ایجاد گردد. و هم چنان به جد توجه صورت گیرد که باکشورهای که در حوزه سابق خراسان بزرگ بوده روابط نزدیک فرهنگی و هنری برقرار شود. و در این انجمن ها توجیه شده ترین افراد تجمع نمایند.
انجمن مزبور در احیای آثار مشترک فرهنگی آن زمان همکاری متقابل نماید و ابزار و لوازم تحقیق جهت تفحص، تشخیص و اعاده آثار محو شده و سرقت شده فراهم گردد. همچنان در احیای مجدد نامهای اصلی و باستانی کلیه محلات که بنابر عقده سادیستی و شووینستی تغیر داده شده اقدام شود. چنانچه مرحوم غبار مورخ شهیر کشور اندرین بار مینویسد : " اگر منشیها نجرو را نجراب و تگاو را تگاب مینویسند آنقدر اشتباه نیست، ولی سبزوار را به شيندند تبدیل کردن گناه بزرگ است".
خواننده عزیز!
با آنچه در باره هنر نقاشی عهد خراسان بزرگ و بهزاد آمد، به آن بسنده میکنیم زیرا مرام اصلی ما معرفی آقای خراسانی بوده که گفته شود :
امروز هنر یک بخش مهم زندگی انسان معاصر را احاطه کرده و نظر به جهان بینی های مختلف مکاتب بسیاری در جهان وجود دارد که نقاشان و هنر مندان خلاق و مشهوری به جهان تقدیم داشته اند. امروز بعضی از آثار نقاشان به میلیون ها دلار و پوند در نمایشگاه های مشهور اروپا و آمریکا عرضه میشوند. از مکاتب مشهور نقاشی؛آبسوردیسم، آوانگاردیسم، اکادمیسم، کلاسیسیزم، کوبیزم، نیوکلاسیسیزم، نیوریالیزم، پریمیتیویزم، ریالیزم، سوریالیزم، امپرسیونزم فرانسوی، اکسپرسیونزم و غیره و غیره میباشد.
در همین سلسله کمیته فرهنگی افغانستانی های مقیم اکراین خود را مسرور و مباهی از آن میداند که یک جوان با استعداد میهن خویش را معرفی میدارد. این هموطن فرزانه ما آقای محمد اکبر خراسانی نقاش با نبوغ و چهره دستی است که معرفت و خلاقیت هنری او مرز کشور اکراین را در نوردیده و تا کرانه های دور به چهره شاخص و تحسین برانگیز او پوینده گان هنر نقاشی آشنایی و احترام داشته و نیز نزد هنر دوستان اکراینی از جایگاه رفیعی برخوردار است . چنانچه شاعرمعروف اکراینی Владимир Пашенко آقای ولادیمیر پاشنکو افتخارانه مجموعه شعری خود را بنام " اکبرخراسانی " وقف نموده است و اینک طور نمونه جهت آگاهی هموطنان عزیز چند سطر شعری او را برگردانی و نقل مینماییم هجو شاعر با تذکر این ضرب المثل معروف ما چنین آغاز شده :
برگ سبز تحفه درویش
از ضرب المثل های شرقی
اکبرهزاره
همه
اولاد این گیتی واز نسل حوا و آدم ایم
زمانی که مادرش اکبر را در سرزمین
هزاره ها در میان دره های کوه بدنیا آورد
آنجا بود کاشانه شاهنشاه هزدره
محل استقرار مردم هزاره
همنام با تبار هزار، از جایگاه بتها یکه به آسمان
سر برافراشته.
قبل از بودا کیش آتش پرستی بود
هزاره ها جشن آتش داشتند
بودا از گنه کاری و بد بختی تا هزداره صعود کرد
بنوبتش بنا کرد دو پیکر آسمان خراش
از سنگ خارا تراش شده آنها
نمایانگر تجلی بامیان باستانی زیبا
از اعماق دو هزار سال تا هنوز
تا هنوز برف های زردش آب نشده
خرابه های شهر بیننده را بخود جلب میکند
زمانی بامیان چه عظمتی داشت
بودا بود شهرت و افتخار تمدن جهانی
چرا کردند عزمش به ویرانی؟
اگراهمیت آنرا میدانستند
نمیزدند دست به خرابی ؟
به همه معلوم است که چنگیز خان
بامیان پرافتخار را کرد ویران
بانتقام درد بزرگ خود
که کشور بتها باو آورد
ز مرگ نواسه اش هلاکو خان
با شمشیر خونین آمد به کین خواهی
در مقابل یافت جواب دندانشکنی
دور تر دورتر نتوانست گریزی
جایی که عزیزش نیافت از اجل رهایی
دوباره بآتش کشید همه را به ویرانی
مقام بودا را اسلام گرفت
اما عشق و محبت به نیاکان
عشق شسته شده بدریای خون
تلخ، مانند شهد زهراگین
زهر برای جان بیمار
کشت و درو شد مرگ
اما همه برای زندگی زاده شدند
که زن، بچه و نوه هارا نوازش کرد
با عشق همه سرشارش کرد
خود را همچو دانه و سنبل
اکبر نان سخت را شد نصیب
نوازش مادر جوان را
نه به حرف، بلکه بعمل
بهتر از همه این محبت بود
که باز در طول زمان میشود بیشتر
محبت پدر را هم شد نصیب
سرد و سختگیر و قطعی
اکبر کوچولو به کوه ها میرفت
بدریافت خاشاک و بته ها
آنها مانند دشمن فتح ناپذیر
پدر داشت خاصیت جوانمردی
شاد و خوشحال و مرد ساده
همیشه کار بود برای فرزند
دستش آشنا با خط و سواد
خاطرِ خوشی پدر بود فرزند
آنزمان بود هنوز آرام
میوزید باد های خوشگوار
مردم نداشت از کسی هراس
صدای بچه ها میآمد از هر کنار
مانند قو های سفید در آسمان ابر بسیار
АКБАР
Зеленый листок –
подарок дервиша.
Восточное стихотворение
ХАЗАРА?
ХАЗАРА?
Все мы родом детвора.
Всех, кроме Евы и Адама
Когда-то рождала мама.
Акбар – в краях Хазара
Увидел мир, промежду горами.
Там Хаздра жил – то бог богов.
Там сложилась нация хазара:
Созвучно кочевым хозарам, но из афганских берегов.
Там Будда достигает облаков.
До Будды богом был огонь.
Свой Купало есть у хазаров.
А Будда из греховного бреда
Дорос до Хаздры, и эпигон
Воздвиг две статуи до туч.
В скале их высечено,
Красоту давнего Бамьяна;
Из двухтысячелетнего тумана, -
Рыжий не до конца расстаявший снег, -
Встают руины города, манят.
Каким оно когда-то было –
Всемирно известное в славе Будды?
За что уничтожительного осуждения
Узнало и не перенесло?
Лишь монахи пошли в люди.
То все известно. Хан Чингиз
Уничтожил святости Бамьяна,
Отомстил за большую рану
Которую буддийский мир нанес, -
За внука смерть, Алакухана.
Прийти с саблею за кровью
Получить законный отпор –
И не убежать далеко-далеко
А, где внук смерть не поборол, -
Огнем смести все раз и дважды.
И Будду застил Магомет.
Что же касается дедовской любви
То, искупанная в реках крови
Она гора – мед из полыни,
Яд душам нездоровым.
Посеяно и пожато смерть.
А все рождаются жить,
Женщин, детей, внучков любить
Любовью наполнить доверху
Себя – как зерном колос ржи.
Акбар познал тугое зерно
Любви молодой мамы
Не словом молвлено, - руками;
В ней (любви) главное было дано
Что опять прорастет с годами.
Познал и отцову любовь –
Сухую, требовательную, строгую;
Малый Акбар ходил в горы
Выискивать вязанки дров –
Неодолимых, словно враг.
Имел отец дар весельчака
Легкого, оживленного человека.
Всегда была работа у сына
И знало письмо рука, -
И отца радовал ребенок.
Были спокойные еще времена:
Ветры носились в чистом небе,
Людей бояться не нужно,
Раздавались детей голоса,
Была еще туча – белый лебедь.
هموطن عزیز !
برگردانی شعر از یکزبان به زبان دیگر کار نهایت دشوار و ظریف است زیرا هر زبان از خود واژگان جدا و کرکتر ویژه صانعی دارد. و دارایی رمز و ایما و غیره عناصر و ساختار و خاستگاه های ادبی اند. و از سوی دیگر در ترجمه ابیات گاهی شعر از وزن خارج میشود و لغات گاهی شعر را شکسته و سکته میکند. در شعر بالا و اژه ها حالت سیال و چند معنایی دارد ولی بهر حال ! یک مفهوم استنباط شده میتواند که از اکبر خراسانی ستایش فراوان بعمل آمده است. که اغلبا به جنبه های هاتفی و احساسی شعری اتکای بیشتر بعمل آمده. صرف نظر از آن باید گفت که اکراینی ها به پاس اینکه آقای خراسانی در کشورشان تحصیل نموده و کمال یافته او را ستوده اند و به مدح او برامده اند. و موصوف را سزاوار هرگونه حرمت میدانند. هنر دوستان سایر کشورها به قریحه ، نبوغ و استعداد ، تعهد هنری ، اندیشه و گرایش انسانی و بشردوستانه خراسانی منزلت قایل اند. و او را ارج گذاشته اند در کلیه اثار آقای خراسانی آن عناصر فرهنگی را می یابیم که انسان را به تفکر نیرومند و سازنده و داشتن ذهن باز و تخیل وسیع و حسن روابط بهتر اجتماعی فرا میخواند. و ارزش های اصیل و راستین را با خرافه ستیزی د ر تابلوهای خود انعکاس داده .
آری ! نام خراسانی به کرانه های دور رفته و اکراینی ها محض از دریچه همنشینی به او میبالند اما باتاسف که بنابر انگیزه های گوناگون این جوان فرزانه در دیار ما نا آشنا مانده و هموطنانش او را به درستی نمی شناسند . مقصر در این باره کیست؟ گفته میتوانیم که مع الا تاسف جنبه ها و صبغه های نا مسئولانه وبی مهری و کم نگری ها در برخورد به این جوان با استعداد به ملاحظه میرسد که فریبنده پاره یی از سلوک نا متمیزان فکر ستیزی اند. درست همانند ( صرافان گوهرناشناس).
به منظورمعرفی مختصر آقایی اکبر خراسانی از تطاول سخن پرهیز نموده توضیح میگردد که موصوف در سنگ تخت شهرک دایکندی در سال 1961 تولد شده در سال 1976 مکتب ابتداییه سنگ تخت را ختم بعدا شامل تخنیکم کابل گردید . در سال 1980 بنابر شرایط خاص و ناگزیری ها بحیث افسر نظامی در اردو کشانیده شد. در سال 1976 با استفاده از بورس در فرایند تحصیلات عالی به کیف در رشته نقاشی اعزام گردید و در سال 1996 از اکادمی هنرهای زیبایی شهرکیف در رشته رنگ روغنی نقاشی فراغت حاصل نمود. و در سال 1998 اسپیرانتوری ( دکتورا) خود را موفقانه دفاع نمود. تاکنون بیشتر از دوارده نمایشگاه در شهر کیف دایرکرده که مورد ستایش و استقبال و گرم قرار گرفته است. اعضای انجمن فرهنگی اکراین با افتخار در چند نمایشگاه خراسانی شرکت ورزیده و باری هم شاهد آن بوده ایم که هزازران نفر مردم فرهنگ دوست اکراین طی یکماه متواتر که نمایشگاه مفتوح بوده با شور و شعف زایدالوصفی از آن دیدن نموده و برعلاوه شخصیت ها ، سازمانها و اعضای کوردیپلوماتیک ب نثار گلها از کار هنری موصوف ضمن تمجید و قدر دانی خاطرات خود را ثبت دفتر مخصوص نموده اند.
هم چنان موصوف در آرت فستیوال های جهانی کشورهای چین ، انگلستان ، امریکا و غیره نمایشگاه های سالانه دولتی و گروهی اشتراک کرده است. موصوف در سال 2003 عضویت اکائمی نقاشان اکراین را حاصل نموده گذشته از آن یکی از منتقدین مشهور هنر نقاشی اکراین ، حین بازدید نمایشگاه او، یکی از تابلوهای آقای خراسانی را بنام " مانالیزه " توصیف کرد اولین نمایشگاه او بنام " خراسان " دایرشد که از آن هزاران نفر ضمن بازدید کار هنری او را تمجید نمودند و ازمراکز فرهنگی کشورهای امریکا و انگلیس به دریافت تقدیرنامه نایل گردید. آثار گرانبهای دیگر او بنام " پله به پله تا ملاقات خدا" ، " موچی " ، " ملاقات پیامبران" ، " روزنه امید" ، " رواق خالی از بتهای بامیان" و غیره استقبال بی نظیر گردیده. نظریات و افکار آقای خراسانی معطوف به ابومسلم خراسانی و خراسان وازستگی و همت و وضل شدن به اصلیت میباشد. به سخن مولانا:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
اکنون خوانندگان عزیز را اصالتا به خوانش آن نظریات دعوت مینماییم : خدمت آن مبارز بی همتا و جد بزرگوار ما از سرزمین خورشید سلام باد! و طندوستان ما نباید ابومسلم خراسانی را به باد فراموشی بگذارند همواره باید او را گرامی بداریم . تاسف من در این است ، که بنام آدمک های ناشناس کارته ها و مکاتب و غیره نامگذاری و سجل شده است، اما بنام این ابرمرد آزاده حتی یک کوچه و پس کوچه مسما نگردیده ! می باید پیکرو منارهای یادگاری او در شهر های بزرگ وطن ما ساخته شود و شهرک های بیاد بود این بزرک مرد نامگذاری گردد. زیرا این آزاد ه مرد با غرورد پاسدار کلتور و فرهنگ اصیل سرزمین ما بوده . من که دیگر امکان وسیع ندارم بخاطری که خاطرات اورا گرامی داشته باشم تخلص خراسانی را برگزیدم و در همه آثار خود نور خورشید را بازتاب داده ام تا بیننده ها احساس نور آفتاب سرزمین خورشید را نمایند و از آن لذت ببرند. افتخار به ابومسلم که فرزند راستنین و سرسپرده خراسان بزرگ بود و از آزاده گی ، سربلندی، کلتور و زبان ما مدافعه نموده است !)
هموطنان عزیز!
آنچه شما در بالا ملاحظه فرمودید شالوده نظریات آقای خراسانی بوده التزام بر آن است که به همچو شخصیت های خویش بدون هرگونه ریب و ریایی سیاسی و عصبیت نژادی ، ارادت و عنایت فراوان قایل شویم این احترام ما خالصانه ، آمیخته و آلوده به هیچگونه شایبه سیاسی و غیره نباشد که دست آویز تاویل های چنان که میدانیم و میشناسیم گردد.
آقای خراسانی بحیث یک نقاش و خطاط با رسالت در تمام آثارش ، انسان ارمانی را ترسیم کرده که حامل پیام درشت است. انسان را به شایست ها فراخوانده و ازناشایست ها دور ساخته در تمام آثار و آفریده های هنری او جایی برای تفنن نبوده بلکه ندای وجدان عصر را بازتاب داده . آو با تدلیس و تزویر و نیرنگ به نبرد پرداخته و در تمام آثار بلند مرتبه او اندیشه های انسانی موج میزند. و بیشترین و بهترین مساعی اش معرفی فرهنگ دیرپای سرزمین ما بوده در حالیکه او سالیان چند از وطن دور بوده اما هیچگاه در احساس وطندوستی اش کاستی و کمی رونما نگردیده . از جمله تابلوهای او بالای حصار با عظمت کابل به عالی ترین وجهه نقاشی شده و انسان را بیاد پیکار خونین آزادی خواهان ضد استعماری می اندازد. در تابلوی دیگر او با مهارت بیظیر خانه ها و پس کوچه ها ی کابل قدیم بازتاب یافته ، درست آن محلاتی که شیرمردان و کاکه های کابلی اولین یورش ضد استعماری را از انجا اغاز کردند و هم چنان در تابلوی دیگر او" کاروان سرای " و یا " پای وازی داماد به مرکب از دهکده " حکایه های درد آور فقر و بیچاره گی مردم بینوای ما را در زمان .مامداری سلطنت ظاهر خان ملقب به " بابای ملت " بازتاب میدهد .
به همین منوال احساس و روان خراسانی با مردم کشورش گره محکم خورده بقول ژاله : ( چه بسی کسانیکه در وطن اند ، بی وطن اند! و بسی دیگری که دور از وطن اند با وطن اند) .
آری ! اکبر خراسانی همواره بیاد وطن و وطنداران خود بوده وی بادید دنیای بزرگ و متوسیع فرا قومی بتوده های مردم خود و به جهان و بشریت می اندیشد ، از اینرو تخلص زیبای خراسانی را برگزیده ، زیرا در آن زمان بیماری و بوی و خوی تعصبات زشت قبیلوی و فاشستی مانند امروز برملک ما سایه شوم خود را نه ا فگنده بود.
تاریخ گواه است که طی دو سده و نیم بنابر گرایشهای شووینستی قوم گرایانه نام چهارده قرنه سرزمین ما به نحو ظالمانه از " خراسان " تعویض و تعدیل گشت . قرارقول غبار ( بالاخره توسط سلسله حکمرانهای افغانی اسم افغان و افغانستان بمیان آمده و بمرور قرون از قبیله به قبایل و طوایف انتقال و بتدریج از نشیب های جبال سلیمان به تمام صفحات جنوب هندوکش تا دریای سند منتقل و در نهایت به تمام ملت و مملکت خراسان قرون وسطی اطلاق گردید ).
البته حکمرانان قبایلی اکتفا به تعدیل نام سرزمین مانکرده بلکه وادی زندگانی سایر طوایف و مردمان بومی را دست خوش آفات ساختند و باخون مردمان از رنگی به رنگی دیگری در آوردند و رنگهای نا متجانس و ناهمگونی توام با عصبیت ها و حق کشی ها شدت و حدت کسب کرد که بجز دردها و خاطره ها و خطرهای فزاینده چیزی دیگری از ان حاصلی نداشت . این یادواره های دلهره آور ، پای آرامش را در این خطه باستانی تا به امروز منقطع نموده و صدها نهال دشمنی و غم در دلها رویانیده است.
در فرجام توجه خوانندگان محترم را به مصاحبه کوتاه آقای خراسانی جلب میکنیم:
اقای خراسانی در باره خلود و جاودانه گی رادمردان فرهنگی چون مولانای بلخی ، فردوسی ، بهزاد، حافظ ، جامی و غیره چنین ابراز نظر کرده: ( علل که پس از قرن ها نام اینها ماندگار بوده اینست که آنان پیش از هرکس و هرچیز به انسا ن و انسانیت و انساندوستی می اندیشند. و آثار شان به جامعه تعلق داشته درد ها و مصائب که بر انسان نازل میشد آنرا بازتاب میدادند و با همگنان ، همدرد بودند و در غم و شادی انسان ها شریک ! اینها نوعدوستی و همدلی و محبت را در دیگران بر می انگیختند و نسبت به تما موجودات عالم هستی مهربان بودند. جهان اینها فراغ بوده تعصب نژادی ، دینی و سیاسی در آن راه نداشته است. )
در باره پرسش اینکه شما از چه وقت به اینطرف تخلص خراسانی را برگزیده اید؟ ایشان اضافه نمود که در اواخر سال 1990 در موزیم ایوان کوالیریزه نمایش را به مناسبت مولانا و خراسان دایر کردم و بخط درشت نستعلیق در نمایشگاه نوشته بودم :
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
من غــــــــــــلام آفتابم همیش ز آفتاب گویم
مولوی
همچنان به خط بزرگ و جلی این شعار را در سالون نوشته بودم : اهدا به خراسان و ابو مسلم خراسانی !
پیش از آن من تاریخ مرحوم غلام محمد غبار مورخ محبوب کشور را خوانده بودم که در سر روحیه من تاثیرات عمیق بجا گذاشت. اگر متوجه شده باشید در تمام تابلوهایم گرمی و نور آفتاب وجود دارد. من آفتاب را دوست دارم و با او عشق میورزم . ار آنجاییکه نور آفتاب در تابلو هایم باز تاب یافته و سرزمین من سرزمین خورشید است یعنی خراسان با ابهت پارینه و دیرینه !!
از انروز به بعد نقادان هنر و نویسندگان در مقالات خود مرا اینطور یاد میکنند: فرزند سرزمین آفتاب Сын Краине Солнцеа ، آفتاب سفید اکبرБылая Сол нця Акбар ، غلام آفتاب Раб Солнца ، شرق Восток !
در باره تابلوهای مهم خویش که به کدام کشور ها انتقال شده چنین افزود ند : در سویس :
v تابلوی شرق .
v مرد موسفید.
v شادخت .
v بهار.
اطریش : به تعداد ده تابلو را گرفته اند.
فرانسه:
v کوچه کهنه کابل
کانادا:
v روز نوروز
v مادر.
ریس سازمان زنان امریکا تابلوی بالاحصار ، کوچه رنگریزی کابل ، کوچه علیرضاخان کابل ، شهر کهنه کابل و پنجره من را اخذ کرده است.
هالند:
v پای وازی داماد سوار مرکب رهسپار خانه عروس.
عربستان سعودی:
v کوچه کافروشی
v شام کابل .
اقای خراسانی در برابر پرسش اینکه با عودت در وطن مصدر خدمات هنری بیشتر میشوید؟ چنین پاسخ داد: برگشت به وطن و خدمت به مردمم ، یکی از آرمانهایم است . متاسفانه جنگ خانمانسوز چند دهه اخیر دید استاتیکی و زیبا شناسی را در وجود مردم ما کشته است. و از اینرو برای آنها یگانه راهی که مانده راه نجات از فقر و گرسنگی و زنده ماندن خودشان و اولادهای شان است. یک مثل روسی است : آنجای که هنوز صدای فیر توپ تفنگ بگوش میرسد ملکه زیبایها در خواب عمیق فرورفته است. و از جانبی هنر اصیل وقتی رشد مینماید و به اوج خود میرسد که در آنجا دموکراسی و آزادی بیان به معنی واقعی ان وجود داشته باشد. آیا شما به یاد ندارید سرنوشت روزنامه آفتاب را؟
در اکراین شرایط پیشرفت هنری بکلی مساعد بوده و نه تعصبات مذهبی و ملی وجود دارد و نه هم برتریت یک قوم بر قوم دیگر ! حقوق همه مساوی است . هنرمند هرآنچه بخواهد میتواند بگوید. من در اینجا بهترین خدمت را خواهم کرد. وطنم را هرگز فراموش نمیکنم و با بهتر شدن اوضاع بوطنم خواهم رفت. در هرحال به اکراین خود را بیگانه احساس نمیکنم. در اینجا طبیعت زیبای میهنم را به مردم دنیا مینمایانم . فرق ندارد برای من هر جای دنیا که باشد. به خاک آباییم عشق خواهم ورزید و اصلیتم را فراموش نخواهم کرد."
دربرابر این سوال که همه تابلوهای شما در باره میهن ماست، آیا هموطنان ما تابلوهای شما را بدست آورده اند تا به کشور انتقال دهند؟
خراسانی گفت : از وطن آباییم هرچه را که بروی تات بیاورم برایم احساس خوشی فراهم میکند. و از غم و رنج دوری مرا می رهاند. در آثار من بیشتر طبع شعری به ملاحظه میرسد و به این خاطر نقادان هنر در مقالات خویش آثارم را شاعرانه مینامند. متاسفانه تا هنوز یک تابلوی مرا کدام مرجع کشوری ما مطالبه نکرده است. ولی برایم رنج آور نیست و عجیب هم نبوده . تعداد زیاد تابلوهایم به امریکا انتقال یافته و هم چنان اروپای غربی ، روسیه، عربستان سعودی و وزارت کلتور اکراین به تعداد زیاد تابلوهایم را دریافت کرده اند. یک تابلویم بنام ( دختر اکراینی) در یک موزیم بنام ( چکزین ) قرار دارد.
در پایان سخن اقای خراسانی برای هموطنان دور ازو طن این پیام را میرساند:
برای هموطنان اتفاق ، خوشبختی و سلامتی آرزو میکنم . ما چون جز از محیط ماحول خود هستیم اگر به این محیط عشق بورزیم او ما را مثل مادر در آغوش خواهد گرفت و با ما هیچ آسیبی پیش نخواهد شد. این یک افسانه نیست بلکه واقعیت و قانون خداوندی است. و لازم است برای اثبات این موضوع از یک سرگذشت کوچک خود یادآور شوم .
در وقتی که محیط را برای خود یک دنیای خاردار احساس میکردم قصد ترک این کشور را داشتم کار کنان امنیتی را به نطر بد میدیدم . در آن وقت بیروکراتیزم نیر به انتهای خود رسیده بود. مرا از کاشانه که در آن 13 سال سپری کرده بودم اخراج کردند در اطراف شهر جای امنی نبود طور موقت خانه یک دوست آکرایینی در سال 2001 بودوباش اختیار نمودم در یکی از بیگاهی زمستان از اخرین ایستگاه خط آهن که تاخانه 25 دقیقه فاصله داشت و برف میبارید و هوا بسوی تاریکی میرفت راهی خانه بودم . نسبت نداشتن سرپناه نبود اسناد متاثر بودم . در دنیای خیالات غم انگیز غرق بودم وبی اراده پی در پی باخود این سخنان روسی را میگفتم .
Боже мой !
Меня так хочется исчезать, раствориться в этой среде что бы не было видно. Я чужой . Меня так хочется стать не видим. И так же хочется отличаться от всех и всем.
پروردگارم!
مرا در این محیط نابود بساز و به تحلیل برسان که باز دیده نشوم. من در اینجا بیگانه هستم. و میخواهم از دیگران با صفات خود تفاوت یابم .
بعدا فهمیدم که این جملات مناجاتی بود به درگاه خداوند و رابطه خود بخودی با خداوند (ج) برقرار شده بود. پس از ان احساس آرامش بمن دست داد و همه چیز راه حل خود را پیدا کرد و پرابلم ها روبه کاهش رفت و دیری نگذشته بود که صاحب خانه شدم و یکسال ونیم نگذشته بود که تابعیت این کشور را گرفتم . همان محیط خاردار خداوند (ج) بوطن گلزار تبدیل کرد. لذا برای همه هموطنان میرسانم که در هر جاییکه زندگی دارید همانجا را دوست داشته باشید به قوانین احترام و کلتور و عنعنات را رعایت نمایند.
هموطنان گرامی !
یک سیر گذرا به هنر پارینه خراسان کبیر و معرفی فرزند فرهیخته آقای خراسانی بود که نام نامی خراسان را زنده و جاوید به جهان معرفی داشته آنچه که در این زمینه آورده شده ادله یست بر محکومیت تعصبات نژادی !
در همین مسیر با سخنان مهتما گاندی خاتمه میدهیم :
" من نمیخواهم که راه منزلم بسته باشد.
من میل دارم که نسیم فرهنگی تمام کشورها از کشورم بگذرد.
ولی نخواهم گذاشت این نسیم مرا با خود ببرد.
مذهب من ، مذهب زندان نیست .
در مذهب من برای کوچکتری مخلوق خدا هم جای وجود دارد.
ولی در آن برای غرور گستاخانه نژادی ، مذهبی و رنگ پست جای نیست ."
انجمن فرهنگی افغانهای مقیم اکراین