مهرالدین مشید
محور های متضاد بحران آفرینی و رازآلودی اوضاع افغانستان
جهان بجای رقابت با یک دیگرافغانستان را برای داشتن یک نظام یاری کند
افغانستان و مردم آن از سال های دهۀ پنجاه خورشیدی بدین سو قربانی خطرناک ترین جنگ نیابتی کشور های منطقه و جهان شده است. در این مدت مرکز ها و محور های بحران آفرینی چه در اسلام آباد واشنگتن و چه در محور مسکو در بیرون از افغانستان قرار داشته و محور های یادشده با تصمیم های شتاب زده فاجعه های خونینی را بر مردم افغانستان تحمیل کرده اند.
پس از کودتای ثور ۱۴۵۷ و بویژه بعد از تهاجم شوروی، نه تنها گروههای چپ و راست؛ بلکه افغانستان و مردم آن دستخوش بازی های نظامی، استخباراتی و سیاسی کشور های منطقه و جهان قرار گرفتند که با وجود تحولات زیاد منطقه ای و جهانی هنوزهم این بازی ها به شدت ادامه دارد. در این مدت هرچند بازیگران عوض شدند؛ اما اصل بازی که همانا بازی با سرنوشت مردم افغانستان با استفاده از گروههای سیاسی چپ و راست و تبدیل شدن این کشور به مرکز جنگ نیابتی قدرت های بزرگ بوده و هدفی دیگری در بر نداشت. این بازی نه تنها تغییر نکرد، بلکه این بازی هر روز پیچیده تر و مهم تر می شود. تحولات گذشته نشان داده که محور های اصلی بحران سازی و فاجعه آفرینی برضد افغانستان و مردمش در بیرون از مرز های آن قرار داشته و از بیرون حوادث را بر مردم افغانستان تحمیل کرده اند. در این مدت کشور های منطقه و جهان توانسته اند تا با استفاده از ضعف و ناتوانی شخصیت ها و گروههای سیاسی و قومی افغانستان در محور های متضاد بحران آفرینی و توطیه سازی نمایند. چنانکه ما شاهد توطیه های خونینی درافغانستان بودیم که در محوریت اسلام آباد و همکاری نزدیک عربستان واشنگتن و لندن و حتا تهران شکل گرفت و در آنسو هم محور متضادی در محوریت مسکو و همپیمانان اش در پیمان وارسا شکل گرفت و با سرنگونی رژیم نجیب و به قدرت رسیدن مجاهدین و بعد هم طالبان و تشکیل جمهوریت و حالا هم امارت طالبان نحوۀ موضعگیری محور های یادشده تغییر کرد و اکنون هم ما شاهد توطیه و بحران سازی برضد مردم افغانستان با محوریت اسلام آباد در تبانی با واشنگتن و انگلیس و عربستان و از سویی هم در محوریت مسکو در همکاری نزدیک با چین و روسیه و در آنسو هم دهلی هستیم. این بحران آفرینی ها تا کنون قربانی های زیادی از مردم افغانستان گرفته و با تاسف که این تراژیدی هنوز هم به شدت ادامه دارد. با به قدرت رسیدن طالبان و بی برنامگی های آنان سبب شده تا اوضاع سیاسی و نظامی و اجتماعی افغانستان بیش از هر زمانی پیچیده و روابط کابل با کشور های جهان به گونۀ بی پیشینه آی دچار شکننده گی سیاسی شده است. افغانستان تحت حاکمیت طالبان از لحاظ سیاسی به گونۀ بی پیشینه ای منزوی شده است. طالبان تا کنون نتوانسته اند تا برنامۀ مدون و راهکار منظمی را برای آیندۀ افغانستان ارایه کنند؛ نه تنها در این زمینه کار مهم و موثری انجام ندادند؛ بلکه با برقراری امارت پولیسی سخت گیری ها و تفتیش و ستمروایی ها و بازداشت های غیر قانونی و کشتار های بیرحمانه و تروریستی شرایط زنده گی را بر مردم افغانستان تنگ کرده و با گرفتن حق کار از زنان و بستن دروازههای مکتب ها و دانشگاه ها بر روی دختران آخرین میخ را بر آرزو های هزاران زن و دختر مرد افغانستان کوبیدند. این رویکرد طالبان هرگونه امیدواری برای تشکیل یک حکومت پایدار و مورد پذیرش برای تمام مردم افغانستان را به یاس بدل کرد. اینکه طالبان چنین شرایط را زیر نام شریعت بر مردم افغانستان تحمیل کرده اند و یا اینکه طالبان ابزاری در دست کشور های خارجی اند و برای حفظ و بقای دارایی های استراتیژیک و پیش برد اهداف راهبردی و استخباراتی آنان توظیف شده اند. هنوز پرسش های زیادی در این زمینه بی پاسخ مانده است و نه تنها مردم افغانستان و حتا کشور های جهان را در سایه و روشن حوادث افغانستان قرار داده است. طالبان با دامن زدن تضاد های قومی و زبانی نه تنها فضای بی اعتمادی میان مردم افغانستان را از بین بردند و درونمایه های وحدت ملی و اقتدار ملی را در افغانستان بمباران کردند؛ بلکه اختلاف درونی طالبان و ایجاد شگاف میان آنان چه اندک و چه تبلیغاتی خاطرۀ بازی های استخباراتی سال های پس از سرنگونی نجیب را در خاطرهها تداعی می کند که وقت آنان رو به پایان است. این نشاندهندۀ آن است که پروژۀ طالبانی رو به پایان است. یک و نیم سال حاکمیت طالبان خواه دستوری و خواه واقعی بوده، ناتوانی و درمانده گی رهبران این گروه را به اثبات رساند و شبکه های بنیاد گذار و حامی طالبان مطمین شدند که در انتخاب رهبران آنان مرتکب اشتباه نشده اند و رهبران طالبان در خط مطلوب آنان برای نابودی و تباهی افغانستان قرار دارند؛ اما طالبان این نکته را دست کم گرفته اند که مرگ حتمی پایان ذلت بار رهبر و گروۀ وابسته به شبکه های استخباراتی در جهان است و طالبان بیشترین نصیب را از آن خواهند برد.
. این درمانده گی طالبان به مثابۀ خلای بزرگ سیاسی شبکه های استخباراتی و کشور های بحران آفرین برضد مردم افغانستان را در سقف منطقه و جهان فرصت داده تا توطیه های شان برضد مردم افغانستان را در محور های گوناگون با اجندا های متفاوت و مرموز و مبهم در مورد افغانستان جامۀ عمل بپوشانند. بدون تردید رازآلودی اوضاع کنونی افغانستان هم در همین نکته قرار دارد. حالا ما در دو محور امریکا در تبانی با اسلام آباد و مسکو به اضافۀ هند شاهد توطیه های افشا نشده ای برضد ثبات و امنیت افغانستان هستیم. کشور های دیگری چون امریکا و بریتانیا و عربستان در محور اسلام آباد و چین و ایران در محور مسکو ساز و کار های سیاسی شان را در مورد افغانستان تنظیم و هماهنگ می سازند. هرچند بازی کنان اصلی واشنگتن و مسکو است که در این میان اسلام آباد به مثابۀ کارگزاران خناس در تبانی با واشنگتن نقش فعال تر و سازنده تر در به بحران کشاندن افغانستان داشته و دارد. پاکستان به افغانستان به مثابۀ کشوری بحیث دارای استراتیژی خود نگاه می کند و برآورده شدن آن را در یک افغانستان بی ثبات و بحران زده می بیند و نیاز به همکاری به امریکا دارد تا با پول آن به هدف برسد. برای رسیدن به هدف شوم خود حاضر به عدول از هر نوع اصول همسایگی و اسلامی و اخلاقی است. زمامداران پاکستان درنیم دهۀ اخیر ثابت کردند که به اندک ترین ارزش های روابط بین ملت ها و روابط میان دولت ها باور ندارد و تروریست پروری و صدور تروریسسم در سرخط سیاست های مخفی این کشور قرار دارد. بنا براین پاکستان برای رسیدن به اهداف خود در افغانستان نیاز به خم خم رفتن در زیر لگام امریکا و قرار گرفتن در محور سیاست های راهبردی این کشور دارد که از آن به عنوان بردن جنگ به روسیه و چین و ادامۀ جنگ نیابتی بوسیلۀ گروههای تروریستی یاد می شود.
گمانه زنی ها بر این است که رویکرد آمریکا با طالبان در تبانی با پاکستان در یک و نیم سال گذشته رویکردی تشویق آمیز و همراه با امتیازدهی بوده که مهمترین آنها این رفتارها را میتوان این گونه برشمرد. دستور تلویحی رئیس جمهوری آمریکا مبنی بر قطع حملات هواپیماهای بدونسرنشین به خاک افغانستان، عدم پشتیبانی از مخالفان طالبان از جمله جبهه مقاومت، تخصیص کمکهای بیشتر به افغانستان افزون بر تحویل دهی ۴۰ ملیودن دالر بصورت هفته وار، اعلام از سرگیری پروژههای بازسازی بوسیلۀ اداره توسعه بینالمللی آمریکا (USAID) و از همه مهمتر دیدار معاون رئیس سازمان سیا با رئیس اداره استخبارات حکومت طالبان در قطر ماه گذشته، اجازۀ چاپ و انتقال اسکناسهای های تازه چاپ شده و انتقال آنها بوسیلۀ چند پرواز به کابل و اظهارات اخیر تام ویست نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان مبنی بر این که آمریکا به کشور سومی برای تماس با طالبان نیاز نداشته و تماسهای مستقیم دو طرف در راستای اعتمادسازی جریان دارد که این اظهارات خشم پاکستان را نیز در پی داشت. از اشاره های بالا فهمیده می شود که واشنگتن تلاش دارد تا با استفاده از سیاست های سازش و تطمیع، طالبان را همچنان در محور خود حفظ نماید. این رویکرد برای امریکا کم هزینه تر از حضور نظامی آن در افغانستان است. هدف آمریکا از مدارا با طالبان تحت نظر داشتن، کنترول و چرخاندن آنان در راستای تأمین اهداف و خواست هایش است؛ البته بدین باور که دوری از طالبان نظارت بر آنان را ناممکن می سازد. امریکا تا کنون توانسته تا پایگاه های استخباراتی در چهار زون افغانستان ایجاد کند و سربازان خود را برای تامین امنیت سفارت آمریکا و نماینده گی های آن به این کشور بفرستد.
آمریکا بدین باور است که در افغانستان طالبان یگانه گروهی است که می توانند، دسترسی واشنگتن را به گروههایی چون؛ القاعده، داعش، حزب اسلامی ترکستان شرقی، حزب اسلامی ازبکستان، حزب اسلامی تاجکستان به شمول گروههای تروریستی پاکستانی در افغانستان فراهم بسازند و از آن طریق بر افغانستان اشراف کامل داشته باشند تا گروههای یادشده دست قدرتهای رقیب آمریکا را از افغانستان کوتاه و هم کمبودی حضور آمریکا را در افغانستان پر کنند. گزینۀ امتیازدهی امریکا به طالبان در واقع وابسته نگهداشتن حکومت آنان است تا تعامل طالبان با کشور های رقیب آمریکا کاهش یابد.
این موضوع گیری امریکا شک و تردید های روسیه، چین و ایران را نسبت به حکومت طالبان برانگیخته است. این کشور ها در صدد بازنگری روابط شان با این گروه شده و در محوریت مسکو برنامه های شان را با رویکردی چانه و فشاردر پیوند به افغانستان در پشت در های بسته طرح می کنند. این محور با تاکید بر حکومت همه شمول در افغانستان و هراس از حضور گروههای تروریستی در مرز های شان بویژه در مرز های جنوبی کشور های آسیای میانه؛ بازهم روابط خود را با حکومت طالبان در جهارچوب تعامل حفظ کرده اند تا بتوانند، طالبان را در محور سیاست های خود بچرخانند و از خطر تجاوز گروههای تروریستی به کشور های شان جلوگیری کنند؛ اما بعید به نظر می رسد که سیاست های این محور در پیوند به طالبان کارا و موثر واقع شود؛ زیرا این کشور ها از دادن پول های هوایی چهل میلیون دالری هفته وار به طالبان عاجز اند و از سویی هم برآورده شدن خواست های این کشور ها مبنی بر حکومت همه شمول بوسیلۀ طالبان ناممکن است. دید و بازدید هیآت روسی به رهبری ضمیر کابلوف و وزیر خارجۀ چین و نماینده گان سیاسی ایران با مقام های طالبان بویژه عقد قرار داد های نفتی چین با طالبان همه تلاش هایی اند، به هدف تقویت بنیاد های مالی طالبان و بیرون کردن آنان از کام امریکا در موجی از بازی های مرموز و دو پهلوی پاکستان؛ اما بعید به نظر می رسد تلاش های کشور های یادشده به نتیجه برسد.
زیرا حکومت طالبان با دشواری های بی شماری دچار اند و حکومت بر بنیاد یک برنامۀ از پیش تعیین شده به طالبان سپرده شده است و بعید نیست که این کار با برنامۀ از پیش تعیین شده صورت گرفته و نه تصادفی و در نتیجۀ یک بازی کلان استخباراتی و معاملۀ مخفی سیاسی و استخباراتی انجام شده است که جاده سازی غنی برای طالبان و فرار او از کابل و فرار نابهنگام صدها نفر زیر برنامۀ تخلیه و گرفتن حق کار زنان و بسته شدن دروازی های مکتب های دختران و بعد هم دانشگاههای دخترانه و مهاجر شدن 5 میلیون و حتا بیشتر مردم افغانستان به ایران و پاکستان و رفتن هزاران تن به ترکیه و کشور های اروپایی و وضع محدودیت های سنگین روزمره بر زنان همه و همه حکایت از یک توطیۀ بزرگ و پرحجم برضد مردم افغانستان را دارد تا آسمان و زمین این کشور برای مانور های سیاسی و نظامی و استخباراتی گروههای تروریستی آماده شود. هرچند در پشت هر یک از موضوع های یادشده هدف های گوناگونی نهفته بود و است؛ اما هدف کلی ساختن افغانستان به بستر امن تروریستان بود. این همه بر بنیاد یک برنامۀ معین صورت گرفت تا افغانستان از وجود چیز فهمان خالی شود و با بسته شدن دروازههای مکتب ها و بعد دانشگاهها دریچه های ترقی و پیشرفت بر روی مردم افغانستان بسته شود و صدای اعتراض های مردمی خاموش گردد و مردم آنقدر سرکوب شوند که در برابر هر سیلی طالبان روی دیگر خود را برای سیلی دیگر بگردانند تا باشد که گروههای تروریستی مانند طالبان پاکستان، حزب های اسلامی ازبکستان، تاجکستان و ترکستان شرقی و جیش محمد و سپاۀ صحابه و لشکرجنگوی و داعش و القاعده و دیگران در این کشور بدون هرگونه دغدغه ها به مانور های سیاسی و نظامی و استخباراتی بپردازند. آشکار است که ادارۀ افغانستان در زیر چکمه های تروریستان امری ساده نیست و کنترول این همه گروهها از سوی طالبان محال است.
افغانستان حالا در زیر عرادۀ سیاست های کشور های گوناگون در چندین محور، به بهشت امن تروریستان و دوزخ روی زمین بدل شده است و حضور سنگین دهها گروۀ تروریستی همکار با شبکه های استخباراتی منطقه و جهان بویژه آی اس آی در افغانستان سبب شده تا کنترول کامل حکومت طالبان بر این گروهها ناممکن گردد. دراین تردیدی نیست که تمامی گروههای تروریستی مستقر در افغانستان همکار نزدیک طالبان اند و بسیاری از آنان به رهبر طالبان بعیت کرده اند؛ اما این به معنای آن نیست که طالبان برهمۀ این گروهها کنترول کامل دارند. گفته می شود که ثناالله یا شهاب المهاجررهبر داعش در مهمانخانۀ حقانی بسر می برد و فعالیت های تروریستی خود را از همانجا سازماندهی می کند. در میان این گروهها داعش خراسان مرموز ترین چهره است که هنوز در افغانستان ناشناخته باقی مانده است. شاخه هایی از این گروه وابسته به شبکۀ حقانی اند که از سوی آی اس آی رهبری می شود. هدف قرار نگرفتن طالبان و مقام های آنان از سوی داعش و یکسانی حمله های آنان با زمان پیش از سقوط کابل گواه بر این است که این گروه همدردی با طالبان دارد. شبکه های استخباراتی طوری در درون طالبان نفوذ کرده و در میان آنان هسته گذاری کرده اند که شکننده گی آن یک امر عادی است. رابطۀ رهبران طالبان با شبکه های گوناگون استخباراتی پاکستان، ایران، روسیه و حتا دهلی و امریکا آنقدر پیچیده و پنهان است که کنترول آنها از توان حکومت طالبان ناممکن است. این گوناگونی رابطه های ا ستخباراتی سبب شده تا شماری فرماندهان تاجک تبار و ازبک و هزاره تبار طالبان مانند فصیح الدین، صلاح الدین ایوبی، مخدوم عالم، مهدی و دیگران از جمع گروههای ذخیرۀ داعش شمرده شوند. جدا ازاین موضوع، چند جناحی طالبان زیر نام حقانی و قندهاری و هلمندی و شاخه ای هم هم به اصطلاح میانه رو که در قندهار و کابل بر اریکۀ قدرت تکیه زده اند و حتا در بسا موارد رابطۀ شان با یکدیگر به نفرت بدل شده است. چنانکه در بالا اشاره شد، این همه ساخته و پرداختۀ یک برنامۀ کلان است که در راس آن امریکا قرار دارد و برای یک هدف کلان ساخته شده اند. هدف اصلی امریکا از این حادثه آفرینی ها به جنگ انداختن پاکستان با افغانستان است تا در نتیجۀ این جنگ تحرکات درونی گروههای اسلامی برضد حکومت این کشور افزایش یابد و بالاخره پاکستان تجزیه شود و سلاح اتومی پاکستان بدست امریکا بافتد. در این صورت پروژۀ بیش از چهارصد میلیارد دالری یک راه و یک کمربند چین ناکام گردیده و بندر گوادر از نفوذ چینایی ها بیرون می شود. قدرت های منطقه ای و جهانی از مدت ها بدین سو روی طالبان سرمایه گذاری کرده اند و هر کدام آرزو دارند تا جناح مربوطۀ آنها خواست آنان را برآورده بسازند؛ اما بعید به نظر می رسد که حکومت طالبان پاسخگوی خواست کشور های منطقه و جهان در محوریت های گوناگون و متضاد گردد.
پس گفته می توان که افغانستان هیچ گاهی طعمۀ لذت بخش برای کشور های منطقه و جهان نخواهد بود و نباید کشور ها بویژه پاکستان اشتباۀ انگلیس و شوروی پیشین و امریکا را در افغانستان تکرار کند. هرچند پاکستان در تبانی با امریکا خلاف تعهد با کشور متحد استراتیژیک خود یعنی چین پس از به قدرت رسیدن طالبان خیلی مشتاق دست یابی به دارایی استراتیژیک خود در افغانستان است؛ اما به گواهی تاریخ سرنوشت تمامی گروههای مزدور در افغانستان یکسان بوده و با خروج نیرو های مهاجم و قطع کمک های آنان؛ مردم افغانستان را تنها مانده و فرار را بر قرار ترجیح داده اند؛ گروۀ حزب دموکراتیک خلق با این سرنوشت دچار شد و بعد از آنهم حکومت مجاهدین قربانی مداخلۀ پاکستان و بعد از آن هم جمهوریت قربانی خروج نیرو های امریکایی از افغانستان شد. بنابراین زمان این رسیده که کشور های منطقه و جهان از تجارب تلخ گذشته درس درست بگیرند و با گذشت از اهداف شوم شان از افغانستان دست بدست هم بدهند و با ایجاد یک محور در سطح کشور های منطقه و جهان، دستی برای تامین صلح و ثبات واقعی در افغانستان حرکت بدهند و بجای اتخاذ سیاست های نیابتی و خصمانه، برعکس به دنبال نجات افغانستان از بحران کنونی برآیند. تجربه ثابت کرده است که هرگونه سقوط به دامن کشور های خارجی عواقب ناگواری در پی دارد. افغانستان نمونۀ آشکار آن است و چنانکه سیاست های آمریکا در افغانستان در بیست سال گذشته نتیجۀ معکوس داشت و بعد ازاین هم معکوس خواهد بود؛ ممکن گروهی بتواند با استفادۀ ابزاری از کمک های خارجی با نهادن دشنه های زهر آاود برگلوی زنان و مردان افغانستان برای مدتی به زنده گی ننگین سیاسی خود ادامه بدهد؛ اما این وابستگی عواقب بدی را برای طالبان در بر خواهد داشت که منحر به انزوای سیاسی بیشتر آنان خواهد شد. لازم است تا قدرت های متخاصم منطقه ای و جهانی از بازی بزرگ دور نخست درس خوب بگیرند و به یک افغانستان حایل و غیرمنسلک موافقت نمایند. هرچند موافقت نامه میان امپراطوری انگلیس و امپراتوری پطر کبیر با نام نهادن زندانی به نام افغانستان به دشواری های آن روز این کشور پایان داد و حالا زخم های آن سر کرده است؛ اما بازهم مردم افغانستان از کشور های جهان می خواهند که آنان را برای داشتن یک نظام مردم سالار کمک کنند. این زمانی ممکن است که از در رقابت با یکدیگر پیش نیامده و برای بدست آوردن منافع ملی عادلانۀ شان با حرمت گذاشتن به منافع ملی مردم افغانستان تلاش کنند؛ در عین زمان طالبان را برای تشکیل حکومت همه شمول تا رسیدن به یک حکومت انتخابی ترغیب کنند؛ زیرا هرگونه سیاست های تروریست پروری و راه اندازی جنگ های نیابتی در افغانستان محکوم به شکست بوده است. یاهو