از کنکاش آقا یان بیژنپور ووحدت ،چنین به نتیجه رسیدم که :
متآ سفا نه آقای وحد ت سراپا تاریخ راستین را مغا لطه کردند وبیانشان غرق واژه های ضد ونقیض بود،اگر باور ندارید وجدانآ سخنرانیهای آقایانرا بشنوید وقضاوت فرما یید. نمیدانم که ما ویا یک تعداد از روشنفکران چرا طور دایم مصلحتی میاندیشند؟ به خاطر حفظ چوکی ویا گریز از گذشتهً تاریخی ویا دشمنی با ریشه واساس تباری ویا گرویدن به شیوه های از خود بیگانگی ؟ بر شما کارشنا سان است که با جسارت معقو ل به این پرسشها ،پاسخ بدهید ! هموندان جامعه مدنی ما که کمر بسته اند وبرای ما مدنیت آفرینی میکنند، خودشان هنوز در بند سیستم پوسیدهً قبیله وی گرفتارند وهیچ تصمیم بیرون رفت را به خود پروانه ، نمیدهند ویکسره تاریخ را با سفاهت به مغلطه میگیرند ونیز تاکید را هم به خرج میدهند تا بالای دیگران بپذیرانند ودلیلشان همین است که هرچه آمده بایست که قبولش کرد.این آقا ایجا د نام افغانستانرا مربوط به خاندان ابدالی مکررآ یادآوری کرد وخود خوب میداند که این پافشاری رسوا کنندهً دلایل نامعقولیت خواهد بود واین نام گذاشته شده از جانب انگریزها تا زما مداری محمد افضل خان هم متعلق به تمام قلمروی امروزی افغانستان ، نبوده است. زیراکه شاعر زمان میگوید: امیر ملک خراسان محمد افضل شد » آیا محمد افضل پیش از احمد خان بود یا بعد از احمد خان ابدالی؟ این سوال را جناب وحدت پاسخ بگویند !دیگر جناب وحد ت به جای اینکه واژه افغان وافغانستانرا به معرفی ویا ریشه یابی نمایند، بیشتر بالای تحمیل آن پافشاری داشتند . وحتا مانند اکادمیسن سیستانی ، ایشان داشتند که بیان واژهً افغانستانی را جرم تلقی نمایند. وحتا از استدلال بجای جناب بیژنپور در مورد پول افغانی وآدمی افغانی، آهسته تیر خودرا بهتر از آوردن استدلال دانستند. در یک خبر من شنیدم که حدود 65 افغانی در عراق دستگیر شد. برای یک نفر غیر افغانستانی بیگانه اگر این جمله را به زبان آن برگردانیم، از چه معنای برخوردار خواهد بود؟ باز این آقای هراتی با فرهنگ کهن به خود می بالد که ما از افتخارات این نام محروم خواهیم گردید، اگر افغانستانی شویم ویا خراسانی شاید منظورشان بوده باشد. ولی ایشان از یک افتخار هم نام ویادآوری نکردند که من نادان ودور از این افتخارات با آگاه شدن از آنها با افتخار بیشتر خودرا وتبارم را افغان بنامم وشریک این همه افتخارات شوم. به نظر من ایشان یکی از افتخارا تشان همان تغیر نام سبزوار تاریخی وفوشنج ، به شیندند وپشتون زرغون با شد که مبارکش بادا ! واگر طالبان کرام چند سال دیگر در قدرت میبودند انشا الله وتعالا به خاطر بیشتر ساختن این افتخارا ت برای اقای وحد ت نام هرات را نیز شامل افتخارات جدید میکردند. آقا ی گرامی، چرا تاریخ پرافتخار هرات باستانی را با ادای چنین بیهوده گوییها میشرمانی واین سرزمین را شامل آن افتخاراتی میسازی که هرگز به پهلوی افتخارات نگذشته اند. افتخارات شمشیر کشی وسربریدن هندوهای بیچاره و چپاول غنیمت دزدانه وشکستن بتهای که یک تعداد مردم به آنها معتقد بودند؟ کدام افتخاریکه تنها شما از آنها خبر دارید ودیگران در تاریکی ودید انها قرار دارند؟ کمی از آنها نام ببرید ! شما ایا میتوانید که تمام مردمان هندوستان را بنام هندو خطاب نماید؟ شما در بدخشان ، شمالی ، تالقان وقطغن بروید ومردمان آنجا را افغان خطاب نمایید، آنگاه به درک تاریخ اصیل وپیوندهای راستین خواهید رسید. ما هر هویت جعلی که از سوی بیگانگان تحمیل شده باشد بپذیریم ؟ آیا شما به این واژه هویت ستیز که هرکسیکه از افغانستان است ، افغان است وجدانآ قناعت دارید واین مقایسهً همان واژه ایست که بگویم هرکسیکه از هندوستان است هندو است ! هرکسیکه از اوزبیکستان است اوزبیک است وهرکسیکه از تاجیکستان است ، تاجیک است. در صورتیکه درآن کشورها مردمان مختلف با هویتهای مختلف زیست میکنند وهندوستانی هستند واوزبیکستانی هستندوتاجیکستانی هستند.آخیر ما روی کدام اصل وریشه از تبارمان واز هویتمان خود را بیگانه بسازیم وبه واژه ایکه شما خوب انرا میدانید وریشه اش را هم خوب میشناسید، تجاهل عارفانه کرده ، خود را به ان تحمیل وانرا به خود تحمیل بداریم ؟ ایا حق اینراکه این سرزمین مشترک است وما زادهً آنیم وخود را بگویم که افغانستانی هستیم را از ما صلب میدارید؟ این کار شما بالاخره مردم را به کار بدتر خدا نا کرده وادار خواهد ساخت، قسمیکه چکها وسلواکها وصربستا نیها را واداشت . کمی به خود اید ومنحیث یک روشنفکر افغانستا نی آنقدر هم با تبارت بیگانه نباش ! این نه خوش خدمتی است ونه دل کسی را بدست اورد ن، زیراکه تو به خودت نشوی به دیگران هم نابکار خواهی بود.من از دلایل اقای بیژنپور وشرم وحیای گفتارش برداشت کردم که ان یا نخواست ویا از شرم جواب زنده تر برای دلایل ضعیف شما نداد. ولی شما را به سبزواریکه تاریخ مارا واقعا افتخار راستین بخشیده است، قسم میدهم که انقدر بیرمق نباشید ووجب وجب خاک پاک هرات این مرکز خراسان فرهنگ پرور از ما وتو میطلبد که جفا بس است واگر خود را پرورش یافته این مرزکهن میدانیم، حد اقل به داشته هایکه تاهنوز پابرجا هستند ، افتخار باید کرد نه به ان تبار فرهنگ ستیزیکه داشت نام این خیطهً با شان را به شیندند برابر میکرد واین را از انهایکه تحت حاکمیت طالبان مزدور زیسته اند بپرس !! جوا بت را خواهی گرفت. شما چگونه از مدنیت در یک کشوریکه از آوان نصیب شدن این نام با برکت از تمدن بریده است ، نماینده گی میدارید؟ میدانید که هنوز ما قبیله ایم وقبیله بافرهنگ وتمدن نه تنها بیگانه است ، بلکه دشمن نیز هست؟ اینرا از سوزاندن دبیرستانهای کشورت باور نما ! یک شاعر میگوید که : از آنروزگاریکه افغان شدیم....بریده زفرهنگ انسان شدیم...آیا چنین نبوده ونیستیم ؟ دوران خراسان ودانای وخردگرای آن را میتوان با این عصر جدید گفتگوی تمدنها ی تیپ قبیله ای در افغانستان امروزی مقایسه کرد؟ دنیا به کجا رسیده وما درکجا قرار داریم؟ تاهنوز ما اجازهً بیان هویت خودمانرا نداریم، این شرم ناپذیرفتنی رابه کجا پنهان بداریم ؟ شما واژه خراسان را عربی گفتید! آیا خورشید هم عربی است؟ اگر تمام مسایل را چنین تعریف بدارید وبه مردم منحیث یک آدم متمدن جلوه نماید وای به حال این مردم بیچاره که حقیقت را از زبان کیها بشنوندو پذیرا شوند؟ یعنی اینکه خراسان را بالای اینسرزمین عربها تحمیل کرده اند، مانند اینکه افغان وافغانستانرا انگریزها کرده بودند وشما امروز به ان افتخار هم دارید. امیدوارم که دیگر تاریخ را به مغالطه نگیرید وبالای واژه ها نیز بازی نکنید ونیک بودن وبد بودن این نام را برای نسل امروزی بدون پرداز دروغ بیان بدارید ویک تعریف واژه شناسانه وریشه یابی تاریخی از این واژه کرده ووحدت ملی را هم طور همه جانبه تعریف وعلت این نابسامانی ملی را نیز برملا گردانید واگر شما به خاطر رنجش روی یاران وحدت ملیتان، عاجز بیان هستید، از بیژنپور گرامی وگرداننده گان رادیوی خوبشان تمنا دارم که پاسخ قناعت بخش در نصیبم گردانند. واز تمام دانشمندان وپژوهشگران وقلم بدستان راستین تقاضا مندم که تاریخ واقعی را به مغالطه نگیرند ودیگر این مردم را از ریشه واساسشان دوباره قطع نسازند. ما خودمانرا شناخته ایم وهزاران جفای ظالمانه را دراین عمر چهار روزه چشیده ایم واز اصلمان به مراتب دورمان کرده اند وآنهم بدست نویسندهً تباریمان وبدست وزبان گویای خودمان، این درد جانکاه دیگر بس است واین دوری از فرهنگ ونا توانای دیگر بس است واین عدم شناخت دانشمندان واندیشه وران دیگر بس است . ما به خواندن وشناخت توسیها، بلخیها، یمگانیها،جامیها،نوایها،سنایها،سهرابها، تهمینه ها، کابلشاهیها،ورودکیهای بیگانه کرده شده ضرورت داریم، زیراکه اینها هویت ما هستند وکتبهایشان شناسنا مه ما! ما معنای واژه توانا بود هرکه دانا بود راتا هنوز درک نکرده ایم و حاکمان فرهنگ ستیز ما را نگذاشتند که شاهنامه را ورق بزنیم تا از دانایی وتوانایی برخوردار میشدیم، که درآن گفته شده است : نمیرم ازاین پس که من زنده ام.....که تخم سخن را پراگنده ام، ما یک روز به این کاخ سرافرازمان سر نزدیم واز داشته هایش استفاده نکردیم، به خاطریکه پیوند ما رابا این کاخ بریده بودند وما افغان وبیگانه با مرز ایران شدیم وایران حکیم توسی يا فردوسی بزرگ، همین خاک ماست . از چه بگویم واز کی بنالیم ! نوایی را ما امروز میشناسیم وآنهم از برکت شهامت فرهنگ پروری ژنرال دوستم ،که سالزادش را گرامیداشت ودانشمندان این مرد فرهنگ دوست را بما ازبرکت آمدن دموکراسی نسبی که عاید حال آن جامعه گردیده است ، معرفی کردند. تا هنوز از تبار ما کسی همت نکرده است که یادی از ناصرخسرو واندیشه های خوب وسازندهً آن بکند ویا اینکه شاهنامه ، این وثیقه پر بهای ملی وهویتی مارا بیشتر معرفی ومشوق استفاده در راه رشد دموکراسی نمایند وخدا توفق بدهد ان کسانی را که دراین راه با جدیت بتلاشند واین اثار جان بخش مارا ملاک راهشان قرارمید هند. زیراکه تمام راه ورسم زنده گانی انسانی را میتوان از شاهنامه بدست اورد. داد وعدالت پادشاهان فرهنگ دوست رابا شیوه های انسانی وحق شهروندی میتوان از این نامه در روزگار کنونی شیوه راه قرار داد. وما تاهنوز ایجازه خواندن سفرنامه ناصرخسرو را درکشورنامی ان دانشمند نداشتیم واقای وحد ت ازافتخارات نام افغانستان با شدومد یاد مینمایند. درکشوریکه شهروندش در قرن 21 تاهنوز از نعمت سواد بی بهره است، قابل کدام افتخار خواهد بود؟ در کشوریکه شاه نابکارش 40 سال حکومت کرد ویک اثار ازخود به جانمانده وانرا بی شرمانه بابا هم تراشیده اند، معیا رافتخاراتش کجا است که ما بی خبریم و نمیتوانیم دید؟ از ایا میکه این کشوربا نام جعلی که هیچکس بیاد نداردکه این نام جز ازسوی انگریزها درکدام همه پرسی ویا جرگه ای قومی گذاشته شده باشد، تحمیل گردیده ما نه از یک فرهنگ آدم رنگ برخورداربودیم ونه کدام اثار تاریخی وقصر مداین را نصیب شده ایم ویک چیز را به کرات دیده ولمس کرده ایم که آن فرهنگ ستیزی، عقب مانده گی ورایج سیستم قبیله گرای وحاکمیتهای ظالم وآدمخوار قبیله ای ! انقراض تمدن این سرزمین از کجا واز کدام زمان سرچشمه میگیرد؟ یک دانشمند وپژوهشگر اروپای در سالزاد امیرعلی شیر نوایی به زبان فارسی دری بیان کرد که :« زمانیکه شما خراسان، هرات وعلی شیرنوایی وتمدن داشتید ما تمدن را نمیشناختیم ودر جستحوی این سرزمین بودیم که بیایم وبیاموزیم، امروزما برای شما تمدن را یا د میدهیم» اقای وحد ت شما با وجدان انسانیتان به اینگفتار پاسخ بدهید که چرا اینگونه سقوط را پذیرا شدیم؟ چرا مردما ن در عصر تیموریان هرات با فرهنگتر از امروزبودندوانهم 565 سال پیش ! این نحسی به ما از کجا رسید واین فرهنگ ستیزی را کیها رایج ساختند؟ کسانیکه رحم به سنگ پاره این سرزمین هم نکردند، آیا هزاران بار فرهنگ مارابه نابودی نگرفته اندو ما بازهم لب بالای لب مانند شما گنگ وبی جان بنشینیم تا لبه وحدت ملی کج نشود؟ یا اینکه قبیله راوادار به رشد فرهنگی ویک رقابت سالم فرهنگی یاری بدهیم ؟ کدام یک؟ امید وارم که بسنده باشد واگر کدام سخنی گفته شود ویا نقدی بازهم با همین کم داشته های درهم وبرهم خویش، که از همه دانشمندان باشهامت، نه بزدل پوزش میطلبم که اگر کدام کژی کرده باشم مرا اگاه بگردانند. تاریخ راستین را فهمیدن مارا از بسا اشتباهات تباه کننده، نجات میدهد وکوشش کنید که شما نیز گول جعل کاران تاریخ درباری را نخورید. وواقعیت رابدون ترس ومصلحت بیان بدارید ولوکه لبه وحدتهای ساختگی ملی را هم کج نماید. ما ره قدر حقایق را پنها ن بداریم ومصلحت را بر راستی ترجیع دهیم، به همان اندازه به جعلکاران کمک خواهیم کرد ووحدت راستین ملی را بدرازاتر خواهیم کشاند. بیان راستی زمان ومکان معین ومحدود نمیخواهد،اگر ما تاریخ واقعی زمان دوست محمد خان را میدانستیم ، شاه بعدیش هرگز با استبداد را توان عملی نمیداشت ، ما اگر دورهً سفاک امیرعبدالرحما ن راتوان بررسی وبیان میداشتیم ، هرگز نادرخان غداری را به حیث شاه قبول نمیکردیم، به همین سلسله اگر ما از سواد وفرهنگ خود شناسی برخوردار میبودیم، به این مصیبتهای که تاهنوز دامنگیر مان است ، دچار نمیگردیدیم. تمام روشنفکران ما مصروف پخش تیوریهای میان خالی بیگانگان بودند وهمه در دنباله روی از یکدیگر پیشی میگرفتند، بی خبر ازاینکه آزاد اندیشی با دنباله روی سخت در تضا د است وهر کسیکه دنباله رو است، او وابسته است واگر وابسته بود، بی اراده است واگر اراده نداشت، بی ابتکار وناکاراست ودر تحلیل نهای مزدور است ومزدور جز اطاعت از بادار کاری دیگر ندارد. وملتی که سرنوشتش بدست خودش رقم زده نشود هرگز روز خوش ورشد فرهنگی واقتصادی را نخواهد دید. به همین خاطر است که حماسه های ملی افریده میشود وشخصیتهای ملی پا به عرصهً وجود میگزارند وقهرما نا ن به افرینش کارهای بزرگ ملی دست میزنند وکشورشانرا خود با عرق پیشانی ودلسوزانه به آبادانی میگیرند وبعد افتخار میآفرینند وما هم آنجاست که خود مانرا بایست شامل چنین افتخارات بگردانیم ولذت ببریم. احساس آرامش وجدانی در همچو کار کردها وکارایی ها برای هر انسان با اندیشه ومنش استقلال طلبانه میسرخواهد شد. زنده وجاوید بادآزادی وحق تعیین سرنوشت انسانها بدست خودشان !
میرزایی