پيمايش کژروانه ي کاظمي از مرز تحريف دين گذشت

 

ک.و

 

در زندگي انسان ها مجموعه ارزش هايي وجود دارند که عدول از آن ها حکم نفي انسانيت را داراست . صداقت , وفاداري وهمدردي با همنوع ,حفظ کرامت انساني , وطن دوستي ومقابله با اجانب, امانت داري نسبت به سرمايه ي عمومي ( بيت المال) وغيره , از جمله ارزشهاي اخلاقي اي به شمار مي روند که پايبندي به آنها ويا عدم آن، انسان بودن وغير آنرا مشخص مي سازد . به عبارت ديگر , مجموعه ارزشهاي اخلاقي ياد شده به مثابه ي معيار هايي در جامعه انساني مطرح هستند که زير پا گذاشتن آنان در واقع بيانگر ضدانساني بودن نيات , اهداف وماهيت يک فرد يا جمع به شمارمي رود . زاهدي , مصطفي کاظمي وبعد برادرش علي اکبر کاظمي که ساليان متمادي را در خدمت اجانب قرار داشته ومشخصاً عضو اطلاعات سپاه پاسداران ايران ( قرارگاه انصار ) بوده اند ، نه تنها بر خلاف اصل وطن دوستي (حب الوطن من الإيمان) به تهيه ي اطلاعات محرمانه از حکومت هاي افغانستان و نيز اسرار گروهاي مقاومت ضد روسي و سپردن آنان به همسايه ي غربي ما مبادرت ورزيده , که براي تحقق نيات و خواست هاي آنان، زمينه هاي ايجاد جنگ هاي داخلي را نيز مساعد ساخته اند . طوريکه هر بار وبا حضورشان در ولايات مرکزي کشور (مناطق هز اره نشين), به جاي سهم گيري در مبارزا ت مردم عليه اشغالگران، جنگهاي خانمانسوز داخلي را شعله ور مي نمودند .                                                                                                                                    

گرچه در اين رابطه گروهک پاسداران جهاد اسلامي به عنوان گروه شرارت پيشه نزد مردم معرفي شده بود ، اما واقعيت امر اين بود که اين گروه با تحريکات وجهت دهي هاي دو عنصر کاظمي و زاهدي طبق برنامه هاي قرار گاه انصار بدان سو سوق داده مي شد. يعني در واقع آقاي اکبري به عنوان رهبر اين گروه به دليل احساساتي بودنش هميشه آلت دست آنان قرار داشته و بد نامي هاي ناشي از عملکرد خائنانه اين گروه را خود کمايي مي نمود. پس از1 جدي و به قدرت رسيدن آقاي کرزي و دولت هاي موقت و انتقالي (که مصطفي کاظمي در آنها نقش محوري را داشته) تا به امروز ، تلاش نيروهاي مترقي و مستقل بر  اين بوده است که چگونگي روابط کاظمي با دو سازمان استخباراتي ايران ، يعني وزارت اطلاعات و نيز اطلاعات سپاه را کشف نمايند. چرا که پس از تثبيت جايگاه آقاي کاظمي در کابينه ي کرزي که شديدا از سوي آمريکا حمايت ميگردد ، سوالهايي را برانگيخت. مثلاً آيا کاظمي کماکان با اطلاعات قرارگاه انصار سپاه پاسداران ايران کار ميکند و يا اينکه با در اختيار آمريکا قرار دادن تمام اطلاعاتش، عملا به آنها پيوسته است؟ اين تحقيقات ادامه داشت (توسط نيروي وسيعي در ايران و افغانستان از درون نهاد هاي اطلاعاتي کاظمي مانند وفاق ملي، صبا ، اقتدار ملي، انصار فاطمه، سپاه محمد) تا اينکه ثابت گرديد ايشان ارتقاي درجه نموده و همانند پيش کسوتان اين راه " سيد محمد سجادي و ... " به درجه ي ضد اطلاعات ارتقا يافته که ازين پس با گرفتن مواضع ضد ايران و همکاري با اقشاري از روشنفکران، و نيز دادن اطلاعات کهنه و سوخته اش به کرزي و حاميان، موقعيت خود را تثبيت نموده و کماکان به عنوان عضو ارشد اطلاعات ايران زير ريش کرزي جا يش را بازتر مي نمايد.

از نقطه نظر فرهنگي و مهمترين عنصر آن يعني مذهب، کاظمي که هميشه و با عملکردش ثابت ساخته هيچگونه پايبندي به آن نداشته و حاضر است هرکاري که منافع و موقعيت شخصي وي را تأمين و تثبيت نمايد  به راحتي و بدون دغدغه انجام دهد، تا کنون تلاش مي نمود تا آن را به فراموشي کامل سپارد. چنان که پس از انتشار شماره ي 5 افغانستان نوين توسط من که بنا به درخواست مکررش صورت گرفت و طي آن به انتشار مقاله اي از مجتهد شبستري مبادرت شده بود، مؤکداً از من تقاضا مي نمود که وارد مباحث مذهبي نگردم. من از همان زمان حساسيت وي را نسبت به مسائل مذهبي درک نموده بودم که خود به تکميل اطلاعاتم در مورد وي انجاميد. او مي دانست که يک روشنفکر مذهبي و قتي مذهب را مطرح مي سازد، نخست با ايمان کامل اين کار را انجام مي دهد و بعد، نوع تلقي ديني آنان با هرگونه روحيه ي اجنبي پذيريِ مورد نظرش در يک پارادوکس کامل بسر مي برد. براي او همه چيز وسيله ايست براي رسيدن به قدرت و حکومت، حتا دين. به عبارت ديگر، تمامي ارزش هاي اجتماعي، فرهنگي، مذهبي، اخلاقي و ... وراي تأمين منافع شخصي، براي کاظمي فاقد ارزش و اعتبارند. درست به همين دليل بود که از کسي چون من انتظار نداشت تا مذهب را به ابزاري براي تأمين منافعش تبديل نمايم، پس بهتر آن است که پيشاپيش از ورود به آن منطقه ي ممنوعه براي ارتجاع مذهبي، ممانعت گردد. کاري که بعدها توسط سيد فاضل سنچارکي انجام يافت و کاظمي را مطمئن نمود که وي به هيچ عقيده و ايماني ملزم نبوده و دلش تنها به داشتن پول و نوشته شدن نامش به عنوان مدير مسوول خوش است و بس. چرا که اقتدار مُلي کاظمي مانند مشارکت و صلصال خليلي و نيز بيش از 160 نشريه ي ديگر، از کيسه ي کرزي خان هزينه مي گردد تا ثنا نويسي وي را تمرين نمايند. مثلاً براي اين نشريه ماهانه 10 هزار دالر پرداخت مي شود که 4 هزار آن براي رنگ و لعاب نشريه و جيب هاي مداحان آن به مصرف مي رسد و ما بقي هم در جيب کاظمي صاحب. خوب، اين نعمت ها اثرات خود را داشته و اين نشريه را به مدح نامه اي براي کرزي خان و طالبان مبدل ساخته است.

در اين اواخر هم مطلبي تحت عنوان"   " در نشريه شان درج گرديده است که در واقع عکس العملي است بسيار محتاطانه نسبت به افشاگري هاي گوشه اي از عملکردهاي خائنانه ي کاظمي که در شماره ي 3 نشريه ي شهروند چاپ گرديده بود. همانگونه که قبلاً هم پيش بيني کرده بوديم، در اين مقاله عليرغم به اصطلاح خويشتنداري کاظمي، بيش از هرچيز به افشاي ماهيت ارتجاعي و مزدوري خود پرداخته و کينه اش را نسبت به روشنفکران برملا ساخته است. براستي براي اجرت نويسي همچون سنچارکي که حتا يک روز از عمرش در مسير و متن مبارزات مردم قرار نداشته، پازتاب چنين سياه کردن هايي چه ارزشي مي تواند داشته باشد. براي او نه خودش ارزش دارد و نه روشنفکر، آنچه مهم است، خواست ارباب مي باشد که از او چه مي خواهد. به همين خاطر است که هرچه گناه و بد و بيراه بوده يک جايي نثار روشنفکر نموده است. البته اين گونه مواضع بالأخره افشا مي گرديد چه امروز و چه چهار روز بعد. چرا که کاظمي نامه را هرچه آب و تاب دهند، دست آخر هم انديشه ي آنچناني کاظمي بايد از آن بيرون جهد و نه دُر و گُهر نجات بخش. اگر هم به انديشه ي تاکنوني اين نشريه اندکي تأمل نماييم، علاوه بر وجيزه نويسي براي طالب و کرزي، جز گسترش انديشه هاي انديشه زدايانه که خواست حکام بوده، در آن ديده نمي شود. برويم و به اظهار نظرهايي که در اولين سالگرد نشريه مطرح شده را بررسي نماييم و ببينيم که جز دولتمردان و مهره هاي دستگاه حکومتي چه کس ديگري آن را تمجيد نموده است.

از ديدگاه کاظمي و عريضه نويسش سنچارکي، آيا غير از روشنفکر ستيزي انتظاري مي رود؟ انتظار تعريف و تمجيد از روشنفکر واقعي که جز در قبال مردم و اراده ي آنان تعهدي نداشته و  هميشه با پشت پا زدن به مقام و نعمات صدقه وار به افشاي خائنينِ به مردم مي پردازند و به مثابه ي مسئوليتي تاريخي در برابر موج انحرافيِ دموکراسيِ دروغين و جعلي که در واقع پروسه ايست مهندسي جهت استحاله ي انسان و متاعي است براي دکان هاي پيشه وران سياسي قد مي افرازند، از کساني که روشنفکر را در هيئت يک مزدور خود باخته، توجيه گر و دوره گردِ خريدار ياب مي بينند،  حماقتي بيش نخواهد بود. اين مهم نيست که نشريه ي 4 هزار دالري در مورد روشنفکر واقعي چه مي نويسد و با اين کار درونش را بيرون مي ريزد، بلکه مهم مواضع مردم است که اين روزها وجود خائنين را به آتش کشيده و بايد هم چنين شاخ و نيش زنند و لجن پراکني کنند. اين ها همه خشم درون سوز اربابش کاظمي است که چنين تبلور مي يابد.

مسلماً روشنفکر مذهبي که مسووليتش در برابر خدا را تنها در پيوند ناگسستي با خلق مي بينند، مکلف است تا عوامل و مصداق هاي شرک و ذلت را افشا نمايند، گرچه مشرکان دين پناه را خوش نيامده و رنجيده خاطر سازد. در عوض براي دشمنان شان، مگر دين وسيله اي براي توجيه ماشين فاشيزم قومي نيست که کاظمي از مهره هاي مهم و فعالش مي باشد؟ آيا عريضه نويسان افتدار فاشيزم غير از وفور نعمت، دليل ديگري براي همکاري با اين نشريه و کاظمي دارند؟ آيا اين اولين بار است که کاظمي رو در روي مردم قرار مي گيرند؟ مگر در دوره ي مقاومت ضد اشغالگري کشور، او با راه انداختن جنگ هاي داخلي سدي بر سر راه مبارزات مردم ايجاد ننمود؟ مگر در دوران مقاومت مردم در برابر حکومت خودکامه ي چند خيابانه ي رباني، سياف، محسني که مردم اززن و مرد و کودک و جوان در کنار مزاري قرار گرفته بودند، وي از پشت به مردم خنجر نزد و مردم را به روز سياه ننشاند؟ پس کاظمي بداند که بايد عملکرد خود را عامل بدبختي ها، انزوا و بدنامي هايش به شمار آورد و نه من و امثال مرا. مگر او و خليلي بارها و بارها با عده اي از روشنفکران واقعي تماس برقرار نکرده اند و تلاش ننمودند تا آن ها را با پول و امکانات و انتصاب با خود همراه سازند که تا کنون با پاسخ منفي مواجه شده اند؟ مگر رابط تان همين سنچارکي نبود؟ مطمئن باشيد هرکس ديگر هم اگر به آنان بپيوندد، سرنوشتي جز کاظمي و خليلي نخواهد داشت. نه کاظمي نه، به شما خاطر جمعي مي دهم که جز چند عنصر خود باخته اي که نه ميان مردم جا دارند و نه عُرضه ي خدمت کردن به شما، کس ديگري با شما همکاري نخواهد کرد. چرا از همان هايي که تا کنون به استخدام گرفته اي و انتصابش نمودي و بنام بيوه به کاري مقررش کرده اي، کار نمي کشي؟ آيا تاريخ مصرف آنها هم به پايان رسيده و يا اين که درک نموده ايد که تنها مزدوران بي خاصيت حاضرند تا ننگ بردگي شما و لعن و نفرين مردم را به دوش کشند که براي شما کاري هم نمي توانند. چون نه اهل خِرَدند و نه غيرت کار با مردم را دارند. آناني که پايگاه وسيع مردمي دارد و به انسانيت خود بيش از مزدوري شما پايبندند هرگز براي امثال شما کار نمي کنند، چون در آن صورت بايد مردم را از دست بدهند.

حالا بپردازيم به قضيه ي تحريف دين توسط نشريه سيد کاظمي و ببينيم که چگونه، چرا و به چه منظوري صورت گرفته است.

در شماره ي اقتدار دو مقاله تحت عنوان هاي " محرم ماه خون آشنا " نوشته ي ام البنين ارزگاني و نيز " يک بيرق آفتاب يک عالم سياهي " به سفارش کاظمي (تا آنجا که از داخل به ما اطلاع داده اند) و سياه کاري عريضه نويسش سنچارکي که هر دو در مورد عاشورا و اقدام عظيم و تاريخي حسين ابن علي عليه السلام بوده و آشکا را تحريفاتي در آنها صورت گرفته اند.

در مقاله ي خانم ارزگاني نکته ي مهمي از حرکت امام حسين که همانا ناتمام ماندن مناسک حج توسط آن حضرت مورد تحريف قرار گرفته و گفته است که امام حسين حج را با وقار و متانت اهورايي خويش به انجام رساند. مسلماً زماني که اين بخش از حرکت حسين که يکي از مهمترين بخش اقدام اوست را حذف و يا تحريف نماييم، کل حرکت امام بي معني جلوه خواهد کرد، چرا که امام حسين تعمداً حج را نا تمام گذاشته رهسپار کوفه مي گردد. آن بزرگوار با اين اقدام پر ارزش خود اعلام مي دارد که انجام مناسک حج يک حرکت انتزاعي و فردي نبوده بلکه تمريني است جهت آموزش بازگشت به خويشتن انساني خويش که بستر آن جامعه است که طبيعتاً تحقق عملي آن در جامعه زماني ممکن است که کل نظام سياسي ـ اجتماعي و رهبريت آن سالم باشد. وآنگهي، مناسک حج برخلاف تصويري که بعداً سنچارکي ارائه مي دهد، مجموعه اعمال سمبوليکي است که از ماهيت کاملاً سياسي ـ مبارزاتي برخوردار مي باشد. بنا بر اين، حسين با نا تمام گذاشتن مناسک حج، دو پيام را همزمان بيان مي دارد. يکي اين که، هرگاه نظام اجتماعي ـ سياسي و دستگاه رهبري جهت دهنده ي آن فاسد و شرک آلود باشد، طواف کعبه و صفا و مروه و قرباني، جز اعمالي بي محتوا و تمسخر آميز نبوده و در صورت اجراي آن، تأييد نظام فاسد و شريک جرم قرار گرفتن آن به شمار مي رود. پس نخست بايد به اصلاح نظام پرداخت تا بتوان محتوا را به انجام مناسک حج بازگرداند، لذا بدون آن از انجام آن بايد صرف نظر گردد.

دومين پيام حسين اين است که، اينک زمان محقق ساختن اين مناسک در متن عمل اجتماعي ـ سياسي است. بياييد تا به جاي 7 بار طواف کعبه، راه لا يتناهي به سوي خدا را در عمل بپيماييم، و به جاي رمي جمره به سوي شيطان هاي مجسمي که اينک نه در قالب سنگ، که در چهره ي انسان هايي چون يزيد و حکامش ظاهر گشته اند، جهت رمي حرکت نماييم. مي بينيم که با حذف و يا تحريف اين بخش از عمل حسين، چه تغيير فاحشي در مقصد امام ايجاد مي گردد.

در مقاله ي سنچارکي که مطمئناً به درخواست شخص کاظمي ترتيب يافته و آشکارا تحريف عاشورا به عنوان سمبل دين در يک مقطع مهم از تاريخ صورت پذيرفته است، چنان وحشت انگيز و خطرناک است که مي شود احساس کرد کاظمي عملاً وارد مرحله ي تهي سازي دين از محتوا به مثابه ي پيش شرط پياده نمودن اهداف شوم ضد مردمي و ضد اسلامي خود و اربابانش مي باشد. سنچارکي نا نجيبانه مي نويسد " اين گفته که هر ماه محرم است در شرايط و زمان ما سخت مناسب است. زماني که بيش از هر وقتي به صلح و آشتي و تفاهم نياز داريم، به کار سازندگي و بازسازي، هر ماه، محرم است. يعني جنگ و خشونت ، دشمني و نفرت در آن حرام است، آنانکه در شرايط صلح، سلاح خشونت مي گيرند و در شرايط سازندگي، تخريب گري مي کنند و در زمان آشتي و بهم آيي بيرق جدايي و گريز مي افرازند، در واقع، معصيت عظيم مرتکب مي شوند. و خيانت ملي انجام مي دهند..."

وقتي اين سخنان را آن هم در شرايط کنوني مي شنوي، احساس مي کني که واقعاً در ماه محرم و روز عاشوراي سال 61 ه . ق قرار داري و کسي در کنار يزيديان به تبليغ به نفع يزيد مي پردازد و امام را به نکوهش گرفته است. در اين رابطه و براي روشن شدن بيشتر قضيه لازم است تا در مورد اين گفته که " کلُّ يوم عاشوراء ، کلُّ أرض کربلاء و کلُّ شهر محرّم " چيزي دانست و آن را بلحاظ تاريخي به زمان حسين منسوب نساخت. گرچه اقوال در مورد اين روايت متفاوت است، اما اين حرف را بيشتر به امام صادق نسبت داده اند که در جواب کسي که از او تکليف خواست و بين راه صلح حسن و قيام حسين خواهان رهنمود از امام بود، اين سخن را فرمودند. امام خواست تا گوشزد نمايد که اصيل ترين موصع استراتژيک در اسلام، عدم تسليم پذيري به زور و ستم است. جالب است که سنچارکي با حذف بخش اصلي سخن مشهور امام صادق، يعني هر روز عاشوراست و هر سرزميني کربلاست، تنها به بخش پاياني که حتا در بعضي روايت ها وجود ندارد چسبيده تا بتواند راحت تر حسين و اهداف مقدسش را در پيشگاه کساني که همچو يزيد به قوم گرايي مبادرت مي ورزند، قرباني نمايد. از ماه محرم هم همين قدر مي دانند که ماه صلح و آشتي و تفاهم است. افسوس که در دوره ي حسين شما سنچارکی صاحب نبوديد تا با اين برداشت هاي ديني تان مي توانستيد حسين را نجات دهيد. شايد حسين ماه هاي سال را فراموش کرده بود و اشتباهاً در ماه محرم براي امر به معروف و نهي از منکر و ايجاد اصلاح در ميان امت جدش خارج گشته است. ماه هاي حرام در دوران قبل از اسلام بوده و اسلام به منظور جلوگيري و به حد اقل رساندن درگيري هاي قومي ـ قبايلي، آن را مورد تأييد قرار داد و نه اين که ماه محرم خود اصلي است که بايد به هر قيمتي مبارزات حق طلبانه را به تعطيل کشيد. حتا خروج حسين در ماه محرم هم حساب شده بود، مانند نيمه تمام گذاشتن مراسم حج. ممکن است تحريف و توجيه گفته ي هر ماه محرم، ارباب تو و سپس ارباب اربابت را خوشنود سازد، اما عليرغم آن، حسين عملي ديگر گونه داشت و در همين ماه با آن که مي دانست يزيد در تصميمش بين گرفتن بيعت از وي و کشتنش جدي است و متقابلاً تصميم او هم در عدم بيعت جزم تر از يزيد است که اين امر به جنگ مي کشد، اما باز هم حرکت نمود و آن هم در ماه محرمي که به گفته ي سنچارکی بايد تفاهم و آشتي مي نمود. نه سنچارکي و کاظمي، حسين مکلف به تبعيت و تقليد از شما نيست و او راه و روش خود را داشت و پيرواني که از او تبعيت خواهند نمود. اين شماييد که به خاطر وزارت و دالر بسان ملک ري و امثالهم، راه ديگري پيموده ايد. گرچه خودتان در دنباله ي نوشته تان گفته ايد که " او در برابر اجبارها و فشارها و زورگويي ها سرخم نکرد، او حاضر نشد دست در دست حاکمي فاسد، نالايق و بي کفايت بدهد و فساد و بي لياقتي را توجيه کند، امام حسين از بيعت ستم فاصله گرفت و حاضر نشد خودکامگي را امضا کند، او براي تن زدن از بيعت با يزيد که نماد غصب و قهر و فساد به حساب مي آمد، مدينه ي جدش را ترک گفت و به مکه رفت" .

اين گونه سخن هاي ضد و نقيض را کنار هم قرار دادن اينک رواج بازار مکاره ي سياست مافيايي در اين کشور گشته است، قانون اساسي ما هم مملؤ است از اين گونه پارادوکس ها. مرتجع ترين افراد مانند کاظمي که تا ديروز جان صدها نفر از مردم را بنام ولايت فقيه گرفت، امروزه از صلح و آشتي و تفاهم سخن مي گويد و در حالي که زنش در پس چندين پرده نهان و محروم است، برابري زن و مرد را شعار زن فريبانه ي خويش قرار داده است. همچنين همکاري باطالب هم حرکتي ضد تروريستي تلقي مي گردد و بي ديناني که تا ديروز هزاران انسان را به خاطر اعتقادات مذهبي شان کشتند، امروزه در پس اخوانيت قرار گرفته و داغ تر از هر متعصب ديني ديگر شعار اسلام سر مي دهد، همه نمونه هايي از اين عرضه ي پارادوکس ها در کشور ماست. پس سنچارکي هم از کسي کمتر نيست و مي تواند آزادانه اين متاع دو پهلوي خود را عرضه نمايد، البته تا زماني که روز حساب فرا رسد.

در جاي ديگر مي گويد "جنگ انتخاب امام حسين نبود. چرا که او موازنه ي قوا را به خوبي تشخيص مي داد و مي دانست که جنگ به سودش نيست" . جالب است که عريضه نويس کاظمي همه چيز را از عينک خويش مي بيند و انتخاب حسين را تنها در "سودش" جستجو مي کند و نه ارزش هاي ايدئولوژيک و انساني و ضرورت هاي استراتژيک ـ تاکتيکي. امروزه چيزي حدود 14 قرن از شهادت حسين مي گذرد و ما مي بينيم که راه حسين هنوز که هنوز است نه تنها پر رهرو که روز به روز عميق تر و گسترده تر گشته است، آيا اين را حسين مي دانست و يا اين که وقتي مجبور به جنگ مي گردد، نمي دانست که چه مي شود و امروزه هم تصادفاً پيرواني يافته است؟ از نقطه نظر تو چنين است، چون حسين مجبورگرديد تا برخلاف انتخابش عمل نمايد، در اين صورت نتيجه اش الله اعلم است.

وقتي انسان مجبور گردد به تلفيق بين دو نقيضين، يکي اعتقاداتي که هنوز و تا حدودي (حد اقل در حد اعتقاد داشتن و نه ايمان و عمل) از گذشته در مغزش باقي مانده اند و ديگري امروز و بر اساس ديکته ها و "سودها" بايد چيزي سياه نمايد، انتطار بهتر از اين را از وي نخواهيم داشت. نوشته اي سرتا پا متناقض. گاهي در تأييد و تمجيد حکومت يزيد نوشته و نصيحت هاي عافيت جويانه را براي امام توصيه نموده و گاهي هم از حماسه ي عاشورا و کربلا سخن گفته. البته من شخصاً و تا کنون نوشته اي به اين ضعيفي از سنچارکي نديده بودم. خوب، سرنوشت نوشته هاي فرمايشي بيشتر از اين ها نخواهد بود.

آن گونه که هدف اين نوشته بوده است، در جاي جاي آن، ره به سوي ديگري برده و جانبدارانه و چاپلوسانه به تبليغ ارباب خود و ارباب او پرداخته و چون وصله اي ناجور و بي ربط سعي نموده تا اعمال حسين را با کرزي خان تطبيق دهد و نا راضيان را هم به يزيد منسوب. اينجاست که نوشته بسيار مسخره به نظر مي آيد و خود را تا پشيزي تنزل مي دهد. به راستي، غاصبان بيت المال جز کرزي، اشرف غني، کاظمي، اتمر، فهيم و خليلي چه کساني اند؟ مگر چند ميليارد دالر صدقه را به دستي غير از کرزي مي دهند؟ و مگر آنان تا کنون حاضر گشته اند تا حسابي به مردم بدهند؟ تا ديروز در هفته نامه ي بهار عليه کرزي و همدستانش به دفاع از نهضت ملي مي نوشتي و حال که پول بيشتري ديده اي 180 درجه چرخش نموده اي و دقيقاٌ در نقطه ي مقابل آن قرار گرفته اي.

 سنچارکي جان، بيش از اين خود را رسوا نساز و آلت دست قرار نگير که فردا و روز حساب (البته در همين دنيا و چند سال بعد را مي گويم) ارباب امروزي ات بيشتر به فکر خود خواهد بود و نه تنها توان دفاع از تو را نخواهد داشت، که حتا براي برائت خود، تو و امثالت را مقصر مي کشد و مي گويد، بله اينها چيزي هايي نوشته اند که من از آنها بي خبر بوده ام. آيا لازم نمي بيني تا گذشتگان را مايه ي عبرت قرار دهي؟ زياد هم دور نمي رويم، سرنوشت آفتاب را دقيقاً مطالعه نما.

                      والسلام لمن اتبع الهدي

 

  


بالا
 
بازگشت