عثمان نجیب
مؤفقیتِ کنفرانسِ ویانا حاصلِ خونِ شهدای مقاومت بود
خورِ ناسیرای آسيابِ تروریسم در پنجشیر و اشتباهِ مسعودِ پسر:
افغانستان گفتنِ تان چی معنا دارد؟ کسانی که همهی ما را میکُشند همین افغان های جنوب و شرق و جنوب غرب اند.
گمانی نیست و شکی وجود ندارد که تروریسم پرور های جهانی برای قربانی گرفتن های شان در جهان مکان های امنی نیاز دارند. برای تروریسم طلبی های ناسیرای جهانی ارزش های انسانی و معنوی و مادی اصلآ مطرح نیست. برای سازماندهندهگانِ چنین جنایات حیاتِ بشر و انسان آنقدر بی ارزش است که حیاتِ انسان برای یک حیوانِ درندهخُوی وحشی جنگل های پر از وحشتِ آمازون. اما تفاوتِ آن حیواناتِ وحشی با تروریستانِ تربیه شده دستِ دستگاههای ترور پرور آن است که وقتی همان حیوانِ وحشی تشخیص میدهد شکارش باردار و یا نوازدای و است از حمله صرفِ نظر کرده حتا او را از حملهی دیگر حیوانات محافظت مینماید. این حسِ عاطفی چنان در حیوانات فعال اند که صد برابر نزد تروریست های طالبانی. مستنداتِ زیادی را دیدهایم که همین حیوانات گاهی برای حفاظت از یک طفل و مادر باردار بینِ هم مبارزه های ساختهگی میکنند تا حیوانِ باردار را از هجومِ حیواناتِ درندهی دیگر نجات دهند. اما در افغانستان هرگز چنین نیست. انسان های وحشی در قالبِ انسانیتِ دروغین و دینداری کاذب انسان ها را با درندهخویی میدَرَند. کسی به نامِ طالب و کسی به نامِ چَلِی هر چی خواستند بالای مردمِ ما تحمیل کردند. و نام اش را اسلام گذاشتند. در حالی که همه هدایات را دستگاه های استخباراتی منطقه خصوصاً پاکستان و ایران آنان را وظایفِ روزمره برای تَبَهْکاری و کُشتار میدهند. این گروه های تروریستی گاهی نامِ طالب را میگیرند گاهی هم به نامِ داعش یادِ شان میکنند. اشغالِ بدونِ جنجالِ افغانستان در واگذاری عمدی توسطِ غنی خاین به این گروهِ جعل و جهلِ تبارِ آدمکُشان آنان را به فکر واهی قهرمان!؟ بودن بُرد. اما در عمل دیدند که شاهینانِ بلند پروازِ غرور و اسطوره سازانِ حماسه آفرین از کُشته های پُشته ها ساختند و برای بادارانِ شان فهماندند که هندوکشان از شمالی و پروان و کاپیسا و به خصوص پنجشیر و اندراب ها و تخارستان مکان های امنی برای شغالان نیستند. حوادثِ اخیر در پنجشیرِ قهرمان هر چند با رنگینی خونِ ده ها مبارزِ جانبازِ وطن رقم خوردند، اما صفحهی رنگینی از قهرمانی و شجاعت و متانت و استواری را برای ما ودیعه داد. حسِ غمگینانهی ما در شهادتِ مدافعانِ جان به کف و سر سپردهی راهِ آزادی خونابه هایی اند که ما و مردمِ ما را میآزارند. اما در فراسوی این موارد آنچه ما را مثلِ موریانه از درون و بیرون فرسوده میسازد، قوس و قوز هایی اند که جهان در پسا پرده ها و در سراپرده ها سرآب هایی میشوند و هر کسی و هر کشوری با هر خیالی برای ما دغدغه میآفرینند تا برای خود سکون و سکانی داشته باشند. ما مخالفِ راه اندازی گفتومان هایی نیستیم که برای حتا یک گام هم در منتهی شدن به صلح و رفاه راه اندازی میشوند. من به شخصه با درک از اهمیتِ گفتومان های سیاسی در سطوحِ بلندِ رهبری مقاومت با جهان مخالفت نداشته و آن را استقبال میکنم. اما در موازاتی باید به چنین دعوت ها و جلسه ها زمانی پاسخ گفته شوند که رهبری مقاومت شرایطی را از قبل به کشور ها و سازمان های میزبان مطرح کنند. یکی از آن شرایط به صورتِ قطع مقاطعه در قرارگرفتن با رهبری یا نماینده های گروهِ تروریستی طالبانی باشد. این عمل میتواند موضع و منطقِ حضور در گفتومان ها را تقویت کند. مهم است که رهبری مقاومت هم به صورتِ مشخص طالب و سازمان های استخباراتی ایران و پاکستان را دشمن اعلام کند. رهبری مقاومت با این فهم که حضورِ تنهای رهبرِ مقاومت بدونِ نماینده هایی از خواهرانِ مبارزِ ما و یکی از جنگجویانِ خطوطِ اولِ مقاومت در مبارزه با هیولای وحشی طالبانی در چنین کنفرانس ها شایسته نیست، با همراهی آنان سفر های کاری داشته باشند کاملاً مؤثر است. بحثِ مهمِ دیگر نشانه رفتنِ عملی برای نقد از حضورِ مهره های سوخته و ناکامِ سیاست های دو دهه و اندی پسین در چنین کنفرانس هاست. مثلِ شکریه بارکزی، فوزیه کوفی، زلمی رسول و تعدادِ زیادِ دیگری از این قماش. چهگونه ممکن است که رهبرِ یک جنبش و حرکتِ بزرگِ عدالتخواهی با کسانی زیرِ یک چتر حضورِ سیاسی داشته باشد که روزانه ده ها تن از آنان جامِ شهادت مینوشند یا زخمی و مجروح و یا هم در پی اسارت تیرباران شده، خانه و کاشانهی شان در اثرِ خیانتِ اینان ویران و سوزانده میشوند. درک میکنم که صلاحیتِ دعوت ها در چنان مجالس خارج از حیطهی اختیارِ رهبری مقاومت نیست. اما جلوِ نقد و یادآوری آن که مانعی نه داشت. اشتباهی که مسعودِ پسر تکرار کرد. مؤفقیتِ کنفرانسِ ویانا در جانبازی شهدای سر به کفِ مقاومتی بود که پنجشیرِ زخمی و دردمند هدیه داد. ورنه دیدیم که طالبِ وحشی با چقدر ظرفیت و توان و بیوقفه با نیرو و لشکر های چند هزار نفری به سنگر های مبارزانِ پنجشیر حملاتِ وحشیانه کردند ولی جزء سرافکندهگی و شکست و مردار شدن دستآوردی نداشتند و سرشکسته و شرمنده برگشتند. این مورد سایهی سنگینی برای پیروزی کنفرانسِ ویانا داشت. مسعودِ پسر به عنوانِ رهبرِ مقاومت درک میکند که خُورِ ناسیرای آسیابِ تروریسم در شمال به خصوص در پنجشیر مدام قربانی خود را از همین سرزمین ها جستوجو و انتخاب میکند. نه از جنوب و شرق و جنوب غربِ افغانستان.
مورد دیگری که برخی ها به آن متوجه نیستند و از رهبرِ جوانِ مقاومت انتقاد میکنند، عدمِ تفکیکِ شرایطِ مقاومتِ اول با مقاومتِ دوم است. در مقاومتِ اول همه متحد بودند و بر ضدِ طالبانِ اشغالگرِ پاکستانی و ایرانی و آمریکایی در یک سنگر و جانبازانه میرزمیدند. خاین های داخلی وجود نداشتند و معاملهگرانی چون قانونی و څارنوال کرام و ده ها تای دیگرِ خاینان از پنجشیر رانده شده بودند و امنیتِ رهبری مقاومت یعنی مسعودِ پدر کاملاً تأمین بود و آشفته حالی وجود نداشت. کسی دنبالِ پول و ثروت و دارایی و زندهَگی مجلل و قصر های میلیونی و خدمه های نیپالی، بنگلهدیشی و هندی نبود. مواردی که امروز در مقاومتِ دوم اثری از آن ها نیست و تعدادِ زیادی گویا خودیها اصلاً خاینان اند و برای در داماندازی رهبرانِ مقاومت به نفعِ طالبان رکوردِ سبقت میجویند. و دیدیم که چهگونه در اولین ساعاتِ مقاومت سنگرها را به نفعِ طالبان رها کرده و به سرزمینِ پدری و مادری خود و فرزندان و خانهوادههای خود هم خیانت کردند. همان هایی که سالهای زیادی جهاد و مقاومت کردند و هی فخر میفروختند. پس درک میکنیم که احتیاط برای رهبرِ جوانِ مقاومت فرض است. کاروانِ بیساربان را هیچ کسی رهبری کرده نه میتواند، اما غربِ پلید چه ها که نمیکند. مؤفقیتِ کنفرانسِ ویانا حاصلِ سربازی جاننثارانِ مقاومت بود. مسعودِ پسر برای پخته شدن راهِ طولانی دارد. چهگونه قبول کردی با افرادی که هیچ کدامِ شان غیر از مهدی، همسنگ و همپا و هموزنِ تو نبودند، زیرِ یک سقف قرار بگیری؟ تو رهبرِ مقاومتیْ از نامِ یک ملت استی. تو باید با رؤسای کشور ها و سازمان های بزرگِ جهان همسطح باشی نه با اطفال و دزدانی چون نجفیزاده.
من اولین کسی از افغانستان بودم که احمد را درست در زمانِ تقریباً کودکی اش و با شنیدنِ چند سخنش در ورزشگاهِ ملی افغانستان، مستحقِ رهبری و شایستهی فرمانداری اول دانستم. که هنوز کسی در موردش فکری هم نمیکرد.
ده ها مقاله در آن زمان به حمایت از او نوشتم. اصلاً شناختی هم با او ندارم، اما بگذارید او از کورهگاهِ نقدِ سیاسی عبور کند تا پخته شود. سیاست شکستهگی قامت نمیخواهد، همطرازی و برآیندِ مقتدرانه میخواهد. به خصوص در کشوری مثلِ افغانستان. عاطفه ها در سیاست و رهبر شدن جایی، زمانی و مکانی دارند.
لینک را باز کنید:
https://youtu.be/P2ZVtWvdkh0