.
نا گفته های گفتنی
دردی از دردهای جامعه ء فرهنگی روزگار ما
آ، آزاد
حتمی به خاطر دارید ویا می دانید که زمانی اهالی قلمرو فرهنگ و اندیشه که خود ، هنر و اندیشه ء شان را در تعهدی بلند ، استواربا حقایق و واقعیت ها ی زندگی می دانستند و در حفظ عزت وشرف هنر واندیشه وشخصیت هنری وفرهنگی خویش تا آخرین مرزها کوشا بودند واز هرگونه منفعت ها می گذشتند وبه خاطر بیان واقعیت ها ونپذیرفتن دروغ ها و اکاذیب ، سر فرودنیاوردن در برابر ظالمان و مستبدان و زانو نزدن در مقابل بازرگانان شرافت و حیثیت ، زنده گی پشت میله های زندان هارا وتبعید گشتن هارا می پذیرفتند و گاهی تا زمانی به نوشتن و بازگویی حقایق و اندیشه های والا و انسانی و نپذیرفتن پلیدی ها در مقابل زورمندان به مقاومت می پرداختند که منجر به قطع انگشتان دست ها و بریدن زبان ها ی شان می شد وگاهی هم تا حلقه ء دار که نفس شان را می ربود ، نه می گفتند و حق . وهر گز هنر ، کلام واندشه ء شان را ، استعداد هنری ، ادبی وتعهد انسانی هنر بالا مرتبه ء شان را در خدمت ادامه دهنده گان پلیدی ها وزشتی ها قرار نمی دادند و هر گز به خاطر جاه ومقام ویا ترس ، به خاطر رفاه و عشر ت و خواسته های انفرادی و هراس از زندان ها وشکنجه ها و طناب های دار ، جوهر هنر شان را قربانی نمی کردند. حتی کار کردن در دفتر ودیوان دستگاه های بدنام را که با زیردستان خویش ستم های بیشمار روا می داشتند ، ننگ و عار می دانستند و هرگز با دشمنان صداقت و پاکی همیاری نمی کردند . همان بود که اهالی فرهنگ و اندیشه ، شاعران ، نویسنده گان ، دانشمندان و هنر مندان در میان مردم از احترام بی شایبه یی برخور دار بودند و این ها جایگاه بالا یی در قلوب مردم داشتند و چه بسا که دیگران با ا لهام از این کارنامه ها و اندیشه های این والامقامان روزگار ، به مقاومت خویش در برابر بی عدالتی ها وستم گری ها ادامه و شدت می بخشیدند و فرجام کار به اختصار عمر ستمباره گی ستم کاران می رسید ومردمان از ستم رها . زیرا مردم به این ها به حیث قشر بیدار ومشعل داران راه راستی نگاه می کردند و باور داشتن به راه مقاومت را برای خود امتیازبرحق می شمردند وسپاس داشتند از همین مشعل داران پیش قراول که توانسته اند راه و چاه را بنمایانند وحق وبا طل را نشان دهند . این گونه انسان های والا ی قلمرو ادبیات وفرهنگ به شخصیت ها ی ماندگار و نشانه هایی از افتخار مردمان مبدل می شدند وآثار شان در قلب ها وصفحه های تازه ء زنده گی پایدار و جاودانه می ماندند و نسل های بعدی نیز از کارنامه ها ، آثار و اندیشه های آنان مستفید می گشتند و هنر وشخصیت آن هار ا گرامی می داشتند و در امور بهبود زنده گی از آن ها مستفید می شدند و بسا که با پیروی از آن اندیشه ها و آثار ادبی و هنری عر صه ء فرهنگ نسل های بعدی رنگ و رونق مزید وزمینه ء شگوفا شدن در می یافت و جهت غنامندی فزون و انسانی کسب می کرد و سنگر های مقاومت در برابر نارسایی های روزگار و حاکمان جبار و دار ودسته ء شان بر پا می شدند . وجود و حضور زنده و فعال این چراغ های علم و معرفت همواره در دل سیه دلان سیه کار بیم و هراس می افگند ویگانه آرزومندی سیه کاران زمانه ها همین بود تا این قشر بیدار اجتماع را نابود کنند و بعد با خاطر جمعی به غارت مردم ادامه دهند .
اما در این میان بودند آن هایی که با دربارها ی ستمگر هم پیمان می شدند ، هر چند ادعا می کردند که سخن شان والاست و هنر شان والاتر از آن ، ولی شخصیت شان موافق با آن چه که می گفتند ، نبود . خود در دور دسترخوان ظلم پیشه گان می خوردند و می نوشیدند و در بزم های رنگین در باریان از مردم بی خبر ، یک دست جام باده یک دست زلف یار می رقصیدند و اما در کلام زشتی و پلیدی وستم باره گی را مورد نکوهش قرار می دادند و ازمردم می خواستند تا اززشتی و پلیدی دور ی اختیار کنند . در حالی که خود در اجاق های ستمگران هیزم می ریختند وکارنامه های سیاه آن هارا مدح می کردند وبا این کار شان به عمر قصی القلبان روزگار و اعمال ناشایست آن ها می افزودند وبر بدبختی های مردم .
در خفا با درباریان ناز پرور و از دنیا بی خبر مصیبت زای زمان همصدایی وهمنوایی می کردند و جام به هم زدند . کلام وهنر همچو اهالی فرهنگسرای ما را مردم دوست نمی داشتند و به گپ های آن ها باور نمی کردند . این ها مضر تر از گروه سوم بودند که هنر و استعداد شان و شخصیت و همه چیز شان را درخدمت جبرکننده گان قرار می دادند و با مداحی های بیشمار ، به مردم درس بیهوده گی وپوچی می دادند و روی این عقیده تا کید می کردند که زنده گی همین لحظه است و عیش و عشرت یگانه راه گریز از این درد بیهوده گی . تا توانی کام گیر باش که فردا میسر نخواهد بود . یعنی این که ای خلق الله ، زنده گی تان را با لهو لهب تلخ مسازید. همه چیز از سوی خداوند است و تقدیر . آن چه آمده است ، نمی شودتغییر ش داد . لهذا تن به تقدیر دهید و اخم بر پیشانی نیاورید و هر آن چه مفت خواران وظالمان بر شما روا می دارند و شمارا غارت می کنند و یا می چشند ، پذیرا شوید و شکر گزار باشید که نفس می کشید . از آن روز بتر سید که این سایه های خدا خشم کنند و این نفس را هم از شما برگیرند . روشن و هویداست که این گروه را هم مردم دوست نمی داشتند و نمی دارند .
اما حالا چگونه است ؟
وقتی این بحث به میان می آید ، بلافاصله می شنویم که به خاطر براء ت دادن خود ودیگر هم قطارانی از این قماش می گویند کشور ما بی قوای خارجی نمی شود . از طالبان این ها که بهترند . اگر نباشند باز پاکستان است و همان طالب .
با تاسف این سخنان عامیانه را کسانی می زنند که خود می دانند قصه وحکایت از کدام قراراست . شاید این سخن در سطح یک برداشت عامیانه درست جلوه کند ، اما همین مردم عوام ما هیچگاه چنین نظری را نمی پذیرند . این سخنان را از کسانی می شنویم که پیشقراولان زبده ء عر صه ء هنر و ادبیات ما هستند و همان هایی که زمان ما روی نیاز ی به آن ها حساب می کند . آن هایی که در شخصیت کلامی و هنری شان همواره تعهدی متبارز بوده و مقاومتی در برابر دیو صفتان روزگار بوده است . اما پس از نمایش درامه ، طالب ، انگار یک تغییر کلی و کیفی در اذهان وافکار این گوهران خوب ما رونما شده حتی آن هایی که شعر و هنر شان را پرچم آزادی خواهی ومقاومت در مقابل متجاوزان دیروزی ساخته بودند ، حالا دربرابر متجاوزان و غارتگران امروزی سر تسلیم فرود آورده وبر نهادهایی به اصطلاح فرهنگی واجتماعی ساخته و پرداخته ء آن ها تکیه زده ودرامد دولاری را نسبت به همه چیز والا پنداشته اند . با آن که این ها از بینایی لازم بر خوردار هستند ، ازکنار واقعیت ها بی سلام و بی کلام می گذرند .
دیروز دوران دیگری بود برادر ، امروز عصر دیگریست . دیروز مار ا حمایت می کردند . اگر دیروزهنر وکلام ما در مقاومت با تجاوز شوروی ها ودستگاه های دست نشانده ء آن ها سمت دهی می شدند ، به ما کمک می شد، اما امروز دیگر کسی متاع مان را ازآن قماش ورنگ نمی خرد .
درحالی که می دانیم درامه ء طالبان ازسوی کی ها وروی چه هدف هایی روی صحنه آورده شد وبعد چرا به حاشیه رانده شد و چرا همین حالا نیز در حاشیه نگهداری می شوند تا مبادا برای روز مبادایی کارایی داشته باشد . چنین قضاوتی اساسی ندارد که بگوییم وضع فعلی نسبت به درامه ء طالبان بهتر است . زیرا این هردو دریک لابراتوار تنظیم وترتیب شده اند .
بدبختانه امروز عده یی کثیری از اهل ادبیات وهنر وفرهنگ ما ، شاعران ونویسنده گان خوب ما ، ژورنالیستان ، فلمسازان وهنرمندان ما همه رفته اند سوی بازار گرم و آن چه می آفرینند ، همان است که بازارش گرم است واین بازارگرمی تابه جایی می رسد که خوبترین فلم سینمایی ما « اسامه » نام می گیرد و شوروی کوبی ، مجاهد کوبی ، قوماندان کوبی ، مستند سازی در فلم ، کم زدن خود وفرهنگ خود ، حقوق زن وبشرگفتن و دموکراسی بافی عطر هایی هستند که برسر هر متاعی بپاشی ، بازارش گرم می شود و خریدارا نش بیشمار ونامت هم در جشنواره های رنگین و ، و... جیب ها چاق وفربه .
در کابل اضافه از دوصد نشریه ، دستگاه های متعدد تلویزیونی و رادیوی وهمین گونه در ولایات بیشمار از این رسانه ها ایجاده شده اند . رادیوها ورسانه های خارجی هم که حالا استدیوهای وسیعی را در نقاط مختلف باز کرده اند و بیش از دوهزار سازمان به اصطلاح غیر دولتی فعالیت دارند که تقریبا همه ء آن دارای نشریه هستند ویا بخش فرهنگی دارند . دار وندارمان در این موسسات جذب شده اند ومعلوم است که این نشریه ها ورسانه ها و اینجو ها دارای امتیازات بهتری نسبت به نهاد های دولتی هستند . این اهالی فرهنگی مان که در این نهاد ها جذب شده اند ، دور از واقعیت های دوروپیش ، دور از خلاقیت وتعهدات فرهنگی زنده گی می کنند و هر آن چه که آفریده می شود ، چیزی نیست جز تبلیغاتی که این نهاد ها خواستار آن اند . د رحالی که دموکراسی تنها این معنی را ندارد که بگوییم که فلان وزیر بی کفایت است ، وقومندان فلانی این همه پول را ازکجا به دست آورده است . دموکراسی زمانی کاملتر می شود که بتوانیم در پرتو آن روی اساسی ترین ها سخن بگوییم نه آن که تنها از مطالبی سخن برانیم که به مزاق سردارقبیله برابر باشد .
اما برای آنانی متاسف باید بود که مقام شامخ خودرا نادید ه گرفته وبا تحلیل های ناقص وضعیف از اوضاع ، روی اصالت های فرهنگی خویش پاگذاشته ودر خدمت آن هایی قرار گرفته اند که عاملان اصلی نگون بختی های ملت ما وسایر ملت ها وکشور ها بوده اند . بد ا به حال کسی که نمی تواند خودرا به رنگ زمانه درآورد و صدتا دلیل و برهان برای برحق بودنش بتراشد . بدا به حال ما که بدبخت بوده ایم وبدبختر می شویم وهنوز دشمن خویش نمی شناسیم .
آ، آزاد