عثمان نجیب
حمیدالله فاروقی دانشگاهِ کابل را لیلام میکرد.
حمیدالله فاروقی ضدِ غریب، ضدِ فقیر، ضدـ فارسی بود.
حمیدالله فاروقی سالانه پنجمیلیون افغانی بابت کرایهی موتر شخصی خودش، به خودش از سرمایههای ملی میدزدید.
۹۵ فیصد پشتونِ تحصیل کرده، یک صد میلیون بار متحجر تر استند از مقاماتِ بی سوادِ رهبری شان.
غنی متعفن، کرزی، حمیدالله فاروقی، داودِ جنبش و هوټک نمونه های آنان اند.
دوستی برایم توصیه کرد تا مصاحبهی آقای حمیدالله فاروقی را ببینم و بشنوم. ایشان محبت کرده نشانی دریافتِ مصاحبه رابرایم فرستادند. سری شبکهیی زدم که
آن مصاحبه را سازمان داده بود. چهرهی تازه آشنایی حدِاقل برای من از کردنندهی آنبرنامه بود. ایشان آقای هوټک بودند. سخنانِ شان را شنیدم و لازم نه شد تا در
موردِ شناختِ بیشتر از ایشان پژوهش داشتهباشم. رُک و راست و صریح و سریع مثلِ بلبلِ بد اِلحان نشان دادند که کی اند و از کدام قماش؟ من در ادامهی این مقاله بهچندی و چونی نوعِ گفتارِ شان میپردازم.
سیگنال یا همان پیش آگاهی برنامه با نگاره هایی از حُکَمای یک قومِِ خاص ترتیب شده و پسزمینهی شنیداری آن هم بخشی ازترانهی حماسی مرحوم استاد اولمیر بود. جدا از طنینِ
صدای استادِ مرحوم، چیدمانِ نگارهیی پیشاگاهی برنامه من را بیشترظنین ساخت و یقینم را به ایقانِ بیتردید مبدل کرد که تعصب و انحطاط و تحجر خلاصهی خاصانِ پشتون است و شیوهیشیادانی
از اینتبار. از این ها که بگذریم و مستقیم به پرسهزدنِ اجباری در اطرافِ این برنامهی گَنْدْآلود بپردازیم، تعاطی هایتعاملی
خِرَد گریزی پشتونِ سیاسی حواسِ ما را بیدرنگ و بی شَرَنگ به سوی شان میکشاندند. گفتار های ریایی، کردار هایبویایی، پندار های کذایی، نشخوار های نخوت سرایی همه و همه برنامه
را احتوا کرده بود غیر از محتوا. و ما منتظرِ محتواییشدنِ این برنامه بودیم تا بیابیم آقای فاروقی این دزدِ چراغ به دستِ ظاهراً ظهیر و باطناً فقیرِ مدنیت و معنویت
چهچاپاندازی هایی دارند از چپاول های شان و چه چپهسرایی های دارند از چپه اندیشی های شان؟ میخواستمبدانم که ایشان چه انداز هایی دارند از انبازِ های
انبار شدهی ادعا های جهل و جعلِ شان؟ سرانجام انتظار بهپایان رسید و پردهی نمایش مضحکهبارِ این آقا بلند شد. محورِ بحثِ شان مثلثی بود تشکیل شده از سه ضلعِجنایت، خیانت، جاسوسی، تبارگرایی ( کرزی، غنی و فاروقی )
البته در این گفتارهای سراسر عوامفریبانه. جالبترین بخشِ این مصاحبه در شروعِ آن بود که آقای فاروقی مانندِ شاهدانِ قرآنخوارانِ دهانههای دادگاه ها برای گویا ثبوتِگفتارِ شان به قَسَم متوسل شدند.
آقای فاروقی حالا یک فصلِ جدیدی در سیاست گشودند که باید سوگند بخورند. ایشان در بحثِ انتخابات و کتمانِ جعلکاری غنیبابا قسم خوردند که حتا یک رأی هم جعل نشده است.
این در حالیست که مجنونترین ها هم از جعلکاری های غنی و امرالله وتیمِ شان و رشوه هایی که به بانو نورستانی داده بودند آگاه اند.
آقای فاروقی در معرفی شخصیتی شان بسیار تجاهلِ عارفانه کرده و به اصطلاحِ مردمِ ما خواستند خَر سوار از زیرِریشِ مردم بگذرند. خود را متولد هرات، درس خواندهی کابل و تحصیل
یافتهی دانشگاهِ کابل جا زدند. هرگز نگفتند که ایشان اهلِاستانِ لوگر و از متولیان و مداحانِ غنی اند.
این پنهانکاری هویتی و زادگاهی را تا زمانی ادامه دادند که یکی از بزرگان درتماسِ مستقیم برای شان فهماند، آن گاه به اصلیتِ پښتونولی خود اقرار، اما اظهارِ حقیقتِ ناقل بودنِ پدرانِ شان را طفره رفتند.
آقای فاروقی نگفتند که پدرانِ شان به گوشه گوشهی سرزمین ها پارسی گویان و ازبیک زبانان در غرب، و شمال و شمالشرقِافغانستان
را به زور و به اساسِ برنامه های عملی نظامنامه های ناقلینِ سلاطینِ پشتون همه دار و ندارِ مردمانِ
بومی آنجا ها رابه یغما بردند. حتا نام های محله های شان را به پشتو برگرداندند. مثلاً تورغڼدۍ را به جای قره تپه و شیندند را به جای سبزواربالای شهرستانِ سبزوار نام گذاشتند و از این موارد هزار ها نمونه.
آقای فاروقی فرصت را مغتنم شمرده فقط حاشیهپردازی کرده و تا ختمِ مصاحبه مانندِ ترامپ فقط پول
گفتند و پول و باز همپول. ایشان نتوانستند به پرسش های متعدد و پیهم پاسخ بدهند که طی بیست سالِ حضور در دولت های کرزی غنی چه خدماتیرا به مردم ارایه کرده اند؟ چون چیزی برای گفتن نداشتند.
حالا من به جای ایشان به برخی پرسش های مهم پاسخ های مهم میدهم و منابعی را که من این جا به کار میبرممستند و نشر شدهی قبلی اند.
دوستیْ برایم در تلفن گفتند که یکی از پارسی زبانانِ بیخبر از دنیا ضمنِ خوشی بسیار از تقررِ آقای فاروق در رهبری دانشگاهِکابل گفته بودند:
(… ولا خیر ببینه همی فاروقی صایب آدمِ متعصب نیس… ) دوستِ من از ایشان پرسیده (… تو چی فامیدی که فاروقی صایبمتعصب نیس…؟) نفر پاسخ داده (… دَه راه از طرفِ پوهنتون! تیر شدم دیدم همو لوحه ره هیچ تغییر نداده… همو رقم مثلِ سابقنوشته بود… پوهنتونِکابل… ) هههه بزرگترین دستآوردی که آقای فاروقی به قولِ آن فارسیوانِ ما داشت همین بود که نامِپوهنتون را به دانشگاه تبدیل نکرده بود.
به قولِ عبدالمصور خان یکی از عزیزانِ من، من تنها بحثِ رهبری دانشگاهی آقای فاروقی را ندافی میکنم.
وقتی غنی نظام را فروپاشاند و به ستورِ انگلیس و آمریکا به شبکهی تروریستی حقانی غلجایی تسلیم کرد. جهان شاهدِ آشفتهحالی ها و سرگردانی ها و شهادت های استثنایی
و حقیقی و تراژدی های راستی وقوعِ هالیوودی در افغانستان و به خصوصفرودگاهِ کابل شدند. روزانه یادداشت کوتاهی از وضعیتِ مهاجرین رسانه ها را فرا میگرفتند. گزارشنامهی افغانستان متنی را بهاین
محتوا منتشر کرد.
۱۴۰۰ شهریور ۱۴, یکشنبه
( او دشمن کسی بود که کلمه «دانشگاه» را به کار می برد
یادداشتی از استاد یونس طغیان ساکایی
حمیدالله فاروقی بیش از هفتادسال عمر دارد. خوش داشت که لقب استاد را کمایی کند، آمد دانشگاه
و با رتبه علمی پوهنیارشامل کادر علمی دانشکده اقتصاد شد. پس از کارنامه های وزارت خویش به حیث رییس پوهنتون کابل مقرر شد. او همه کسانیرا که کلمه دانشگاه را به کار میبردند، دشمن می انگاشت.
شهروندان افغانستان را به چند کتگوری تقسیم کرده و خود را شهرونددست اول می خواند. با شعبه فارسی دری دشمنی می ورزید، به خاطری که در لوحه پشت دروازه دیپارتمنت نوشته بودند«دیپارتمنت فارسی دری».
از کارنامه های او یکی و کوچکترین آنها این بود که دو موتر زره شخصی خود را برای خود کرایه گرفته بود، چهار ، پنج تنبادیگارد
مسلح داشت که در راهروهای پوهنتون او را همراهی می کردند. یگان بار به صنف درسی هم می رفت و بادیگاردهایشدهلیز ها را گزمه می کردند. دانشگاه را دوشید و حالا خوار و زبون در یک لاگر دیده می شود
یاد داشت: مطابق قانون تحصیلات عالی هیچ کس با درجه ماستر و عمر بالای سی سال نمی تواند عضو کادر علمی دانشگاهشود. )
آقای فاروقی فراموش کردند که چیزی به نامِ تاریخ است و از چشمِ تیز بینِ آن پنهان کاری نمیتوان.
وقتی این نوشته ها را شروع کردم، لازم دیدم با برخی استادانِ محترمی که دسترسی ارتباط با ایشان ساده بود ارتباط برقرارکردم. روایت های جالبی بودند.
اما یکی از استادانِ معظم داستانِ جالبی را روایت کردند به این شرح:
« فاکولتی ادبیات ۲۳۰ استاد و ۹ دیپارتمنت داره… وقتی فاروقی مقرر شد و آمد با استادان دیدن کد…به مجردیکه گپ زدنه شروع کد… همه ره کوبید…که شما ۴۰ سال به ضدِ آمریکا شعار دادین و وطنه خراب کدین…فاروقیادامه داد که ده نظر داریم کیفیتِ درسی را بالا ببریم… به او خاطر اینجه ( دانشگاه ) ره خصوصی میسازیم… طرحِ رییس صایب!!؟ جمهور (غنی) هم ای اس… که زمینایشه (زمین های) بزنز سنتر شوه… »
یکی از استادانِ جسور و جوان خطاب به آقای فاروقی میگویند:
«… فاروقی صایب، مه نمیفامم که از تاریخِ وطن آگاه استی یا نیستی…؟ اینجه دیکتاتوری پرولتاریام ناکاممانده…اِی لیبرالیسمِ غربام ناکام میمانه…چون خودت پُلِ بینِ ما و رییس جمهور و دوستانِ آمریکایِیِتبرسان…که اِی طرحام ناکام میمانه… چون طرحِ بومی و وطنی نیس… وختی خودت میگی ای دانشگاه رهخصوصی میسازین … سرنوشتِ اولادای مردمِ فقیر و بیچاره و غریب چی میشه که همه چیزِ خوده از دست دادنو ۴۰ سال اس به خاطرِ عدالت مبارزه میکنن، خونای شان ریختانده شد… خَیْ ای ها چطو میشن…؟»
روای برایم گفتند:
«… اعصابش ( فاروقی ) بسیار خراب شد. یک و نیم سات زیادتر گپ زد و گفت…باید یک راهی پیدا کنیم… ایران… چی کنه اگهنفتش خلاص شوه باید یک راهی پیدا شوه… لازم نیس که اولادِ غریب کُلِش لیسانس شوه بِرَنْ ( بِرَوَندْ )شاگرد داشای ( داش های ) خشت پزی و نانوایی ها شون.
دزدی ها و روشِ گشتارِ آقای فاروقی در دانشگاه:
روای برایم گفتند:
۱- آقای حمیدالله فاروقی یک عراده موتر لنکروزر زِرِهِ شخصی داشتند. ایشان همین موتر شخصی خود را برایدولت کرایه داده بودند.
۲- بابتِ کرایهی موترِ شخصی خودش سالانه (5,000,000) پنج میلیون افغانی پول میگرفت و موترش را همبا خود گرفته بود.
۳- آقای فاروقی یک عراده موترِ لنکروزرِ خودش، یک هایلکس و یک عراده موترِ لنکروزرِ دولتی را همزمان استفادهکرده و با گارد هایش محیطِ دانشگاه را کاملاً نظامی و غیرِ دانشگاهی ساخته بود.
۴- اگر روزی آقای فاروقی در صنفی به درس دادن وارد میشد. گاردهایش با پرسه زدن در دهلیز های منتهی بههمان صنف همه را اذیت میکردند.
۵- آقای فاروقی بدونِ عوایدِ فسادی در دانشگاه، ماهانه بینِ ۶ تا ۷ هزار دلار معاش داشت. حتا ساعاتـ اضافهکاری تدریسی
در دانشکدههای شبانگاهی را هم ماهانه پنج و نیم تا شش هزار افغانی میگرفت که مایهیتمسخرِ اساتید هم شده بود.
اخلاقِ اجتماعی آقای فاروقی:
ایشان پشتونِ به شدت متعصب، عقدهیی، ضدِ فارسی، ضدِ غریب، ضدِ فقیر و از خود راضی بوده و آمده بود تادانشگاهِ کابل این سرمایهگذاری ملی را لیلام و با غنی و سایر شرکای جرمی اش
سرمایه های بیشتر بدزدد. کهالحمدالله مؤفق به دزدی های بزرگ از لیلام کردنِ احتمالی دانشگاهِ کابل نشده و دوباره به دامانِ بادارانِ خود پناهبُرد.
آقای فاروقی مدام از صداقت و پاکی غنی بابای خود یاد کردند. پرسشِ من تنها در سه مورد از دزدی های غنی است:
توضیح بدهید زمانی که آقای فرهنگ وزیرِ اقتصاد بودند و اطلاعاتی در موردِ دزدی های میلیون دلاری غنی دریافته وخواهانِ بررسی بودند،
آقای غنی بابای غل چرا و چهگونه تمامِ حافظههای رایانه ها را در کمتر از ۲۴ ساعت حذفکرد و آن پول ها کجاستند؟
آقای فاروقی توضیح بدهید که:
علتِ حملهی ساختهگی بر وزارت مخابرات با دزدی های میلیونها دلاری غنی در سالِ ۱۳۹۸ چه بود؟
دلیلِ برکناری آقای ازغندیوال در بهمن ۱۳۹۹ چه بود و چرا اصلاحات شان با طرح صفر شدن کد های ۹۱ و ۹۲ ناکام ماند؟
آقای فاروقی به عنوانِ وکیل مدافع غنی فراری غل بابای خود توضیح دهید که علتِ عصابانیتِ سناتورانِ آمریکا بالای غل بابایفراری تان چه بود؟ این جا من عنوانِ نامهی آنان
ترجمه شده و منتشرهی گزارشنامه را بازرسانی میکنم. این کدام پول هاستندکه سناتوران خواهانِ بیرون کشیدنِ شان از حلقِ غل بابایی تان شده اند؟
۱۴۰۰ شهریور ۶, شنبه
«…سناتوران امریکا: پول امریکا از حلق اشرف غنی بیرون شود!
ترجمه نامه سناتوران امریکایی به کانگرس...
کمیته نظارت و اصلاحات کانگرس امریکا
مکتوب رسمی به آدرس آنتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا
آقای بلینکن، وزیر امور خارجه…»
ای مردم هوشیار باشید که دزدانِ نکتاییدار بارِ دیگر بر شما حاکم میشوند و تقلای شان جریان دارد.