عبدالناصر نورزاد
تعریفی که برای افغانستان می توان داشت
تهدید و امنیت، معنا و کاربردها در وضعیت کنونی
تهدید واژه ای است که باید معنا و مفهوم واضح تر آن استخراج شود. در توصیف این واژه باید از تعاریف عمومی خارج و به توصیف خاص دست یابیم. تهدید به مجموعه اقداماتی که اهداف و ارزش های حیاتی یک کشور را با هدف تغییرات اساسی، مورد هجوم قرار می دهد، اطلاق می شود و غالباً هم ریشه خارجی دارد. تهدید، نقطه مقابل امنیت است، زمانی امنیت وجود دارد که تهدید نباشد و بالعکس، هرگاه تهدیدی احساس شود امنیت رخت بر می بندد.
در حوزه مطالعات امنیتی بـدون شک «تهدید» می تواند یکی از رایج ترین آنها باشد. این واقعیـت کـه مطالعـات امنیتـی از بدو تکوین تا کنون، بر بنیاد مفهوم «تهدید» قرار داشته انـد یـا اینکـه ملاحظـات امنیتـی در مقام عمل از ابتدایی ترین گونه های حیات انسانی تا جوامع پیچیده و شـبکه ای امـروزی معمولاً با تهدید، قابل فهم و تعریف عملیاتی می شده انـد، قابل استنباط است. این کار مـا را بـر آن مـی دارد کـه ایـن مفهوم را "مفهومی رایج و بدیهی" در ذهن و رفتار انسانی قلمداد کنیم. این در حالی اسـت که تلاش برای شناخت و تحلیل "تهدید" پیوسته در حاشیه قرار داشـته و مطالعات امنیتی، عمدتا فحوای تحلیل ها و نظریه ها معطوف به امنیت بوده اند.
تأمـل در جریان هـای اصـلی اندیـشه در حوزه امنیت پژوهی دلالت بر آن دارد کـه "تهدیـد" بیـشتر بـه عنـوان یـک "شـاخص" در شناساندن "امنیت" مدنظر بوده است تا اینکه خود به صورت مستقل، موضوع شناخت قرار گیرد؛ به این صورت که اولین کـاربرد ایـن واژه در تعریـف "امنیـت" نـزد اندیـشه گـران متعلق به گفتمان سلبی امنیت است که به واسطه آن، تعریـف "امنیـت" بـه عنـوان "نبـود تهدید" طراحی و عرضه می شود.
در پی ظهور جریان انتقادی، شاهد اثبات ناکارامدی تعریف امنیـت بـه «نبـود تهدیـد» هستیم. در واقع؛ این دسته از پژوهشگران نشان دادنـد کـه تلقّـی سـنّتی «تهدیـد»، تـوان بـر تابیدن سؤالات متعدد فلسفی و شناختی آنهـا را نـدارد. لـذا تعریـف ارائـه شـده از امنیـت چندان برای وضعیت های پیچیده جهان معاصر کارایی ندارد. از این زمـان اسـت کـه تعمـق زبان شناختی، فلسفی و نظـری در خـصوص تهدیـد شـکل گرفتـه و شـاهد انتـشار متـونی هستیم که بر پایه تأملات دقیق شناختی قرار دارند.
البته نکته قابـل توجـه این اسـت کـه این تأملات، هدفمند و از منظر امنیتی صـورت مـی گیرنـد. بـه عبـارت دیگـر؛ اولویـت و برتری امنیت، همچنان مفروض پنداشته شده و تهدید در ذیل آن مورد بـازخوانی و تأمـل فلسفی قرار گرفته است. نتیجه آنکه، شاهد ارائه تصویر نوینی از تهدیـد هستیم کـه از حیث محتوا و مصداق با مطالعات دهه ۱۹۷۰قابل مقایسه نیست. از این رو، گفتمـان جدیـد بـه نام گفتمان ایجابی امنیت یاد می شود کـه در آن، ابعـاد نـرم افـزاری تهدیـد بـر ابعـاد سـخت افزاری آن کاملاً تفوق دارد.
تهدید وضعیتی است که در آن مجموع های از ادراکات و تصورات انسان نسبت به پدیده ها و رابطه آنها به بقا، کمیت یا کیفیت ارزش مورد احترام، احساس خطر جدی یا نابودی را القاء می کنند.
تهدیدات معاصر بسیار متفاوت از گونه های سنتی آن بوده و صرف اتکاء به نظریات و الگوهای تحلیلی – برآوردی سنتی دیگر جوابگوی ارزیابی تهدیدات نوین نیست.
متناسب با تحول رخداده در ماهیت، ابعاد و روش های عملیاتی شدن تهدیدات، لازم است چارچوب های تحلیلی و الگوهای ارزیابی پیشرفته تری در حوزه تهدیدات طراحی و عرضه شود.
این جستار تحت عنوان ماهیت تهدید برای امنیت افغانستان مد نظرگرفته شده که در بحث ارزیابی تهدیدات فراروی امنیت افغانستان، افق های تازه ی را موردتوجه قرار داده و در نخستین گام، "مطالعات کالبد شگافانه را در خصوص تبیین و توصیف ماهیت تهدید برای امنیت افغانستان را با دید آینده نگرانه" و با عطف توجه به مطالعات دفاعی – امنیتی و ملاحظات مربوط به «تهدیدشناسی» در دستور کار خود قرار داده که ماحصل آن ارائه الگویی با عنوان "روش تحلیل کالبد شکافی در خصوص تهدید برای امنیت" است. این کالبد شکافی منجر به درک دنیایی می شود که ما را با گونه هایی از جهانی بی ثبات، غیرقطعی، پیچیده و مبهم مواجه ساخته است.
در حالی که درگذشته نحوه به کارگیری انواع قدرت (سخت و نرم) بدین گونه بود که کاربرد "قدرت سخت" را منحصر به شرایط جنگی و کاربرد "قدرت نرم" را بیشتر در شرایط صلح و آرامش می دانست.
درحالی که چالش ها، تهدیدات و منازعات کنونی و روندهای آن نه تنها ابعاد سخت را شامل می شوند، بلکه ابعاد نرم قدرت را نیز تحت سیطره خود قرار داده است. به کارگیری هم زمان این قدرت های متنوع و گوناگون، تهدیدات مرکبی را به وجود آورده است که آن را «تهدیدات هوشمند» می نامیم. کاربرد همزمان و پویایی انواع قدرت ها با ابعاد متنوع آن را می توان از نوعی هوشمند نامید.
فرایند ایجاد این نوع هوشمندی، تلفیقی از «قدرت سخت» یا «قدرت اجباری و قهری» و «قدرت نرم» است که منشأ پیدایش مفهوم نوینی از قدرت به نام «قدرت هوشمند» به شمار می رود. در چنین وضعیتی که حتی درک درست تر از تهدید هوشمند برای امنیت در افغانستان وجود ندارد، در حالی که ارزیابی تهدیدات منبعث از چنین قدرتی، یکی از دغدغه های بنیادین سازمان های دفاعی و امنیتی کشورهاست، ضرورت ملزم حساب می شود تا به گونۀ مسلکی و با دید عقلایی به کالبد شکافی ماهیت تهدید برای امنیت افغانستان، تعمق بیشتر صورت گیرد و حاصل آن سلسله پیشنهادهایی برای تلاش جهت بهبود وضعیت امنیتی و تقابل با بحران امنیتی باشد.
با مدنظرداشت این مهم می توان گفت که در افغانستان تا اکنون کالبد شکافی درستی از تهدید و ماهیت آن صورت نگرفته است. اگرچه تهدید یک امر روزمرگی در زندگی ما حساب می شود، اما تصویر درستی از آن در نزد ما وجود ندارد.
تهدید در دنیای امروز نه تنها ماهیت برنده و تیز دارد و فوری امنیت را محدود می کند، بلکه گونه ای مدرن آن هوشمند و در بعضی مواقع غیر قابل پیشگیری است.
تهدید در افغانستان ماهیت سخت افزاری و نرم افزاری قابل لمسی داشته که می توان آن را بعد از کالبد شکافی مورد تبیین و چیستی شناختی قرار داد.
نوعیت تهدید درافغانستان، همزمان با بحران ناامنی، دارای ماهیت روبه تزایدی است که با چالش ها، تنش ها و بحران های هوشمند متعاقب آن، نه تنها در حوزه های نظامی و سخت افزاری بل در حوزه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، امنیت افغانستان را با چالش های جدی و فرسایشی ای مواجه ساخته است. در این صورت تنها نمی توان، ماهیت تهدید را در افغانستان، به سخت افزاری تقلیل داد و با به کاری روش ها و رویکرد های تک بعدی، تک حوزه ای، سهل و ساده از پس آن بر آمد. این مفهوم به عبارت دیگر می رساند که برای تشخیص ماهیت تهدید، باید چند کار اساسی صورت گیرد: اول مرجع امنیت به عنوان منبع مهم امنیتی بررسی شود. در واقع تشخیص مرجع امنیت برای درک بحران امنیتی در افغانستان، می تواند به عنوان عامل مهم درک ابعاد تهدید در برابر امنیت افغانستان مطرح باشد. این کار با انجام سنجش تاثیر هریک از تهدیداتی که چهار نوع مرجع امنیت «دولت، جامعه، رژیم و فرد» در مکاتب مختلف به آن اشاره شده است را مورد بازبینی قرار می دهد.
ماهیت تهدید در افغانستان به لحاظ مرجع امنیت باید دولت باشد که نه تنها بقای آن در تحولات امنیتی و پویش های امنیتی منطقه ای زیر سئوال قرار می گیرد بلکه این تهدید با ماهیت خاص آن، در برابر امنیت ملی افغانستان قرار خواهد داشت. هرگاه قرار باشد امنیت ملی افغانستان مورد تهدید قرار بگیرد، بقای آن به عنوان کشور مستقل شدیدا آسیب پذیر بوده و تحول ایجاده شده در آن، فحوای ماهیت واقع گرایانه خواهد چرخید.
در ضمن، مشخص شدن مرجع امنیت در افغانستان که همانا دولت است باید با ارزیابی تهدید در افغانستان، از طریق طراحی سناریوهای محتمل مورد بازبینی قرار گیرد.
بعد از طراحی مراحل ایجاد سناریو، قدم بعدی اولویت بندی تهدیدات در برابر امنیت افغانستان می تواند، عامل مهم و اثرگذاری در امر کالبد شکافی تهدید درافغانستان محسوب شود. این جا می توان گفت که اولویت بندی تهدیدات را می توان با تعیین درجه و شدت تهدید، معلوم کرده و میزان آسیب پذیری و پیامد های آن را برجسته کرد. این کار علی رغم، ایجاد توان بازدارندگی، توان حفاظتی، توان ترمیمی را نیز محک خواهد زد.
میزان آسیب پذیری تهدیدات را می توان در چهار سطح بسیار بالا، بالا، متوسط و آسیب پذیری کم مورد مداقه و بازبینی قرار داد. در حوزه سنجش پیامدها، می توان شدت تهدید، گستره تهدید و عمق تهدید را واضح ساخت.
برآورد حوزۀ تهدید، عامل تهدید، مدل سازی و ایجاد تهدید و ارزیابی تهدید، مهمترین قدم ها، در جهت درک بحران و ماهیت تهدید در برابر آن دانست. در واقع، برای کالبد شکافی تهدید باید با چهار روش معمول و موثر، به دنبال چیستی آن رفت تا تهدیدات دارای ابعاد فاجعه آمیز، تهدیدات حیاتی، تهدیدات ناچیز و تهدیدات بی اهمیت را مشخص ساخته که می توان آن را مهمترین اقدام در جهت شناسایی و درک ماهیت تهدید در برابر امنیت در کشور ما افغانستان دانست. این تهدید ها که به گونه های معلومی چون، وقوع مکرر، وقوع موردی، وقوع اندک ووقوع بعید تقسیم و جدا می شوند، ماهیت تهدید در کشور ما را نشان می دهند. حملات انتحاری و انفجاری، حمله های گسترده و هجومی دشمن بر مواضع دولتی، گونه ای از تهدید مکرر است. ایجاد سد قابل لمس در برابر گونه های مختلفی از تهدید که در تمام سطوح تحلیل امنیت و کالبد شکافی ایجاد می شوند را می توان تهدید از نوع وقوع موردی دانست. تصرف ولایت ها و ایجاد حکومت موازی با حکومت مرکزی، از نوع تهدید وقوع اندک و وقوع بعید هم استفاده از سلاح های غیر متعارف و کشنده است که با احتمال کم مورد وقوع دارد.
در بحث شاخص های کلان تهدید می توان از نوع تهدید «گونه شناسی تهدید از لحاظ ابعاد، جنس، سطح جغرافیا» نام برد. اندازه تهدید «توان و ظرفیت عامل مستقیم قدرت در مقیاس پنج گانه»، گستره تهدید «میزان پهنای تهدید»، زمان تهدید «اثرگذاری تهدید و مدت بازیابی آن»، عمق تهدید «میزان و موقعیت منافع تهدید کننده و تهدید شونده»، تکرار تهدید «میزان احتمال تکرر و مداومت آن»، دامنه تهدید «تعداد بازیگران تهدید شونده و تهدید کننده»، مکان تهدید «دوری و نزدیکی عامل تهدید» اشت که زمینه را برای درک خوب تر تهدید مساعد می سازد. اما در افغانستان شناخت کامل از هیچ از مولفه های ذیل وجود ندارد. زمان، عمق، دامنه، گستره، مکان، تکرار تهدید وجود ندارد. یعنی اگر وجود داشته هم باشد، ارزیابی دقیق از آن صورت نگرفته است. حتی در نحوه انتخاب واژگان موضوع امنیتی، مسئله امنیتی، مشکل امنیتی، معضل امنیتی، خطر امنیتی، بحث امنیتی، بحران امنیتی، دستگاه های مسئول و نهاد های پالیسی ساز امنیت، دچار ابهام و غلط اندیشی شده اند. حتی نمی توان از ورای اظهارات آنها، معلوم کرد که امنیت در افغانستان، دچار چه نوع تکلیفی است؟ موضوع امنیتی، مسئله امنیتی، مشکل امنیتی، معضل امنیتی، خطر امنیتی، بحث امنیتی ویا بالاخره بحران امنیتی؟ پس بهتر است تا به هرکدام این ها به گونه ای مجرد پرداخت تا ماهیت تکلیف کنونی امنیتی افغانستان مشخص شود؛ چون تا اکنون نمی دانیم افغانستان با کدام نوع آن مواجه است؟
موضوع امنیتی: وقایعی که ارتباط آشکار و مستقیمی با ملاحظات امنیتی بازیگر نداشته و به مثابه نخستین تجلی عینی یک پدیده (در مرحله تکوین) هستند.
مسئله امنیتی: مواردی که با هزینه ای اندک مدیریت شده و وضعیت به صورت عادی وضعیتی که از آن به موضوع یاد شد بازمی گردند.
مشکل امنیتی: مواردی که برای بازگشت به وضعت عادی نیاز به هزینه بالا دارند.
معضل امنیتی: رخدادهایی که با تمهیدات متعارف قابل مدیریت نبوده و متضمن اصلاح در چارچوب قانونی و یا سیاست های متعارف بازیگر هستند.
خطر امنیتی: پدیده هایی که دارای شیوع گفتاری با علائم رفتاری و میزان تعارض اندک هستند.
بحث امنیتی: پدیده هایی که دارای شیوع گفتاری با علائم رفتاری زیاد و تولید تعارض اندک هستند.
بحران امنیتی: پدیده هایی که دارای شیوع گفتاری، علائم رفتاری و تولید تعارض زیاد هستند.
پس با مدنظرداشت ضریب شدت تهدید و قوت بالقوه ای که متوجه امنیت افغانستان ساخته می توانیم بگویم که تکلیف کنونی امنیت در افغانستان بحران امنیتی است که ماهیت آن طوری است که که نحوه مواجهه بازیگر تهدید شونده در هرکدام از وضعیت ها، متناسب با راهبرد آن بازیگر برنامه ریزی می شود. یعنی ابعاد و دامنه این برنامه ریزی در بحران امنیتی در افغانستان طوری است که بازیگران متعدد با منافع متضاد و ایجاد چالش های متعدد و بوجود آوردن ابهام در فضای امنیتی، تلاش دارند بواسطه این بحران عمق و دامنه بحران را در کشور مستقیم تر و عملگرا تر مدیریت کنند.
چالش های منطقه ای، ایجاد شکل های جدیدی از انواع تهدید به انتقام گیری و تامین منافع خود می پردازند. از ماهیت این تهدید امنیتی همچنان می توان درک کرد که سطوح گوناگونی از بازی های امنیتی در قالب پویش های مختلف و سطح بازیگران مختلف از همسایه ها تا کشورهای منطقه و جهان در این بازی سهیم اند. پس چگونه می توان بر حل این بحران امنیتی بدون توجه به عامل جغرافیایی پرداخت و پویش های امنیتی و تعاملات امنیت در سطح منطقه را با خوش بینی تحلیل کرد و استناج آن را، راهی برون از وضعیت کنونی دانست؟