عثمان نجیب
اگر علیه پاکستان متحد نه شویم توسط تروریست های آن نابود میشویم. حنا ربانی حق دارد، اما زن افغانستانی نه.
تلاش عمومی بدون حس تعلق قومی و تباری و اتنیکی کنیم.
مبارزه برای حق گرفتن، پاسخ خون را با خون دادن است. نه کم نه زیاد. یک گلوله سویت پرتاب کردند، هزار گلولهی مسلسل را به دهانِ شان رها کن. اینجاست که عدالت به سوی تو میآید. آورده اند مولانا پسا هجرت از بلخ در رکاب پدر، شیخ عطار را در نیشاپور. ملاقات کردی و عطار اسرار نامه بدو بداندندی. بعد ها حس خلوص و پیوستهگی روح روحانی و دید معنایی مولانا به عطار او را مجذوب ساختندی. تا آن جا که مولانا گفتندی: مشغول به گفتار عطار سخنان حکیم را دانا شدی. ما دیدیم که ما را نه به خواندن سخن عطار میگذارند و نه برای رهیدن از اجبار. در این میان سکوت به اصطلاح جامعهی جهانی و حقوق بشر پیرامون آنچه استبداد فاشیستی قومی که در افغانستان میگذرد، مایهی سرافکندهگی شان است. فریاد های میان تهی و همهمه های ساختهگی غرب در چند روز پسین چیزی نیست غیر از مردم را بازی دادن. مگر خواهر من باید بدانی که تو تنها نیستی. مردم و ملت های آزادی خواه با تو اند. تو خواهر من زادهی مهد سرود بلند کشور در دو مقاومتی. غمانگیزی بی پایان ما و
گریه های دختران و خواهران سرزمین ما هنگام اخراج اجباری شان از دانشگاه ها و مکاتب و آموزشگاه همهی ما میفرساید. مگر فراموش نهکنیم که این جا، این افغانستان معرکه گاه و آوردگاه تسلط و قدرت است نه ساختار اداره. اعتماد به یک طرف معرکه، که در ظاهر با تو، اما برعلیه تو اند و درکمین فرصت وارد کردن ضربه به تو، و در تقلای نابودی تو استند، خنجر به دست دادن خودت به اوست برای دریدنت. گذر از بستر ناآرام حوادث، افت و خیز در چاله ها را دارد. علیه مطلقگرایی طالبانی مقاوم باشیم، وقتی نماد های نا کاری، چون خاینان دو جمهوری هم داریم و دیدیم که همهی ما را در صبحگاهان روشن فروختند، نتیجهی بی تفاوتی خود ما نسبت به سرنوشت خود ما بود. درست است که همه ملت سیاست مدار نیست، اما الگوی فداکار و جان باز ایستایی در تصمیمگیری هایش برای تعیین سرنوشت و احقاق حقوق خود است. همه ملت سیاست مدار نیست و برای مردم روشن سازیم که در سیاست های مقاومتی، اثر گذاری ها مهم اند، نه طرفداری های بی اثر. به آنانی دل مه بندید که حتا به خود خیانت کردند. به پایگاه های اجتماعی مراجعه کنید. موقعیت سیاسی شخص بی پایگاه مردمی، هیچ اثری در منازعهی قدرتِ حق طلبی نه دارد. خاموشی معنا دار، بِه از فریاد تیاتر های سیاسی است.تلخ تر از زهری است که افعی یی چون غنی و کرزی و باداران و نوکران شان بر ما پاشیدند. ما خوانده و دیده ایم که تاریخ چی تکرار های کشندهیی را به دست زمامداران جاسوس و وطن فروش بر ضد ما رقم زد. در این جاست که باید همه با هم تلاش کنیم تا برخی دوستان مان به اصطلاح استخباراتی، پروفلکتیک دیگری بر ضد مان اجرا نه کنند. سیاست و سیاست مدار را باوری نیست. هرچند ما کمتر سیاست مدار داریم. برخی ها بیشتر دلالان سیاست اند تا سیاستمدار بودن. اگر سروته یی چنین آدمها را بشگافی و در گرمابه های روز به پندار عام قوروغ شان کنی، هر چیزی از آن ها به خاطر منفعت جویی شخصی شان پیش رویت سبز میشود، جز الفبای سیاست و پای داری به تعهد بدون غش. نه گذاریم بیگانه ها به نام دفاع از یک داعیهی واقعی ملی شکل گرفتهی مقاومتی فعلی از اثر مقاومت شما مردم عزیز که به سود همه کشور و ملت است. دیگرانی که منتظر فرصت اند و برخی هایی که گاه به میخ میکوبند و گاه به نعل، در تحکیم جایگاه شخصیتی و سیاسی خود استفادهی ابزاری کنند. در یک چنین فضا، هر کسی به نفع خود تیشه به ریشهی دیگری میزند. ولو، اگر با برادرش هم در یک حزب سیاسی باشد. فرایند تلخ چنین درون لرزه ها را بسیار داریم. رهبران نماهای دیروز نسل جوان چی خواهند کرد!؟ خاصه این که اکثریت شان از سیاستبهرهیی نه دارند. ورنه به پای خود نه میرفتند و فرمان اعدام خود و همراهان خود را برای توشیح به سلطان جابر و زیرک فتنهگر نه میسپردند. هوشدار جدی است به شما جوانان خردورز امروز، دیدید که غنی آن محیل متفکر، پا در جای پدر بزرگ خود گذاشته، در جایگاه نادر مکار، بر انسانیت و اعتماد پشت پا زد.مگر امروز دیروز نیست که طعم آن تلخ تر از زهری بود و است و خواهد بود. افعایی چون غنی، زهری بر ما پاشید که کشندهگی زیادی دارد و مداوای آن زمانگیر و تلفات و رنجها خواهد بود. تاریخ چی تکرار کشنده یی را به دست دشمنان من و شما به زیان ما رقم زد. فرصت بهتر است که هر کسی هر وطندوستی تثبیت موقعیت و ابراز نظر کند. ورنه تصمیم سی آی آی و آی اس ای و انگلیس برای استفادهی ابزاری از طالب در رویارویی قومی برای چندمین بار عملی شده، که غنی طالب و کرزی را به نفرین قهقرایی تاریخ بدنامی برده و میبرد. بدون آن هم چیزی برایآن وطنفروشان باقی نهمانده است و برای طالب همچنان. پول که همه چیز نیست. آنانی که از اصل بریدند و سیاه روی تاریخ ماندند، تلاش دارند تا همه را مانند خود سازند. پس تو طالب جوان یا که کهنسال و افغانستانی اصیل برگرد بر اصل خویش. از دار مجازات اُخروی خدا بترس. بدان که داوری خدا بر خورد ها را متناسب به جرایمی که اتفاق افتاده باشند محاسبه کرده و طبق قانون تعیین کرده شدهی قرآنی مجازات را تطبیق میکند. و تطبیق قانون عدالت خدا نه طالب میخواهد و نه امیرالمومنین بی هویت. نه به جای تو کسی را به مجازات میخواهد و نه دیگری را به جای تو. اما روش تطبیق قانون خدا مهمتر از قانون ظلم طالبانی و پاکستانی است که علم خدا شناسی رهبران طالبان و جنرالان آی اس اآی در خلق این حادثه بر ضد مردم ما غایب بود. طالب چی چیزی برای گفتن دارد؟ او، ممنون فرآیند خیانت اخیر غنی کرزی، آمریکا، انگلیس و اروپا و ایران و چین و هند و روس. در تمام کشور باشد. آنانی که طالب تروریست را بالای ما حاکم ساختند، برنامه های خود را دارند، کما این که رقبای خونی یک دیگر هم استند. ورنه هیچ یک شان عاشق رخسار چرکین طالب نیستند که کاذبانه او را پذیرفت اند. با اعمالی که طالب در افغانستان بر ضد مردم و جغرافیای کشوری و ملی انجام میدهند، چراغ سبزی از سوی باداران شان دارند. به گونهی نمونه تغییر نام های استان ها بناهای زیرخانهیی دارند. که ما و نسل نو. به عمق فاجعه بیاندیشیم، نه به بادرنگ و مرچِ پسا فاجعه. آنگونه که استبداد غنی دست حفیظ الله امین را از عقب بسته بود او بی شرمانه خود برای ضرب و شتم جوانی در هرات حمله کرد و بارها اذعان داشت که کار ناتمام اسلاف خود را تمام میکند و چنان کرد، حالا طالب کار نیمه تمام غنی بابای خاین را تمام میکنند. این آدم نما واقعاً ظالم و دیوانه بود و است اما نه برای قوم و تبار خودش و نه به سازمان های متعدد جاسوسی که وی را حمایت میکردند و حالا هم او را نازدانه نگهمیدارند. و این به اصطلاح جهان مدرن آراسته با آموزه های دموکراسی!؟ به خاطر منافع خود سکوت اند. در حالی که دیدیم رهبران خودکفا و وطن دوست عراق صدام حسین و لیبیا معمرالقضافی را چهگونه به پای دار بردند. طالبان حالا بی توقف و طور مستمر و در برابر چشمان غربی ها و تحت حمایت شان مردم ما را سرکوب میکنند و صدای شان را با کتک و زندان و مرمی خاموش میسازند. و اینان خاموش اند. اینه مسلمانی شیوخ باده پرست و طلا پرست شیخ نشین های عرب که از پول باد آورده، تروریسم را به ما میفرستند و عشرتکده های شان بی باده و مَی ناب و نوای نای و بی نوا نمیمانند. چشمان پلید شهوتران و هوسبار شان را خود تان هرگاهی میبینید. و داد و فریاد گویا حقوق بشر غربی ها که گوش جهان را کَر ساخته است، چرا جهنم افغانستان را هیزم سوزانیدن میدهند؟ سیاهی روزگار بر همه ی ملت از سوی غنی و طالبان پسا مستولی است و ادامه دارد. و تا خائنانی در وطن است. هر طرح ضدملی البته قومگرایانهی فاشیستی غنی و دار و دستهاش مشکل آفرین میشود.دیدیم که غنی یک گونه علیه تحصیل و تعلیم اقدام کرد. طرح سهمیهبندی کانکور، مرا به یاد اقدامات اسلاف غنی انداخت که ورود به صنف نهم مکاتب را منوط به کانکور کرده بودند. من یکی از آن جمله شاگردان بودم که در یکی از مکاتب ولایت لوگر لیسهی غازی امین الله لوگری امتحان کانکور را برای ارتقا به صنف نهم سپری کرده و بعد به لیسهی عالیحبیبیه ادامهی درسخواندن دادم. بعد ها غنی خلف آنها بار دیگر با گند تعصباش، آتشِ دیگ این آش را داغ کرد مگر نه میدانست که امروز دیروز نیست.ظرفیت علمی مناطقی را که در نظرداری از طریق سهمیه بلند ببری ارتقا بده.با این کار سخیفت به تبار خودش هم جفا میکرد. مثلی که نیاکانش کردند و کشور امروز رنج محنت نادانی و جهل و عقبمانی علمی را تجربه میکند. و ثبوت کامل خودش در سفرت به جبل السراج داد که پدران و نیاکانش امتیاز خدا داد مردم را برای تحصیل از آن ها میگرفت و گویا خانهوادهی غنی واسطه شد که استاد خلیلی اجازهی رفتن به مکتب بیابد. پس آن صدها هزار جوان دیگر که طی سدهها از بدبختی دستگاه حاکم پدران غنی در بیسوادی جبری قرار گرفتند و تبعیض برنامهریزی شده بر آنها تحمیل
میشد چی گناهی داشتند؟ آن خفتباری حکام ستمگر را ببینید و از اثرات منفی آن در این حالت بی تعادلی شخصیتی را ببینید. یک دوستی در دیدگاهی به من کنایه زدند که برای نوشتن چقدر حوصله دارم. در نمایهی شان هم نوشته شده:
(ارزش زندهگی)
وقتی چنین ادعا داری، پس باید اهمیت ارزش ها را بدانیم. صفحهی من، قلم من، کتابچهی من، بحث من سیاسی و نظامی و ادبی برای بیداری و آگاهی مردم و نسل جوان به خاطر وطن و رهایی وطن از اشغال است. نه مکان داستان های بازاری بانگ خروس سحرگاهان یا سرود سرد باران. مزید بر صحه گزاری نوشتن تحلیل و تفسیر های گونه فراموش نهکنیم که نیاز به آگهی داریم. بازی های اوپراتیفی در مقاطع خاص و از جمله تدابیر فعالی که به کار برد دستگاه های استخباراتی داده میشوند، یکی هم روشی است که به احتمال قوی در مشاورت با مشاوران زبدهی آمریکایی در این عرصه علیه مردم ما با اگاهی و موافقت دیروز و امروز ارگنشینان کابل به کار برده شده. اگر جوان با انگیزهی، پشتون، تاجیک، ازبیک و هزاره یا هر قوم دیگر بر جبران عاجل این خلای بزرگ دست به کار نه شوند و بر ایجاد جنبش مدنی فراگیر بر حفظ قربانی های خود فکر نه کنند و درخط باور به رهبران خاین و طالبان تروریست بایستند، دیر خواهد بود که همه معادلات را بر هم زنند و ناگزیر در خدمت دستگاه ارگ تروریستی قرار میگیرند. فعلاً چرا طالب مردم را زمینگیر کرد؟ چون رهبران خاین دیروز به یک استخدام اجباری و معاملهی جان خلاص کن در آمده بودند و استند.. و ارگ از دیروز و امروز هم در این بابت خاطر جمع دارند و در ظاهر اشک تمساح میریزند. تاریخ را بخوانید تا بدانید که چه برنامه های ویرانگری در وجود رهبران جاسوس به کشور و مردم ما رونما شده اند. برخی پارسیگویانِ ترسو، مذبذب و متزلزل هم بدانند که من هیچ چیزی را تصادفی نه مینویسم. چنانی که بار ها گفته ام، اگر بهخود نیائیم یا پنبهکاران خواهیم بود یا شالیکاران یا گندم دَرَوهای قبیلهگراها. البته جوانان پشتون هم مبرا از این جبر نیستند. وقتی عواطف در درون ما انسان نهادینه شده و تپش ذهن و روان و قلب همهی ما همصدا با هم شدند، آن گاه زمانی است که همه را به دست میآوریم و در به دست آوردن ها هر چیزی ممکن و قابل دسترس است. برخی انسان ها فقط برای ارضای خاطر شان نام عشق وطن را به آن میدهند و عشق وطن را بدنام میکنند. مثل کرزی غنی و ۹۵ درصد وابستههای گروهی و تباری شان. وقتی دانستی توانستی بر دگران خردهگیر. تا غرور کاذب ترا نه گیرد. وقتی نوشتیم از غرور کاذب بگذریم و بر دانایی خود بیافزاییم. نشان دادیم که کی هستیم و با کدام آراستهگی خرد. بعد اگر که نوشتهی تهی از سواد را دیدیم و بر آن ایراد نه گرفتیم مسئولیم. عشق وطن هم همین است. وقتی گفتیم واقعا نا پخته ها غریو غلو دارند. خود مان آن غلط ها را انجام نه دهیم تا طرف را بار دگر با نام و قطار غلطی هایش مواجه سازیم. آورده اند مولانا پسا هجرت از بلخ در رکاب پدر، شیخ عطار را در نیشاپور. ملاقات کردی و عطار اسرار نامه بدو بداندندی. بعد ها حس خلوص و پیوستهگی روح روحانی و دید معنایی مولانا به عطار او را مجذوب ساختندی. تا آن جا که مولانا گفتندی: «مشغول به گفتار عطار سخنان حکیم را دانا شدی.»ما هم پنداریم هر کی و هر چه و چی که بودیم یا هستیم، ثمرهی همین وطن بیچاره هستیم. گر از گدایی به دارایی رسیدیم، وطن را از یاد مه بریم که شاید به گدایی فرآییم. حُکم عزت و ذلت نه به ابر خویشی است. اهل دل در این دیار بیشمارند. اگر صدایی از دل تو بر نه خیزد بدانی که تو دلتنگ هستی یا ناله های تو بیاثر اند. پس برای اثرگذاری های وجیبهیی، تلاش عمومی بدون حس تعلق قومی و تباری و اتنیکی کنیم.
یک خواهش دوستانه!
جهان و رهبر نما های خاین همهی ما را در فصل شهادت بی انجام قرار داده اند. متأسفانه در پی شهادت چهره های سر شناس تعداد زیادی از هم وطن های ما هم شهید میشوند که گم نام اند. و این معمول از زمان شهادت ایزدیار جوان بنا شد. پس از این اگر خدای ناکرده باز هم شهادت بود هر کی بود و هر کدام بود با هم راهان یاد شوند. مثلن شهید سیاوش و همراهان شان.به این ترتیب خود و فامیل های محترم شهدا را تسلی میدهیم. فراموش نه کنیم. وقتی بگوییم استبدادِ زبانی و سیاسی و مالی و اقتداری جاری است هر چه خواستند برای ما میگویند. یا من و ترا با همراهان مان به شهادت میرسانند. پس وقتی من در راه وطن با همرزمانم شهید میشوم، جفاست به شهیدی که در کنار من بوده و از من هی یاد میشود و آن شهید یا شهدا را کسی یاد نه میکند. انسان خردگرا در هر گاهی خودش را ملزم به رعایت ضابطههای اخلاق معنوی و اجتماعی دانسته، تا نهداند پرتاب های احساسی نه میکند. چنان انسانی میرایی نهدارد که دراک و با معنویت بوده و معنویت را الگوی تبحر خود قرار داده و اساسات علمی آدمیت زندهگی را کمان پرتاب تیرهای خرد بسازد. زیستار عقلانی هم عزتنفس میآورد و هم مناعتطبع. حاشا که من و شما انسان نهباشیم و انسانیت را توصیهکنیم. تا امروزی که نام ( افغان ) را هویتاجباری نه ساخته بودند. ما آگاهانه در حزب و دولت نام مردم را با پسوند یا پیشوند افغان و افغان تنها و یا با صیغهی جمع یاد میکردیم. با آن که از رهبر تا عسکر همه میدانستیم، افغان نام همهشمول کشوری نیست. اما با حسن نیت، حزب و دولت و رهبر مدبر آن شادروان ببرککارمل به استفاده و کاربرد بی وقفهی آن مبادرت میورزیدند. اسناد فراوانی وجوددارند. مبارزه برای حق گرفتن، پاسخ خون را با خون دادن است. نه کم نه زیاد. یک گلوله سویت پرتاب کردند، هزار گلولهی مسلسل را به دهانِ شان رها کن. اینجاست که عدالت به سوی تو میآید. هوش دارید که کشورِ ما هند و آفریقای جنوبی یا ویتنام و کوبا یا افغانستان دههی چهل تا اخیر شصت نیست. تا الگوی مبارزهی سیاسی ما ببرک کارمل و نورمحمدترهکی و گاندی و نهرو ماندیلا و فیدل و چگوارا یا هوشیمین باشند. ما در کنارِ قلم و قدم به مبارزهی مسلحانه هم مانندِ نفس کشیدن نیاز داریم. مسلح شویم. هم با رگباران خردگرایی و هم با گلولههای دشمن کُش در میادینِ نبرد و دفاع از خود و هویت و آزادی های گونهگونِ مان دفاع کنیم. اگر قوی نه باشیم، قلم به تنهایی کارا نیست. حالا دنیا و کشورِ ما فقط کسی را میپذیرد که مسلسلِ قوت و قدرت نمایی بر دوش داشته باشد. نسلِ نو بدانند، مخالفانِ گرامی من به هر نامی که بالایم میگذارند موافقم. اما شما را از آگاه شدنِ تاریخ باز نه میدارم. آن چه را میدانم و حقیقت است مینویسم تا برای هویتِ تان و شناسهی تان بجنگید. من نه میتوانم برای خوشی برخی ها دروغ ها را ردیف و جنایات را توجیه کنم.
برنامهی ۲۱۱- گذرگاه با محمدعثمان نجیب را دنبال کنید. تا بدانید که من بدون تعصب هستم.
فراخوان برای همه، به خصوص برادران و خواهرانِ تحصیل کرده های پشتون و طالبان افغانستانی. بیایید علیه پاکستان و طالبان و کشورهای حامی شان بجنگیم. بی اسلحه مبارزه پیروز نه میشود. چرا خواهران ما از نورِ معرفت دور باشند؟