عبدالناصر نورزاد
من به تازه گی، کتابی را در خصوص جنگ های چریکی نوشته ام. هدفم، ایجاد راهکار های تاکتیکی برای غلبه بر فاشیسم طالبانی، در وضعیت کنونی است. تاکید کرده ام که بر شکستاندن بن بست موجود، جنگ چریکی، به خصوص توسل به جنگ چریکی شهری، یک نیاز مبرم و یک کار مفید خواهد بود. خوش بختانه این کار من، با استقبال جدی و صمیمانه ی مردم و نیروهای ضد طالبانی، مواجه شد. اما هنوز از طیف همفکر طالب، واکنشی وجود ندارد. شاید بعد تر، چنین شود. نکته حایز اهمیت این است که چطور بتوانیم با روی کرد ساده، اول بن بست موجود را بشکنیم، بعدا به شکست دشمن برویم و در مرحله اخیر، به تسخیر قدرت سیاسی، دست یابیم؟ من با مطالعۀ آثار عمدتا چپ کلاسیک، چریک های فدایی خلق، جنبش 26 جنوری در کیوبا( ارنستو چه گوارا و فیدل کاسترو)، شش اثر نظامی مائو و سایر موجود در خصوص این نوع جنگ، تلاش کردم تا یک استخراج ذهنی ای بومی شده، منطبق با وضعیت و بدرد بخور را طراحی کنم. ما در وضعیت کنونی، نیازمند واکاوی همچو موضوعات و مسائل حادی استیم که برای بقای ما ضرورت است. جنگ های چریکی را از قدیم الایام، به عنوان راهی برای ایجاد تفوق و برتری در میدان های جنگ، می دانستند. جنگ های چریکی، محصول یک تفکر کاملا استخباراتی و اطلاعاتی است و کماکان همانند سایر انواع جنگ، نیازمند جدی اطلاعات و معلومات دانسته می شود.اگر چه هیچ جنگی بدون اطلاع و اخبار دشمن و ارزیابی وضعیت جنگی آن، قابلیت برنده شدن ندارد، اما جنگ چریکی چون در زیر زنخ دشمن راه اندازی می شود و کدام میدان ثابت ندارد، بنا این اطلاعات است که می تواند، زمینه را برای موفقیت و یا عدم موفقیت آن، به وجود بیاورد.
در مراحل بعدی با طراحی مدل های تاکتیکی و نحوه انجام جنگ های چریکی، در کتاب مذکور تلاش کرده ام تا راه های موجود برای ضربه وارد کردن به دشمن عام مردم افغانستان را، مشخص کرده و با ارجاع به پیشنهاد ها و گستره ی موجود، زمینه های موفقیت آن را برای مقاومت گران، نشان دهم. البته این کار می توانست خیلی وقت ها پیش برای شکستاندن بن بست در وضعیت موجود، انجام شود، اما اینکه چرا تا حال چنین نشده، خود یک سئوال اساسی است.
جنگ های چریکی، عمدتا در شرایط بحرانی، راه اندازی می شوند و مستلزم دقت و برنامه ریزی دقیق، استند. من دلایل کارایی این جنگ در افغانستان را در شرایط کنونی و نجات از شر سلطه طالبانیزم را، توضیح داده ام. در مراحل آخری یک جنگ چریکی، توضیح داده ام که این جنگ باید برای کسب قدرت سیاسی راه اندازی شود. در این مرحله بعداز اینکه یک چریک به یک سرباز پیاده نظام، نظام تازه استقرار یافته که از پیامد های جنگ چریکی است، مبدل شد، باید جز لشکر مردمی باشد. به هرحال قبل از هر چیز باید آشکار گردد که این شکل ویژه ی مبارزه، روشی برای رسیدن به هدف است؛همان هدفی که برای هر فرد مقاومت گر، مبرم و ضرور است و یگانه هدف آن عبارتست از تسخیر قدرت سیاسی. از اینرو، ما در تجزیه تحلیل اوضاع مشخص کشورهای گوناگون، جنگ چریکی را فقط به مفهوم ویژه ی آن یعنی روشی برای تسخیر قدرت سیاسی می شناسیم.
باید تفهیم شود که جنگ چریکی مبارزۀ مردم است و مبارزه ای است مردمی. بدون پشتیبانی مردم اتخاذ این شیوه ی مبارزه اولین قدم بسوی مصیبت اجتناب ناپذیری است. چریک ها پیشاهنگان رزمندهء مردم هستند. آنها در محل مشخص منطقه ای مستقر و مسلح و آماده می شوند تا یکسری عملیات نظامی انجام دهند که تنها هدف استراتیژی ممکن آن عبارتست از تسخیر قدرت سیاسی. چریک ها از طرف مردم محل مبارزه و تمام منطقه ی مربوطه پشتیبانی خواهند شد. بدون این شرط مقدماتی، نمی توان از جنگ چریکی سخن گفت.
در دفاع از این موضوع، اصل را بر این نهادیم که فکر مبارزه مسلحانه و جنگ چریکی به عنوان یگانه شیوه ی مبارزه در شرایط کنونی در کشور، پذیرفته شود. چرا، در شرایط کنونی ، جنگ چریکی را، راه صحیح می دانیم؟ دلایل اساسی وجود دارد که به عقیده ما ضروریات عملیات چریکی را به عنوان محور مرکزی مبارزه تعیین می کند که مختصرا آنها را بر می شماریم: موجودیت نیروی زیاد دشمن( جنگ نا متقارن)، بی اعتنایی به اکمال جبهات جنگ به عنوان بزرگ ترین معضل جنگ کنونی، کنار گذاشتن روش های مسلحانه مقاومت و اتخاذ روش های صلح آمیز از جانب برخی، کم ساختن فشار از جبهات منظم جنگی، موثریت این جنگ در جغرافیای افغانستان، کم هزینه بودن این جنگ و طریقه ی آسان پیشبرد آن و استفاده سریع از تاکتیک های جنگی که بتواند چریک ها را برای انجام عملیات های چریکی آماده بسازد. البته دلایل دیگری نیز وجود دارد که می تواند برای ارجحیت این جنگ در وضعیت کنونی کشور، پایه و استدلال قوی بدهد. اما برای تسخیر قدرت سیاسی، نیاز داریم تا فکر سیاسی اعم از نوع نظام، ایدیولوژی سیاسی نظام، سیستم اقتصادی و فکر توزیع عادلانه و معقول قدرت و ثروت، روابط خارجی، تجارت، تعلیم و تربیه، زراعت و یافتن راه های بدیل برای نظام طالبانی داشته باشیم. این کار متاسفانه تا حال صورت نگرفته است. این تز باید در قالب یک طرح منظم، مدون و مکتوب و خیلی ها مشرح در این خصوص نوشته شود و در دسترس جبهه مقاومت قرار گیرد. جبهه مقاومت باید به اساس آن، دورنما و بصیرت سیاسی را به اساس مدل های عقلایی و منطقی و مطابق نیاز های امروز، عیار سازد. ما نباید یک جبهه جنگی فاقد دیدگاه سیاسی داشته باشیم و تنها برای پیروزی در میدان جنگ مبارزه کنیم. این پیروزی در میدان جنگ باید مراحل بعدی را مدنظر داشته باشد. هر قدم و هر پیروزی در میدان جنگ، مستلزم یک حرکت سیاسی و یک عمل کرد منطقی است. یک قدم پیروزی و تسخیر یک جغرافیا، نیازمند یک تفکر ایدیولوژیک برای اداره و کنترول آن است. هر برد در میدان جنگ، یک قدم موفقیت در میدان سیاست است ولی اگر در سیاست میدان نداشته باشیم، برد جنگی معنای نخواهد داشت. بنا تز مانفیست سیاسی جبهه مقاومت باید، به اساس نیاز های امروز، هرچه عاجل تر آماده شود. ماباید قادر باشیم تا بر علاوه به چالش کشیدن نظم مستقر طالبانی، بدیل آن را ارائه دهیم. اگر قادر به ارائه این بدیل نباشیم، حاصل تلاش های ما، نصیب دیگران می شود. چیزی که در بیست سال گذشته اتفاق افتاد. ما پیکار کردیم، دیسانتی های غربی بر گرده های ما حکومت کردند. در اصل شکست و انقطاع سیاسی امروز ما نیز نتیجه فقدان یک تفکر سیاسی سالم و داشتن نظریه ای درست برای تسخیر، حفظ و گسترش قدرت سیاسی بوده است. ما نتوانستیم بعداز شکست طالبان، یک مدل طراحی کنیم و بدیل ارائه کنیم. بر تقسیم قدرت سیاسی به اساس قوم، برادر بزرگ و کوچک و سهمیه بندی مانند شرکت های سهامی، بسنده کردیم. تنها با یک وزارت و یک کرسی رسمی دولتی، دل خوش کردیم و نتوانستیم پشتیبانی قوی مردمی بوجود بیارویم و اردوگاه های سیاسی قابل اعتماد را که اتکا به حمایت مردم داشته باشد، به وجود بیاوریم. دیدما بیشتر تجارتی، مقطعی و تاکتیکی بوده است. در حالیکه دشمن، با دید استراتیژیک، دور اندیشانه و هوشمندان داخل میدان شده بود. امروز طالبان، یک نتیجه ی از این دید هوشمندانه ای دشمن استند و اگر امروز فکری به فردا نکنیم و دست روی دست بگذاریم، یعنی در مرحله تسخیر قدرت سیاسی، قادر به حفظ آن دوباره نخواهیم بود. باید دقیق بیاندیشیم و برای فردا منطقی مدلی طراحی کنیم.
ادامه دارد...