محمد الله وطندوست
استقلال امانی و استقلال طالبی
یک صد و سه سال قبل مشروطه خواهان به سرکرده گی شاه امان الله خان در نبرد رو در رو با نیرو های برطانوی استقلال افغانستان را بدست آوردندو بلا فاصله به تحقق اهداف وطنپرستانه و ترقی حواهانه خویش آغاز نمودند. ده سال حاکمیت این دوره با وجود کمبودی ها و نواقص با تدوین و تصویب اولین قانون اساسی در کشور،ایجاد مکاتب ذکور و اناث ،نهضت نسوان،نشر جراید و روزنامه ها ،بنیان گذاری پروژه های مختلف اقتصادی اعم از صنعتی ،زراعتی ،و تجارتی ،لغو برده گی و تعقیب پالیسی خارجی مستقل مبنی بر دوستی با همه کشور های جهان توانست اتوریته و اعتبار ملی و بین المللی افغانستان را چنان ارتقا دهند که نمونه و سر مشق کشور های اسلامی قرار گیرد.روحیه آزادی خواهی مدافعان استقلال کشور در جهان اسلام چنان تاثیر ژرفی گذاشت که مبارزین آزادی خواه نیم قاره هند و کشور های مسلمان اطراف افغانستان چشم امید به یاری این کشور ازبند رسته دوخته بودندو با الهام از استقلال افغانستان به کسب استقلال کشور های شان سعی وتلاش می ورزیدند.
این همه دستاورد ها طبعیست که حاکمان کهنه کار استعمار در راس بریتانیای کبیر را که آفتاب در قلمرو اش غروب نمی کرد بر آن واداشت تا جلو استقلال خواهی کشور ها را سد نماید و نهضت استقلال خواهی و ترقی افغانستان را در نطفه خنثی کند.
برای رسیدن به این مآمول ملا های تربیت یافته استعمار و چهره های مشکوک وارداتی استعمار همچون حضرات شوربازار و پیر های صادر شده چون گیلانی ها ، وظیفه گرفتند تا از عقاید پاک اسلامی مردم ما سود برندو توده های خواب آلوده را که تا هنوز ماهیت مترقی نظام جدید را درک نمی کردندو دولت نوین نیز تا هنوز نتوانسته بود به نفع توده های زحمتکش اقدام موثر و چشمگیری انجام دهد، به بازی گیرندکه دراین بازی بزرگ عده یی از درباریان استفاده جو و خاین نیز این مزدوران استعار را یاری می رسانیدند. حتی برادر بزرگ شاه نیز در توطيه قتل امان الله خان سهیم گردیده بود.
خلاصه استعمار انگلیس با توطیه و دسیسه دوامدار توانست زمینه سقوط رژیم امانی را مساعد و عنصر بی خبر از دنیا بنام حبیب الله کلکانی را در تخت کابل مسلط نماید.لیکن هدف اصلی استعمار گران انگلیسی بهیچ وجه دوام حاکمیت حبیب الله کلکانی نبود. زیرا این دهقان زاده بی سواد در خم و پیچ سیاست استعماری آنقدر وارد نبود که بتواند خواسته های استعمارگران را به وجه احسن برآورده نماید. چهره تعلیم یافته و تربیت یافته در دامان استعمارلازم بود تا اهداف استعمار گران را بر آورده و دشمنان انگلیس را در افغانستان نابود نماید. این چهره بد نام تاریخ نادر نام داشت که بکمک بردران خونخوار و همفکران فاشیست مآب خود به اریکه قدرت قرار داده شد و نسلی از مبارزین استقلا و آزادی را قلع و قمع نمود. با وجودیکه این شاه غدار و مستبد در مدت کوتاهی از صحنه برداشته شد اما برادران جبارش راه او را ادامه دادندو به کشتار و حبس و شکنجه ترقی خواهان دوام دادند.
مختصرا می توان تذکر داد با تسلط ارتجاع، کشور بیشتر از نیم قرن به قهقرا سوق داده شد و استبداد خشن خاندانی مسلط گردید. اما تغیر وضع جهان و شکست های پیهم استعمار شرایط نوینی را مسلط نمود که دستگاه سلطنت افغانستان نیز نا گزیر گردید با این شرایط خود را وفق دهدو دموکراسی سلطنتی را معمول نماید . دوره هفتم شورای ملی در صدارت شاه محمود خان و دهه دموکراسی ظاهر شاه در دهه پنجم قرن گذشته خورشیدی نهضت ترقی خواهی را در سطح جدید ارتقا داد و احزاب مختلف در حیات سیاسبی کشور ره گشود. در زمره این احزاب ،حزب دموکراتیک خلق افغانستان قدرت سیاسی را کسب و در تحقق اهداف ترقی خواهانه خود آغاز نمود . گرچه در مرحله اول بنابر بی تجربه گی و عدم آماده گی و تسلط عناصر ماجراجو تحقق اهداف به بی راهه کشانیده شد اما دیری نگذشت که عناصر سالم اندیش حزب توانست مسیر انحراف را تغیر داده با تآمل و تآنی به تحقق اهداف مطروحه حزب آغاز نماید.لیکن موجودیت قطعات اتحادشوروی از یک طرف و تبلیغات لجام گسیخته جهان سرمایه از جانب دیگر ،مردم را چنان سراسیمه ساخته بود که فرار از کشور در بعد غیر قابل کنترول آغاز شد و کشور های حریص همسایه مخصوصا پاکستان از این فراریان به نفع اهداف شوم خود و کشور های سرمایه داری فراوان سود برد و به جنگ تحمیلی وسعت بخشید.
در مورد سقوط حاکمیت حزب دموکرتیک خلق افغانستان ، حاکمیت مجاهدین و حاکمیت دور اول طالبان مطالب زیادی در مطبوعات نشر شده و اسناد فراوانی در زمینه موجود است که ضرورت به باز گویی مجدد آن وجود ندارد. اما ادعای استقلال طلبی امروزی طالبان مطلبیست که باید مکثی کوتاه در آن بعمل آید.
طالبان در پانزدهم آگست سال جاری ضمن تجلیل از یک سالگی پیروزی شان ، مدعی شدند که استقلال کامل کشور را از چنگ چهل کشور بدست آورده اند و امروز مستقلانه حکومت می کنند . این ادعا اگر در صفوف طالبان خریداری داشته باشد در جامعه افغانی و در جهان هیچ گونه ارزشی را افاده نمی کند.
مردم افغانستان خوب می دانند که طالبان بروژه استعماری است که به اراده امریکا و انگلیس و سرمایه کشور های عربی تحت مدیریت پاکستان ایجاد و شاگردان مدارس دینی بجای آموزه های دینی ،آموزش نظامی کسب کردندو جوخه ،جوخه به داخل افغانستان فرستاده شدند.همه مردم افغانستان بیاد دارند که اولین گروپ طالبان گویا به رهبری ملا محمد عمر که تا اخیر نا شناخته باقی ماند و حتی بعد از مرگش نیز دو ،سه سالی فرمان صادر می کرد،به سرکرده گی نصرالله بابر از سپین بولدک وارد افغانستان شدندو با استفاده از رقابت های مجاهدین در شهر قندهار مسلط گردیدند. در آغاز ورود و تسلط آنان در قندهار حتی استاد ربانی رییس دولت مجاهدین آنان را فرشته های صلح می دانست و در تسلط آنان در ولایات چنوبی و جنوب غربی مساعدت می نمود.
پنج سال حاکمیت اول طالبان با نسل کشی ،ایجاد زمین های سوخته ،سرکوب نهضت زنان و نابودی دستگاه دولتی مشخص می گردد. کشور در این دوره به زندان بزرگ باشنده گانش تبدیل شده بود و تروریست های داخلی و بین المللی در قلمرو طالبان جولان داشتند.این دوره با فرهنگ ستیزی و نابودی آثار فرهنگی منجمله بت های بزرگ بامیان یکی از تاریک ترین دوره تاریخ افغانستان محسوب می گردد.
تسلط حاکمیت امریکایی جهادی به سرکرده گی حامد کرزی و ادامه آن به رهبری اشرف غنی و شرکا نیز با حاکمیت فسادو با تعمیق اختلافات قومی ،سمتی ،زبانی و مذهبی و تسلط مافیای مواد مخدر و مافیای زمین مشخص می گردد.این حاکمیت که به زور ب ۵۲ امریکایی بر گرده مردم قرار داده شده بودبا وجود مظاهر فریبند دموکراسی ،آزادی زنان،آزادی رسانه ها و مطبوعات، جز فلاکت و بد بختی دستاوردی نداشت. اعتیاد بیش از سه ملیون انسان وطن،فقر کشنده و بیکار ی ملیون ها انسان و بی سرنوشتی جوانان نحصیل کرده دستاورد های عمده این حاکمیت است.
طبعیست که شرکت سهامی امریکایی جهادی در برابر نارضاییتی عمومی مردم،نمی توانست زیاد دوام بیاورد.از جانبی طولانی ترین جنگ امریکا در افغانستان راه حل فوری می طلبید و امریکا ناگزیر بود از این باطلاق پا بیرون بکشد.
مذاکرات امریکا با طالبان بانقش رذیلانه زلمی خلیلزاد،عدم تمکین طالبان در مذاکره با دولت افغانستان ، امضای موافقتنامه دوحه ، بالاخره زمینه سازی اشرف غنی و شرکا برای تسلط طالبان زمینه استقرار دوباره حاکمیت طالبان را میسر نمود و در پانزدهم آگست سال ۲۰۲۱ با ترک غیر مترقبه امریکا طالبان در ارگ ریاست جمهوری جاگزین شدندو اینک یک سال است که فقر و بیکاری ،نقض خشن حقوق شهروندی ،سرکوب مخالفین،قتل و نابودی کارمندان رژیم قبلی،بستن مکاتب دخترانه دستاورد های مهم امارت اسلامی را تشکیل می دهد .
سردمداران طالبان در حالیکه حاکمیت متحجر و قرون وسطایی مذهبی و قومی را در کشور مسلط نموده اند ، از کسب مجدداستقلال و آزادی حرف می زنند و حاکمیت خود را بهترین و پاک ترین حاکمیت اسلامی قلمداد می کنند.
در مورد استقلال خواهی طالبان باید گفته شود که سیر ایجاد ،رشد و تسلط آنان در کشور هم در دور اول وهم دور دوم متاسفانه به این ادعا صحه نمی گذارد.
در مرحله اول پاکستان بصورت علنی آنان را در قندهار و کابل همراهی نمود و مشاوران رنگارنگ پاکستانی و عربی دوشادوش شان در دارات دولتی مخصوصا در دستگاه استخبارات سهم داشتند.
در دور دوم تسلط شان نیز نتیجه زد و بند علنی و مخفی طالبان با ایالات متحده امریکا وموافقتنامه علنی و مخفی دوحه نهفته است که دستگاه فاسد اشرف غنی با وجود مخالفت ظاهری در سپردن قدرت به آنان نقش خود را به خوبی ایفا کرد.
مهمتر از این مساله دخالت مستقیم و غیر مستقیم پاکستان در امور افغانستان و حضور رییس استخبارات آن کشور در مقاطع معین و در حوادث مشخص در افغانستان ، کار روایی سفیر آن کشور که همچون واپسرای زمان استعمار انگلیس عمل می نماید و در گوشه و کنار افغانستان جولان می دهد، عملکرد وزیر خارجه پاکستان که در محافل بین المللی همچون وزیر خارجه کشور ما از افغانستان نماینده گی می کند.
جالب است که حتی به قول حامد کرزی رییس جمهور قبلی افغانستان و برادر اصلی طالبان ،تصمیم گیرنده در مورد تحصیل و عدم تحصیل دختران افغان نیز ملا های پاکستانی است نه سردمداران امارت اسلامی.
از جانبی استقلال کذایی مورد ادعای طالبان جز فقر ،بیکاری ،زندان ،اعتیاد و تگدی چه ارمغانی در این یک سال داشته است که باید مورد تایید و مباهات قرار گیرد.
استقلالی که نتیجه آن شگنجه، محو آزادی های فردی و اجتماعی ،تسلط جهل و فقر در کشور باشد چه ارزشی می تواند داشته باشد.
این چه آزادیست که فردی با هفت هزار جن؟!خانه های مردم را می سوزاندو حکومت مستقل افغانستان بجای رفع خطر از مردم تقاضا می کند با ختم و خیرات از شر جنیات خود را نجات دهند. بالاخره معلوم می گردد که فرد جاهل بی خبر از خدا گویا در خواب امر سوختاندن خانه های مردم مظلوم وبی دفاع مردیان جوزجان را از ملا عمر معدوم گرفته و به جنیات تحت امرش هدایت داده که این عمل فجیع را انجام دهد. آیا در دهه دوم قرن بیست ویک چنین اعمال ننگین و لا طایلات خرافاتی می تواند توجیه پذیر باشد؟
نه خیر طالبان خود اسیران و مزدوران گوش به فرمان پاکستان و سرمایه داری جهانیست که زمینه گسترش ترور را در افغانستان مساعد نموده خیزش استعمار نوین را به کشور های همسایه مخصوصا کشور های نسبتا آرام آسیای میانه مساعد می سازد.
طالبان نه نماینده مردم افغانستان اند و نه هم به این کشور پابندی دارند.
نیرو های ملی ،دموکرات ،وطنپرست و ترقی خواه کشور مکلفیت دارند چهره اصلی طالبان جهل را به مردم افغانستان افشا و در صف واحد بر علیه ظلم و ستم این نیروی آزادی کش قرون وسطایی قیام نمایند.
یقینا با بیداری مردم بساط ظلم طالبانی و دوره سیاه حاکمیت امارت به اصطلاح اسلامی شان برچیده می شود و آفتاب آزادی و ترقی در افق کشور نمایان می گردد