درياباری
هديه ی ، نه - سبز...
۱
من ٬
ستاره ی شناورم ٬
جهيده ازهزار تاريکی
- رها -
درمدار خاک ...
۲
من -
آسیاب ام .
با - تخته سنگ سرخ ٬
که باخون می چرخد
من ستاره ی شناورم ٬
جهيده ازهزارتاريکی....
۳
من
ابرخسته ام
- ریتم باد - را
ازدلم زدوده اند.
چه غمگنانه و عبث ٬
فرازخاک -
پرسه میزنم .!
من
ستاره ی شناوروم ٬
جهيده از هزار تاريکی...
۴
سينه ام-
لگد کوب آذرخشان است.
دربرابر ديده گان خدای خاموش
- که تویی.!
۵
من انسانم ٬
!. انسانم من
ای باد٬
ای پرنده ی ساحلی .!
اگرازبهارآمدی
- قلبم -
اين نه - سبزبرگ -
هديه ی تو باد.!
*************************
شهید
اگر بذر دانه یی
تواند - از انبوه خاک
اگر جرقه ی
تواند – از دل کوه
واگر قطره ی باران
تواند از زرفای سنگ
سربرکشد
تو- ای یار.!
چگونه درا ن ته
خواهی ماند .
******************
با تو
باتو
میخواهم
تا ساحل دوردست
بروم
آنجا
که اثر گامها مان
روی شنها
میماند
باتو
همگام شدن
قدم به گام گاه تو نهادن –
و رفتن...
به دریا ها زدن
دربیکرانه ی آبی
پریدن
گستریدن
باتو
آه !
چه زیبا ست رفتن.
*********************
ماه من
---
... و ماه من
پرنده ا ی ست داس گون
نحیف و
نول چنگ
پر هاش سیا ه
پنجه هاش دشنه گون
زبانش اذرخش رنگ
و ماه من
چه شوم سایه ای
فراز خانه های برفی ای ستاره گان
چو سایه سکوت و سنگ
که بانگها
ببسته درگلو
زنگ!
نه.!
ماه من
خزنده ی ست داس گون
نحیف و نول چنگ
درنده ی ست
در میان بیشه ها شب -
چون پلنگ.!