مهرالدین مشید

 

طالبان جنایت کاران حرفه ای و فاجعه آفرینان شریعتمدار

طالبان مفرضۀ آی اس آی به دنبال پروژۀ ناتمام تصفیۀ قومی

بحث بر سر طالبان و امارت طالبانی بحث بر سر یک یک حادثۀ فراتر از فاجعۀ هولناک و وحشتناک در افغانستان است که حتا در این کشور بی پیشینه است. بحث بر سر این گروه در واقع بحث بر سر یک دسته جنایتکاران حرفه ای است که اسلام را ابزاری برای توجیه سیاه کاری و کشتار و جنایت و باجگیری و اهداف استخباراتی خود قرار داده اند تا افغانستان و مردم آن را در تلک خرس پاکستان و قمقام نظامیان این کشور اسیربگردانند. هرروزی که از امارت دروغین و استخباراتی طالبان سپری می شود، ستمروایی آنان بر مردم مظلوم افغانستان بیشتر و سیطرۀ نامریی پاکستان برآنان افزایش می یابد.

گروۀ تروریستی طالبان به مثابۀ جنایت کاران حرفه ای روز تا روز بر شدت ستمگری شان برضد مردم افغانستان افزوده و با به کشتن و به زندان کشیدن و کوچ های جمعی اجباری تاجک ها و ازبک ها در تخار و فارباب و غزنی و سایر ولایت ها به دنبال بسر رساندن پروژۀ شیطانی اخلاف شان از عبدالرحمان تا نادر غدار و مومند خاین در جنگ استقلال و هاشم خان جبارهستند. طالبان در عقب این ستمگری ها و کوچاندن ها اهداف گوناگونی را دنبال می کنند که جابجایی تروریستان در کنار تصفیۀ قومی هدف دیگر آنان را تشکیل می دهد. در همین حال طالبان نه تنها تا کنون در برابر گروههای تروریستی خارجی، اقدامی نکرده اند؛ برعکس تنها کاری که تا کنون انجام داده اند، انتقال گروههای تروریستی خارجی به شمال افغانستان بوده است. هرچند طالبان بنا بر فشار چینایی ها که خواستار اقدام قاطع طالبان در برابر ایغور های تروریست و جنبش اسلامی ترکستان شرقی شده است، طالبان حاجی عبدالحق ایغوری و حاجی فرقان را که از سران جنگ جویان ایغوری اند، از ولایت بدخشان و تخار به ولایت بغلان انتقال داده و هردوی آن ها حالا در مهمانخانه ریاست امنیت ملی بغلان، حضور دارند؛ اما این برای چینایی ها مورد قبول نیست. به همین ترتیب، سایر گروه های تروریستی که ابزار مناسبی برای این بازی باشند، تحت حمایت لوژیستکی طالبان و منابع مالی پاکستان به اشاره امریکا بخصوص سی آی ای، به شمال کشانده شده اند. جنایت های طالبان در همه ولایت های افغانستان به گونه های متفاوت ادامه دارد. چنانکه طالبان تروریست در هفتۀ گذشته دهها تن از مردان پیر و جوان رخۀ پنجشیر را بازداشت و شکنجه نمودند. این جنایت طالبان در پنجشیر پس از آن تکرار شد که با تیرباران کردن اسیران جنگی مرتکب جنایت بشری شدند. در عقب این همه چنایات طالبان در پنجشیر و سایر ولایت ها برنامۀ تصفیۀ قومی و وادار کردن مردم به کوچ های اجباری را دارد؛ زیرا طالبان  ماموریت پشتون سازی افغانستان و سرکوب سایر اقوام این کشور را دارند تا افغانستان را به تختۀ بازی های سیاسی و استراتیژیک پاکستان بدل کنند. طالبان از زمانی که به قدرت رسیده اند تا کنون قومی و تباری عمل کرده اند و شریعت را به گونۀ کاذبانه چتری برای پنهان کردن اهداف تباری و استخباراتی خود گردانیده اند.

طالبان در حالی به این جنایت ها ادامه می دهند که این گونه رویکرد ها به مثابۀ لکه های سیاه و ننگین بر سیمای اسلاف شان خودنمایی دارند؛ اما طالبان از گذشته درس آموزنده نگرفته و برعکس به دنبال بسر رساندن پروژۀ ناتمام اسلاف شان در افغانستان هستند. برای آشکار شدن ماهیت پروژۀ یادشده بیرابطه نخواهد بود که به اندکی به گذشتۀ آن اشاره شود تا سیاه روی شود هرکه در او غش باشد و از سویی هم طالبان بدانند و آگاه شوند که سیاه کاران و ستمگاران هرچند در برهه های از تاریخ دست به جنایت می زنند و اما سیاه کاری ها و خیانت های آنان برای همیش در حافظۀ تاریخ باقی می مانند. چنانکه سیاه کاری و ستمگری های جنایت بار اسلاف طالبان ثبت تاریخ افغانستان گردیده است. با تاسف که سرد مهری ها و ستمگری های زمامداران تباری در افغانستان به زمان احمدشاۀ ابدالی بر می گردد. به گواهی تاریخ بنا بر حمله های احمد خان ابدالی به سوی کابل و شمال خراسان باختری بیشتر شهر ها و محل های رهایشی تاجیکان از بین رفت. این قتل عام ها و به اسارت بردن ها در تمام نقاط خراسان باختری سبب شد که تاجیکان دیگر در عرصۀ سیاسی تبارز نکنند و متحد نشوند. . کتله های پراگنده تاجیکان، در جزایر دور از هم دیگرمحکوم به تبعید گردیدند. در همچو شرایط آنچه انجام داده میتوانستند این بود که دانش، بهره علمی و ادبی خودرا در خدمت دربارها قرار دهند و از این راه صاحب شغلهای مناسب گردند. احمد خان زمینهای زراعتی و باغ های تاجکان را درکاپیسا، گلبهار و کوهستان غصب وبه سربازان قومی خود توزیع و لشکر قومی خود را به مرکز و شمال افغانستان سوق نمود. وی هم چنین زمین های زراعتی مردم بلخ را مصادره و به سران سپاه پشتون تبار خود بخشید و برای نخستین بار باشنده گان بلخ از سرزمین آبایی شان وادار به کوچیدن شوند. عمال تیمور شاه مانند عمال پدرش احمد خان ابدالی دست به خشونتهای تباری در بلخ زد و  سران و خانان بلخ را و رازندانی کرد و دارایی های منقول و غیر منقول تاجکان و اوزبیک ها را مصادره کرده به پایتخت انتقال دادند. وی عمال پشتون تبار درانی را در بلخ و مرو حاکم ساخت و سرنوشت تاجک ها و اوزبک ها را به آنان سپرد.

به همین گونه امیر دوست محمد خان برای پیشگیری از به قدرت رسیدن تاجک ها و هزاره ها و ازبک ها تسلیمی به دشمن غدار را ترجیح داد. انگلیس ها هم او را پس از تسلیمی برای پیوستن به خانواده اش راهی لودیانه در هند برتانوی کردند. این که خانواده اش چگونه بدست انگلیس افتیده بود، قصۀ ننگین دیگریست که در حوصله این مقال نیست .خیانت دیگر امیر دوشت محمد در سازش با انگلیس ها دادن دستور به فرزند فراری اش وزیر محمد اکبر خان بود تا لشکر های مقاومت را که متشکل از تاجک های کابل و پروان بودند، پراگنده بسازد. بعد از آن انگلیس ها در تبانی با امیر خاین با افزایش مالیات سنگین بر خانوادههای غیر پشتون، بسیاری زمین های زراعتی آنان را غصب و به اقوام پشتون بخشید.

داستان جنایت های امیر عبدالرحمان به همگان آشکار است و تاریخ نگاران نسبت به آن نظر واحد دارند. وی با دامن زدن اختلاف قومی مانند اسلافش طالبان تخم کینه توزی و تفوق طلبی اقوام کشور را به جان هم افگند. او قبایل درانی و محمد زایی را تحت عنوان اقوام شاهی برصد ملیت های دیگر بسیج کرد و حتا بر اقوام پشتون غیر درانی مانند، وردک، سلیمان خیل، اندری و غیره دریغ نکرد. وی به دست یازی به این جنایت ها هم بسنده نکرد و ملیت های تاجیک، اوزبک و غیره اقوام ترکستان زمین را به نام غیر پشتون، ملیت مظلوم نورستان را به نام کافر و ملیت هزاره را زیر نام شیعه و غیر مسلمان زیر شکنجه وعذاب دایمی قرار داد."(1)

کشتار های وحشتناک در ولایت های مرکزی عطش خون آشامی امیر آهنین را فرو ننشاند و کشتار های بیرحمانۀ او در پنجشیر طومار جنایت او را پرحجم تر نمود. چنانکه غلام حیدر جمالی در یادداشتی زیر عنوان " نصب عبدالرحمن خان بر اریکه قدرت و قیام هزاره ها، چنین نوشته است: "موقعی که مردم پنجشیر نظر به سنگینی بار مالیات آماده قیام و شورش شده از دادن مالیه سر باز زدند، جانگل خان حاکم آنجا به تنبیه و تهدید مردم پرداخت و پنجاو یک تن از پنجشیریان را به غل و زنجیز بزندان انداخت، مال و مواشی زیادی از قبیل گاو و گوسفند غنیمت پیادگان شد و باغها ی ایشان همه با صدمه آتش سوختانده شدند، و از جمله مردم بیگناهی که یک عده شان فرار کهسار شده بودند، در آن جمله طوایف چهار گانه مقیم دره و قوم هزاره بابا علی نیزشامل بودند که به حمایت و پشتیبانی پنجشیریها علم مخالفت علیه عمال امیر سفاک بلند کردند و بابرافراشتن بیرق مطلق العنانی، از دادن مالیات دیوانی اباء ورزیده به کوهپایه های هندوکش فرار اختیار نمودند که بالاثرحمله افواج خون آشام امیر، مردم آواره و بی خانمان پنجشیر تار و مار گردیده و عمال سفاک امیراز بازماندگان طوایف هزاره ده هزار روپیه التزام گرفتند تا دوباره به کمک پنجشیریها داخل جنگ و سر کشی نگردند."(2)

این امیر سفاک به زبان خود چنین بیان می کند: "کسانی را که اسیر می شدند، من به دهن توپ می گذاشتم. در مدت سه سال اغتشاش (در بدخشان) تعداد کسانی که به این قسم من کشته ام، تقریبا پنج هزار نفر می شد و تعداد کسانی که از دست لشکر من کشته شدند، ده هزار نفر بودند."(3) در جنگ های قطغن: "هشت نفر کاپیتان را حکم دادم به دهن توپ پراندند."(4) "تجار بدخشانی را که ۵۰ نفر بودند ولی من حکم دادم همه آنهارا به دهن توپ گذاشتند …" امیر عبدالرحمن در جواب قاصد میر جهاندار که پرسیده بود چرا رعایایش را حبس نموده ام، من بدون تکلمی به نوکر هایم حکم دادم ریش و سبیل او را بکنند و بعد او را جایی که بقیه استخوان های اجساد تجار افتاده بود با خود برده نشان دادم."(5)

" تاج التواریخ" از کله مناز سازی امیرآهنین سخن گفته است که چگونه از کله های سه هزار اسیر منار ساخت(6) و خودش چنین می گوید: "اسرای[تاجک و ازبک] را به تیر بستم. تمام آنهایی که در طول سه سال شورش به این شکل مجازات شدند، بیش از 5000 نفر بودند. این جدا از 12 هزار نفری است که لشکر خون آشام امر از سر های آنان کله منار می سازند. (7) گفته شده که بیشتر از 62 ذرصذ نیروی انسانی هزارهها بوسیلۀ امیر آهنین نابود شدند. به گفتۀ کتاب " تاریخ ملی هزاره" جمیعت هزاره ها، آنروز بدستور امیر عبدالرحمن قتل عام شدند و زمین های زراعتی شان به پشتونهای جنوب و نوار مرزی سپرده شد. دای چوپان، دهراود، چوره، اجرستان، ارغنداب قندهار، موسی قلعه، وردک سرزمین های اصلی هزاره ها بودند که در تصرف پشتون ها قرار داده شدند."(8)

گفتنی است که قدرت نظامی و روحیه‌ی جنگجویی هزاره‌ها نزدیک به ۳۰ سال قبل از جنگ با امیر عبدالرحمان را «هنری پریسلی»، از قول محمد حیات خان در سال ۱۸۶۷م، چنین توصیف کرده است : "…. هر هزاره‌ی بزرگ‌سال، دارای تفنگ، تیر و کمان، شمشیر، چاقوی‌دراز و باریک و نیزه می‌باشد. هزاره‌ها تیراندازان ماهر اند و کاملا آماده خدمت سربازی بوده تا با دشمن شجاعانه مبارزه ‌کنند. مدارک و شواهد تاریخی به روشنی گواهی می‌دهند که ظرفیت نظامی هزاره‌ها در زمان امیر شیرعلی خان نیز به حدی بود که نه تنها میران، بیگ‌ها و خوانین هزاره، نیروهای مسلح خودشان را در داخل هزارستان داشتند، بل تعداد زیادی از جوانان هزاره، یکی از ستون‌های قوی ارتش شیرعلی خان را نیز تشکیل می‌دادند. در این زمان جنرال حسین علی خان هزاره دره‌یی از هزاره‌های پنجشیر، اولین وزیر دفاع افغانستان در عهد سلطنت امیر شیر علی خان، بود. سپه‌سالارحسین علی خان و برادرش نایب‌سالار صفدر علی خان از هزاره‌های پنجشیر با درایت و مهارت نظامی بالایی که داشتند، توانستند ارتش هشتادهزارنفری امیرشیر علی خان را متشکل از جوانان متعلق به همه‌ی اقوام افغانستان به شمول هزاره‌ها، سازمان دهند. گفتنی است که باشنده گان پنجشیر تا زمان امیر شیرعلی فرمانبردار حکومت نبودند و در زمان شیرعلی با پا در میانی وزیر دفاع آن حاضر به پرداخت مالیه شدند. (9)

زبان ستیزی به هدف نفاق قومی به نحوی در زمان شاه امان الله نیز وجود داشت. محمود طرزی خسر شاه امان الله به رغم حمایت هزارهها از شاه زیاد تلاش کرد تا زبان پشتو را به زبان ملی بدل کند؛ اما پس از تلاش های بی سرانجام بالاخره اعتراف کرد که زبان پشتو به دلیل ضعف و ناتوانی ای که دارد، هنوز ظرفیت ملی شدن را پیدا نکرده است. کم ترین نشانۀ یک زبان ملی صحبت کردن بیش از پنجاه درصد شهروندان یک کشور است. چنانکه بیش از 60 درصد مردم افغانستان به زبان فارسی صحبت کرده می توانند.

محمد گل مومند یکی از بدنام ترین چهره های دیگر گسترش دهندۀ تبعیض نژادی در افغانستان در زمان نادر است. مومند کسی بود که در جنگ استقلال محاذ خیبر را به انگلیسها در بدل چند هزار پوند به فروش رساند و به بهانۀ بیماری از جنگ فرار کرد. وی با سیاست های تباری تضاد عمیقی را در میان مردم افغانستان دامن زد و زبان ستیزی او سبب شد که افتخار های شکوهمند زبان فارسی دری به خاک و خون کشانده شود. وی با رویکرد فاشیستی دست به تجاوز و کشتار در شهرکابل و کوهدامن زمین، زد و مردم  شمال و جنوب کشور را به جان هم افگند. وی نامهای تاریخی و آثار تاریخی کشور را مورد دستبرد قرار داد و زبان پشتو را با خشونت تباری بر مردم تحمیل نمود. کتب فارسی و اوزبیکی را با خشم و کین حسودانه به آتش کشید. گفتنی است که تصاحب زمین های للمی و آبی حاصل خیر مردمان شمال، شمال شرق و غرب کشور با زور و جبر و توزیع آن به ناقلان در شمال از جمله جنایت های کلان تاریخ محمد گل مومند است. برنامه ای که طالبان در شمال تازه آغاز کرده اند. مومند در آن روز صدا های هزاران باشندۀ شمال را در گلو های شان خفه کرد و عده ای از آنان را به زندانها کشاند و شماری را هم به گونه مخفی و علنی به کام مرگ فرستاد. وی جمعی را به ولایت کابل و ولایات دیگر تبعید و خانه ها و زمین های شان را به پشتون های ناقل بخشید. قرار نوشته محروم غبار " در حالیکه شاه هرروز از ١٠ الی ۵٠ نفر مردم شمالی را به عنوان اشرار بدون محکمه گلوله باران می کرد مردم دیدند که نادر غدار و محمدگل مومند به انتقام مرگ کیوناری خون مردم شمالی را تا آخرین نفر به خاک می ریزد ، دست به یک سلسله اقدامات و قیامها زدند و این قیام ها سندی شد تا بیشتر از پیش به ریختن خون این مردم اقدام نمایند٠مومند تمامی این جنایت ها را به فرمان هاشم خان جلاد کاکای ظاهرشاه انجام داد‌. زندان بان این جلاد به نام ملک معروف است. هاشم پس از کشته شدن نادر جلاد مرتکب بزرگ ترین جنایت شد و دهها آزادی خواه را مانند داوی و محمودی و خلیلی و ... به زندان افگند تا آنکه شاه محمود همه را از حبس رها کرد. وی خواست با رویکردی تازه از مردم دلجویی کند. قصه کاریز میر هاشم جلاد در رابطه به گرسنه نگاه کردن مرغان معروف است.

باتاسف که کرزی و غنی نیز به نحوی به این سیاست تبعیض و برتری تباری ادامه دادند. کرزی نه تنها مانع جنگ آمریکا برضد تروریستان نگردید و محدودیت های جد ی را در راهء عملیات آنان برضد طالبان تروریست وضع کرد؛ بلکه با انتقال تروریستان از جنوب به شمال بوسیلهء چرخبال ها و انتقال صدهای دیگر آنان به شمال زیر نام دروگر؛ در واقع او خواست تا مبارزه با تروریسم را مسخ و آن را به جنگ قومی تبدیل کند. این سبب شد تا امریکایی ها زیر نام مبارزه با تروریزم دنبال اهداف استراتیژیک خود در افغانستان شوند و بالاخره این کشور را در اختیار تروریستان رها کردند.غنی فراری که در قندهار در یک سخنرانی خود گفت، بیش‌از ۹۰ درصد زندانیان بگرام را یک قوم تشکيل داده است. وی پس از به قدرت رسیدن در صدد دامن زدن به تضاد های قومی شد و او تا حدی به دامن قومیت سقوط کرد و لقب بدنام ترین رئیس جمهور مستبد و انحصارگرا را به خود گرفت که حتا روی اخلاف سیاه کار خود را سفید نمود. انحصار گرایی و تبار پرستی غنی تا عمق فاجعه پیش رفت تا آنکه مانند اسلاف خود در تبانی با آی اس آی افغانستان و مردمش را به شبکهء تروریستی حقانی تحویل داد. غنی درست مرتکب خیانتی شد که امیر دوست محمد در سازش با انگلیس تاجک ها و ازبک ها را مورد ظلم و شکنجه و تاراج قرار داد. چنانکه غنی در صحبت با شماری تاجران اعتراف کرد که ارگ را به صاحبان اصلی اش تسلیم نمود.

طالبان نیز مانند اسلاف خود اکنون اقوام غير پشتون را به گونهء بی‌رحمانه ای مورد هدف قرار داده  و ظلم و ستم ناروایی را بر آنان روا داشته اند‌. طالبان در کابل و سایر شهر ها دهها خانه ها و موتر  و دارایی های اقوام دیگر را به بهانه های گوناگون غصب کرده اند و حتا انگشت شمار کسانی که توانسته اند با دشواری های فراوان خانه های خود را از تاراج طالبان در شهرکابل بویژه وزیر اکبر خان و شیرپور رها بسازند. آنان هزاران افغانی پول برق طالبان را نیز پرداخته اند. این گونه باجگیری و ستم روایی طالبان در تمامی عرصه ها به شدت ادامه دارد و روز تا روز حدت بیشتر پیدا می کند. طالبان به غصب دارای های مردم و تاراج دارای های دولتی بسنده نکرده و مانند عرب های متجاوز در اقوام دیگر را موالی و برده می خوانند و هرگونه ستم بر آنان را مانند اسلاف خود روا می دارند. چنانکه طالبان تا کنون ده‌ها دختر را به زور به عقد نکاح خود درآورده اند. اینکه جنگجویان طالبان روزانه چه جنایت هاییرا در حق مردم افغانستان روا داشته اند و می دارند، بیانگر عمق فاجعه در افغانستان است که بسیاری ها به دور از چشم رسانه ها صورت می گیرد و اما از خبر هائیکه مانند ازدواج سراج الدین حقانی به رسانه درز کرده، فهمیده می شود که جنگجویان طالبان و رهبران شان چه جنایت هایی را بر مردم افغانستان روا داشته اند. تاسف آور این است که این گروه تروریستی تمامی جنایت های خود را زیر نام شریعت خودخواندهٔ خود بر سایر اقوام و حتا پشتون های مخالف قبیلهء خود مشروع پنداشته اند. هدف اصلی طالبان از این همه جنایت های هولناک مانند غصب دارای ها و به زندان کشیدن ها و کوچاندن های اجباری و وادار کردن اقوام دیگر به ترک خانه و کاشانهء شان یک عمل عمدی است تا آنان ناگزیر به ترک کاشانهء خود شوند و طالبان مانند اسلاف شان جایداد های آنان را غصب و به همتباران خود ببخشند. چنانکه اینگونه ستم طالبان به شدت در صفحات شمال کشور از تخار تا پنجشیر به شدت ادامه دارد. رهبران طالبان مانند اسلاف خود هزاره‌ها را کافر می خوانند و هرگونه تعدی و کشتار آنان را روا می دانند. چنانکه شاگردان انتحاری خلیفه حقانی تا کنون چندین مرکز آموزشی مانند کاج را زیر نام داعش مورد حمله قرار داده اند و صدها دانش آموز را به خاک و خون کشانده اند؛ از سکوت رهبر خودخوانده و غایب شان که شايد هم یک کرنیل امام دیگر باشد، فهمیده می شود که این گونه انفجار ها دستوری و از نظر آنان مشروع پنداشته شده است. جنایت های طالبان در افغانستان بی شمار است و حجم و گسترده گی آن فراتر از فاجعه و ژرف تر از یک تراژیدی دردناک است؛ تنها مردم مظلوم افغانستان است که ستمروایی های طالبان را با گوشت و پوست خود احساس می کنند و بس. خدعه و فریب و دروغ که به فرهنگ شرعی طالبان بدل شده است. هر از گاهی آنان در برابر انتقاد خارجی ها از جنایت های خود انکار کرده و با وعده‌های دروغین آنان را به فریب می کشانند. خوش بختانه که خارجی ها پس از یک سال درک کرده اند که آنچه در وجود جیب های طالبان نوکیسه پیدا می شود، بیشتر از هر متاعی دروغ و فریب و تظاهر است. با تاسف که خارجی ها و بویژه امريکا با آنان وارد تعامل ناعادلانه شده و منافع مردم افغانستان را قربانی منافع طالبان تروریست کرده است. جهانیان در حالی از تعامل با طالبان سخن می زنند که این گروه پاشنه های آهنین خود را بر گلو های مردم افغانستان نهاده است و آنان نظاره گر این جنایت هستند. این سناریو را در سخنان پوتین و جوبایدن خیلی قشنگ می توان درک کرد.  ولادیمیر پوتین، در ششمین نشست سران کشورهای عضو کنفرانس سیکا در آستانه گفت که ادامه‌ی حمله‌های خونین در افغانستان نشانه‌ی افزایش تهدیدات تروریستی است؛ اما جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا در سند استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا گفته‌است که افغانستان دیگر هرگز به عنوان پناهگاه امن برای حملات تروریستی به ایالات متحده یا متحدان ما نخواهد بود.

این بود، اندکی از جنایات زمامداران تباری در افغانستان که با رویکرد های زشت و ضد ملی که از گذشته ها آغاز شده و اکنون طالبان به مثابۀ درفشداران این پروژۀ ضد ملی برای بسر رساندن آن از سوی پاکستان ماموریت حاصل کرده اند. این در حالی است که این رویکرد ها فرصت های زیادی را از مردم افغانستان گرفته و مانع پیشرفت و انکشاف ملی و دموکراتیک در کشور شده است. در این تردیدی نیست، آنانیکه احساسات ملی اقوام را با تیغ تباری ذبح کردند و در صف سیاه کاران تاریخ قرار گرفته اند، برای همیش محکوم تاریخ اند و فاجعۀ کنونی محصول آن فرصت سوزی های آنان است؛ اما صدها دریغ ودرد که طالبان از سیاه کاری ها و خیانت های ملی و سیاست های فاشیستی زمامداران یادشده درس آموزنده نگرفته و به دنبال عملی کردن پروژۀ شکست خورده و ناتمام آنان برآمده اند. بعید نیست که طالبان دیر و یا زود قربانی این پروژۀ شیطانی شوند و اما تاریخ نام آنان را به مثابۀ لکه ننگین در حافظۀ خود خواهد سپرد. یاهو

 

پی نوشت ها:

 

1 -                           غلام حیدر جمالی - نصب عبدالرحمن خان بر اریکهء قدرت و قیام هزاره ها- صص 48 و 49 / اول زمستان 1378

2 -                          میر محمد صدیق فرهنگ، «افغانستان در پنج قرن اخیر»، جلد اول«قسمت اول» ص 397 چاپ جدید 1371، ناشر: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم

3 -                           غلام حیدر جمالی - نصب عبدالرحمن خان بر اریکهء قدرت و قیام هزاره ها- ص 48 اول زمستان 1378

4 -                       امیر عبدالرحمن - تارج التواریخ - ص 155

5 -                       امیر عبدالرحمن - تاج التواریخ ص ۵۰

6 -                       امیر عبدالرحمن - تاج التواریخ - ص ۵۳-۵۴

7 -                       امیر عبدالرحمن خان - تاج التواریخ ص 39

 

8 -                      دکتر سید عسکر موسوی، «هزاره های افغانستان»، ص 156 مترجم: اسدالله شفایی، چاپ اول: زمستان 1379، تهران

https://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=956

با تشکر از ساید خراسان زمین

9 – عباس دلجو،  لحظاتی با تاریخ، «هزاره‌ها و حاکمیت‌های استبدادی صدسال اخیر»، جلد اول

 



 

 

 


بالا
 
بازگشت