هرات همچون ساير شهرهاي باستاني سرزمين زيبايمان كانون تمدن چند هزار ساله است اما امسال روز دهم محرم اتفاق دهشتناك و غيرقابل باور را شاهد بود كه براي دردمندان و روشنفكران اين خطه بيش از همه قابل تأمل است.
در عصري كه انفجار اطلاعات كره زمين را همچون دهكدهء واحد ساخته است و بانگ و آثار تمدن كرات آسماني را در نور ديده است جاي تعجب است ملتي كه داراي تمدن چند هزار ساله است چالش هاي كوچك باعث تضادهاي بزرگ در آن مي شود.
اين روزها مدام بعضي انتقاد مي كنند كه چرا جهانيان در مدت 4 سال گذشته براي افغانستان كاري نكرده اند و كشور ما را از هر لحاظ تأمين و آباد نكرده اند؟ بلي نويسنده نيز بر اين عقيده است كه آنان مي توانستند كشور ما را با سرمايه گذاريهاي كلان آبادتر از اكنون نمايند، اما بايد اين نكته را تأمل كرد كه اگر آنان همانگونه كه بعد از جنگ جهاني دوم ژاپن و آلمان را آباد كردند كشور ما را آباد مي كردند، آيا فكر و فرهنگ لايه هاي عميق سنتي كشور ما به آن اندازه جهان جديد و اقتضائات آن را دريابد و آيا از لحاظ فرهنگي به آن انكشاف رسيده ايم كه مطابق نورم و فرم كشورهاي متمدن به اصول همچون انسان محوري و حقوق بشر و دموكراسي و پلوراليسم و... پاي بند باشيم و تعصبات ما را به سمت تخريب و تفرقه نكشاند؟
آيا دريك جاده ي خاكي و خراب موتر مدل بالا مي تواند با سرعت حركت كند؟
جاده ي خراب سرعت را كاهش مي دهد پس اولا ظرفيت هاي فكري لايه هاي مختلف اجتماع مي بايست انكشاف يابد تا در ساير زمينه ها انكشاف پايدار را شاهد باشيم.
به باور نويسنده اگر كشور ما از جنبه هاي اقتصادي و … آباد گردد ولي در ساحت فرهنگ و رفتار و انديشه و گفتار، پيشرفت و تكامل حاصل نشود به اندك بهانه اي عقب گرد بزرگ نموده و اختلافات و شكافهاي وسيع همه آن نعمات را از ما سلب نموده و بهشت ما را به جهنم سوزان تبديل خواهد كرد همانگونه كه حضرت مولانا مي گويد:
اي برادر تو همه انديشه اي ما بقي خود استخوان و ريشه اي
تا وقتي كه فرهنگ و انديشه جامعه اصلاح نگردد معضل اصلي پا بجاست. شستن اذهان يك ملت و بالندگي فكري و فرهنگي دادن به آن، با كنفرانس هاي بن يا لندن و توكيو و تصميم جامعه جهاني ميسر نيست. شكي نيست كه قدرتهاي جهاني مي توانند همچنانكه تاكنون توانسته اند زمينه ساز صلح و جنگ و …در افغانستان باشند اما همه عوامل بيروني يك طرف ولي عامل اصلي نبوغ فرهنگي و فكري خود يك ملت و پتانسيل و ظرفيت ها خود آن جامعه مي باشد. چرا عوامل خارجي به اندك بهانه اي ما را مي تواند به برادر كشي سوق دهد؟ چرا در قرن بيست و يكم قهرمان پرستي در جامعه ما شكل اسطوره اي و گاهي قومي و حزبي به خود مي گيرد؟چرا انتخابات در كشور ما رنگ قومي و منطقه و لساني و ازهمه بدتر رنگ پولي به خود مي گيرد و انديشه و شناخت در آن جاي پاي ندارد؟چرا روشنفكران ما كه در داخل و خارج هستند آن بضاعت اندكشان را در پاي شخصيت ها و مسايل قومي و لساني و گرايش هاي كاذب و بي نتيجه صرف مي كنند اما اصول جهانشمول مثل انسانيت و برادري و رسالت روشنفكري و دموكراسي را شعار تجملاتي خودشان قرار مي دهند؟چرا كشورهاي همسايه از سنت ها و شعائر مذهبي و تاريخي ما سوء استفاده كرده و موفق مي شود در بين ما تفرقه ايجاد كند؟چرا آبادي نيمه جان كشور ما با آتش زدن مدارس دخترانه و يا قضاياي امثال هرات رنگ يأس و نااميدي را به خود مي گيرد ؟ چرا بايد در جريان مراسم مذهبي ناگاه تعصبات توده ها تحريك شوند و آيا ارزش اين را دارد كه خون انسان براي آن ريخته شود و يامال مردم نابود شود؟و هزاران چراي ديگر…...
نويسنده به موضوع اخير يعني حادث هرات مي پردازد و با شعري از حضرت حافظ عليه الرحمه سخنش را پي مي گيرد:
به نظر نويسنده اين شعر حافظ بيانگر اهداف تمام عارفان بوده و مطابقت اساسي با حركت و هدف امام حسين دارد. امام حسين كه براي همه انسانها عزيز است و پير طريقت راد مردان و عارفان محسوب مي شود فراتر از مذاهب حركت كرده ست آن حضرت شهيد راه آزاد انديشي و بيداري بوده است و استبداد و قشريت منجر به شهادت آن حضرت شده است. او فرزند مكه و منا است و براساس فكر مترقي و بالنده براي مبارزه با قشريت گرايي و موهوم پرستي به جاي زيارت خانه كعبه كه توسط اجدادش ابراهيم و محمد ساخته شده است به سوي بالندگي فكري مردم كه هدف انبياست حركت مي كند تا مردم را با مقصود خداي آنان آشنا سازد.
مقصود من از كعبه و بتخانه تويي تو مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه
مردان عارفي همچون حافظ و مولانا، بيدل و سعدي ها ، گاندي و اقبال ها ، به طور كل تمام مردان آزاده و عارفان وارسته در صف بت شكنان قرار مي گيرند. تمام پيامبران و قديسان ، بت شكني نموده اند آنان افكار مردم را از قالب گرايي و كليشه پرستي به سمت گوهر اديان و روح انسانيت سوق داده اند و امام حسين(ع) براساس دعوت مردم كوفه و رسالت روشنگري در ايام حج از مكه به سمت عراق حركت مي كنند اما با فتواي آخوند بزرگ كوفه و مفتي شهر و نيز عوامل استبداد حضرت به شهادت مي رسند شعاري كه عليه حضرتش علم شد اين بود كه : حسين از دين جدش خارج شده و بايد با شمشير جدش به قتل برسد. زيرا ايام حج از مكه بيرون شده است.
حركت آن حضرت در زمان خودش حركت روشنفكري و عارفانه و بت شكني بزرگ و خلاف عادات بود. همانگونه كه ابراهيم در زمان خود و در بين قوم خود بت شكن بود و پيامبر اسلام با خرافات و عقايد مردم عربستان جنگيدند. اباعبدالله الحسين(ع) نيز در مسير روح بيداري حركت كردند و به قول علامه اقبال لاهوري:
درس قرآن از حسين آموختيم.
در صف مردان عارف و آزادگان قرارگرفتن سعي و همت خاص و خواص را مي طلبد و هيچگاه توجيه گر اعمال توده ها و عرف و عادات آنان نبوده و براي آن اعمال قداستي را به همراه نمي آورد.
دكتر شريعتي دركتاب تشيع علوي و تشيع صفوي تذكر مي دهد همه مراسمات و عادات شيعيان نمايانگر چهره امامان نيست، همانگونه كه افكار و عادات امروز ما مسلمانان نمايانگر اهداف و روح و چهرهء اصيل اسلام نمي تواند باشد و رفتار مسيحيان با چهره ي اصيل حضرت عيسي فاصله فراوان دارد و رفتارهاي پيروان بودا لائودزو، كنفوسيوس ، مهاويرا و … نمايانگر چهره و اهداف آن مردان بزرگ نيست. فاصله ذوق توده ها با عرفان و شهود قدسيان همچون اقيانوس و سراب است. بي دليل نيست كه عارفان بزرگ ، جويندگان حقيقت را از تمسك به عرف و عادات و باورهاي عامه پسند همواره بر حذر داشته اند، زيرا هر نوع انس و علاقه به تعصبات و باورهاي عامه، ضربه بر پيكر حقيقت خواهد بود. به دليل اينكه چنين تعلقاتي نبضش به دست تعصبات و خرافات است . باورهاي عامه و گرايشات آنان اگر ملاك حقانيت مي بود به گفته نيچه هيچ پيامبر و انسان بزرگي در طول تاريخ قابل دفاع نبوده و ظهور نمي كرد. تمام مذاهب و اديان به نحوي از طريق عادات و احساسات و تعصبات پيروان جاهل ضربه خورده است . پيرامون عاشورا نيز بايد گفت: سزاوار است به روح معرفتي و اهداف امام حسين(ع) و ايمان خالصانه و عاشقانه آن امام بزرگ پرداخته شود كه موجب افتخار و وحدت است و ابعاد معرفتي آن با سبك مناسب تشريح گردد كه براي مخاطبان و انسانها جذابيت خدائي و اخلاق آسماني بيافريند.
جاي سؤال است كه به مناسبت تجليل از چنين ايام آيا سزاست كه ما به همين مراسمات و عادات و تخليه هاي جمعي اكتفا كنيم يا اينكه به سمت آرمان آن حضرت در ساحت بت شكني و اخلاق پيامبر پسند گام برداريم؟ حسين(ع) كه به قول گاندي پيشواي از خودگذشتگي و وحدت و روشنگري مردم هند مي تواند شود سزاوار است مورد بازشناخت امت اسلامي قرار گيرد نه اكتفا به عزاداري هاي قالبي و نمايشي. آيا براي پيامبر اسلام و خلفاء راشدين و شخصيت هاي برجسته اسلام، مداحان كور و كر و امت متفرق شايسته است يا باورمندان به بيداري و برادري و آبادي؟
آيا دامن زدن به تعصبات جز باعث لگدمال شدن فرهنگ انسان دوستي و شادي دشمنان ملت و ميهن سودي ديگر دارد؟
پيامدهاي حوادث اخير هرات را چنين مي توان برشمرد:
1_ مسيرآبادي افغانستان و فضاي همدلي واميداواري حاكم برآن تخريب شده و از هم خواهد پاشيد.
2 _ كشورهاي سرمايه گذار در افغانستان انگيزه شان در آبادي و سرمايه گذاري كاهش يافته و سرمايه گذاران داخلي سرمايه هايشان را به كشورهاي همسايه و … منتقل مي كنند.
3 _ خرافات و تضادهاي تعصب آفرين معركه دار عرصه هاي سياست و اجتماع و فرهنگ مي شود.
4 _دين اسلام از اساس و سيماي پيامبر اسلام و شخصيت هاي ديني متعاقباً كريه المنظر خواهد شد.
5_ كشورهاي همسايه كه به دنبال كساد و تضعيف اقتصاد و وحدت ملي افغانستان هستند مجال جولان و تركتازي خواهند يافت و دوباره آنرا به زباله دان خودشان تبديل خواهند كرد.
به باور نويسنده عبرتهايي را كه از قضيهء روز عاشوراي امسال هرات مي توان گرفت اين است:
1_ مسئله توسعه و انكشاف فرهنگي در كشور ما نبايد سطحي فرض شود، معرفت دادن و غذاي عقلي و فكري دادن به يك جامعه و ايجاد فضاي معرفت و وحدت كار پيامبران است. بنابراين همت و اخلاص پيامبران را مي طلبد.
2 _ بسياري از افراطي گري ها و تعصبات مي توانند در پناه شعائر ديني و مذهبي خزيده و ضربه بر پيكر انسانيت و اهداف متعالي انبياء و مردان بزرگ وارد نمايند.
3 _ با معرفت تمام نبايد اجازه داد از آب گل آلود يعني شعائر مذهبي، استفاده جويان داخلي و تفرقه افكنان خارجي كام روا شوند.
4 _ عرفان ديني كه بيانگر گوهر دين و رشد انسانيت است اگر در تحليل قضاياي ديني دست ما را نگيرد و اگر به آن بها ندهيم ، سراب عادات و تعصبات و تخليه عقده ها جامعه ما را به سمت عقب ماندگي سوق خواهد داد و باور كنيم كه اين سخن مولانا را بايد با آب طلا نوشت:
ملت عشق از همه ملت جداست عاشقان را مذهب و ملت خداست
يا اين شعر حافظ را:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
5 _ نويسنده اگرچه جانبدار باورهاي توده اي نيست ليكن بايد به باورمندان عقايد مختلف مجال داده شود تا آنان در پناه آرامش و نظم عمومي به طور سالم و با لحاظ نظم و احترام به عقايد ديگران مراسم شان را برگزار نمايند.
6 _ شعائر مذهبي و شخصيت هاي برجسته ديني نياز به تحليل دارد نه تجليل ، تحليلهاي عقلاني و عرفاني در مسايل ديني رهگشايند نه تجليل و گرامي داشتن صوري . بايد از كليشه به سمت روح مقصود روي آورد چنانكه مولانا مي گويد:
رو به معني كوش اي صورت پرست چونكه معني بر تن صورت پر است
7 _ از معركه داري فرهنگهاي افراطي كشورهاي مجاور و صدورآن به ميهن بايد جلوگيري كرد.
تا بيماري اختلاف و تندروي هاي مذهبي كه در كشورهاي همسايه است به كشور ما كشانده نشود زيرا فرهنگ و شرايط ما با آنان متفاوت است.
8_ تساهل، تسامح و مدارا نسبت به حقوق و شعائر مذهبي اقليت ها . امروزه در پناه حقوق بشر، پلوراليزم و دموكراسي و ... در همه جاي جهان به رسميت شناخته شده است جا دارد كه ما نيز در كشورمان تساهل و تسامح، مدارا و مروت را شعار جامعه خويش سازيم همانگونه كه حضرت حافظ عليه الرحمه مي فرمايد:
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا
9 _ شايسته است كه فرهنگيان جامعه بر روح واحد همه اديان و مذاهب كه پندار نيك، رفتار نيك و گفتار نيك و تكريم انسانيت، صداقت، طهارت و محبت است پاي فشارند و در رهايي انديشه ها از چنگ كليشه ها گام بردارند چنانكه حضرت ابوالمعالي بيدل مي فرمايد:
در مشرب بزن از قيد مذاهب بگريز نيست خير در آن حلقه كه سازش جنگ است
10 _ اجازه ندهيم كه اتهام «خارج شدن از دين» همانگونه كه باعث شهادت امام حسين شد و يا حلاجها و سهروردي ها را به شهادت رساند در اين زمان دست هر ملاي عامي افتاده و باعث تفرقه و تعصب يا كنار زدن جريانهاي روشنفكري و عقب ماندگي مسلمانان از قافله تمدن گردد و به ياد داشته باشيم كه اقبال لاهوري خطر علماي عوام زده را اين گونه بيان مي كند:
زمن بر صـــــوفي و ملا سلامي كه پيغـــام خدا گفتند ما را
ولي تأويلشان در حيرت انداخت خدا و جبرئيل و مصطفي را