عثمان نجیب
نگاهِ مسلکی به چرایی پیشآمدِ اندوه آورِ سالنگ ها!
(۳۶۰۰ ) نفر شهیدِ خاکستر و زخمی شده و (۱۲۰۰)
عراده موتر سوخته.
تصادفِ روزگار حقیر را در گسترهی چندین مصروفیت های رسمی چرخانیده است. اینبار وقتی با اندوه و تأثر از وقوع حادثهی غمکنانه و بیپایان کشتن و بستن و سوختن ملت عزیزم در سالنگ ها آگاه شدم. همه مسلک هایی که در آن مصروف کار بودم در هوش من سبز شدند. امنیت، استحکام، حدس و گمان های اوپراتیفی، نگاه ژورنالیستی، یادکرد های منتسب به گونه های کارگذاری چنان کارگروه تباه کننده.
سالنگ ها را بیشتر برای داشتن «دو دهنه» دهنهی دخولی از شمال و دهنهی خروجی از جنوب در محدودهی ساختاری آن شمالی و جنوبی مینامند. نه برای آن که مستقیم با جنوب وصل باشند. موقعیت مارپیچی ساحه از نقطهی آغاز شمال منتهی به جبلالسراج کمتر راه مستقیم به جنوب دارد. البته مراد از نام گذاری شمال و جنوب هم موقعیت های عمومی جغرافیایی از بستر شمال به جنوب است که اینجا کاربرده میشود. اما اصل سالنگ شمالی و جنوبی همان دهنه ها اند که گفتیم. ما از پرداختن به تاریخ ساخت و ساز آن ها گذر کرده و با توجه اهمیت گذرگاهی و وصلتی شان گذرگاه سالنگ را ارزشناکترین بخش جغرافیای کشوری میدانیم. این گذرگاه از بدو تأسیس تا امروز فرود و فراز های زیادی را گذشتانده و از دید کهنی با آن که قدامت ساختاری درازی نه دارد، اما پر حادثه و پر خاطره های با مخاطره ها بوده است. بیشترین این رویداد ها و آسیب پذیری ها به سبب داشتن اوضاع جوی سرد و بارانی و بارندهگی های برفگیر و عبورگاه های سختگذر بوده اند. نگهبانی از سالنگ ها تا ختم دههی شصت بسیار کامل و مسئولانه بود که وزارت فواید عامه و بخش های محلی در آن مورد مدام فعال بوده اند. پسا دههی شصت که شیرازه های دولتداری و خدمتکاری برای کشور و مردم از یک هدف ملی به یک ویرانگری ملی تبدیل شد و نظام ها برای رفاه مردم و کشور کار نه کردند، گذرگاه سالنگ ها هم رو به فرسودهگی بیشتر نهادند. هر نظامی که در دهه های هفتاد تا نَوَد روی کار آمد، خدمترسانی را فراموش کرد و مواظبت از جاده ها را اصلاً در برنامه های کاری نه داشتند. البته که برای عموم کشور کدام برنامهی ساختاری مجدد یا انکشاف ساختاری نه داشتند. گذرگاه سالنگ ها هم از این بیمهری ها فراوان دیدند. تشکیل حفظ و مراقبت در سالنگ ها به هر اندازهیی که بود، از اهمیت آن کاسته و بر بی کیفیتی کار و بیتوجهی به آن افزوده شد. در دوران جمهوریت های غداران تاریخ مثل کرزی و غنی همه امکانات تا آنجا میسر بودند که میشد هم دالانه های سالنگ ها و هم مسیر عمومی از جبلالسراج تا حد اقل شهرستان خنجان به گونهی اساسی و پایبندانی صد سال بعد بازسازی میشدند. که نه شد و تنها به روزگذرانی های سرسری گویا باز نگهداشتن دالان ها انجام میشدند. تاریخ گواهی نه دارد که سالنگ ها جدا از حالات گذری، آسیبپذیری های غمکنانه و آسیب رسانی های مرگ آفرین جمعی داشته باشند. اهمیت راهبردی نظامی سالنگ ها هم برای طرفین جنگ ها در تمام دوران اولویت بوده است. اما با ان که مدام یک جانب درگیری ها تشکیلاتی در کابل به نام دولت ها وجود داشتند، هرگز به اندیشهی مرمت کاری و نگهبانی سالنگ ها نه داشتند. پسا سقوط رژیم تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغاانستان بود که نزد حکام دیگر ارزشی به نام وطندوستی و خدمت به وطن وجود نه داشت و تا حال نه دارد. در جنگ های دههی شصت روس ها از این گذرگاه عبور فاتحانه و برگشت شکننده کردند. البته که در آخرین روز های ترک افغانستان جنایات بسیار وحشیانه را در بمباران روستاهای سالنگ ها و جبلالسراج انجام دادند که من به وقت و زمان آن مقالات مفصلی از آن جنایات نوشته ام. از آغاز سال سوم دههی هفتاد که جنگ ها میان نیرو های جنبش و حزب اسلامی با دولت تحت رهبری استاد ربانی دَر گرفتند هم سالنگ ها هیچ آسیبی نه دیدند و من که آن زمان تازه از مزارشریف به کابل میرفتم، تا رسیدن ما به سالنگ خبر رسید که نیرو های احمدشاه مسعود سالنگ ها را تصرف کرده و راه های رفت و آمد را بسته اند. ما مجبور شدیم از مسیر کوتل شبر راه طولانی و پر خطر امنیتی، جوی و جغرافیایی سوی کابل حرکت کنیم در مسیر راه زمزمه هایی را شنیدیم که احمدشاه مسعود با شگرد نظامی افرادش را در اتوبوس های موسوم به ۳۰۲ با لباس های ملکی اما مسلح پنهانی راهی سالنگ ها شده و تا دهنهی خروجی دالانه سالنگ شمالی را تصرف کرده است. من نه دانستم برنامهریزی های جنگانیدن آقای فوزی دوستم. را با احمدشاه مسعود در کاربرد های راهبردانهی نظامی چه بوده که حتا اشغال سالنگ هم در آن ها گنجانیده نه شده بود؟ یا شاید این گذرگاه برای جنرال صاحب فوزی اهمیتی نه داشته بود. چون بعد ها از راه لوگر فرار کرده و عبور از سالنگ ها را ممکن نه دید. اما شادروان استاد احمدعلی کهزاد در اثر عالی شان به نام تاریخ افغانستان این گذرگاه را حتا در حملهی اسکندر مقدونی برای عبور دادن لشکرش به شمال یاد میکند که هنوز دالانه های سالنگ ساختمان نه شده بودند. استاد چنین مینگارند:
«… عبور از هندوکش در اواخر بهار سال ۳۲۹ ق م هنگامی که آفتاب برفها را به قدر کافی آب کرده بود اسکندر عساکر خود را که بالغ بر پنجاه شصت هزار اروپائی میشد آماده حرکت ساخت اسکندر میخواست وارد صفحات با کر تیاناشده بسوس را مضمحل کند. منطقه پاروپامیزادی را از منطقه باکتریانا سلسله کوه هندوکش یا به اصطلاح یونانیان کوههای قفقاز جدا میکرد اسکندر برای رسیدن به این صفحات لازم بود از بالای این کوهها بگذرد اما اینکه اسکندر از کدام راه از کوه هندوکش گذشته واضحاً معلوم نیست مورخین در تعیین آن با هم متفق نیستند. بعضی نوشته اند که اسکندر از راه بامیان رفته باشد اما اگر خوب دقت کنیم این راه موافقت نمیکند زیرا نظر به تذکر ،مورخین اسکندر بعد از طی شانزده روز از بالای کوه های هندوکش به در اپسا کا Drapsaca رسید که اولین مقام است در طرف شمال هند و کوه و صفحات با کرتیانا بدین طریق باید در موقع عبور خود از کوه های هندوکش از دره کوشان گذشته باشد مولف جرمنی موسوم به شوارتس Schwarz که در ایسا کا را به طور قطع اندراب تعیین کرده به حقیقت قرین معلوم اسکندر از بالای می.شود. اگر در ایسا کا اندراب قبول گردد در تعیین . خط سير کوههای هندوکش خیلی آسانی رخ میدهد زیرا از راه درهٔ کوشان که به شمال گرد غوربند واقع است رفتن به اندراب خیلی آسان میباشد..» اینجاست که اهمیت راه بردی ساختاری مسیر عبور و مرور در بلندی های هندوکشان یا به گفتار یونانیان قفقاز نیاز بوده که سرانجام اعمار شده است.
گذرگاه سالنگ ها فرمان سفید برای غلبه بالای دیگران و تسلط بر افغانستان بوده و هر کسی این گذرگاه در اختیار داشت افغانستان را در اختیار دارد. طالبان در دور اول تسلط شان به افغانستان هزینه های سنگین و تلفات بزرگ مالی و جانی دادند تا مگر از سالنگ شمالی به سوی کابل عبور کنند و نه توانستند. جنرال صاحب بابه جان برای من روایت کردند که با چه زحماتی از سالنگ دفاع کرده و انسداد کلی را در دوران مقاومت اول به وجود آوردند تا مؤفقانه مانع عبور طالبان از شمال شدند. از دید اوپراتیفی، سالنگ ها بستر خوبی برای عملیات های چریکی میباشند. یک چریک میتواند به تنهایی اما با جرأت و شهامت بر ضد یک گروه کلان جنگی شورش برپا کند. بُعد دیگر برای انجام برنامه های خراب کارانه مسدود ساختن یکی از معابر یا یکی از دالان های سالنگ کافی است. راه اندازی برنامه های انفجاری، انتحاری و ویرانگری ساختاری فیزیکی سالنگ ها هرگز ممکن نیستند، مگر به گونهیی که در چهارراه زنبق جنایت را آفریدند. در آن گاه است که با وجود مقاومت های ساختاری برای مدت طولانی یک اختلال بزرگ عبور و مرور به وجود میآید. این عمل در زمانی صورت میگیرد که یکی از جانبین درگیری یا توانایی نگهداری سالنگ ها را نه داشته باشد و یا برایش بی اهمیت باشد. گذرگاه سالنگ از منظر تجارتی اهمیت به سزایی دارد. اما بدیل آن در شمال و جنوب دالانه های آن موجود است. یعنی بنادر اکمالاتی در شمال و همچنان در جنوب و شرق و غرب کشور. با انسداد عمومی راه سالنگ اکمالات معیشتی و رفع نیاز های هر دو طرف سالنگ ها برای سال های متمادی اثرگذاری منفی نه دارند. مشروط به آن که صاحبان صلاحیت هر دو سوی گذرگاه در قلمرو های شان اشراف و حاکمیت سراسری و بدون جنگ داشته باشند. در این صورت تنها قطار های بازرگانی پاکستان آسیب پذیر میشوند که راهی به آسیای میانه بدون از سالنگ ها نه دارند. و دیدیم که طالبان به کمک یا هدایت پاکستان برای منفعت پاکستان چندی قبل به سرعت داخل سالنگ ها را ترمیم کردند و ما در همان زمان ابراز دیدگاه کردیم. پس پاکستان که حالا قدرت کامل در افغانستان دارد نیازی به خرابکاری سالنگ ها نه دارد. به ویژه که در آخرین نفس های حیات اقتصادی خود هم قرار دارد. ساختار بمب های فوگاس که در ویرانگری های گذشتهی اشرار و طالبان کاربرد داشتند، در سالنگ ها ممکن نیست. به دلیل آن که اگر چنان برنامهیی مدنظر یکی از جوانب باشد و همه آمادهگی ها را هم بگیرد کمتر از ۸ ساعت زمان تنها جابهجایی چنان بمب ها نیاز دارد. هر گاه این نوع چند جا هم زمان باشد، چنانی که رسانه ها میگویند، در آن صورت این ۸ ساعت به چندین ساعت و حتا به یک شبانه روز کار پیگیر و بدون دلهره بلند میرود. پس انفجار ها ناشی از بمب بوشکهیی های تروتیلی بوده نه میتوانند. زیرا اگر تنها سه دانه چنان بمبی هم زمان منفجر شوند جدا از تلفات کامل مالی و جانی عابرین، تخلیهی درازای دالان ها بازگشایی راه های دو طرفه به صورت عاجل هم حد اقل تا چند روز کار متوالی و اثرمند ممکن است. پس معلوم است که هدف نه ویرانی ساختار فیزیکی سالنگ ها بوده و نه مسدودیت چند روز آن. در این حالت کسی رحمی به جان انسان افغانستان نه کرده و مثل گذشته او و هر کی با او در محشر گیر افتاد را شهید کرده و میسوزانند که چنان هم شد. با توجه به تخلیه و اعلام بسیار به سرعت بازگشایی راه سالنگ ها و نه بود نشانه های فروپاشی ساختمانی دالان ها یا همان نام مشهور تونل ابراز دیدگاه کرده میتوانیم که این عمل و قربانی گرفتن بخشی از مردم ما در آنجا یا هم عابرین احتمالی غیر افغانستانی، نتیجهی رقابت های زودگذر اما مردم سوز جناح های طالبانی است. بحث مهم و بسیار مهمی که اینجا از دیدهبانی ها دور مانده، موقعیت رفتاری انفجار هاست. اگر هدف خراب کاری و سبوتاژ بوده باشد، باید دید در صورتی که انفجار ها در تانکر های تیل رخ داده باشند یا در وسایط دیگر مسیر حرکت آن ها از کدام سو به کدام سو بوده است. هرگاه این انفجار ها در تانکر هایی صورت گرفته باشند که از شمال به کابل میآمدند، پس برنامهی ویرانگری در شمال توسط گروه رقیب طالب کابل صورت گرفته است. هرگاه مسیر حرکت برعکس بودن باشد، در این صورت طرح احتمال خرابکاری از پاکستان تا کابل است برای نشان دادن ضرب شست به رقیب. همچنان اگر به اطلاعاتی دست پیدا کنیم که ثابت سازند واقعاً آتش سوزی و سوختن صدها تن هموطن مظلوم از اثر انفجار تانکر ها بوده، پس به صورت قطع حکم میتوانیم که آن برنامهی جنایتکارانه بدون استفاده از جاگزینی بمب های بزرگ ویرانگر صورت گرفته، اما این که هدف واقعاً همان جا بوده یا عاملین دست و پاچه شده چنان کاری با قساوت را انجام داده اند، تنها و تنها میتواند همان رقابت های میان گروهی طالبانی باشد. که نیاز به بم های بزرگی نیست، آتش زدن تانکر ها با یک فیر تفنگچه یا پرتاب یک بم دستی یا فیر یک مرمی رسام آتشزا و در نهایت چسپاندن بم های چسپهکی به تانکر ها ممکن بوده میتواند. من به این عقیده میباشم که برنامهی کشتار و سوزاندن مردم با وجودی که تروریست های طالبانی میدانستند، از قبل برنامه ریزی شده و کدام طالبی از این یا ان سوی سالنگ ها یک تانکر را هدف گرفته و راه مسدود شدند، شعله های آتش مانع نجات دادن مردم و فرار مردم شده و طالب که در فکر مردم نیست، انفجارات و بیرون شدن ستون بلند دود های گلخانهیی مانند سوختن آدم ها و موتر ها بیشتر به سبب انفجار پی هم تانکر های تیل بوده. هر چه بوده باشد، مهم این است که طالب چرا مدعی تأمین امنیت مردم است؟ در حالی که مردم قربانی رقابت های میان گروهی شان میشوند. صدها خانهواده داغدار و نابود شدند. قلوب مردم و قلب کشور خونین و جریحهدار شدند. حادثهی آنچنانی هرگز در سالنگ ها رخ نه داده بود. یکی دیگر از شرمساری های دوران جمهوری غنی کرزی هم آن بود که تدابیر ایمنی زمستانی سالنگ گرفته نه شده بودند، در نتیجهی گیر افتادن مردم، صدها هموطن ما جان باختند.و غنی کرزی خمی هم به ابرو های خم چشمی های شان نیاوردند. به هر رو اگر فاصله میان هر موتر را حد اوسط یک متر بو طول هر موتر را حد اوسط چهار متر. به شمول تانکر ها و مینی بوس ها یا سرویس ها بگیریم، در جریان راه بندان. یک طرفه اقلاً ششصد موتر در سالنگ ها باید بوده باشند و به همین تناسب از طرف دیگر یعنی مجموعاً ۱۲۰۰ عراده موتر. سر نشینان این همه موتر را حد اوسط سه نفر محاسبه کنیم، سه هزار و ششصد سوخته و شهید و زخمی به مانده با ۱۲۰۰ عراده موتر های سوخته. چهگونه امکاناتی بوده که طالب توانسته در کمتر از ۴۰ ساعت همه را تخلیه کند و راه به روی ترافیک باز شود؟ بررسی ابعاد این فاجعه مستلزم یک پژوهش علمی و مسلکی در ساحه میباشد. اکر طالب و بادارانش اجازهی پژوهش بدهند. روح همه شهدای فاجعهی ملی سالنگ ها شاد و شفای عاجل نصیب زخمی ها و تسلیت برای بازماندههای شهدا.