چالش امنیت و ثبات افغانستان؛ محرکی مهم در تضمن منافع اقتصادی و استراتژیک چین
کلکین : چین و افغانستان برای نخستین بار در سال ۱۹۵۵، یعنی پیش از آنکه جمهوری خلق چین توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته شود، روابطی دیپلماتیک برقرار کردند. نخست وزیر وقتِ چین، ژو ئِن لای، در سال ۱۹۵۷ به افغانستان سفر کرد و در همین راستا دو کشور قراردادی تجاری منعقد ساختند. طی چند سال بعد، پکن و کابل با معاهده عدم تجاوز متقابل در سال ۱۹۶۰ و همچنین معاهده مرزی در سال ۱۹۶۳، بنیادی برای دوستی متقابل پی ریختند. اما نقطه عطف دیگر در جریان روابط فی مابین در سال ۱۹۷۹ و با حمله شوروی به افغانستان بود.
چین از به رسمیت شناختن دولت ببرک کارمل که تحت مداخله شوروی در افغانستان مستقر شده بود، ممانعت کرد. بدین ترتیب گرچه سفارت چین تحت سرپرستی کاردار خود باز بود، اما روابط دیپلماتیک بین پکن و کابل به حالت تعلیق درآمد. نهایتا در سال ۱۹۸۹ نیروهای شوروی از افغانستان خارج شدند. پس از آن و زمانی که گروه های چریک مجاهدین، دولت جدید خود را در سال ۱۹۹۲ مستقر ساختند، نشانه هایی از آمادگی دو کشور برای عادی سازی روابط ظاهر شد؛ اما جنگی داخلی به سرعت شکل گرفت و تحولات متعاقبی را با خود به دنبال داشت.
با شروع درگیری های مسلحانه داخلی در افغانستان، پکن کارکنان سفارت خود را فراخواند (در درجه اول به دلیل نگرانی های ناشی از حفظ امنیت جانی پرسنل)، و روابط دیپلماتیک مابین دو کشور به طور کامل قطع شد. اما از سرگیری روابط رسمی فی مابین، در پرتو ایجاد دولت موقتی بود که پس از آغاز عملیات مبارزه با تروریسم تحت رهبری ایالات متحده برای سرنگون ساختن طالبان در پاسخ به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰، دنبال شد.
اما در همین راستا می توان اشاره کرد که از سال ۲۰۱۴ همکاری امنیتی چین و افغانستان به سطوح بی سابقه ای رسید. چنانچه روابط امنیتی چین و افغانستان، تحت حکومت وحدت ملی افغانستان، نزدیک تر از همیشه بود و این جریان فزاینده از روابط امنیتی چین و افغانستان، موازی با روابط دیپلماتیک و اقتصادیِ مناسب و مطلوب، پس از تحقق اولین سفر رئیس جمهور وقت افغانستان، اشرف غنی به به کشور چین در اکتبر ۲۰۱۴، رخ داد. در جریان این سفر، همتای چینی اشرف غنی از کمک های مالی ۳۲۹ میلیون دلاری چین به افغانستان خبر داد.
گرچه از سال ۲۰۰۱، پکن به لحاظ دیپلماتیک و اقتصادی در افغانستان مشغول بود، با این حال از زمان استقرار حکومت وحدت ملی، این کشور به آرامی اما عملاً، درگیر امور امنیتی و دفاعی افغانستان نیز گردید. اقدامات چین در راستایِ طرح “یک کمربند یک جاده” و تلاش برای پیشبرد کریدور اقتصادی چین و پاکستان (CPEC)؛ مرتفع ساختن دغدغه های خود در رابطه با ظهور دولت اسلامی و از بین بردن پناهگاه های امن برای شبه نظامیان اویغور در منطقه، به ویژه در کمربند افغان-پاکستان، به موازات هم می توانست ضامنی برای منافع چین محسوب شود.
باید اشاره کرد افغانستان در انتهای کریدور واخان در شمال شرق این کشور با چین ۹۰ کیلومتر مرز مشترک دارد. گرچه مرز افغانستان با چین در میان ۱۴ کشور همسایه چین کوتاه ترین مرز است، با این وجود، مرز مذکور که به دلیل شرایط ناهموار ارضی به سختی قابل عبور و تردد نیز هست، در پکن به عنوان نمادی از یک معضل امنیتیِ مسئله ساز نگریسته می شود و این نگرانی با برنامه خروج نیروهای آیساف از افغانستان بیش از پیش قوت گرفت.
چراکه جمهوری خلق چین همواره از بی ثباتی احتمالی در همسایگی غربی خود و احتمالِ سرریز چالش های امنیتی و یا سرایت تهدیدهای احتمالی به کشور خود بیم داشته است. دامنه این تهدیدات درک شده گسترده بوده و دربرگیرنده مصائب و چالش هایی از جمله قاچاق مواد مخدر و اسلحه، مشکلات مربوط به امنیت سرمایه گذاری های چین، و هجوم تروریست های آموزش دیده در افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی، از جمله جدایی طلبان اویغور نیز می شود، گروهی که به گفته پکن، ادعای استقلال منطقه خودمختار سین کیانگ- اویغور را دارند.
بدین ترتیب طی سال های اخیر شاهد فعال گرایی فزایندۀ چین در قبال مسائل و تحولات افغانستان بوده ایم. افزایش فعالیت ها در روابط با افغانستان و کشورهای همسایه، ابتکار عملِ راه ابریشم جدید، مشارکت در مکانیسم های مختلف منطقه ای، سفرهای اخیر مقامات عالی رتبه به کابل و حتی ورود به مناسباتی عملی و علنی با طالبان و تلاش برای عادی سازی روابط با افغانستان زیر سایه طالبان از این دست اقدامات است. (Bilal Khalil, 2016)
همان طور که اشاره شد، علی رغم مرز مشترکِ کوتاه، افغانستان کشوری همسایه با چین بوده و دو کشور پیشینه ای دیرین از تعامل متقابل به واسطۀ جاده ابریشم را به دوش می کشند. چنانچه می توان گفت تبادلات فرهنگی بین افغانستان و چین سابقه ای طولانی دارد. در قرن دوم پیش از میلاد، جاده ابریشم توسط سفیر چین، ژانگ کیان، افتتاح شد. او به مناطق غربی چین رفته تا به افغانستان رسید. همچنین می توان گفت راهبی چینی به نام ژوان زانگ از طرف امپراطور تای ژونگ از سلسله تانگ که به ماموریتی فرستاده شده بود، زمانی وارد افغانستان شد و در کتاب معروفش، «یادداشت های بودایی از جهان غرب»[۱]، گزارشات مفصلی از کشور افغانستان ارائه داد.
در آغاز قرن پانزدهم از امپراتوری مینگ نیز هر دو کشور ارتباطات مکرری داشتند. همچنین پس از تأسیس سلسله درانی در سال ۱۷۴۷، امپراتوری چینگ چین و افغانستان چندین بار برای یکدیگر پیام فرستادند. اما در دوران معاصر، روابط رسمی بین چین و افغانستان در سال ۱۹۴۴ برقرار شد. در آن زمان، دولت کومین تانگ چین (کی.ام.تی) و دولت وقت افغانستان توافق نامه دوستی چین و افغانستان را امضا کردند. بدین ترتیب دو کشور رسما روابط دیپلماتیک برقرار و متقابلا سفرای خود را نیز اعزام کردند.
پس از تأسیس جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹، روابط مابین چین و افغانستان به سرعت رشد و توسعه یافت. افغانستان در سال ۱۹۵۰ جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت که این کشور (افغانستان) یکی از نخستین کشورهایی بود که جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت؛ جمهوری خلق چین نیز به اهمیت روابط با کشورهای در حال توسعه پی برد. بدین ترتیب در سال ۱۹۵۵ چین روابط دیپلماتیک را با افغانستان برقرار کرد. در همین راستا در ژانویه ۱۹۵۷، نخست وزیر وقت چین، ژو ئِن لای و معاون نخست وزیر، هی لانگ[۲]، رهبری هیئتی را برای بازدید از افغانستان بر عهده داشتند. دو کشور با صدور بیانیه ای مشترک بر تقویت بیشتر روابط فی مابین تمرکز و بر اصول کنفرانس باندونگ تاکید کردند. این نخستین بار بود که رهبران چین از افغانستان بازدید می کردند.
چن ئی، معاون نخست وزیر وقت چین در سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۵ از افغانستان دیدن کرد. همچنین در سال ۱۹۶۶، لیو شائوچی، دومین رئیس جمهور جمهوری خلق چین، از افغانستان دیدن کرد. در سال ۱۹۶۴ محمد ظاهر شاه نیز به چین سفر کرد. از طریق این سفرها، چین و افغانستان پروتکل مرزی چین و افغانستان، موافقتنامه همکاری اقتصادی و فناوری چین و افغانستان و موافقتنامه همکاری فرهنگی چین و افغانستان را امضا کردند که اختلافات ارضی بین دو کشور در کریدور واخان را مرتفع می ساخت. همچنین این دیدارها باعث تقویت روابط دوجانبه بین دو کشور گردید.
شایان ذکر است روابط سیاسی فعال دو کشور مسبب ارتقای ارتباطات فرهنگی و اقتصادی نیز گردید. به عنوان مثال، در سال ۱۹۵۶، یک هیئت فرهنگی و هنری چینی از افغانستان دیدن کرد و در سی و هشتمین سالگرد روز استقلال افغانستان شرکت کرد. در همان سال، هیئت چینی در اولین نشست نمایشگاه بین المللی صنعت افغانستان شرکت کرد. دو کشور همچنین قرارداد پرداخت تجاری را امضا کرده و روابط نزدیک اقتصادی و تجاری برقرار ساختند. پس از سال ۱۹۵۷، چین اعزام دانشجو به افغانستان را آغاز کرد تا زبان و ادبیات افغانستان را فرا گیرند.
اکثر این دانشجویان بین المللی به محققان مشهوری تبدیل شدند که بر روی ادبیات پشتو، افغانستان و تاریخ این کشور در چین تمرکز کردند. به عنوان مثال، چه هونگ کای[۳] در سال ۱۹۵۹ در افغانستان تحصیل کرد و بعدها استاد ادبیات پشتو شد. او زمان زندگی خود را وقف تالیف فرهنگ لغت چینی-پشتو کرد. همچنین پروفسور ژانگ مین که در همان دوره در افغانستان تحصیل می کرد نیز کتاب «فرهنگ و جامعه در افغانستان»[۴] را نگاشت.
در این دوره چین به افغانستان کمک های اقتصادی ارائه کرد و در ساخت تعدادی کارخانه و زیرساخت ها نیز یاری رسان بود. چنانچه از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۶، چین ۷۳ میلیون دلار به افغانستان کمک کرد و پس از اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده، جمهوری فدرال آلمان و بانک جهانی در جایگاه پنجم از این روند قرار گرفت. کمک های چین عمدتاً وام ها و کمک های بلاعوض بود.
به هرروی طی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، روابط چین و افغانستان با موانعی مواجه شد. به دنبال انقلاب فرهنگی در سال ۱۹۶۶ در چین، روابط بین دو کشور به سردی گرایید. اما متعاقبا روابط در اوایل دهه ۱۹۷۰ بهبود یافت، چنانچه بازدیدهای رده بالایی مابین دو کشور رخ داد و مجموعه ای از موافقت نامه ها در مورد تجارت دوجانبه و هوانوردی غیرنظامی امضا شد.
در سال ۱۹۷۵ نیز محمد داوود خان، نخست وزیر وقت افغانستان نیز در رأس هیئتی به چین سفر کرده و از سوی مائو تسه تونگ، بنیان گذار و نخستین رئیس جمهور جمهوری خلق چین مورد استقبال قرار گرفت. پس از آن، پیوندهای سیاسی بین چین و افغانستان به سرعت بسط و توسعه یافت. افغانستان “اصل چین واحد” و اینکه تایوان جزء لاینفک قلمرو چین است را به رسمیت شناخت. (بر اساس اصل و یا سیاست «یک چین» یا «چین واحد» هر کشوری که دارای روابط رسمی با پکن است حق آن را ندارد با تایوان روابط رسمی داشته باشد.)
با این حال، در سال ۱۹۷۸ شاهد رخدادِ انقلاب ثور افغانستان بودیم و محمد داوود خان، رئیس جمهور وقت این کشور، توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان سرنگون شد. چین گرچه دولت جدید در افغانستان را به رسمیت شناخت اما می توان گفت پس از حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، روابط چین و افغانستان سقوط کرد.
دولت چین تهاجم صورت گرفته از سوی اتحاد جماهیر شوروی را محکوم و از به رسمیت شناختن رژیم حزب دموکراتیک خلق تحت حمایت شوروی ممانعت به عمل آورد و بدین ترتیب روابط رسمی پکن با حکومت افغانستان قطع شد. در مقابل رژیم حزب دموکراتیک خلق در افغانستان نیز یک سیاست طرفدار شوروی و ضد چینی را دنبال و مدام از سیاست ویتنام چین انتقاد کرد. بدین ترتیب دولت چین نیز متقابلا از مبارزات مردم افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی حمایت نموده و به پناهندگان افغان کمک هایی بشردوستانه ارائه کرد.
نهایتا پس از خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹، افغانستان به سرعت درگیر جنگ داخلی خونینی شد. مجاهدین افغان در سال ۱۹۹۲ حکومت را به دست گرفته و در پی نرمالیزه ساختن روابط چین و افغانستان برآمدند. اما به زودی درگیری و نزاع بین گروه های مختلف چریکی و جنگ داخلی شدت گرفت. بدین ترتیب چین به دلایل امنیتی در فوریه ۱۹۹۳ کارمندان سفارت را در افغانستان تخلیه کرد و روابط عادی بین دو کشور قطع شد. (Wei, 2018: 361-362)
در طول دهه ۱۹۸۰، پکن فشار زیادی بر مسکو جهت خروج از افغانستان وارد ساخت. در ماه مارس سال ۱۹۸۲ و در پی سخنرانی لئونید برژنف، رهبر وقت شوروی، دنگ شیائوپینگ، همتای چینی وی اظهار داشت که خروج شوروی از افغانستان یکی از سه وظیفه مهم و حیاتی است که بایستی پیش از عادی سازی روابط چین و شوروی صورت گیرد. نهایتا آخرین نیروهای شوروی کشور افغانستان را در آوریل ۱۹۸۹ (یک ماه پیش از ورود گورباچف به پکن برای عادی سازی روابط و پایان دادن به اختلافات طولانی چین و شوروی) ترک کردند. اما متعاقبا در پی جنگ داخلی پرآشوب در افغانستان، طالبان تحت تسلط پشتون ها در سال ۱۹۹۶ قدرت را به دست گرفتند.
گرچه برخی کشورها رژیم طالبان را به رسمیت شناختند، اما چین تا حد امکان از دولت طالبان دور ماند. با این حال متعاقبا، چینی ها به سرعت دررابطه با موضع گیری خود تجدید نظر کرده، علاقه شدیدی به تجارت با طالبان، (حداقل از نظر منابع طبیعی و انرژی) نشان دادند. چنانچه سفیر وقت چین در پاکستان، لو شونلین[۵]، در دسامبر ۲۰۰۰ و به صورت مخفیانه با ملا عمر، رهبر وقت طالبان ملاقات کرد.
به گفتۀ عبدالسلام ضعیف، همتای طالبانی لو شونلین، در کتاب خود، «زندگی من با طالبان»[۶] (۲۰۱۱)، ملا عمر به سفیر چین اطمینان داد که طالبان “به هیچ گروهی اجازه استفاده از خاک افغانستان را نخواهد داد.” علاوه بر این، طالبان موافقت کردند که در ازای به رسمیت شناختن طالبان از سوی پکن به عنوان دولت قانونی حاکم بر افغانستان و کمک برای کاهش هرگونه تحریم احتمالی سازمان ملل علیه رژیم، هیچ حمله ای به چین را صورت ندهند.
در همین راستا و بنابر گزارش بیل گرتز، ستون نویس واشنگتن تایمز، می توان مشارکت شرکت های فناوری های هوآوی (Huawei Technologies) و تجهیزات مخابراتی چونگ شینگ (Zhongxing Telecom) در افغانستان را از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ تایید کرد. اگرچه اتحاد طالبان با القاعده با توجه به شورش در منطقه سین کیانگ، تهدیدات امنیتی جدی ایجاد می کرد، لیکن چینی ها به همکاری خود با طالبان ادامه دادند. پکن می خواست اطمینان یابد طالبان به هیچ وجه از شبه نظامیان اویغور حمایت به عمل نخواهد آورد. ضمن آنکه چینی ها از همتایان پاکستانی خود و متعاقباً روابط رسمی و غیررسمی آنها با طالبان حمایتی بی امان به عمل آوردند.
بدین ترتیب چین از موضع تهاجمی و سیاست خشونت آمیز خود طی دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، به مسیری دیپلماتیک تر در دهه ۱۹۹۰ تغییر جهت داد. پس از فروپاشی شوروی و جنگ سرد، چین تغییرات تعیین کننده و قاطعانه تری اتخاذ کرده و تلاش های قابل توجهی برای ایجاد یک دکترین امنیتی جدید انجام داد. در نتیجه پکن گسترش کانال های ارتباطی چند بُعدی و همکاری های اقتصادی چند وجهی را مد نظر قرار داد. از این رو می توان گفت تحت دکترین امنیتی جدید، “ایدۀ پیشوری و توسعه صلح آمیز چین” برجسته شد.
در این سیاست نقطه قوت و تاکید بر آن بود که چین قادر است در یک محیط صلح آمیز از نظر اقتصادی پیش رفته و نقش مهمی نیز در صلح جهانی داشته باشد. در نتیجه چین در کنار کمک به صلح جهانی از طریق توسعه خود، به طور فعال اهداف اقتصادی خود را دنبال کرد و این امر به ویژه در مورد کشور افغانستان نیز صادق بود.
در کل دهه ۱۹۹۰، چین از موضع خود در زمینه «سازگاری دوسوگرا» تا ایجاد تعاملات اقتصادی و دیپلماتیک جدیدتر، برای پاسخگویی به خواسته های افغانستان و طالبان، پیشرفت های چشمگیری داشت. اما در مقابل، شاهدیم که پکن علاقه خاصی به ایفای نقش امنیتی در افغانستان نداشت؛ زیرا در این صورت می بایست با ذی نفعان متعددی مقابله می کرد و حتی امکان داشت به هدف اصلی گروه های تروریستی بین المللی تبدیل شود.
به هرروی با شروع عملیات نظامی ایالات متحده (عملیات آزادی پایدار) جهت حذف تهدیدات تروریستی بین المللی ناشی از افغانستان، وضعیت در کابل به طرز چشمگیری تغییر کرد؛ زیرا ایالات متحده به دنبال برکناری دولت طالبان از قدرت و ایجاد پناهگاه های امن بود. در فضای ملتهب نشات گرفته از چنین سناریویی، همکاری های چندجانبه در مورد افغانستان توجه بیشتری را به خود جلب کرد. نیروهای آمریکایی و انگلیسی بمباران شدید تأسیسات دفاع هوایی طالبان و مراکز فرماندهی مستقر در فرودگاه را آغاز کردند. در نهایت، طالبان کابل را ترک و نیروهای ائتلاف شمالی کنترل شهر را در نوامبر ۲۰۰۱ به دست گرفتند. (MOHANTY, 2017: 12-14)
حضور نظامی نیروهای بین المللی در افغانستان در اواخر سال ۲۰۰۱ طیفی از واکنش ها را از سوی چین برانگیخت. از یک سو، پکن علاقه مند زدن ریشه های تروریسم در افغانستان بود و از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد ابتکار عمل نیروهای بین المللی کمک به امنیت (ایساف) در سال ۲۰۰۱ حمایت می کرد. چنانچه پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، پکن به اداره تحقیقات فدرال اجازه داد تا در اکتبر ۲۰۰۲ دفتری را در پکن افتتاح، و بدین وسیله همکاری های ضد تروریسم چین با ایالات متحده را تقویت سازند. اما از سوی دیگر، پکن اساساً از شرکت در هرگونه حضور نظامی بین المللی در افغانستان اجتناب نموده و به نیروهای ائتلاف اجازه نداد که خارج از پایگاه ها یا حریم هوایی چین عملیاتی اجرا کنند.
به هرروی نه تنها روابط چین و افغانستان به طور رسمی مجددا در دسامبر ۲۰۰۱ برقرار شد بلکه باید گفت پس از یازده سپتامبر، تعاملات چین با افغانستان به مراتب بالاتری نیز دست یافت. اما در این مرحله نیز، چین هم به دنبال منافع دولت افغانستان و هم طالبان به طور پنهانی بود. با توجه به تعاملات امنیتی، اقتصادی و سیاسی که افغانستان از بازیگران اصلی منطقه دعوت به عمل می آورد، چین به عنوان رقیبی قوی در این میانه ظاهر شد. افغانستان به چین نشان داد که خواهان برآورده شدن مطالبات و خواسته هایش است. با سفر حامد کرزی در سال ۲۰۰۲، چین سفارت خود را در کابل بازگشایی و متعاقب آن ۱۵۰ میلیون دلار کمک برای بازسازی متعهد شد.
در واقع، چین یکی از نخستین کشورهایی بود که رسماً با دولت جدید کرزی روابط برقرار کرد. در این دوره، پکن قویا بر دستیابی به اهدافی مشخص در کابل تاکید داشت. همچنین چین از افزایش خشم جدایی طلبان اویغور نگران بود و تلاش می کرد تا اجازه ندهد افغانستان فرصت و امکانی برای رشد و قدرت یابی آنها شود. همچنین قاچاق مواد مخدر از افغانستان نیز نگرانی عمدۀ پکن بود. اما شایان ذکر است که در این میان، مداخله ایالات متحده در افغانستان، مانند حضور شوروی سابق، پاسخ و واکنشیی از سیاستِ “محاصره/محصورسازی” چین را در پی داشت. چنانچه می توان گفت رشد فعالیت های نظامی ایالات متحده خشم بسیاری از رهبران چین را برانگیخت. پکن همچنین بر خروج ناتو از افغانستان تاکید و خواستار مذاکره ای سیاسی شد.
چین به دنبال این بود که تصویر مثبتی از خود در چشمان کابل و متحد دیرینه اش یعنی، پاکستان داشته باشد. به طور مشابه، چین قضد نداشت عدم تعامل کافی با افغانستان، که می توانست در بردارندۀ اثرات بالقوه امنیتی و اقتصادی برای چین باشد، تهدیدات بالقوه ای در آینده ایجاد کند. چین تلاش های بیشتری برای تعامل جهت سرمایه گذاری های تجاری و همچنین تلاش های فعالی برای تقویت روابط خود با افغانستان از طریق مشارکت در روند صلح انجام داد. در دسامبر ۲۰۰۲، چین “اعلامیه کابل پیرامون روابط خوب همسایگی” را امضا کرد که بر اساس آن چین متعهد شد به تمامیت ارضی و حاکمیت افغانستان احترام بگذارد. در این راستا، رهبری چین از “دیپلماسی پیرامونی” در سیاست خارجی خود برای افغانستان بهره جسته است. چنانچه به گفته رئیس جمهور شی جین پینگ، “چین برای توسعه خود برای ایجاد یک محیط همسایگی سالم تلاش خواهد کرد و به دنبال توسعه مشترک با کشورهای همسایه است.”
کرزی در سال ۲۰۰۳ دو دیدار کوتاه از چین داشت؛ و دکتر رنگین دادفر سپنتا وزیر امور خارجه وقت افغانستان نیز در سال ۲۰۰۷ از پکن و همتای چینی خود در اواخر همان سال دیدار کرد. این دیدارها صرفاً تأیید مجددی بر اظهارات قبلی مبنی بر «همکاری، دوستی و عزم راسخ برای مبارزه مشترک با تروریسم» بود. اما در این میان پکن به تعامل مخفیانه با طالبان نیز ادامه داد؛ تا جایی که در سال ۲۰۰۵، مقامات دولت افغانستان نگرانی خود را در مورد جریان تسلیحات چینی به سمت ستیزه جویان طالبان ابراز کردند. علاوه بر این، در سال ۲۰۰۷، مطبوعات ایالات متحده و بریتانیا این مسئله را چنین گزارش کردند: “با آگاهی و درک کامل پکن از اینکه این سلاح ها به کجا می روند؛ باید گفت آمریکایی ها با سلاح های چینی، کشته می شوند.”
شایان ذکر است در این دوره، موفقیت ایالات متحده در مبارزه با تروریسم تا حد زیادی منوط به روابط آن با پاکستان بود. با این حال، ایالات متحده نقاط همگراییِ قابل توجهی (حداقل در حذف نفوذ افراط گرایان و مقابله با تهدید فزاینده قاچاق مواد مخدر) با چینی ها داشت. در بیانیه مشترک روسای جمهور چین و ایالات متحده در نوامبر ۲۰۰۹، هو جین تائو و باراک اوباما قویا برای اتخاذ رویکردی جهت ایجاد یک افغانستان باثبات توافق کردند.
بدین ترتیب شاهد ملغمه ای از مواضع چین هستیم. به هرروی می توان گفت چین در مورد عدم پشتیبانی از ایالات متحده در زمینه نظامی موضعی قاطع و سرسختانه داشت؛ زیرا این امر پکن را علیه جهان اسلام (با پیامدهای اجتناب ناپذیر مشکلات تشدید شده در سین کیانگ) جلوه می داد. (MOHANTY, 2017: 15-18)
همان گونه که اشاره شد، افغانستان و چین در اواخر سال ۲۰۰۱ و اندکی پس از فروپاشی رژیم طالبان، رابطه رسمی دیپلماتیکی برقرار ساختند و حامد کرزی رئیس جمهور وقت افغانستان برای نخستین بار در سال ۲۰۰۲ از چین بازدید کرد. کرزی که در دسامبر ۲۰۰۱ به ریاست دولت موقت جدید منصوب شد، بی اتلاف وقت در ژانویه ۲۰۰۲ از پکن دیدار کرد و متعاقبا ذیل مناسباتِ صورت گرفته، شاهد فعال گرایی چین هستیم.
کرزی از رئیس جمهور وقت چین، جیانگ زمین، و همچنین نخست وزیر وقت، ژو رانگ جی، ۳۰ میلیون یوان (معادل حدود ۳٫۶ میلیون دلار در آن زمان) در قالب تامین اضطراری و همچنین کمک مالی به مبلغ ۱ میلیون دلار دریافت کرد. چین همچنین از سال ۲۰۰۲، مبلغ ۱٫۵ میلیون دلار کمک بلاعوض به افغانستان را طی پنج سال اعلام کرد. از آن زمان، چین بسته های کمکی را یکی پس از دیگری به افغانستان اعلام نموده و تحویل داده است. (Sekiyama, 2012)
همچنین هنگامی که دولت جدید در افغانستان و پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ تأسیس شد، چین دولت حامد کرزی را نیز به رسمیت شناخت. هنگامی که کرزی متعاقبا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ پیروز شد، بار دیگر در سال ۲۰۰۶ و برای بار دیگر در سال ۲۰۱۰ به چین سفر کرد. در جریان سفر کرزی در سال ۲۰۰۶، هر دو کشور معاهده همسایگی خوب و همکاری در روابط دوجانبه را امضا کردند. اما در این دوره، مقامات چینی هیچ سفری به افغانستان نداشتند. همکاری های امنیتی و اقتصادی، مبارزه با تروریسم، تاکید بر اکتشاف منابع طبیعی، تولید برق، زیرساخت ها و توسعه، بهبود بخش کشاورزی، قاچاق مواد مخدر و جرایم سازمان یافته در راس برنامه های نشست های راهبردی فی ما بین بود. همچنین چین به طور کامل در تلاش های بین المللی صلح افغانستان مشارکت داشت و از آن حمایت کرد.
در کل می توان گفت چین در تمام گردهمایی های مربوط به افغانستان که شامل مجمع لندن در مورد افغانستان در سال ۲۰۰۶، کنفرانس پاریس در سال ۲۰۰۸، کنفرانس لاهه در سال ۲۰۰۹، کنفرانس استانبول و همچنین کنفرانس کابل در سال ۲۰۱۰ می گردید شرکت کرد. به همین ترتیب، افغانستان عضو سازمان همکاری شانگهای نبود، اما چین در چنین مجمعی موضوع افغانستان را مورد بحث قرار داد. (Qayum, 2018: 95)
لازم به ذکر است در سال ۲۰۰۴، چین از مبلغ ۹٫۶ میلیون پوند بدهی های دولت افغانستان چشم پوشی کرد. متعاقبا چین کمک های بلاعوض ۱۵ میلیون دلاری را در سال ۲۰۰۵، همچنین کمک های بلاعوض بیشتر به مبلغ ۱۶۰ میلیون یوان (حدود ۲۰ میلیون دلار وقت) در سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، و یا ۵۰ میلیون ین دیگر (حدود ۶ میلیون دلار) در سال ۲۰۰۸ به عنوان کمک بلاعوض اعلام کرد.
چین علاوه بر کشور اهدا کنندۀ کمک های دولتی به افغانستان، به عنوان یک شریک اقتصادی مهم نیز ظاهر شده است. از اینرو در سال مالی ۲۰۱۱-۲۰۱۰، حجم مبادلات تجاری مابین دو کشور بالغ بر ۳۷۳ میلیون دلار بوده است. چنانچه تا پایان آوریل ۲۰۱۰، چین در مجموع ۱۲۳ میلیون دلار در پروژه های مختلف از جمله معدن، ارتباطات و ساخت و ساز جاده سرمایه گذاری کرده بود.
در سال ۲۰۰۷، شرکت دولتی چین متالورژیکال گروپ (MCC) قراردادی را برای استخراج یکی از بزرگترین ذخایر مس جهان در جنوب کابل، به دست آورد. در سال ۲۰۱۱ یک شرکت دولتی دیگر، شرکت ملی نفت چین (CNPC)، حق حفاری نفت و گاز طبیعی در سه میدان در استان های شمال شرقی فاریاب و سر پل را به دست آورد. بدین ترتیب چین و افغانستان متعاقبا گامی به سوی روابطی نزدیک تر برداشتند.
در آغاز ماه ژوئن سال ۲۰۱۲، حامد کرزی رئیس جمهور وقت افغانستان برای شرکت در نشست سران سازمان همکاری شانگهای به پکن سفر کرد. در آن زمان اعضای این سازمان بر سر این مسئله که افغانستان را به وضعیت ناظر، همتراز با ایران، هند و پاکستان ارتقا دهند، موافقت نمودند. این بدان معنا بود که از آن پس افغانستان به طور خودکار در اجلاس سالانه شرکت کرده و به کابل فرصتی داده می شد تا روابط نزدیک تری را با کشورهای عضو به ویژه چین بسط و توسعه دهد.
کرزی در این سفر با رئیس جمهور سابق چین، هو جین تائو نیز دیدار کرده و دو طرف در جریان گفتگوهای خود برروی یک مشارکت استراتژیک و همچنین بر ادامه تقویت روابط دوجانبه توافق کردند. هر چند جدا از فعالیت های اقتصادی، اقدامات چین در جهت تقویت روابط سیاسی و امنیتی بین دو کشور نگرانی هایی را در میان برخی از افراد مبنی بر قرار گرفتن افغانستان در زیر سلطه چین ایجاد کرد، با این حال، نقش چین در امور افغانستان (مسائل نظامی) در مقایسه با سایر کشورها به هیچ وجه برجسته نبود. (Sekiyama, 2012)
[۱] Buddhist Records of the Western World
[۲] He Long
[۳] Che Hongcai
[۴] Culture and Society in Afghanistan
[۵] Lu Shunlin
[۶] My Life with the Taliban
-------------۰۰۰۰۰
چین و افغانستان برای نخستین بار در سال ۱۹۵۵، یعنی پیش از آنکه جمهوری خلق چین توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته شود، روابطی دیپلماتیک برقرار کردند. نخست وزیر وقتِ چین، ژو ئِن لای، در سال ۱۹۵۷ به افغانستان سفر کرد و در همین راستا دو کشور قراردادی تجاری منعقد ساختند. طی چند سال بعد، پکن و کابل با معاهده عدم تجاوز متقابل در سال ۱۹۶۰ و همچنین معاهده مرزی در سال ۱۹۶۳، بنیادی برای دوستی متقابل پی ریختند. اما نقطه عطف دیگر در جریان روابط فی مابین در سال ۱۹۷۹ و با حمله شوروی به افغانستان بود.
چین از به رسمیت شناختن دولت ببرک کارمل که تحت مداخله شوروی در افغانستان مستقر شده بود، ممانعت کرد. بدین ترتیب گرچه سفارت چین تحت سرپرستی کاردار خود باز بود، اما روابط دیپلماتیک بین پکن و کابل به حالت تعلیق درآمد. نهایتا در سال ۱۹۸۹ نیروهای شوروی از افغانستان خارج شدند. پس از آن و زمانی که گروه های چریک مجاهدین، دولت جدید خود را در سال ۱۹۹۲ مستقر ساختند، نشانه هایی از آمادگی دو کشور برای عادی سازی روابط ظاهر شد؛ اما جنگی داخلی به سرعت شکل گرفت و تحولات متعاقبی را با خود به دنبال داشت.
با شروع درگیری های مسلحانه داخلی در افغانستان، پکن کارکنان سفارت خود را فراخواند (در درجه اول به دلیل نگرانی های ناشی از حفظ امنیت جانی پرسنل)، و روابط دیپلماتیک مابین دو کشور به طور کامل قطع شد. اما از سرگیری روابط رسمی فی مابین، در پرتو ایجاد دولت موقتی بود که پس از آغاز عملیات مبارزه با تروریسم تحت رهبری ایالات متحده برای سرنگون ساختن طالبان در پاسخ به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰، دنبال شد.
اما در همین راستا می توان اشاره کرد که از سال ۲۰۱۴ همکاری امنیتی چین و افغانستان به سطوح بی سابقه ای رسید. چنانچه روابط امنیتی چین و افغانستان، تحت حکومت وحدت ملی افغانستان، نزدیک تر از همیشه بود و این جریان فزاینده از روابط امنیتی چین و افغانستان، موازی با روابط دیپلماتیک و اقتصادیِ مناسب و مطلوب، پس از تحقق اولین سفر رئیس جمهور وقت افغانستان، اشرف غنی به به کشور چین در اکتبر ۲۰۱۴، رخ داد. در جریان این سفر، همتای چینی اشرف غنی از کمک های مالی ۳۲۹ میلیون دلاری چین به افغانستان خبر داد.
گرچه از سال ۲۰۰۱، پکن به لحاظ دیپلماتیک و اقتصادی در افغانستان مشغول بود، با این حال از زمان استقرار حکومت وحدت ملی، این کشور به آرامی اما عملاً، درگیر امور امنیتی و دفاعی افغانستان نیز گردید. اقدامات چین در راستایِ طرح “یک کمربند یک جاده” و تلاش برای پیشبرد کریدور اقتصادی چین و پاکستان (CPEC)؛ مرتفع ساختن دغدغه های خود در رابطه با ظهور دولت اسلامی و از بین بردن پناهگاه های امن برای شبه نظامیان اویغور در منطقه، به ویژه در کمربند افغان-پاکستان، به موازات هم می توانست ضامنی برای منافع چین محسوب شود.
باید اشاره کرد افغانستان در انتهای کریدور واخان در شمال شرق این کشور با چین ۹۰ کیلومتر مرز مشترک دارد. گرچه مرز افغانستان با چین در میان ۱۴ کشور همسایه چین کوتاه ترین مرز است، با این وجود، مرز مذکور که به دلیل شرایط ناهموار ارضی به سختی قابل عبور و تردد نیز هست، در پکن به عنوان نمادی از یک معضل امنیتیِ مسئله ساز نگریسته می شود و این نگرانی با برنامه خروج نیروهای آیساف از افغانستان بیش از پیش قوت گرفت.
چراکه جمهوری خلق چین همواره از بی ثباتی احتمالی در همسایگی غربی خود و احتمالِ سرریز چالش های امنیتی و یا سرایت تهدیدهای احتمالی به کشور خود بیم داشته است. دامنه این تهدیدات درک شده گسترده بوده و دربرگیرنده مصائب و چالش هایی از جمله قاچاق مواد مخدر و اسلحه، مشکلات مربوط به امنیت سرمایه گذاری های چین، و هجوم تروریست های آموزش دیده در افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی، از جمله جدایی طلبان اویغور نیز می شود، گروهی که به گفته پکن، ادعای استقلال منطقه خودمختار سین کیانگ- اویغور را دارند.
بدین ترتیب طی سال های اخیر شاهد فعال گرایی فزایندۀ چین در قبال مسائل و تحولات افغانستان بوده ایم. افزایش فعالیت ها در روابط با افغانستان و کشورهای همسایه، ابتکار عملِ راه ابریشم جدید، مشارکت در مکانیسم های مختلف منطقه ای، سفرهای اخیر مقامات عالی رتبه به کابل و حتی ورود به مناسباتی عملی و علنی با طالبان و تلاش برای عادی سازی روابط با افغانستان زیر سایه طالبان از این دست اقدامات است. (Bilal Khalil, 2016)
چین عصر جدیدی از روابط دوجانبه را با تشکیلات جدید در افغانستان، تحت حکومت وحدت ملی آغاز کرد. روابط امنیتی و دیپلماتیک دو سویه در اکتبر ۲۰۱۴، زمانی که اشرف غنی از چین بازدید کرد، تجدید شد. غنی شخصاً مورد استقبال همتای چینی خود شی جین پینگ قرار گرفت. در طول این سفر، چین ۳۲۹ میلیون دلار کمک بلاعوض برای صلح و بازسازی افغانستان اعلام کرد. در عوض، مقامات افغانستان ۱۵ اویغور را به نشانه قدردانی و گامی در جهت همکاری در برابر تهدید ستیزه جویان تسلیم مقامات چینی کردند. در نوامبر ۲۰۱۴، دیپلمات های بلندپایه چین به ریاست گو شنگکون وزیر امنیت عمومی چین به کابل سفر و با اشرف غنی دیدار کردند.
در این دیدار بر روی مسئلۀ حذف و نابودی عناصر تروریستی جنبش اسلامی ترکستان شرقی تاکید شد. به همین ترتیب نورالحق علومی وزیر داخله افغانستان در ۱۷ می ۲۰۱۵ برای یک سفر سه روزه به چین رفت. به همین ترتیب، در ماه می ۲۰۱۶، عبدالله عبدالله رئیس اجرایی افغانستان به درخواست نخست وزیر چین به این کشور سفر کرد. از این رو سفرهای دوجانبه متعددی بین دو کشور صورت گرفت که در نتیجه بر همکاری های دوجانبه در بسیاری از فعالیت های عمرانی تاکید شد.
در ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴، ناتو سرانجام اختیار و مسئولیت ملی افغانستان را به نیروهای امنیت ملی افغانستان سپرد. این نگرانی بزرگی برای دیپلمات ها و سیاست گذاران چینی بود که چنانچه چین عمیقاً در افغانستان سرمایه گذاری هایی هنگفت و عظیم را پیش برد، این جریان ممکن است به استراتژی های این کشور آسیب رساند؛ زیرا زین پس افغانستان مورد توجه بین المللی و گروه های تروریستی قرار خواهد گرفت و گروه های مذکور پروژه های چینی ها را هدف قرار خواهد داد. بنابراین، برای تطبیق و حفاظت از سرمایه گذاری خود، مهمترین نیاز چین بر صلح و ثبات در افغانستان بنا شد.
با این حال، از سال ۲۰۱۲ چین روابط دیپلماتیک را آغاز کرد و ژو یونگ کانگ، رئیس وقت امنیت داخلی چین از کابل بازدید کرد، ضمن آنکه چین نیز در سال ۲۰۱۴ یک نماینده ویژه برای افغانستان تعیین کرد. اشرف غنی از نقش مثبت چین در افغانستان بسیار قدردانی کرد؛ و به همین دلیل نیز بود که پلان سیاست خارجی افغانستان بر اساس طرح حلقه های پنج گانه، در جهت حفظ چین در حلقه اول سیاست ها در سال ۲۰۱۴ تنظیم شد.
در اکتبر سال ۲۰۱۴، چهارمین کنفرانس وزیران در پکن موسوم به فرآیند یا پروسۀ استانبول برگزار شد. «پروسه استانبول» در مورد افغانستان بر صلح و آشتی افغانستان با ذینفعان مختلف در افغانستان تاکید داشت که برای امنیت و رفاه منطقه بسیار حائز اهمیت بوده است. در این پلتفرم، نخست وزیر لی کچیانگ پیشنهادهایی را در مورد مسئله افغانستان مطرح کرد، “که افغانستان باید توسط مردم خود اداره شود” تا بهترین مدل حکومتداری دولتی مناسب را جستجو کند. همچنین اینکه مصالحه یا آشتی سیاسی باید به جلو پیش رود. او بر جامعه جهانی برای بازسازی اقتصادی در افغانستان و کمک به روابط خارجی آنها در احترام متقابل تاکید کرد.
برای مصالحه و سازگاری در دفع بی اعتمادی در روابط دوجانبه، چین در سال ۲۰۱۵ چندین تلاش چندجانبه را برای یافتن یک راه حل سیاسی با طالبان انجام داد. در سال ۲۰۱۷، نشست سه جانبه وزرای خارجه چین، پاکستان و افغانستان در سطح وزیران در پکن برگزار شد. سه کشور در مورد اعتماد سیاسی و مصالحۀ متقابل بحث کردند. همچنین همکاری در زمینه مبارزه با تروریسم و مسائل مربوط به امنیت مورد بحث قرار گرفت. اشرف غنی و شی جین پینگ، در دیداری در آستانه در ژوئن ۲۰۱۷، از نگرانیهای یکدیگر تقدیر و رئیس جمهور غنی از نقش چین در روند بازسازی و آشتی افغانستان قدردانی کرد.
اما در اواسط سال ۲۰۱۷، افزایش فعالیت های طالبان باعث تحریک ستیزه جویی در مرز پاکستان و افغانستان شد. برای رهایی از تنش میان پاکستان و افغانستان، چین وزیر امور خارجه خود را فرستاد تا تنش میان هر دو کشور را کاهش دهد. بدین ترتیب در سال ۲۰۱۷، چین نشستی را با وزیران خارجه پاکستان و افغانستان در مورد مسائل امنیتی و کاهش تنش مرزی از هر دو کشور همسایه ترتیب داد. این اولین نشست سه جانبه ای بود که چین پس از امضای توافق نامه ای در مورد ایجاد مکانیسم گفتگو بین سه کشور در ژوئن ۲۰۱۷، در آن حکمیت می کرد. (Qayum, 2018: 96)
به هرروی گرچه طی این مدت چین تلاش هایی برای حفظ صلح و امنیت با دولت افغانستان انجام داد و از سال ۲۰۱۵ چین روند اتصال مجددی میان اشرف غنی و اعضای طالبان را آغاز کرد؛ با این حال، چنین روندی به دلیل حملات کابل از ریل خارج شد. این امر همچنین روابط افغانستان و پاکستان را با این ادعا که حادثه تروریستی در داخل پاکستان رخ داده است، بی ثبات کرد. پاکستان این مسئله را رد کرد که بهشت امن تروریست ها در داخل افغانستان است و افغانستان باید از سرزنش بازی و اتهامات دست بردارد.
چین بر این عقیده بود که تا زمانی که صلح در روابط دوجانبه پاکستان و افغانستان برقرار نشود، از نظر دیپلماتیک نمی توان به پیشرفت دست یافت. به همین دلیل است که چین بارها وارد دیپلماسی فشرده و میانجی گرایانه بین دو کشور شد. به همین دلیل در سال ۲۰۱۷، چین میزبان مذاکرات سه جانبه پاکستان، افغانستان و چین بود که در آن چین از اعضای طالبان دعوت کرد تا به روند مذاکرات بپیوندند. در سال ۲۰۱۷ چندین نشست دوجانبه میان رهبران طالبان افغانستان و مقامات چینی برگزار شد. پکن چنین جلساتی را محرمانه نگه می داشت اما در سال ۲۰۱۷ به طور علنی فاش کرد که یک هیئت طالبان برای دیدار با مقامات عالی کشور تحت نظارت ملا عبدالغنی برادر رهبر طالبان از چین بازدید کرده است. (Qayum, 2018: 98)
در سال ۲۰۱۷، سفیر افغانستان در پکن اظهار داشت که چین می خواهد سربازان افغان را در خاک چین آموزش دهد تا با شبه نظامیان دولت اسلامی (داعش) و القاعده برای محافظت از مرزهای خود مبارزه کنند. چین در این مسیر رایزنی با طالبان در حال ایفای نقش بیشتر در افغانستان بوده است تا از نفوذ خود بر طالبان و همچنین بر استان سین کیانگ تحت تسلط اویغور-مسلمانان جلوگیری کند.
چراکه مقامات چینی منطقه سین کیانگ را به عنوان محل پرورش “سه شر” یعنی تروریسم، جدایی طلبی و افراط گرایی مذهبی که کشورشان را آزار می دهد، عنوان می کردند. به طور خلاصه، گفته می شود که برای برقراری صلح و ثبات منطقه، چین نقش کلیدی در نگاه داشتن پاکستان و افغانستان برروی ریل صلح در میان طالبان و دولت افغانستان داشته است. چراکه تنها امنیت و صلح در افغانستان و پاکستان می تواند از پروژه های اقتصادی و توسعه ای چین محافظت کند.
پس از خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان در اوت ۲۰۲۱ و بازگشت طالبان، در مورد نقش احتمالی چین، (هم به عنوان کشوری همسایه و هم به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی) در آینده افغانستان گمانه زنی های متعددی صورت گرفت. خلاء امنیتی، اقتصادی و بشردوستانه ای که پس از پایان مداخلۀ نظامیِ ایالات متحده صورت گرفت، پیامدهای قابل توجهی برای منافع چین در این کشور و حتی منطقه به طور گسترده تر -از نظر چالش ها و فرصت ها- در بر دارد. چراکه تحولات در افغانستان می تواند مشکلاتی جدی برای ثبات داخلی چین در منطقه ناآرام سین کیانگ و همچنین پروژه ژئواکونومیک امضا شده آن، یعنی طرح کمربند و جاده در پاکستان و آسیای مرکزی ایجاد کند. در عین حال، افغانستانی نسبتاً باثبات -عاری از تهدید گروه های شبه نظامی و تروریستی- می تواند متضمن فرصت هایی برای چین و دیگر کشورهای منطقه باشد تا در بازسازی و توسعه اقتصادی پس از جنگ سهیم شوند.
شکی وجود ندارد که چین توانایی ایفای نقشی عمده و اساسی در بازسازی و توسعه اقتصادی افغانستان پس از جنگ را در قالب کمک و منابع اقتصادی خواهد داشت. در حالی که چین یک بازیگر بالقوه حیاتی برای امنیت و توسعه در افغانستان محسوب می شود، دولت چین معتقد است که سایر کشورهای همسایه افغانستان نیز می توانند و باید به طور جمعی در رسیدگی به چالش های بازسازی و ادغام این کشور در شبکه های امنیتی، اقتصادی و دیپلماتیک منطقهای کمک کنند.
چین همچنین دارای منافعی مشخص در افغانستانی باثبات و امن است که می تواند فرصت هایی را برای سرمایه گذاری در بخش منابع معدنی افغانستان فراهم کند. با این حال، هنوز مشخص نیست که کشور چین به چه میزان مایل به پیشرویِ فعالانۀ در این مسیر است. چین در مواجهه با رژیمی که دارای ایدئولوژی حکومتی داخلی بوده (که برای جامعه بینالمللی نفرت انگیز می باشد) و یا میزبان گروه های افراطی شبه نظامی می باشد (که پکن آن را تهدیدی مستقیم برای منافع خود در داخل و خارج از کشور می داند)، با چالش های مهمی مواجه است.
نفوذ و اثربخشی رویکرد چین به این مسئله بستگی دارد که در ازای تعهد طالبان برای رسیدگی به نگرانی های امنیتی دولت چین، تا چه میزان پیشنهاد مشوق های مثبت در حوزه های اقتصادی و سیاسی برای رهبری طالبان امری مجاب و متقاعد کننده در نظر گرفته می شود. به نظر می رسد چین در قبال افغانستان به نحوی هم محتاطانه و دست به عصا پیش رفته و هم با عمل گراییِ پکن آشکار می شود. (ZHOU et al, 2022: 1-2)
نباید فراموش کرد گرچه دولت چین از سال ۲۰۰۱ روابط دیپلماتیک دوجانبه ای را با دولت های متوالی افغانستان حفظ کرده بود، اما هرگز ارتباط خود را نیز با طالبان به طور کامل قطع نکرد. این تماس تنها پس از سال ۲۰۱۴ تشدید شد؛ زمانی که دولت اوباما تاریخ خروج نیروهای آمریکایی را اعلام کرد. چین نخستین نماینده ویژه خود را در رابطه با افغانستان در آن سال تعیین نموده و با شرکت در گروه هماهنگی چهارجانبه (QCG)، همراه با پاکستان و ایالات متحده، و در «فرمت مسکو»، که به ترتیب در سال های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ ایجاد شد؛ در مسیر میانجیگری سیاسی بین دولت افغانستان و طالبان به بازیگری فعال و کنشگرا بدل شد.
چین همچنین چندین بار بین سال های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ میزبان طالبان در خاک خود بود. این رویکرد از تسهیل گرایی و تعامل چین حاکی از آن بود که این کشور تضمین می کرد با هر گروهی که در نهایت به عنوان دولت خود را مستقر سازد، از جمله رهبران طالبان، مراوده و مناسباتی آتی خواهد داشت. در ژوئیه ۲۰۲۱، یک ماه پیش از تسلط طالبان، چین با هیئتی متشکل از ۹ نماینده طالبان در تیانجین، به رهبری رئیس کمیسیون سیاسی طالبان افغانستان، نشستی را برگزار کرد. در این دیدار، وانگ یی، وزیر امور خارجه چین، طالبان را به عنوان یک نیروی مهم نظامی و سیاسی در این کشور به رسمیت شناخت، نیروی که انتظار می رود نقش مهمی در روند صلح، آشتی و بازسازی افغانستان ایفا کند.
همچنین در ماه اوت ۲۰۲۱، یعنی چند روز پیش از سقوط جمهوری سابق افغانستان، سخنگوی وزارت امور خارجه چین در پاسخ به این سوال که افغانستان تحت حاکمیت طالبان برای چین چه معنایی خواهد داشت، گفت که چین “آماده است تا به پیشبرد سیاست حسن همجواری و همکاری دوستانه با افغانستان ادامه دهد.” بدین ترتیب می توان گفت چین حین در نظر داشتن چالش ها و مصائب ناشی از حاکمیت طالبان و اتخاذ رویکردی محتاطانه، برای پیشبرد و تضمین منافع خود، روابطی سازنده و همکاری عملی با هر جناح و گروهی را بدون توجه به مشروعیت و مقبولیت عمومی و یا رسمیت یافتگی جهانی آن، پیش می برد. (ZHOU et al, 2022: 6)
از دید چین، کشور افغانستان از موقعیت جغرافیایی استراتژیک برخوردار است و راه میانبر بالقوه ای برای واردات نفت و گاز از خاورمیانه، همراه با همسایه خود پاکستان، ارائه می دهد. همچنین افغانستان منبع برخی از بزرگترین ذخایر دست نخورده فلزات کمیاب در جهان است که چین مایل است به آنها دسترسی پیدا کند. بنابراین صلح و ثبات افغانستان مورد اهمیت و توجه چین است.
از این رو پکن مشتاق است تا همکاری های خود را تحت ابتکار کمربند و جاده گسترش داده و مسیرهای تجاری و ترانسپورتی بسط یافته ای با افغانستان بسازد. در سال ۲۰۱۳، ابتکار «کمربند و جاده» چین فرصت مهمی برای بازسازی افغانستان و حل مشکلات افغانستان مدرن فراهم می کرد. این ابتکارعمل افغانستان را بیشتر در تجارت منطقه ای ادغام ساخته و به رونق و ثبات افغانستان کمک می کند.
چین همچنین مایل است تا کریدور اقتصادی چین و پاکستان (CPEC)، یک پروژه شاخص طرح کمربند و جاده را به افغانستان گسترش دهد. این ابتکار عمل که در سال ۲۰۱۳ راه اندازی شد، بر ساخت زیرساخت های کلیدی، از جمله ارتقاء بزرگراه مرزی قراقورام و ساخت فرودگاه بین المللی گوادر جدید در ایالت بلوچستان پاکستان متمرکز است. با این حال، پروژه های قبلی کمربند و جاده در افغانستان با خطرات امنیتی بسیار زیادی روبرو بود که منجر به عدم موفقیت در برخی از پروژه ها، مانند قرارداد استخراج مس با شرکت دولتی متالورژیکال گروپ چین شد.
علی رغم برخی ناکامی ها و شکست ها، برخی از پروژه های زیربنایی، از جمله یک سرک/جاده به ارزش ۵ میلیون دلار که کابل را از طریق کریدور واخان به چین متصل می کند، آغاز شده است. چین و افغانستان کمیته مشترک اقتصاد و تجارت چین و افغانستان (JCET) را ایجاد کرده اند که در سال های ۲۰۱۰، ۲۰۱۵ و ۲۰۱۷ برگزار شد.
همچنین در آگوست ۲۰۱۴، چین و افغانستان قرارداد مبادله ای را امضا کردند که به صادرات برخی از کالاهای افغانی به چین تعرفه صفر اعطا می کرد. از سال ۲۰۱۵، میزان ۹۷ درصد کالاهای مبدا از افغانستان می توانستند از تعرفه صفر در هنگام صادرات به چین برخوردار شوند. چین این تعهد را در اول دسامبر ۲۰۲۲ تمدید کرد و ۹۸ درصد اقلام مالیاتی افغانستان را با تعرفه صفر اعطا کرد.
دررابطه با کریدور های حیاتی و منفعت بخش برای چین نیز باید توجه داشت. تجارت آجیل کاج بین چین و افغانستان درک و دریافتی کلی در مورد علاقه روزافزون پکن به منطقه در امتداد مرز غربی خود را نشان می دهد. به اصطلاح «دهلیز حمل و نقل هوایی دانه یا همان آجیل کاج» که در سال ۲۰۱۸ افتتاح شد، یک مسیر حمل و نقل هوایی است که بین دو کشور برای کمک به تجارت آجیل در افغانستان ایجاد شد و درآمدی بالغ بر ۱۵ میلیون دلار برای مردم محلی در چهار ماه اول بهره برداری به ارمغان آورد. تحت این کریدور، سالانه بین ۳۰۰۰ تا ۵۰۰۰ تن آجیل کاج به چین منتقل می شود که منافع ملموسی را برای مردم هر دو کشور به همراه داشته و این کریدور هوایی را به یک حلقه مهم برای همکاری دوستانه دوجانبه تبدیل کرده است.
تولید سالانه آجیل کاج افغانستان حدود ۲۰۰۰۰ تن است که به حجم صادرات به ارزش ۸۰۰ میلیون دلار می رسد. در این راستا، کریدور انتقالی مذکور می تواند برای بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر از مردم محلی شغل ایجاد کند. با این وجود، بازار آجیل کاج افغانستان به دلیل زیرساخت های ضعیف حمل و نقل و سال ها جنگ با چالش مواجه است.
همچنین از دیگر سو، در آگوست ۲۰۲۲، ازبکستان پیشنهاد ایجاد یک مسیر جدید حمل و نقل آسیای مرکزی “کریدور چین- قرقیزستان-ازبکستان-افغانستان” را داد و روسای راه آهن ها در قرقیزستان و افغانستان با سرپرست هیئت مدیره ازبکستان در مورد این ایده گفتگو کردند. همچنین در ژوئیه ۲۰۲۲، نماینده ویژه چین در افغانستان، یو شیائویونگ، اظهار داشت که پکن آماده است تا از اجرای پروژه های حمل و نقل افغانستان، از جمله راه آهنی که مزار شریف ازبکستان، کابل پایتخت افغانستان و پیشاور، در پاکستان را به هم متصل می کند، حمایت کند.
به طور کل می توان گفت رویکرد چین به وضعیت افغانستان در میان سایر قدرت ها منحصربه فرد است؛ زیرا پکن روابط دوستانه خود را با همه طرف های اصلی درگیر حفظ کرده است. یک سال پس از تسلط طالبان، چین به عنوان بازیگری کلیدی در مذاکرات با رژیم جدید ظاهر شد. در جریان نشست مشترک سازمان همکاری شانگهای (SCO) و سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) در سال ۲۰۲۲، شی جین پینگ تاکید کرد که همه کشورهای عضو باید برای حفظ صلح و ثبات در افغانستان دست به دست هم دهند. به همین جهت رئیس جمهور چین از کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای دعوت کرد تا از بسترهایی مانند گروه تماس سازمان همکاری شانگهای-افغانستان استفاده تمام و کمالی به عمل آورده و انتقال آرام در افغانستان را تسهیل کنند.
چین رویکردی عملگرایانه برای ایجاد روابط با افغانستان اتخاذ کرده و مایل است با مقاماتی که بهترین موقعیت را برای حفاظت از منافع داخلی و منطقهای چین دارد، همکاری کند. در مقابل به نظر می رسد که طالبان مشتاق هستند تا به دولت چین اطمینان دهند که حکومت آنها بر ثبات چین تأثیری نخواهد گذاشت و گفته اند که از سرمایه گذاری چین در افغانستان استقبال می کنند.
در سال ۲۰۲۰، چین به دومین مقصد بزرگ صادرات کالاهای افغانستان پس از پاکستان تبدیل شد. این کشور همچنین پس از امارات متحده عربی، پاکستان و هند، منبع اصلی کالاهای وارداتی برای بازارهای افغانستان بوده ایت. صادرات افغانستان به چین در ۲۵ سال گذشته با نرخ سالانه ۴٫۸۴ درصد ، از ۱۶٫۶ میلیون دلار در سال ۱۹۹۵ به ۴۹٫۵۳ میلیون دلار در سال ۲۰۲۱، رشد داشته است میوه ها و آجیل خوراکی (۴۴٫۸ میلیون دلار آمریکا)، پشم حیوانات (۲٫۰۸ میلیون دلار آمریکا)، مروارید، سنگهای قیمتی، فلزات و سکه (۸۹۵۸۸۰ دلار آمریکا) بیشترین محصولات صادراتی بودهاند.
بر اساس پایگاه داده تجارت بین الملل سازمان ملل متحد COMTRADE، در سال ۲۰۲۱، چین به ارزش ۴۷۴٫۴۵ میلیون دلار کالا به افغانستان صادر کرد. برترین محصولات صادراتی شامل تجهیزات الکتریکی و الکترونیکی (۸۵٫۱۳ میلیون دلار آمریکا)، لاستیک ها (۸۱٫۹۴ میلیون دلار آمریکا)، ماشین آلات، راکتورهای هسته ای و دیگ های بخار (۴۷٫۱۶ میلیون دلار آمریکا)، وسایل نقلیه غیر از راه آهن (۳۹٫۷۱ میلیون دلار آمریکا)، و الیاف (۲۸٫۰۴ میلیون دلار).
از سوی دیگر می توان به قرارداد استخراج نفت اشاره کرد. در ۵ ژانویه ۲۰۲۲، حاکمیت تحت رهبری طالبان افغانستان قراردادی را با یک شرکت چینی برای استخراج نفت از حوزه آمودریا و ایجاد یک ذخیره نفتی در ولایت سرپل در بخش شمالی کشور امضا کرد. مولوی شهاب الدین دلاور سرپرست وزارت معادن و پترولیم و نماینده شرکت نفت و گاز آسیای میانه سین کیانگ (CAPEIC) طی مراسمی در پایتخت افغانستان این توافقنامه را امضا کردند. این قرارداد اولین توافق مهم استخراج انرژی با یک شرکت خارجی از زمان تسلط طالبان در سال ۲۰۲۱ بوده است. طرف چینی سالانه تا ۱۵۰ میلیون دلار سرمایه گذاری خواهد کرد که طی سه سال به ۵۴۰ میلیون دلار افزایش خواهد یافت. (China Briefing, 2023)
در مجموع می توان گفت، چین از سال ۱۹۵۰ روابط سیاسی خوبی با افغانستان برقرار نمود. این رابطه بر اساس احترام متقابل به سرزمین و حاکمیت بود که اساس سیاست دیپلماتیک چین به ویژه دیپلماسی همسایگی خوب به شمار می رود. چین در سال ۱۹۵۵ با افغانستان روابط دیپلماتیک برقرار کرد. متعاقبا در سال ۱۹۶۳ دو طرف مسئله تعیین مرز مشترک را حل نموده و نهایتا دو کشور در طول تاریخ روابط دوستانه خود را حفظ کرده اند.
از سال ۲۰۰۱، چین محتاطانه فاصله نسبی خود را حفظ کرده است و از اعزام نیروهای نظامی به افغانستان خودداری کرده، اما در مواردی به دولت مرکزی سابق افغانستان کمک مالی و نظامی نمود. چین آشکارا با اعزام نیرو به افغانستان مخالف بود؛ اما به نیروهای امنیتی و پلیس افغانستان برای طرح صلح افغانستان آموزش داد. متعاقبا چین پس از سال ۲۰۰۱ سرمایه گذاری خود را در بازسازی افغانستان افزایش داد.
اما نقش چین در روند هماهنگی و حل و فصل مسئله صلح افغانستان با طالبان امری پیچیده و منفعت محور بوده است. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، چین از تحریم های سازمان ملل علیه طالبان حمایت کرد، اما به طور غیرمستقیم گوشه چشمی علاقه و توجه به این گروه نشان داد. نفرت چین از طالبان به دلیل حمایت آنها از “حزب اسلامی ترکستان شرقی” در سین کیانگ چین، متشکل از نیروهای تندور اویغور، بود. اما چین همواره با چانه زنی سیاسی در میان طالبان هوشیار بوده تا از درگیری مستقیم خودداری کند.
در طول دهه ۱۹۹۰، چین به دلیل حمایت طالبان از عناصر تروریستی ضد چینی، روابط متزلزلی با طالبان داشت و از تحریم های سازمان ملل علیه طالبان حمایت کامل می کرد. اما بعدها، در دهه ۱۹۹۰، چین متوجه شد که بهترین راه حل با طالبان، روند گفتگو و تعامل است. چین بر این عقیده بود که دیپلماسی با طالبان می تواند راه را برای پتانسیل تجاری با افغانستان هموار کند.
به نظر می رسد که رویکردِ به اصطلاح «استراتژی پیشرویِ غرب» از سوی چین هم ناشی از منافع پکن در منطقه خاورمیانه و جنوب غرب آسیا، و هم به دلیل تمایل فزاینده این کشور برای نشان دادن مسئولیت خود در امور جهانی بوده است. شاید بتوان گفت چین برخلاف تصور برخی ناظران سیاسی، دقیقا درصددِ تحقق امپریالیسم و گستراندن سایۀ نفوذ فراگیر خود به سراسر جهان، به ویژه مناطقِ غنی همچون آسیای مرکزی و جنوبی است و شاید بهترین اهرم در محقق ساختن این رویکرد، سیاست تکیه بر دیپلماسی، همکاری و توسعه صلح است.
بی توجه به ساختار و حکومت ملی/داخلی در کشورهای مقصد و صرفا با تمرکز بر دسترسی به منابع هیدروکربنی آسیای مرکزی جهت حفظ جای پای خود در منطقه و بسط تمایلات استراتژیک در تامین منافع اقتصادی و دفع تهدیدات امنیتی، چین صرفا در مسیر صلح و ثباتی در افغانستان تلاش کرده که از آن به نفع خود منتفع گردد.
در چند سال گذشته، رهبری چین اغلب از عبارات “توسعه صلح آمیز” و “همکاری متقابل سودمند” استفاده کرده است. مفهوم یک قدرت جهانی مسئول نیز وارد گفتمان عمومی مقامات چینی شده است. بدیهی است که چین به تدریج از یک قدرت منطقه ای به یک قدرت جهانی ارتقا می یابد. این کشور در حال شکل دادن به ترتیبات و تنظیمات لازم از سیاست عدم مداخله خود است تا در زمانی که منافع کلیدی اقتصادی و استراتژیک چین به خطر می افتد، امکان اتخاذ موضع فعالتر در سیاست خارجی فراهم شود.
چین قصد دارد در امور بین الملل مشارکت بیشتری داشته باشد، به تدریج سیستم جهانی حکمرانی سیاسی و اقتصادی را اصلاح کند، مجموعه ارزش های خود را ارتقا دهد، قاطعانه از منافع حیاتی خود دفاع کند، و شروع به وضع قوانین جهانی کند؛ نه صرفاً اجرای قوانینی که توسط قدرت دیگری وضع شده است. پکن در واکنش به اقدامات سایر بازیگران تأثیرگذار در عرصه جهانی -و به ویژه در آسیای مرکزی- یک تغییر جهت گیری استراتژیک را اعلام کرد که به عنوان “چرخش به سوی اوراسیا” توصیف می شود.
هنگامی که شانگهای-۵ در سال ۱۹۹۶ تأسیس شد، چین سیاست جدیدی را برای ایجاد تدریجی همکاری بلندمدت با کشورهای آسیای مرکزی ترسیم کرده بود و همزمان برنامه های خود را برای ایجاد کمربند اقتصادی جاده ابریشم اعلام کرد. بنابراین، علاقه چین به آسیای مرکزی، که در ابتدا با تأسیس شانگهای-۵ تعریف شد، گام به گام پیش رفت و با پروژه جاه طلبانه تحت عنوان یک کمربند یک جاده که به اختصار OBOR نامیده می شود به اوج خود رسید. پکن در نظر دارد ذیل چارچوب همین پروژه، پروژه های زیرساختی بزرگی را در آسیای مرکزی و جنوب شرقی، روسیه، بخش هایی از اروپا و احتمالاً در بیشتر آفریقا کند.
منابع:
– Bilal Khalil, Ahmad, (2016), “The Rise of China-Afghanistan Security Relations”, https://thediplomat.com/2016/06/the-rise-of-china-afghanistan-security-relations/
– China Briefing, (2023), China and Afghanistan: Bilateral Trade Relationship and Future Outlook”, https://www.china-briefing.com/news/china-and-afghanistan-bilateral-trade-relationship-and-future-outlook/
– MOHANTY, BAISALI, (2017), “China in Afghanistan: Security, Regional Standing, and Status”, ORF OCCASIONAL PAPER # 126
– Qayum, Huma; Syed Umair Jalal; Uroosa Ishfaq, (2018), “China’s Growing Strategic Interests in Afghanistan”, Vol. III, No. I, | Pages: 94 – ۱۰۰
– Sekiyama, Takashi, (2012), “Sino-Afghan Relations in Perspective”, The Tokyo Foundation for Policy Research, https://www.tokyofoundation.org/research/detail.php?id=366
– Wei, YAN, (2018), “The Cooperation Between China and Afghanistan Under the “Belt and Road Initiative””, International Relations and Diplomacy, Vol. 6, No. 6, 359-368
– ZHOU, JIAYI; FEI SU AND JINGDONG YUAN, (2022), “TREADING LIGHTLY: CHINA’S FOOTPRINT IN A TALIBANLED AFGHANISTAN”, SIPRI Insights on Peace and Security, No. 2022/08