مهرالدین مشید
بده و بستان های جدید بر سر تروریسم
رخداد های تازه حاکی از آن است که یک سلسله تحولات تازه در سطح منطقه و حتا جهان در حال شکل گیری است که محور این بازی ها بازهم افغانستان برگزیده شده و در راس آن بازهم نخست امریکا و بعد پاکستان قرار دارد. هرچند از چون و چند حوادثی که باید واقع شوند، زود است، پرده برداشت و از جزییات آن سخن گفت؛ اما این قدر میتوان گفت که حوادثی در حال آبستن اند که پیهم جان تازه می گیرند و دیر یا زود به ظهور خواهند رسید. شگفت آور این است که این بار بازهم بازی با کارت تروریزم آغاز شده و از تروریستان و رهبران آنان بحیث سکه های قلب در این بازی استفاده می شود.
نخست از همه باید فهمید که ترور چیست، تروریست کی است و تروریسم به کدام مکتب و طرز تفکری بر می گردد وخاستگاۀ آن کجا است. این بحث درازی است که پرداختن به آن در چند سطر بسنده نیست حتا شورای امنیت سازمان ملل هنوز برای آن تعریف خاصی ندارد. در برخی منابع تروریسم یا وحشت افگنی به معنای استفادۀ غیرقانونی از خشونت و تهدید برای دستیابی به اهداف سیاسی، مذهبی و ایده ئوژیک آمده است؛ اما تا کنون تعریف دقیقی از تروریسم در دست نیست و سازمان ملل هم تا کنون تعریف مشخصی از تروریسم ارایه نکرده است که مورد پذیرش تمام اعضای آن باشد. تروریسم به مثابۀ مکتب وحشت افگنی یک فرایند و یک روش زندگی است. میان تروریزم دولتی و غیر دولتی فرق باید گذاشت، تروریسم دولتی؛ استفادهٔ آگاهانه از خشونت یا تهدید است که بهوسیلهٔ کارگزاران یک دولت یا افراد مربوط به آن برضد افراد یا گروههایی صورت میگیرد که قربانیان مستقیم، اهداف اصلی نیستند، بلکه ابزاری برای تهدید مخاطبان از طریق خشونت هستند. مجری و طراحی اعمال تروریستی دولتی، یک دولت یا چند دولت خاص هستند؛ اما مجری تروریسم غیر دولتی افراد و احزاب اند. هری هندرسون با توجه به تفاوت تروریسم دولتی و پشتیبانی دولت از تروریسم می گوید، تروریسم دولتی؛ استفاده از ترور و تهدید به وسیله حکومت برضد شهروندان آن و در مقابل، پشتیبانی دولت از تروریسم؛ حمایت (از طریق آموزش، سلاح، پول یا اعطای پناهگاه) بهعنوان ابزاری برای پیشبرد سیاست خارجی آن دولت است.
در روشنایی این تعریف ها گفته می توان که بسیاری کشور ها شامل فهرست تروریسم دولتی و پشتیبانی دولت از تروریسم می شوند و دست شان در بسیاری از اعمال تروریستی دخیل است. در این میان پاکستان در راس دولت هایی قراز می گیرد که دستان ارتش این کشور در تروریسم دولتی و پشتیبان دولت از تروریسم تا آرنج در خون غرق است. تنها پاکستان نیست که تروریسم را به سیاست خارجی خود در رقابت با هند بدل کرده است و از چهل سال بدین سو با به خاک و خون کشاندن مردم افغانستان دیروز زیر چتر جهاد و امروز زیر پوشش طالبان از آنان باج و قربانی میگیرد؛ بلکه کشور هایی زیادی اند که دست شان در اعمال تروریستی گروه های تروریستی مثل القاعده و طالبان و داعش شامل است. بویژه کشور هایی که در ایجاد و شکل گیری و و تقویت گروههای تروریستی نقش داشته اند. پاکستان موفق شد تا در دهۀ نود امریکا و عربستان را برای ایجاد طالبان زیر نام گروۀ جاده صافکن به محور تلاش های تروریست پرورانۀ خود بکشاند. این کشور ها در تمامی جنایت های تروریستی طالبان دخیل اند که بویژه پس ازسال 2003 در حق مردم افغانستان روا داشته اند. نه تنها کشور ها، بلکه تمامی شخصیت ها و نهاد ها و گروههایی که به نحوی از گروه های تروریستی مانند طالبان و داعش و القاعده حمایت به عمل آورده اند و این گروهها را تمویل و تجهیز کرده اند. پشتیبانی از تروریسم تحت هرعنوانی که صورت بگیرد، حمایت از وحشت و دهشت است. جهان تنها در افغانستان شاهد نقش بسیاری از کشور ها به ویژه پاکستان و ایران در ایجاد و تقویت گروه های تروریستی نیستند؛ بلکه دستان قدرت های بزرگ غربی در ظهور داعش در عراق و تقویت جبهۀ النصره در سوریه نقش داشت و حمایت آشکار روسیه از تروریسم دولتی به رهبری بسار اسد به همه هویدا است.
از آنچه گفته آمد، ریشۀ تروریسم به قدرت های بزرگ و کشور های مورد حمایت ّآنان مانند پاکستان و عراق و سوریه برمی گردد. با توجه به نکات بالا گفته می توان که در اصل ترور و ترویست و خاستگاۀ تروریزم به آنانی برمیگردد که با استفاده از ناگزیری های جریان های اسلامی، تروریزم را ابزاری برای رسیدن به اهداف ستراتیژیک خود برگزیدند. اینجا است که سخنان منتسکو در مورد ترور و تروریزم صدق می کند که می گوید، دولت های مافیایی در واقع عاملان ترور و ترورزم اند. هدف اصلی کشور های غربی در راس آن امریکا غلبه سیاسی و بالادستی های اقتصادی بر رقبای شان بود؛ اما برای فریب افکار عامه این بازی را زیر نام مقدس دفاع از آزادی آغاز کردند و خیلی قشنگ و زیبا آنرا به نمایش گذاشتند. سران غرب و دستگاه های تبلیغاتی آن بود که در نخستین روز های قیام مردم افغانستان برضد تهاجم شوروی رزم آوران افغانستان را بجای آزادی خواهان، باغیان خواندند؛ اما دیری نگذشت که این باغیان به آزادی خواهان بدل شدند و پس از آنکه درخت آزادی و آزادگی ها گل کرد و به شگوفایی رسید. بازهم غرب بود که آزادی خواهان و مجاهدان و مبارزان افغانستان را بنیادگرا و فونده منتل خواند. درست آنگاه که شوروی از هم پاشید و جنگ سرد پایان یافت و ناقوس پیروزی مجاهدین در کابل به صدا درآمد و بازهم غرب بجای یک قدم چند قدم پیش نهاد و بنیاد گرایی را به مثابۀ کمربند سبز خطر ناکتر از کمونیزم خواند. اینجا بود که غرب خود را به نحوی در مواجه با اسلام انقلابی یافت و ناگزیر بود که با آن یا به گونه رویارویی مقابله کند و یا این که به مسخ و تحریف آن بپردازد. اینجا بود که استراتیژیست ها و سیاستگذاران غربی مسخ و تحریف را بر مقابله و رویارویی ترجیج دادند.
امریکا نظامیان پاکستان را یار و یاور خوبی برای برنامه های خود تلقی کرد و از طریق آنان وارد عمل شد. با آغاز جهاد در برابر شوروی مقدمۀ این روند از طریق مدرسه های پاکستان آغاز گردید و هزاران مدرسه در پاکستان به کمک نظامیان این کشور در محراق توجۀ امریکا و عربستان سعودی قرار گرفتند. این مدرسه ها در ها به تدریج به مرکز های سربازگیری به حساب می آمدند. شاخه های تنظیم الطلبه در بدنۀ گروههای جهادی ساخته شد که بالاخراه این طلبه ها تحت مدیریت آی اس آی از راس تا بدنۀ تحریک طالبان تنظیم شدند. در همین حال رهبران جهادی به اندازۀ کافی وابسته و دست بین استخبارات و جنرالان پاکستان و حکومت این کشور شده بودند که گویی همه از آی اس آی حق سکوت گرفته بودند و در برابر خطرناک ترین سیاست گذاری های پاکستان برضد افغانستان جرات ابراز نظر را نداشتند. تنازل و فروتنی رهبران جهادی در برابر نظامیان پاکستان به حدی رسید که جنرال ضیاالحق را شهید جهاد افغانستان خواندند و حماسه ها و شهکاری های هزاران انسان رزمنده و مجاهد این سرزمین را در پای جنرالان پاکستانی ریختند. این کوتاهی ها بود که افغانستان را بحیث عمق استراتیژیک پاکستان ذهن نشین جنرالان پاکستانی چون؛ اختر عبدالرحمان، ضیاالحق، حمیدگل، نصیرالله بابر و دیگران نمود.
پس از فروپاشی شوروی و پایان یافتن جنگ سرد و فروریزی دیوار برلین بنا بر توافق گرباچف با کشور های اروپایی و نزدیک شدن پیروزی مجاهدین برنامه های غرب در پیوند به گروههای جهادی به شدت تغییر کرد و " بنیاد گرایی به مثابۀ کمربند سبز خطرناک تر از کمونیسم" برای غربی ها تلقی شد. این عنوان طوری از سوی رادیوی صدای امریکا مطرح گردید که سخن از پیروزی مجاهدین گفته و کابل را مانند لبنان به کابل شرقی و غربی تبدیل کرده بودند. این در حالی بود که هنوز مجاهدین کابل را تصرف نکرده بودند. امریکا در همان شب و روز در تبانی با پاکستان از طریق نظامیان آن وارد عمل شد. آی اس آی برای زمینه سازی برنامۀ جنگ در کابل حزب اسلامی را ترغیب و تجهیز نمود. آی اس آی توانست از حزب اسلامی بحیث ابزار استفاده کند.
درست این زمانی بود که گروه های جهادی برای غرب یک خطر بالقوه به حساب می آمدند و زمان مصرف شان برای آنان پایان یافته بود. از آن به بعد افغانستان وارد فصل تازه ای گردید و جنگ های تنظیمی و گروهی و راکت پراگنی های بیرویه در کابل فرصت های بهتر را در اختیار غربی ها قرار داد و تا آنکه امریکا به کمک عربستان و پاکستان در اواخر دهۀ نود میلادی تحریک طالبان راساخت و یک آدم گم نام و مطیع و فرمان برداری را به نام ملاعمر رهبر آن تعیین کرد و لگامش را هم در دست آی اس آی پاکستان سپرد. ای اس آی روابط نزدیکی با شبکۀ حقانی به رهبری مولوی جلال الدین حقانی داشت و دست او را گرفت و او را پا به پا در یک خوان با ملاعمر بنشاند. این زمانی بود که مصرف حزب اسلامی هم برای امریکا و پاکستان گذشته بود. حقانی که رابطۀ نزدیک با اسامه داشت و هر دو از آی اس آی پاکستان فرمان می گرفتند. وی بعدتر اسامه را نیز وارد بازی تازه نمود. جنگجویان طالبان را بیشتر دانش آموزان مدرسه های پاکستان تشکیل می داد. این مایۀ دلگرمی نظامیان پاکستان بود و آنان می دانستند که این دانش آموزان طعمه های خوبی برای پیشبرد اهداف تروریستی و جنگ های نیابتی آنان هستند. دراین بازی پاکستان و امریکا و از سویی هم عربستان هرکدام اهداف خود را دنبال می کردند که درکل اهداف هر یک استفادۀ ابزاری ازتروریزم بود. امریکا می خواست بوسیله آنان اسلام را مسخ کند و پایگاۀ نهضت جهانی اسلام را خدشه دار نماید تا گلیم اسلام سیاسی را از جهان جمع نماید. هدف پاکستان از تشکیل طالبان پیشبرد جنگ نیابتی در افغانستان و هند بود. عربستان هم می خواست از طالبان در رقابت برضد ایران سود ببرد. امریکا با این رویکرد چندین نشانه را هدف گرفت. از یک طرف خواست که طالبان را جانشین مجاهدین نماید و از سویی هم طالبان را مستعدتر و پرجاذبه تر برای مسخ و تحریف گروه های اسلامی و اسلام یافت. اینکه بعدها طالبان و گروههای هم پیمان آنان مانند القاعده چقدر برای امریکا دردسرساز شد و این روی دیگر بازی است و باید دریافت که چگونه گروههایی مثل القاعده و طالبان و داعش و بوکوحرام به فرنگشتاین و به پدیدۀ غیر قابل مهار بدل میشوند. این ویژه گی گروه های افراطی و سلفی و تکفیری در ضمن آنکه بازی با این گروهها را دشوار میسازد و خطر هایی را نیزدرپی دارد که از |آن به عنوان بازی با اژدها می توان یادآور شد. این حالت بازیگران را در حالت خطرناکی قرار داده تا با همچو گروهها چگونه بار بار وارد معامله و تعامل شوند. زیرا این گروهها به تعبیری مانند مار های افعی اند که پیش گیری از زهرپاشی آنان دشوار است و بویژه آنگاه که آنان را در آستین جا داد.
نظامیان پاکستان پس از سال 2003 طالبان را برای عملیات های تروریستی برضد نیرو های خارجی آماده کردند و شماری از طالبان را پس از شستشوی مغزی با رهبری خلیفه سراج الدین حقانی به افغانستان فرستادند. پاکستانی ها پیش از آن هم با گروههای تروریستی مانند القاعده از نزدیک کار می کردند. چنانکه قاتلان مسعود از طریق پاکستان وارد تخار افغانستان شدند و ترور مسعود را در تبانی با آی اس آی و سایر شبکه های استخباراتی جهانی سازماندهی کردند. القاعده پیش از آن نیز سفارتخانۀ امریکا در تانزانیا را مورد حملۀ انتحاری قرار داده بودند. نظامیان پاکستان با رهبران القاعده مانند اسامه و الظواهری با آنکه تحت تعقیب امریکا بودند، از نزدیک رابطه داشت و حتا رابطه میان القاعده و شبکۀ حقانی را برای اجرای حمله های انتحاری مدیریت می کرد. چنانکه اسامه در نزدیک یک پایگاۀ نظامی در ایبت آباد پاکستان بوسیلۀ چرخبال های امریکا کشته شد؛ اما الظواهری مورد حمله قرار نگرفت. در حالیکه الظواهری در کراچی بود و در تیررس امریکایی ها قرار داشت.
تحولات در دو دهۀ اخیر نشان داده که گروۀ طالبان یک پروژۀ استخباراتی است و بخاطر اهداف مشخصی ازسوی پاکستان برضد حکومت و مردم افغانستان تجهیز و تمویل می شدند و اکنون که قدرت را گرفته اند، بازهم از سوی نظامیان پاکستان مدیریت می شوند و سفیر پاکستان در کابل نقش وایسرا را دارد. پاکستان از طالبان و تمام گروه های تروریستی مانند حیش محمد و سپاۀ صحابه و لشکر جنگوی بحیث ابزار استفاده می کند. پاکستان با استفاده از دست تنگی های امریکا و با توجه به نفوذ گسترده ایکه بر طالبان دارد، بازهم محور بازی های جدید خود افغانستان جنگ زده و درگیر با دهها دشواری های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را برگزیده است. پاکستان پس از حاکمیت طالبان در نظر دارد تا با انتقال تروریستان و رهبران آنان به افغانستان تحت حاکمیت طالبان، بار تروریست پروری را از شانه های نظامیان خود پایین کند تا این کشور از فهرست تعزیرات صندق جهانی پول بیرون شود. اسلام آباد برای رهایی از دشواری های دست و پا گیر اقتصادی که به آن مواجه است، خواسته طالبان را پیش مرگ خود بسازد.
گفتنی است که در زمان جهاد با شوروی هرچند شماری زیر نام حرکت های استشهادی مسایلی را مطرح می کردن و اما هرگونه حرکت تروریستی و حمله های انتحاری در آن زمان مجاز شمرده نمی شد و بر بنیاد آیت قرآن " ولاتلقو التهلکه" منطق شرعی نداشت. شاید دلیل اصلی این بود که در آن زمان هنوز بستر های همچو حرکت ها آماده نشده بود و بسیاری از جنگجویان از دسترس نظامیان پاکستان بدور بودند. در کل گفته می توان که فرماندهان جهادی و صفوف مجاهدین ومبارزین را که بیشتر افراد تحصیل یافته تشیکل می دادند و از سویی هم بستر های فرهنگی آن زمان مانعی عمده بر سر راۀ تروریست پروری ها بود.
بربنیاد گزارش های بین المللی الظواهری رهبر القاعده به کمک آی اس آی پاکستان در شیرپور کابل کشته شد. طیارۀ بدون سرنشین از میدان شمسی کویته که به افغانستان 190 کیلومتر فاصله دارد، به پرواز درامد و با عبور از فضای پاکستان خیلی قشنگ و بدون اندک ترین مزاحمت وارد فضای کابل شد و رهبر القاعده را در خانه ای نشانه گرفت که تحت امنیت شدید قرار داشت. اینکه در داخل کدام شخص و کدام جناح طالبان این عملیات را تسهیل کرده اند. این آنقدر جای بحث نیست؛ زیرا اصل موضوع به نظامیان پاکستان برمی گردد که تصمیم آنان تعیین کننده است و طالبان پادو های گوش به فرمانی بیش برای آنان نیستند. در این رخداد طالبان واکنش نرم نشان دادند و جسد الظواهری را مخفیانه به قندهار منتقل و در آنجا به خاک سپردند. واکنش نرم طالبان نشانۀ این است که در این سناریو دخیل اند و یا این که نظامیان پاکستان آنان را به خاموشی واداشته اند. در این صورت این پرسش بی پاسخ میماند، در صورتی که طالبان در دادن کرکی و معلومات امریکا و پاکستان را کمک کرده اند؛ پس چگونه رهبران آنان سراسیمه و سرگشته کابل را ترک به کمپ های چاونی در وزیرستان کویته مخفی گاه های پیشین شان پناه برده اند. این به معنای آن است که پاکستان حریم امنی برای آنان است و امریکا با پاکستان در این حصه با یکدیگر تعهدات پنهانی دارند؛ اما این ماجرا هنوز پایان نیافته است که خبرگزاری ها از حملۀ طیارههای بدون سرنشین دراندر غزنی و به گزارشی ولسوالی برمل پکتیکا سه فرمانده تحریک طالبان پاکستانی چون؛ عمر خالد خراسانی، حافظ دولت خان و ملا حسن را با همان راکتی کشت که الظواهری هم یکی ازقربانیان آنها بود. شگفت آور این که طالبان بازهم مثل بار نخست این حمله را انکار کرده و گفتند انفجار ماین بود. یکی از کشته شده گان عمر خالد خراسانی است که در اصل عبدالولی مهمند نام دارد. وی رهبر گروۀ جماعت الاحرار بود که پنجسال پیش از یگ حمله پهبادی جان بسلامت برده بود. هنوز آشکار نیست که این معامله میان امریکا و پاکستان صورت گرفته و یا طالبان هم دخیل اند؛ اما کشته شدن یک فرماندۀ دیگر تحریک طالبان پاکستان در کنر بوسیلۀ طیارۀ بدون سرنشین و سکوت طالبان در برابر این حمله نشاندهندۀ نوعی تفاهم میان رهبران طالبان و حکومت پاکستان است. پاکستان در بدل کشته شدن سه رهبر تحریک طالبان پاکستان الظواهری را به دام امریکا افگند. اینکه با این عمل چقدر اعتبار و پرستیژ طالبان را پایین آورد و به آنان ضربه وارد کرد. این عمل به مثابۀ روی دیگر سکۀ بازی با تروریزم شاید در منطق بازی های استخباراتی قابل تفسیر باشد.
پس از کشته شدن الظواهری و بعد کشته شدن سه فرماندۀ تحریک طالبان پاکستان در غزنی و بعد از آن کشته شدن یک قوماندان دیگر این تحریک در کنربوسیلۀ پهباد پاکستانی خوادث تازه ای در حال شکل گیری است که بازی بر سر تروریزم میان امریکا و پاکستان را وارد فصل تازه ای کرده است. حواث اخیر نشان می دهد که گروههای تروریستی پیش مرگ کشور های حامی تروریسم هستند و حکاست از تغییر سکۀ بازی با تروریسم دارد. این بیانگر این است که ترور و تروریستان و تروریزم و حامیان تروریسم همه از یک یخن سر می کشند. همه یک هدف را دنبال می کنند که همانا رسیدن به اهداف راهبردی در هر کشور و منطقه و جهان است و قربانی های آنان انسان مظلوم است. دشمنی بسیاری کشور ها با تروریسم واقعیت نبوده؛ بلکه هدف از آن به فریب کشاندن افکار جهانیان در رابطه به تروریسم است. بازی هایی زیر نام مبارزه با تروریسم در واقع جان تازه دادن به گروههای تروریستی مانند القاعده است تا باشد که رهبران جوان آن وارد میدان نبرد شوند و فرصت های بهتر را برای رسیدن به اهداف کشور های بازیگران تروریسم شامل حامیان و به ظاهر دشمنان تروریسم میسر بسازد. این گونه بازی ها با تروریسم نه تنها امنیت و ثبات را در افغانستان و جهان باز نمی گرداند؛ بلکه ثبات وامنیت جهانی را بیشتر ازهم می پاشد. این در صورتی ممکن است که جهانیان برای مبارزه با تروریسم و نابودی گروههای تروریستی و حامیان پیدا و پنهان آنان یک دست نشوند. درست این زمانی خواهد بود که معامله های سیاسی با تروریسم و بازی های پشت پرده با تروریزم دوباره بازخوانی شود و از بنیاد مورد تجدید نظر قرار بگیرد. یاهو