عبدالناصر نورزاد
چشم انداز نقش آفرینی فدراتیف روسیه در افغانستان پس از امریکا
فدراتیف روسیه با دو چالش عمده در افغانستان مواجه است: اول احیای نظم بهم ریخته ژئوپولیتیکی نظم نوین جهانی به رهبری امریکا که افغانستان در محور آن در آسیا قرار داشت، دوم زدودن تمام پایه های فکری این نظمی که امریکا بیست سال تمام به اساس آن، سیاست های خود را در آسیا استوار داشته بود. شما وقتی به تمایل امریکا به حضور گرم در منطقه ای متوجه می شوید، دو مشکل بزرگ پیشروی شما مجسم می شوند: اول این که نظم ژئوپولیتیکی سابق منطقه ای را این کشور با حمله خود به هم می ریزد و وضعیت ژئوپلیتیکی موجود را از بین ببرد. دومین مشکل اما موقعی به وجود می آید که امریکا بخواهد به این حضور خود در منطقه مذکور پایان دهد که این کار موجب هرج و مرج حتمی خواهد بود.
عین نمونه را شما در ابتدای حضور امریکا در افغانستان می توانید مشاهد کنید. نظم ژئوپولیتیکی که از ته نشین های حضور شوروی در منطقه باقی مانده بود، کاملا نابود شد. امریکا با همکاری کشور های پاکستان، دریای سیاه و خزر، ماوراء قفقاز، اروپای شرقی و حتی روسیه بود، توانست این نظم را از بین ببرد. علاوه بر این، حضور نظامی ایالات متحده باعث افزایش نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک این کشور در منطقه شده است که باعث شد تا نگرانی هایی در روسیه، چین و ایران بعدها به وجود بیاید. در واقع، استقرار نیروها در افغانستان و عراق، ایالات متحده را به قدرت برتر در اوراسیا تبدیل کرد. روسیه با درک این موضوع، امروز در نبود امریکا در افغانستان و منطقه، نگرانی های دارد. این نگرانی ها، معلول حضور بیست ساله امریکا در منطقه است. رشد افراط گرایی، قاچاق مواد مخدر، جدایی طلبی، تندوری مذهبی و تروریسم چند ملیتی، شاخص های اصلی این نگرانی امنیتی و استراتیژیک روسیه را در منطقه رقم می زنند. افغانستان در این میان، به مرکز ثقل این نگرانی ها، بعداز خروج امریکا مبدل شده است. حضور طالبان در قدرت و همپیمانی آنها با بیست گروه تروریست بین المللی که امنیت منطقه و تمام جهان را تهدید می کنند، عطف توجه سیاست های امنیتی روسیه در افغانستان است. اگرچه روسیه با طالبان میانه خوبی داشته است و کماکان با ارتباطات استخباراتی، خواسته از منافع و اتباع خود در افغانستان محافظت کند، اما واقعیت های درونی افغانستان و چالش های طالبان در کنترول گروه های تروریست خارجی همپیمان شان، که مستلزم تضمین قوی مبنی بر عدم تهدید منافع روسیه در افغانستان و منطقه باشد، پیامی تلخ دیگری دارد.
روسیه در ابتدای حضور امریکا در افغانستان، چراغ سبز نشان داد و کماکان به این حضور زمینه های حمایتی لوژیستیکی و امنیتی را نیز فراهم آورد، اما با گذشت زمان و تقابل با امریکا در دیگر نقاط جهان، این سیاست تغییر ماهیتی یافت و نیت روس ها در برابر امریکایی ها، تغییر یافت. روس ها با تعمیق روابط خود با طالبان، خواستند کم کم از حضور امریکایی ها در افغانستان کم کنند و راه های برای خروج امریکا بازگذاشتند. امریکا از افغانستان بیرون شد و روس ها و چینایی ها به هدف استراتیژیک خود رسیدند. حال هم چینایی ها و هم روس ها متوجه شده اند که یک افغانستان عاری از امریکا، آن هم بعد از بیست سال حضور نظامی، باقی مانده ای جز یک افغانستان در حال فرو رفتن در هرج و مرج نیست. القاعده که حملات ۱۱ سپتامبر را ترتیب داده بود به سرعت شکست خورد، اما طالبان که به آنها پناهگاه داده بود، همچنان قدرتمندترین نیرو در کشور اند و ظاهرا به زودی به یک دولت مورد حمایت آمریکا در کابل مبدل خواهند شد. آن چه حتی بیشتر باعث نگرانی است، حضور روزافزون افراط گرایان زیر نام داعش و سایر گروه های است که پس از خروج ایالات متحده و متحدانش، همسایگان افغانستان را با چنین مشکلاتی روبه رو کرده است. زیرا امریکایی ها نظم بوجود آورده ژئوپولیتیکی را که خود ضامن آن بودند، با خروج غیر قابل پیش بینی شان، بهم ریختند و عامل اصلی نابسامانی امنیتی را که طالبان و همپیمانان شان بودند، با ملیارد ها دالر تجهیزات نظامی، فاتح میدان ساختند. روس ها متوجه شده اند که دیگر نمی توان همانند قبل با طالبان، وارد یک تعامل تاکتیکی شد و منافع خود را حفظ کرد. حالا طالبان با در اختیار داشتن یک قدرت سیاسی در افغانستان، صاحب این کشور شده اند. می باید این تعامل به یک سیاست اساسی مبتنی بر چشم انداز استراتیژیک رخ بدل کند تا هم بتواند منافع روس ها را در درازمدت تامین کند و هم تضمینی باشد برای یک افغانستان عاری از خطر برای روسیه؛ آن هم در فاز پس از حضور امریکایی ها در منطقه.
روس ها با درک این مهم، تلاش دارند، این سیاست را بیشتر علمی سازند و تمام دستور کار شان، بررسی همه جانبه افغانستان پسا امریکا آن هم در گرو گروه افراطی مانند طالبان و متحدان تروریست شان است. افغانستان پسا امریکا، افغانستان لانه ی امن برای تروریستانی است که تنها هدف بعدی آنها، به چالش کشیدن امنیت منطقه ی آسیای مرکزی نه بل جنوب و غرب آسیا هم چنان خواهد بود.
به طور خلاصه، اکنون افغانستان در حال تبدیل شدن به یک منبع بی ثباتی برای کشورهای آسیای میانه و روسیه است. با وجود تمام جنبه های دیگر آن، طی دو دهه گذشته، حضور آمریکایی ها نیروهای رادیکال افراطی در افغانستان را مهار کرده نتوانست و باعث نشد تا اقتدار مقامات در کابل را تقویت شود، اما این روند روبه افزایش افراط گرایی در افغانستان، پس از خروج آمریکا از این کشور بسیار سریع خواهد شد. در نتیجه، گروه های افراطی فرامرزی مانند داعش، جنبش های اسلامی کشور های آسیای مرکزی و حوزه قفقاز، عرب ها و چیچینی ها، آزادی عمل بیشتری خواهند داشت و به احتمال زیاد، افغانستان را به پایگاهی برای بی ثبات کردن آسیای میانه تبدیل خواهند کرد. این اصل قضیه در خصوص بقدرت رسانیدن طالبان در افغانستان است. تهدید کشور های آسیای مرکزی و محیط امنیتی روسیه، می تواند، زنگ خطری برای کل منطقه باشد. روسیه این مسئله را درک کرده است و تلاش می کند اول از طریق تعامل با طالبان، این موضوع را حل کند، اما به هیچ صورت از آمادگی های لازم نظامی در مرز های تاجکستان و دیگر کشور های آسیای مرکزی هم مرز با افغانستان، غافل نیست و در جنب تعامل سیاسی با طالبان، گزینه های نظامی دفاعی و تهاجمی را جهت دفع هرنوع خطر ناشی از تحرکات گروه های تروریستی در خاک افغانستان را روی میز دارد و اوضاع را با دقت زیرنظر می گیرد. به علاوه، با گذشت سال ها از حضور آمریکا، افغانستان به یک تولید کننده عمده مواد مخدر تبدیل شده است که با عبور از آسیای میانه به بازار اصلی خود یعنی روسیه می رسد. پس از خروج آمریکا، بعید است تغییری در این وضعیت ایجاد شود. مواد مخدر همانند تروریسم مشکل امنیتی را برای محیط امنیتی کل منطقه آسیای مرکزی بوجود آورده است. در حالیکه روسیه سال ها است در برابر آن مبارزه می کند و تلاش می کند، تا از اعتیاد میلیون ها جوان روس در این تله ی خطرناک، جلوگیری کند. طالبان به اندازه کافی قدرتمند نیستند که بتوانند قدرت خود را در سراسر کشور تثبیت کنند و تضمین های لازم امنیتی را برای روسیه و سایر همسایگان بدهند. یعنی طالبان با وجود ماهیت تروریستی شان، به واقعیت تلخ مبدل شده اند که نمی توان از این واقعیت غافل بود. از نظر روسیه و آسیای میانه، طالبان باعث مشکل نخواهد شد، مادامی که در درون مرزهای افغانستان فعالیت کند، به افراط گرایان بین المللی پناه ندهند و به قاچاق مواد مخدر روی نیاورند. در حالیکه، واقعیت های اصلی چیزی دیگری را نشان میدهند. بنیاد اصلی تغذیه اقتصادی و مالی طالبان، مواد مخدر است و همپیمانی آنها با سایر گروه های تروریست، اساس ساختار جنگی آنها را شکل می دهد. پس چگونه ممکن است طالبان بتوانند برای رضایت خاطر روسیه و سایر همسایگان افغانستان، این دو منبع اقتصادی و نظامی خود را از بین ببرند، آن هم در حالتی که تهدید های زیادی امنیتی و نظامی در جنب تهدید های سیاسی، حاکمیت طالبان را زیر نشانه گرفته و هردم ممکن است این تهدید ها به چالش های عمده فراروی رژیم شان مبدل گردد.
اما روس ها، پیش بینی های در این خصوص داشته اند. هم روسیه وهم کشورهای آسیای میانه منابع کافی برای مهار تهدیدات نظامی و تروریستی احتمالی از داخل خاک افغانستان را دارند. این منابع شامل نیروهای مسلح ازبکستان و تاجیکستان می شوند که هردو کشور متذکره، هم مرز با افغانستان استند. پایگاه های نظامی روسیه در تاجیکستان و قرقیزستان و منطقه نظامی مرکزی روسیه که مقر اصلی آن در یکاترینبورگ است، اداره این منطقه را به عهده دارد. همچنین نیروهای مسلح و زیرساخت های قزاقستان را نباید فراموش کرد. هماهنگی این اقدامات می تواند در چارچوب سازمان پیمان امنیت جمعی که شامل قزاقستان، قرقیزستان، روسیه و تاجیکستان می شود و یا در سطح روابط دوجانبه انجام شود، قابل اعتبار و اتکای اصلی است. همچنین، تلاش جریان داردتا همکاری با ترکمنستان که دارای مرزی طولانی با افغانستان است، صورت گیرد.در این میان، سرویس های اطلاعاتی روسیه با کشور های آسیای میانه که مرز مشترک با افغانستان دارند و احتمال نفوذ تروریستان از خاک آنها به طرف روسیه، وجود دارد، باید نقش مهم تری داشته باشند. وظیفه آنها باید بدین ترتیب باشد: جلوگیری از نفوذ افراط گرایان (از جمله کسانی که وانمود می کنند پناهنده استند) از افغانستان به آسیای میانه و از آنجا به روسیه، سرکوب گسترش ایدئولوژی افراط گرایانه، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، که از طریق آن تامین مالی تروریسم صورت می گردد، جلوگیری از حملات تروریستی و غیره.
اهمیت هماهنگی سرویس های اطلاعاتی در چارچوب سازمان پیمان امنیت جمعی، کم تر از هماهنگی نظامی نیست. دبیران شورای امنیت ملی کشورهای عضو و کارمندان آنها باید دائما با یکدیگر در تماس باشند - شاید در قالب ویژه ای که به طور ویژه به مشکلات مربوط به افغانستان اختصاص دارد. وخامت اوضاع در افغانستان تبدیل به آزمونی جدی برای سازمان پیمان امنیت ملی خواهد شد که باید ثابت کند این سازمان می تواند ضامن امنیت منطقه باشد. می توان با تمرینات مشترک جدید، هماهنگی امنیتی بهتر و به اشتراک گذاشتن اطلاعات این سازمان را احیا کرد. کنترل مرزهای تاجیکستان و ازبکستان با افغانستان بسیار مهم است - به هر حال، این اولین خط دفاعی آسیای میانه و روسیه است.
موفقیت سیاست روسیه در افغانستان به درک سریع از وضعیت به سرعت در حال تغییر، بستگی خواهد داشت. برخی زمینه ها در این رابطه وجود دارد، اما باید بیش تر توسعه پیدا کنند. روس ها سخت تلاش می کنند تا در جنب اقدامات سیاسی، آمادگی های نظامی را نیز مدنظرداشته باشند. بنا رو س به خوبی آگاه استند که برای کار نیاز است؛ اقدامات وتحرکات نظامی-امنیتی هماهنگ با تلاش های سیاسی باشد. زیرا برایند این سیاست، در واقع، اصل توازن در هردو سیاست را بوجود آورده و به روس ها دست باز تری در خصوص پیگیری قضایای افغانستان را خواهد داد. اما اگر این بار روس ها اشتباه کنند و روی کارت طالبان و هم پیمانان آنها، حساب باز کند، دچار اشتباه راهبردی خواهد شد و امنیت اش خواه مخواه با خطرات جدی مواجه خواهد گردید.