بصیرهمت
طالبان واستبداد دینی
گرچه در زمان تسلط خاندان اموی در کشورهای اسلامی نشانه ای از علم و دانش واختراع و کشفی دیده نمیشود، مگر زمانیکه کشورکشایان اسلامی در سرزمین های که تاریخ تمدن رومی، یونانی و اریایی داشتند حاکم گردیدند این زمینه تا مدتی نه چندان دیری مساعد گردید تا تعدادی از پژوهشگران و روشن اندیشان اسلامی مسیر اختراع و اکتشاف را در پیش گیرند واین پژوهشگران در کشور های اسلامی توانستند تعدادی از اثار علمی و فلسفی یونانی، سریانی، هندی و اریایی را بزبان عربی ترجمه نمایند و در نیمه قرن دوم و قرن سوم هجری ،قرن ۹ تا ۱۱ میلادی، که اروپا درگیر جهل و ظلمت بود، مسلمانان در مصر و الجزایر بغداد و اندلس، دمشق و بخارا مصروف پژوهش های علمی وترجمه اثار یونانی و رومی بودند که تاریخ در جوامع اسلامی شاهد دانشمندان و پژوهشگران نامداری چون ذ کریای رازی، ابن رشد، ابوریحان بیرونی، ابن سینای بلخیُ فارابی ، الکندی وخوارزمی و تعداد زیادی است .مگر درهمین محدوده تاریخی نیز که عصر طلایی رشد پژوهش و دانش محسوب میگردید٬ تعدادی زیادی از این دانشمندان چون ابن سینا،زکریای رازی و ابن شد به کفر و الحاد متهم شدند و اثار شان محو گردید ومورد نفرت و ازار و تعقیب قرار گرفتند.
این دوره خرد گرایی دیری دوام ننمود که ،تعصب فقها و استبداد دینی ، توام با تهجر
اندیشی ،دگماتیزم و جزم گرایی دینی در جوامع اسلامی حاکم گردید و تعدادی از سکالرها و روحانیون افراطی اسلامی با روح بیقرار و اشفته در تلاش برامدند تا در کشور ها و جوامع اسلامی قانون و اخلاق و فرهنگ همه و همه به دین وابسته گردد و حاکمان مستبد اسلامی بیشتر از پیش در گرو روحانیون متعصب کور اندیش قرارگرفتند وهرگونه مخالفتی با باور های کور دینی را تهدید اجتماعی جلوه دادند .خلاقیت و پژوهش و دگر اندیشی در گرو روحانیون بد اندیش و بد کردار دینی اسیر و هرنوع ابتکار و نو اوری، کفر و عصیان تلقی گردید و دانش و پژوهش و خرد گرایی اسیر دین شد و استبداد دینی که مستبد ترین و زیانبار ترین استبداد ها در تاریخ تمدن بشری دانسته میشود در این جوامع ٬انهم به شیوه وحشیانه اش پیاده گردید.
ادامه همین استبداد دینی باعث گردیده تا کشتی این دین در لجن بوی ناک جهل و عقب گرایی جامانده و مسلمانان قرنها است در خواب اصحاب کهف فرورفته واز محروم ترین و محتاج ترین ملت های جهان گشته اند و هیچ سهمی و نقشی و اثری در نواوری های علمی و فنی و پژشکی ندارند و قرنها است که قدمی هم در راه رشد و توسعه تمدن بشری نگذاشته اند . از لحاظ اقتصادی عقب مانده ترین کشور ها، از لحاظ دولتمداری فرد محورترین و مستبد ترین رژیم ها و از لحاظ فن اوری و تگنالوژی معاصرمحتاج دیگران اند . حتی از لحاظ مورال اخلاقی ،همین مسیحی و یهودی و هندووبودایی باصطلاح بی نماز و بی روزه، کمتر از ما دروغ میگویند و کمتر فریب و توطیه یاد دارند و با رحم تر از مااند.
غرب، نیز قبل از تسلط کلیسا ، دارای تمدن و فرهنگ و قدرت اجتماعی و ازاد اندیشی درخشانی بود. یونان و روم باستان عصر طلایی نه تنها در اروپا بلکه در جهان محسوب میگردید ،مگر با تسلط دورا ن سیاه واختناق کلیسای مسیحیت، چراغ علم و دانش٬ فلسفه و هنر خاموش شدو دادگاهای تفتیش عقاید هر روز نابغه ای و ازاد اندیشی و متفکری را که گفتار ها و نوشته هایش بر متون کتب مذهبی و نورم های دینی کلیسا موافق نبود قربانی مینمود ،یا بعبارت دیگر دوران سوزاندن برونوها و محاکمه گالیله ها رسید .کلیسا که کارش باید هدایت اخلاقی و معنوی مردم میبود ، در همه امور زندگی بشمول امور خانودگی و زندگی روزمره و عادی مردم به مداخله پرداخت ودر حکومت کلیسا همه چیز مذهبی شد و از دید قرایت های دینی بررسی میگردید .علم خادم کلیسا و وظیفه اش توجیه و تعبیر قرایت های دینی گردید. کلیسا دنیا را پلید و زود گذر و نعمت های دنیا را زشت و فاسد میشمرد .
مگر پس از قرنها تاریکی و استبداد دینی، اروپا توانست با اغاز رنسانس به یک مبارزه اجتماعی و فکری و اخلاقی دست زند .سیکولاریزم که جدایی دین از دولت را به ارمغان اور د ٬ امور دینی را به روحانیون و کلیسا سپرد و امور کشور داری را به دولتمردان و دولت را مسول دفاع قانونمند از ازادی اندیشه و تفکرو ارزش های دینی و مذهبی و فرهنگی شهروندانش گردانید ،اینجا است که بجای استبداددینی و تهجر اندیشی در اروپا ،ازاد اندیشی فکری وخرد گرایی، دوباره جان گرقت . علم که در زندان تاریک مذهب گرفتار شکنجه و عذاب بود از دیوار های بلند دین قد برافراشت و برون امد و دوباره بر اسمان ابی اروپا نمایان شد ،هر روز کشفی و اختراعی بود و زندگی شورو شوق و رنگ تازه ای گرفت .
مگر، جوامع اسلامی درحالیکه دیگر نتوانستند چون جنبش رنسانس غرب٬ خود را از جزم گرایی و دگم اندیشی دینی نجات دهند ، در عوض٬ دین نهایت سیاسی شد و در دامان بنیاد گرایی اسلامی و اسلام گرایان بیرحم و خشن چون ابن تیمیه ،سیدقطب، حسن البنا ٬ عبدالوهاب، ابوالاعلی مودودی و دیگران اسیر گردید که نتیجه تفکر و اندیشه این سکالر های اسلامی٬ همان اسلام سیاسی عقبگراو متهجریست که دربرنامه ها و اندیشه های ضد انسانی اخوان المسلمین٬ داعش و القاعده و بوکوحرم و جیش محمد و همین اکنون طالبان و دیکران می بینیم.
هیچیک از همین سکالر های اسلامی که در بالا نام بردیم از رشد و توسعه، خرد و دانش واختراع و کشف و روشنگری و جدایی دین ازدولت نامی نمیبرند و در عوض هریک بنوبه خویش از تسلط دین بر همه امور اجتماعی در جامعه مینویسند و همه انها بر این می اندیشند که " دولت اسلامی باید بر تمام شیون زنده گی و عملکرد خصوصی شهر وندان نظارت داشته باشد".
بعنوان نمونه ٬ ذیلا از گفتار های چند تن از این سکالرهای مسلمان نام میبریم که ایدیا ها و دید اسلام سیاسی شان که بر محور استبداد دینی ٬٬دانش ستیزی و زن ستیزی می چرخد ٬ اکنون رهنمودعمل برای اسلام گرایان دوران کنونی شده است .
بیایید ببینیم امام غزالی در باره علم چه میگوید :
غزالی، روحانیای است که نخستین بار در تاریخ تمدن اسلامی لقب حجت الاسلام برای او داده شده است. او به حیث مدیر مدرسه نظامیه از حمایت رسمی دستگاه سیاسی انزمان برخوردار بود. به همین خاطر، عقاید و باورهای را که او مطرح میکرد، به زودی فراگیر میشد و مشروعیت مییافت. او با طرح این دیدگاهها، مانیفیستی برای علمستیزی در جهان اسلام فراهم کرد که تا هنوز در میان اقشار سنتی کاربرد دارد.
غزالی رساله ای تحت عنوان "چنین گفت غزالی" در پاسخ نامهای یکی از شاگردان خود نگاشته که پرسیده بود: "من چندین نوع علم را خواندهام و بهترین دوران زندگی و بهار عمرم را در راه یادگیری آنها سپری کردهام. اکنون لازم است بدانم کدام یک از آن علوم، فردا (روز قیامت) به دردم میخورند و در آخرت با من همنشین میشوند و کدامیک از آنها (برای آن وقت) فایدهای ندارند تا از آنها دست بردارم.
غزالی در پاسخ او این رساله را مینویسد. لب لباب سخن او در این رساله دو چیز است: ۱- علومی مانند کلام ، پزشکی، دواوین (دیوانداری)، اشعار، نجوم، عروض، نحو و صرف، از علوم غیرنافع است و اشتغال به آنها باعث ضیاع عمر در راه بیهوده میشود. تنها علمی که به نظر او، نافع است، علوم دینی است، آن هم مشروط به اینکه توام با عمل باشد. و در پایان، علم اصول فقه و علم فقه را شریفترین دانشها می داند .
یقینا ٬از همینجا است که در افغانستان و سایر کشور های اسلامی لقب عالم تنها به ملا و مولوی اطلاق میگردد. در افغانستان، اگر ملا نباشی، حتی سند دکتری هم داشته باشی کسی تو را عالم نمی داند . بنابراین، یک دلیل عمده بیمهری طالبان به مکاتب و فراگیری دانش امروزی و توجه شان به مدارس دینی ناشی از همین ذهنیتی است که ریشهدربینش سکالر های چون غزالی و مودودی و مدارس دینی دیوبندی دارد.
ابن تیمیه،سکالر مشهور اسلام، تفاوت میان مسلمانان واقعی و مسلمانان "باصطلاح مسلمان " را که قوانین و احکام شرعی را نادیده میگیرند و از ان بصورت درست پیروی نمی نمایند فرق جدی قایل است و چنین استدلال مینماید که ٬در صورتیکه رهبران یک جامعه اسلامی قوانین شریعت را اجرا ننمایند و در جامعه تحت رهبری شان این قوانین را مورد اجرا قرار ندهند ،انها مشروعیت رهبری خویش را از دست میدهند .و بر مردم مسلمان است تا بر علیه چنین رهبری برخیزند . امروز گروپ های سلفی بشول طالبان افغانی و پاکستانی با پیروی از این گفتار ابن تیمیه در جهت بدور انداختن رهبران انعده از کشور های اسلامی اند که قوانین کامل شریعت در کشور شانرا مورد اجرا قرار نمیدهند .
فلسفه سیاسی و دینی ابن تیمیه که در قرن چهارم ظاهر گردید٬ توانست به بنیاد و اساس ایدیولوژی گروپ های جهادی مدرن امروزی انهم در قالب خشونت و ترور٬ از گروپ های افراطی وهابی تا گروپ های اخوانالمسلمین و از القاعده تا داعش مبدل گردد. زیرا ابن تیمیه چنین میگفت " بنیاد دین بر رهنمایی کتاب و حمایت شمشیر استوار است ".این گفتار ابن تیمیه تصادفی نه بلکه وی بر این معتقد بود که جهاد بهترین عمل داوطلبانه است که یک انسان میتواند انجام دهد و ارزش این عمل داوطلبانه ، جهاد، بهتر از ادای فرضیه حج است .
حسن البنا ٬بنیان گذار جمعیت اسلامی اخوان المسلمین (۱۹۲۸ م) از سکالر های اسلامی با نفوذ سده بیستم است. وی همواره میگفت :الاه هدف ما ٬رسول الاه رهبر ما٬ قران برنامه ما٬جهاد و تلاش کار ما و شهادت ارزوی ما است .وی به این باور بود که :
دین و دولت از هم جدا ناپذیر اند٬چون مسلمانان عملا دین را از دولت جدا نموده اند ٬همین جدایی دین از دولت است که باعث سستی و فساد شده است.برای خروج از این وضع جز ایجاد حکومت اسلامی راه دیگری وجود ندارد.
سکالر دیگر اسلام سیاسی مولانا ابوالاعلی مودودی بود. وی از شخصیت های پر نفوذ اسلام گرا در شبه قاره هند و بنیانگذار حزب" جماعت اسلامی" پاکستان است. وی تاکید بر این داشت که:
اسلا م دین جامع است و با سیستم ها، تمدن ها و مکتب های دیگر در تقابل قرار دارد.وی اسلام واقعی را همان اسلام سیاسی خواند. یکی از ادعاهای مودودی این است که مفاهیم اساسی قران در حاکمیت و سلطه خداوند است ،دین و عبادت وسایل رسیدن به این محور مرکزی است . وی در رساله ای تحت نام " اساسات قانون اسلامی" میگوید "دولت اسلامی باید بر تمام شیون زنده گی و عملکرد خصوصی شهر وندان نظارت داشته باشد". اثار و نوشته های مودودی در رادیکال سازی جنبش های اسلامی معاصر از اهمیت بسزا ی برخوردار است . سید قطب که اثارش در رشد و احیای اسلام سیاسی ،تند روی و خشونتها اثر گسترده داشت بیشتر تحت تاثیر گفته های مودودی قرار دارد و از وی الهام میگیرد.
سید قطب، زمانیکه از امریکا بر گشت، به اخوان المسلمین نزدیک شد و به شخصیت پرنفوذ اخوان المسلمین در سالهای دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ تبدیل گردید و به تدریج از ایدیای میانه رو، به اندیشه تند روانه متمایل شد٬ و استعمال سلاح بر علیه حاکمیت های بی دین و خدانشناس را مورد تایید قرار داد. وی در کتاب "نشانه های در راه" برنامه عملی یک سازمان سیاسی اسلامی را مشخص نمود. بنابر گفته وی این سازمان سیاسی باید بدون
در نظرداشت مدارا و سازش، در برابر تکفیر و حکومت های جاهلی ، در سطح جهانی به جهاد برخیزد و برای تحقق نظام اسلامی بکوشد. واگر کسی جان خود را بدهد تا نام چنین سازمانی را واضحا اعلام نماید،رواست . بسیاری از مسلمانانی که از خشونت گرایی بدور بودند با مطالعه اثار تند روانه وی به خشونت گراییدند. سید قطب یادداشت های سفرش از امریکارا تحت عنوان "امریکایی که من دیدم"به نشر رساند و در ان تصویر نفرت انگیزی از امریکا برملا نمود. با کمی دقت ما همه این ایدیاهای سکالر های اسلامی را در عملکرد روزانه اسلام گرایان از شاخ افریقا تا جنوب اسیا شاهد شاهد هستیم .
ضدیت و نفرت طالبان از دانش مدرن امروزی و بیزاری شان از اموزش ساینس و تکنالوژی و باورمندی انان به تسلط شریعت دینی٬ ریشه عمیق در اثار و اندیشه های همین سکالر های که در بالا نامبردیم و مدارس دیوبندی پاکستان دارد.
در مدارس دیوبندی٬ باور بر این است که تنها علم نافع، علوم دینیاند و سایر علوم نه تنها سودمند نیستند بلکه اکثراَ باعث ضلالت و گمراهی نیز میگردند. و این مدارس چنین ذهنیتی را از امام محمد غزالی وام گرفتهاند.
قابل یاداوری است که :
مدرسه دیوبند برای نخستین بار توسط شخصی بنام مولوی محمد قاسم که وی خود از اعضا انقلابیون هند بود تاسیس گردید .و این مدرسه گرچه منحصر به علوم دینی بود مگر افرادی زیادی را که خواهان ازادی هند از انگلیسها بودند تربیه نمود. انگلیسها که اثر بخشی این مدرسه را دراجتماع هند مخالف منافع استعماری خویش ارزیابی نمودند با زیرکی تمام تعدادی زیادی از افراد وابسته به سازمان جاسوسی خود را در این مدرسه شامل نمودند که همه انها بعد از فراغت از این مدرسه تحت رهبری انگلیس هامشغول خدمت و همکاری در راه استعمار انگلیس گردیدند که ضربه شدیدی بر شهرت مدرسه وارد نمود. در افغانستان ٬ دولت امانیه نیز برعلیه ادامه شمولیت دانش اموزان افغان در این مدرسه قرار گرفت و اهمیت این انزجار افغانستان چنان جدی بود که لویه جرگه سال ۱۹۲۷ بر علیه ادامه تحصیل دانش اموزان افغان در این مدرسه رای داد.
با الهام از این مدرسه های دیوبندی است که در ناحیه ای بنام ٬اکوره ختک٬ در کویته پاکستان، مدرسهای به نام دارالعلوم حقانیه وجود دارد. این مدرسه، شاگردان خود را با روحیه افراطی و تندورانه جهادی تربیه میکند. رهبران طالبان اکثرا فارغان همین مدرسه دینیاند. چندسال پیش، مولانا یوسف شاه، پسر مولانا سمیعالحق که «پدر معنوی طالبان» خوانده میشود، در گفتگو با تلویزیون دویچه وله، در حالی که لبخند بر لب داشت، با افتخار نام شماری از اعضای رهبری طالبان را گرفته و گفت که اکثر آنها فارغان مدرسه حقانیهاند. مولانا یوسف همین اکنون مسئول مدرسه حقانیه است.
در این جای شک نیست که ، اگر طالبان تصمیم خود مبنی بر تاسیس شماری زیادی از مدارس دینی را در شهرها و شهرستانهای کشور عملی نمایند ، آنگاه افغانستان به یک اکوره ختک بزرگ دیگر مبدل خواهد شدوهمچنان که مدرسه حقانیه در اکوره ختگ سالها باعث بیثباتی افغانستان گردیده است،در اینده ، افغانستان به مرکز تولید جهادیستها ی بنیاد گرا تبدیل خواهد شد و امنیت و ثبات منطقه و جهان را تهدید خواهد کرد.
پایان