عثمان نجیب
آقای فاطمی!
مدال سرکوب اشرار شمالی را کی و چرا ضرب زد؟
نگاهی به گفته های آقای فاطمی به پرسش های رزاق مأمون، در برنامهی ۷۸۸ جمهوری پنجم!
کهنکاوی در تمام عرصه های زدهگی آدم ها ورود و وقوف دارد. بیشترین مباحثی که از این شیوه یا راوی دینه روزی به حالینه روز انسان ها را به سوی خود میکشاند، همان روایت های سیاسی و اقتداری در کشور هاست. موردی که در افعانستان مدام جنجالبرانگیز بوده است و نشانههای تمام قد انکار ها از حقیقت و اقرار ها به کذب و حال اند. این دو دشنهی بی رحم را حکام مستبد از خود به جا میگذارند. گذارنده ها هم کسانی نیستند جز خادمان و مداحان دربار ها. فراخبالی پرواز این آدمک های تاریخ نویس تا آنجا و آنگاه است که به روایت قرآنی حق بیاید و باطل را نابود کند. من بحثی را دنبال کردم زیر نام کشمکش قدرت میان پشتون و تاجیک در افغانستان.
تمرکز من در این بهینهسازی آن است تا سره ها و نا سره های آن گفته ها را مرورگر باشم که آقای فاطمی در گفتار شان نشانه رفتند. بهانهی این بحث هم نوشتهیی از استاد یعقوب یسنا بوده است. رویکرد بحث از آغاز سحن با سلام آقای فاطمی فقط دو عنصر داشت. دفاع و توجیه. در فراخگفتا ی و در کوتهنگری های ایشان نادیده انگاری های عمدی و نوعی تجاهل عارفانه تبرئهگرایی خودنمایی داشتند تا ابراز دیدگاه کارشناسانه. ایشان در آغاز گفتند که گویا تاریخنگاران یا برخی همطنان پشتون را به سلطهرانی قومی در سه صد سال اخیر متهم میکنند. فاطمی صاحب درست در خط استاد عبدالحی حبیبی روان اند. تاریخنگاران فارسی گوی افعانستان را که کنار بگذاریم، تمام تاریخ های جهانی و مرتبط به نویسنده های خارجی این امر را تائید میکنند. هیچ تاریخ نگار افغانستان از تاجیک تبار ها چیزی به نام بهتان بر تاریخ نه نوشته اند. کما این که بعضی تاریخ نگاران پارسیگوی مانند کانب هزاره در خدمت دربار بوده اند. پس این سلسلهی حاکمیت پشتون سياسی اقتدارگرا که از سه صد سال نیست و به قول مأمون از صد و چند سال به سو است را چه کسانی رهبری میکردند؟ جدا از زمان های [ امیر حبیبالله خادم دین رسول الله، ببرک کارمل و استاد ربانی ] کوتاهی که ده سال کامل هم نه بوده و شامل همین زمان یک صد و اندی سال پسین میشوند. آقای فاطمی در بخشی از دفاعیات خود گفتند که اقتدارگرایی میان پشتونی شخصی بوده و نه خانهوادهگی و نمونه هایی هم یاد کردند که مهمترین شان کور کردن نصرالله برادر و کشتن حبیبالله پدر امانالله توسط امان الله بود. پس آقای فاطمی بگویند که کدام تاریخ نگار فارسی زبان یا تاجیک غیر از آنچه شما گفتید نوشته است؟ برای کسانی که مورد جبر و آزار قدرتمندان قرار گرفته اند مهم نیست که جنگ های درون خانهوادهگی قدرتگیری یا جنگ های قبیلهیی قدرتگیری ها توسط شخص صورت گ فته است یا توسط یک قوم؟ پس از هر اقتدار گیری های شخصی یا خانهوادهیی بوده که همه بسته و خویشان حاکم یا حکما صاحبان قدرت مایملک کل هو بوده اند. برعکس گفتار آقای فاطمی این قدرت گیری های شخصی شخصیتی اگر در آغاز نا رضایتی هایی را هم داشته اند ولی پسان ها نه چرگی بوده و نه پرسی. ما درتاریخ چنان نشانه هایی هم نه داریم که ایادی وحشت در تاریخ نویسی های خود شان کشته شدن کسی یا کور شدن کسی توسط کسی را محکوم کرده باشند. از کورشدن وزیر فتح خان و شاهزمان خان تا نصراللهخان. بخش دیگری از سخنان آقای فاطمی که برمیگردد به میرویس خان، با توجه در برخی تاریخ های گذشته که تازه در دسترس قرار گرفته میرویس خان اصلآ پشتون نه بود. من در مقالات دیگر آن را توضیح دادهام. آقای فاطمی باید بدانند که هیچ غیر پشتونی در دوران حکمروایی پشتون سياسی نه توانسته است آن گونه که باید باشد حقوق خودش را به دست آورد. از عام مردم تا نخبه های شان. نخبه های نوکر نما هم برای خود حیثیتی نگذاشته اند آقای فاطمی را دعوت میکنم تا به ورود به تاریخ دریابند که مادر عبدالرحمان خان در فرمان شان برای مستوفیالممالک صریح و واضح نگاشته اند که از شخصی به نام قادرخان کاکا مالیه نه گیرند. دلیل را هم نوشته بوده که چون همهی اقوام شان از دادان مالیه معاف اند پس کاکا قادر هم معاف اند. مگر این یک امتیاز خواهی نیست؟ تاریخ روایت میکند که عبدالرحمان خان هرگز نه توانسته از زیر بار قوم پرستی خارج شود و در بسیاری حالات خود را پرداختن به جنایات قوم خود دور و نادیده و ناشنوا نگه میداشت. آقای فاطمی به اسناد تازهیی مراجعه کنند که نشان میدهند شینواری ها بخشی از فارسی زبانان مشرق زمین در خراسان و آریانای سابق حتا دردوران های اوستایی هم بوده اند. آگاهی های جانبی تاریخی تاجیک تباری شینواری ها برای عبدالرحمان روشن شده
که شاید هم شامل این ظلم او بوده باشد. و تاریخ اقرار صریحی از عبدالرحمان دارد. او پس از فروختن دیورند به انگلیس تا آنجا بر ضد شینواری ها پیش رفت که گفت از شر مردم شینوار خلاص شد. دیگر چه کسی میتواند انکار کند که اقتدارگرایی پشتون سياسی ربطی به خانهواده های پشتون نه داشته است. درست است که بخش عام مردم شریف پشتون تنها وسیله بوده اند برای تقابل ها. اما از آن گروه هم درصدی زیاد شان صاحبان ملک و منال شدند. مثلأ همیت ناقلین در شمال از دورهی عبدالرحمان خانی تا امروز نسل به نسل جا به جا شده میروند با امتیازات فراوان و غصب جایداد های مردمان بومی. نگارنده های ناجیک تبار تاریخ های سیاسی از افعانستان در هیچ موردی عام مردم شریف پشتون را نشانه نه گرفته اند. اصطلاحات اقتدارگرا، پشتون سياسی، تاجران قومی، مزدوران اجنبی، جواسیس خارجی ها، پشتون های سیاسی تمامیت خواه، نخبه های ملیگرای پشتون و... از مواردی اند متوجه سیاسیون پشتون. منی که سالهاست جنایات رژیم ها و سران فاشیست پشتون را انگشت انتقاد میگذارم هرگز نه گفته ام که عام مردم پشتون. مانند من هر کسی از تاجیکتباران با زبان های گفتاری فارسی مادری و پدری چنان اندیشه های بدبینانه نه دارند. اما بر عکس این ۹۵ درصد همان سردمداران سياسی و تحصیل های پشتون اند که مدام تاجیکتباران را هدف میگیرند. تا جايي که حالا جنایات حکمتیار و حفیظ الله امین را هم انکار میکنند. بحث احمدشاه درانی یا ابدالی نه از منظر تباری و هویتی که از دیدگاه کارشناسی نظام ساختاری یک نظام سیاسی مقتدر ایجاد نه کرد و آینده نگری نه داشت. با توسعهی اقنداری جغرافیایی و نظامی تنها به گرفتن غرامت ها اکتفا و حاکمان ظالم در هند را دوباره بر همان حال شان رها کرد و درد ملت ها را نادیده گرفت. در نتیجه هم بود که همان هند پهناور به دست انگلیس ها افتاد و نسل امروز هند احمدشاه درانی را یک دشمن غاصب میدانند.تا آن مرزی پیش رفتند که فیلمی هم در مزمت از احمدشاه درانی تهیه و نشر کردند. به همین گونه در تاریخ های شان هم چشم انداز نکویی به افغانها و افغانستانی ها نه دارند. احمدشاه درانی در داخل کشور هم انتظامات اساسی اداری و واحد سازی تشکیلاتی و حکومت استوار بر پایه های عدالت محوری و قانون مداری و تساوی حقوق و انکشاف عمومی و متوازن را سازمان نه داد و در آرزوی توسعهی امپراتوری کشور بی سر و سامانی را که تنها جنگ های قبیلهیی قدرتگیری پشتون سياسی اقتدارگرا چیری دگری نه دارد به مردم گذاشت. در نتیجهی این کشمکشهای میان پشتونی بود و است که اقوام دگر ساکن و بومی های اصیل افغانستان پامال شده و حقوق شان غضب شد. در تداوم قدرتگیری های شاهان پشتون سياسی اقتدارگرا بود که حس تمامیت خواهی ارضی و جغرافیایی و شناسهیی میان اسلاف و اخلاف شان شکل گرفته و نهادینه شد. این تمایلات اقتدارگرایی پشتون سياسی تا جایی پیش رفت و ریشه تنید که در برهههای مختلف زمانی مردمان غیر پشتون را تهدید به اخراج کرده و آنان بیگانه ها خواندند. در بحث امان الله خان آقای فاطمی هم به خطای محاسباتی تاریخی یا گریز آگاهانه از تاریخ پیش رفتند. امان الله از شاه ترقی خواه بودن کرده بیشتر شاه عیاش و گردشگر یا به قول انگلیس ها توریست بود. شاهی که شش ماه حکومت تازه بنیادش را گذاشته و سیر و سیاحت و گردشگری اروپایی مصروف شود چه به درد ملت خواهد خورد؟ کور کردننصرالله خان توسط امانالله هم بسیار سوال برانگیز است که احتمال زیاد آن کار جنبه های غیر سیاسی اما درون خانهوادهگی غیر از قدرتگیری داشت. آقای فاطمی این سوژهی محرم من را به دلایلی درک میکنند که بیگمان دو تن از بزرگ های قومی شان تا زمانی که بعد ها از سوی کاکای ظاهر خان اعدام شدند، حقایق را از گذشته ها آگاه بوده و با خانهواده های شان در میان گذاشته اند. آقای فاطمی پنداشته اند که مردم همه کر و کور اند. محمود طرزی یکی از اهرم های اساسی ایجاد ننش های خانهوادهگی در معادلات پیشروندهی قدرتگیری میان برادری امان الله خان و در کنار او قرار داشت. عروسی دختر محمود طرزی با امان الله خان نه یک تصادف بوده و نه خانهوادهگی. بل ماحصل درایت های استخباراتی محمود طرزی بود. در بحث یادگیری های اجباری زبان پشتو هم برای آقای فاطمی توصیه میکنم تا برآیند کارکرد های امان الله خان و گفته های خود محمود طرزی را مرور کنند. آقای فاطمی در بحث امتیاز خواهی و برتری خواهی قومی و تباری پشتون سياسی اقتدارگرا مثلأ توسط امان الله خان همه چیز را یک کل نادیده گرفته و از امان الله یک قهرمان پوشالی ساخته اند. مگر آقای فاطمی نه میدانند که نظامنامهی ناقلین را چه کسی ساخت؟ مگر در آن نظامنامه به صراحت توضیح داده نه شده بود که هر برادر افغان داوطلب نقل و مکان با شمال افغانستان تا چندین جریب زمین درجه اول دریافت میکند و هر خواهر افغان شان اگر از شمال شوهر بگیرد هم برایش چندین جریب زمین درجه اول آبی داده میشود؟ معلوم است که امانالله پدرش را کشت و برادرش را کور کرد. ولی به قوم خود اختصاص های امتیازی زیادی داد. پس کجای این سلطنت شخصی اگر خانهوادهگی نه بوده، به ضرر مردمان شریف غیر پشتون بوده است؟ در بحث اقتدارگرایی پشتون سياسی اقتدارگرا نادر غدار چه ها نه بود که نه کرد. آنگاه که نادر غدار قدرت را گرفت چهگونه بازی های استخباراتی را برای در دام اندازی امیر حبیبالله خادم دین رسول الله راه انداخت تا او را با یارانش شهید کرد. مگر مدال سرکوب اشرار شمالی توسط نادر غدار ضرب زده نه شد؟ آن مدال ها برای چه کسی توزیع میشد؟ مگر نامهی امانالله خان پس از فرار را نه خوانده اید که گفته باید قدرت تنها به برادران افغان باشد؟ پسا مردار کردن نادر غدار توسط عبدالخالق قهرمان هزاره وقتی محمدظاهر پادشاه شد همان راه های اسلاف خود را ادامه نه داد؟ چه کاکاهایش و چه خودش؟ شما جریان رأی اعتماد گیری و حکومت موسی شفیق را خوانده اید. بحث داغ بیباوری ها چه بود؟ پشتو و فارسی. گیریم که محمدظاهر شاه به گفتهی شما تا زمان رسیدن به سن بلاغت کاری نه میتوانست. مگر کدام فرمانی از او دارید که مدال سرکوب اشرار شمالی را باطل کرده باشد؟ آی کدام سندی دارید که نظام نامهی ناقلین امانالله خان را باطل کرده باشد؟ آیا هیچ فرمانی و حکمی از او در دسترس نیست که بار های متوالی یادگیری زبان پشتو را اجباری نه ساخته باشد؟ دوزان های بعدی حکومت داری پشتون سياسی را همه به یاد داریم. اما بحثي که استاد یسنا در مورد شناوری برادران هزاره و ازبیک میان قدرت پشتون سياسی اقتدارگرا نوشته اند، قابل تأمل است. زیرا تاریخ های زیر چشمی زمان های خود ما و کهنکاوی کهنکاران ما چیز هایی غیر از این ها را به ما مینمایانند. بدرود