مهرالدین مشید
طالبان ابزار راهبردی گروههای تروریستی در افغانستان
انزوای سیاسی طالبان و تبدیل شدن افغانستان به پناه گاۀ تروریستان
افغانستان پس از اشغال طالبان وارد فصل تازه ای از حوادث توفانی شده است؛ البته رخداد هاییکه در ظاهر برای طالبان قابل رویت نیست؛ اما تکانه ها و پس لرزههای آن نه تنها مردم افغانستان را وحشت زده و شگفت زده گردانیده است؛ بلکه کشور های همسایه و جهان را نیز نگران کرده است و دامنۀ این نگرانی ها آرام آرام بیشتر دامنگیر کشور هایی می شود که از حامیان طالبان به حساب می روند. سیاست های تمامیت خواهانه و جنگ طلبانۀ طالبان در داخل و ناپاسخگویی آنان به خواست کشور های جهان سبب شده تا هر روز به انزوای سیاسی آنان افزوده شود و از حضور در نشست های منطقه ای و جهانی محروم شوند.عدم حضور طالبان در نشست ویانا وسمرقند و دعوت نشدن آنان در این نشست ها نمونۀ آن است.
طالبان نه تنها برای اشتراک در این نشست ها دعوت نشدند که قطعنامه های این نشست ها به گونۀ کامل طالبان را مخاطب قرار داده است. در بند 48 قطعنامۀ ثمرقند به حکومت فراگیر تاکید شده و شرط شناسایی طالبان حکومت فراگیر ذکر شده و در آن تاکید به عمل آمده است و تنها حکومت فراگیر با مشارکت سیاسی گروهها و اقوام و مذاهب را شرط شناسایی حکومت طالبان ذکر کردده است. شانگهای برای ترتیب یک لیست از گروههای تروریستی تاکید نموده و خواهان همکاری جامعۀ جهانی برای مبارزه با تروریسم شده اند. حفظ و تقویت امنیت و ثبات در منطقه از اولویت های نشست شانگهای خوانده شد و وضعیت افغانستان را با موجودیت گروههای تروریستی بحرانی خوانده و مهار نشدن آن را خطری جدی به کشور های منطقه خوانده است. این نشست مهمتر و جامع تر از هر نشست شانگهای بود و به نحوی در برابر ناتو به مانور سیاسی چرداخت و به آن گفت که اقتصاد بزرگ جهان مانند چین و کشور دارای تسلیحات پیشرفته مانند روسیه را در رکاب خود دارد. لحن قطعنامۀ سمرقند بر ضد طالبان بررغم تلاش های لابیگرانۀ پاکستان تند بود. از سخنان شهباز شریف در نشست شانگهای فهمیده می شود که لابیگری های اسلام آباد برای حضور طالبان در این نشست نتیجه نداده است. شریف در نشست سمرقند به گونۀ شکوه آمیز گفت که افغانستان نباید در این نشست ها نظر انداز شود. شریف با این سخنان خود مردم افغانستان را توهین کرده است. این کنفرانس طالبان را به دلیل ترویستی و وابستگی آن نظامیان پاکستان تحریم کرده است، نه افغانستان و مردمش را؛ اما شریف با پنهان کردن سیمای اصلی طالبان و وابستگی آنان به اسلام آباد بجای طالبان از افغانستان نام برد. از لحن صحبت های اشتراک کننده گان نشست سمرهند به گونۀ واضح فهمیده می شود که افغانستان تحت حاکمیت طالبان به مرکز تروریست های خطرناک جهانی بدل شده است که اعتبار و پرستیژ امارت طالبان را به زمین زده است.
از سویی هم لحن قطعنامۀ ویانا تندتر از قطعنامۀ سمرقند برضد طالبان بود. چنانکه در ماده نهم این اعلامیه آمده است که با برگشت طالبان به قدرت، حضور و فعالیت گروه های تروریستی در افغانستان گسترش یافته و از جامعه جهانی و کشورهای منطقه خواستند که در امر مبارزه با تروریسم "بدون تمایز و با در نظرداشت قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد عمل کنند." در این نشست احمد مسعود و شماری از مقام های حکومت پیشین و چهرههای دیگر اشتراک کرده بودند؛ اما این را نباید از یاد برد که تربیون این نشست در دست احمد بود. این به دلیل آن است که او نقش مرکزی را در این نشست داشت. دراین تردیدی نیست که احمد مسعود با دشواری های گوناگونی روبرو است و تنها شماری مفسدان پیشین و وابسته به دستگاۀ غنی خاین مشکل او نیست؛ بلکه اتهام های بی برنامگی و فاقد ایده ئولوژی بودن نیز متوجه اواست. هرچند احمد موافق کامل با ارزش های مردم سالاری و اسلام میانه دارد و اما از این که گروههای افراطی و بویژه طالبان علم بردار اسلام سیاسی اند؛ زیرا اسلام طالبانی تمام نمای اسلام سیاسی در بینش اسلام افراطی است. این بینش پای ورود احمد را در خوان دین چوبین می سازد. در این میان ارادۀ آهنین و عزم انسانی احمد را برای یک افغانستان آزاد و مستقل با دورنمای بهتر آزادی و آگاهی و عدالت نمی توان دست کم گرفت. از همه مهم تر این که احمد در لحظات اندکی تصمیم رفتن به سنگر های نبرد را می گیرد و فراخوان نبرد با طالبان مزدور را سر می دهد که همه گان و حتا نزدیکان او جز دغدغۀ فرار و بیرون شدن از افغانستان را نداشتند. در واقع این عزم خلل ناپذیر احمد بود که او را صدر نشین این گونه نشست ها گردانیده است. این که او در بازی های نظامی و سیاسی کنونی برنده می شود یا بازنده؛ در هر حالی تاریخ در مورد او قضاوت خواهد کرد و در این داوری ندای انسانی او را برای رهایی از اسارت و رسیدن به آگاهی و آزادی و عدالت دست کم نخواهد گرفت.
نشست ویانا نامشروعیت طالبان را در سطح ملی و بین المللی به نمایش نهاد و ثابت کرد که طالبان در جلب اعتماد و رضایت مردم بیشتر کوتاه آمده اند. هرچند این نشست از سوی یک سازمان غیردولتی اتریشی برگزار شده بود و اما نشانگر چرخش و بازنگری قدرت های غربی نسبت به طالبان است که ضعف و ناتوانی طالبان و همگرایی گروهی و قومی را در میان مخالفان سیاسی و نظامی طالبان به نمایش گذاشت. نشست ویانا بر گزینۀ گفت و گو های سیاسی تاکید کرد و اما جنگ را آخرین گزینه خواند. این نشست با حمایت قدرت های غربی نشاندهندۀ تغییر در معادله های سیاسی صلح و جنگ افغانستان است؛ اما این معادله زمانی وارد تغییرات بنیادی خواهد شد که این نشست ها در سطح بزرگتر در سایر کشور ها برگزار شود تا اشتراک کننده گان با قبول اینکه خوب و بد و فاسد و غیرفاسد و جنگ و صلح و دوستی ها و دشمنی ها از واقعیت های انکار ناپذیر جامعۀ افغانستان است و تنها در فضای همدیگر پذیری های صادقانه و صمیمانه است که می توان به اجماع سیاسی کامل در برابر طالبان و نظامیان پاکستان دست یافت.
هرچند یک سال حکومت طالبان نشان داده که آنان به خواست های اندک مردم افغانستان و کشور های جهان هم تمکین نکرده اند و نخواهند کرد؛ اما این نشست ها می تواند، در درازمدت قفل لجاجت ها و تمامیت خواهی های طالبان را کلید بزند. طالبان بدین باور اند که شماری مخالفان طالبان آنقدر فساد کرده و فاسد اند که مردم افغانستان از آنان نفرت دارند و شرایط کنونی را نتیجۀ فساد و خیانت آنان تلقی می کنند. از این رو حضور آنان را در همچو نشست ها کم اهمیت جلوه می دهند؛ اما این نشست ها اگر بتواند، راه را به سوی تشکیل یک جبهۀ وسیع و متشکل از گروههای سیاسی و قومی و نهاد های جامعۀ مدنی هموار کند، گامی به پیش است. نبود اجماع سیاسی و نظامی در افغانستان سبب شده تا مقاومت ملی در برابر طالبان صدمه ببیند و کشور میان هواداران و مخالفان سیاسی و نظامی طالبان تقسیم شوند. اختلاف بر سر مبارزۀ سیاسی و نظامی مقاومت ملی در برابر جنایت های طالبان خدشه دار کرده است. حتا گفته می توان که نبود مقاومت ملی در برابر طالبان مقاومت جهانی در برابر طالبان را به مخالفت جهانی تقلیل داده است. اختلاف گروهی و قومی و مذهبی درکنار اختلاف بر سر نحوۀ مبارزه با طالبان در ضمن اینکه مانع ایجاد وحدت ملی در مقابله با وحشت طالبان شده؛ بلکه زمینه را برای تحریف واقعیت های جنگ و صلح افغانستان نیز به بار آورده و حق و باطل را با یکدیگر خلط کرده است. در طلسم حیرت این اشتباه نگری است که آقای کرزی تجاوز و جنایت طالبان برضد پنجشیری ها برادرکشی بگوید. این در حالی است که طالبان برای کشتار مردم در پنجشیر رفته اند تا پایه های خونین سیطرۀ امارت خود را بر روی جسد های مردم این ولایت فرو ببرند.
این نشست ها می تواند، لاک های شخصیتی و گروهی و قومی را در میان جناح های گوناگون مخالفان نظامی و سیاسی امارت طالبان بشکند و یک حرکت ملی را در ساختار یک اجماع ملی برضد تمامیت خواهی های طالبان ایجاد نماید. چنین اجماع می تواند، مشتی کوبنده در دهن طالبان و سیلی جانانه بر روی لابی های خوش خدمت آنان باشد. بدون تردید تکانه های این نشست هآ امارت نامشروع طالبان را به لرزه در خواهد آورد. این نشست ها در واقع اتمام حجت در برابر تمامیت خواهی های گروهی و قومی طالبان و مسؤولیت پذیری و تمکین به خواست میلیون ها مردم مظلوم افغانستان است.
فشار این گونه نشست ها بر طالبان در حالی رو به افزایش است که فشار های کشور های منطقه و جهان پس از کشته شدن الظواهری در کابل برضد آنان قوس صعودی می پیمایند و افشای حضور سایر رهبران گروههای تروریستی مانند مسعود اظهر رهبر جیش محمد و ولی رحمان رهبر طالبان پاکستان در افغانستان، به بی اعتمادی و بی باوری جهان نسبت به طالبان بیشتر افزوده است؛ کشت زنی های طیاره های بدون سرنشین در فضای افغانستان و حمله بر تروریستان و مراکز تروریستی آنان نشانه های افزایش فشار بر امارت طالبان است. افشای موجودیت الظواهیری در کابل این گمانه زنی ها را تقویت کرد که پاکستان تمامی گروههای تروریستی و رهبران آنان را به افغانستان بعد از حاکمیت طالبان فرستاده تا از بار فشار تعزیرات سازمان های پولی بخاطر تمویل و پرورش گروههای تروریستی رهایی یابد. اسلام آباد با این ترفند توانست تا از بار تروریست پروری خود بکاهد و اما این سبب شد تا طالبان جایگاۀ خود بحیث زمامداران افغانستان و جایگاۀ افغانستان را بحیث یک کشور مستقل در خانوادۀ جهانی از دست بدهند تا زمانیکه طالبان ضعف های خود را به قوت تبدیل نکنند؛ نه تنها جایگاۀ خود را در میان مردم افغانستان بیشدر از دست می دهند؛ بلکه جایگاۀ خود و جایگاۀ افغانستان را در سطح جهان نیز از دست می دهند.
پیش از کشته شدن الظواهری شماری کشور ها به وعدههای طالبان مبنی بر قطع رابطه با القاعده و سایر گروههای تروریستی باور کرده بودند؛ اما کشته شدن الظواهری در چند قدمی ارگ به این حقیقت مهر تایید نهاد که افغانستان پس از اشغال طالبان در تبانی با پاکستان به مرکز و لانۀ امن همۀ تروریستان و گروههای رادیکال اسلامی بدل شده است. این مایۀ نگرانی تمامی کشور های منطقه و جهان را فراهم کرده که چندان ناموجه هم نیست. این حادثه تمامی تلاش های طالبان را برای شناسایی حکومت شان سخت به چالش کشاند. این حادثه نه تنها اعتبار طالبان را ضرب صفر نمود؛ بلکه این گمانه زنی ها را تقویت نمود که راندن گروهها از بدنۀ طالبان که بربنیاد میثاق هایی با هم ایتلاف کرده اند، امری ساده نیست؛ زیرا هریک از این گروهها خود را از همکاران سنتی طالبان در جنگ بیست ساله برضد ناتو و امریکا خوانند. هر کدام خود را در شکست امریکا شریک می دانند. شکستن میثاق های پیشین طالبان با یکی از این گروهها معنای شکستن تمامی پیمان ها را با تمامی گروههای تروریستی موتلفین آنان دارد. این برای طالبان مقدور نیست و فروپاشی زود هنگام آنان را در پی دارد. بنابراین طالبان ناگزیر اند که بخاطر بقای خود بر همۀ پیمان های شان با موتلفین خود وفادار بمانند؛ زیرا طالبان از خطر پس لرزههای شکست میثاق های شان با گروههای یادشده آگاهی دارند و ناگزیر اند تا رهبران این گروهها را مانند آتش بر روی زبان خود نگاه دارند. این سبب شده تا طالبان منافع مردم افغانستان را قربانی منافع راهبردی تروریستان نمایند.
موجودیت این گروهها در کنار سیاست های تمامیت خواهانه و استبدادی طالبان سبب انزوای آنان درسطح ملی و بین المللی شده است. حمایت طالبان از این گروهها نه تنها روابط طالبان را با کشور های حامی شان مانند، مانند چین و روسیه و کشور های آسیای میانه و حتا پاکستان و ایران به چالش بکشاند؛ بلکه تمامی قرارداد ها و مناسبات اقتصادی 34 میلیارد دالری طالبان را با کشور های دیگر نیز به نحوی به حالت تعلیق درآورد. این ضربۀ محکم اقتصادی به حکومتی است که از سوی هیچ کشوری برسمیت شناخته نشده و فرصت عملی سرمایه گذاری را بدست نیاورده است.
بعید نیست که طالبان فهمیده اند، بهایی را که حالا برای این رابطه می پردازند، سنگین تر از میزان پیش بینی های آنان است و رویا های خوش طالبان را به یاس بدل کرده است. پیشامد های تازه در سطح کشور های منطقه و جهان معادله های ابزاری طالبان را نیز دچار چالش نمود و از احتمال باجگیری های آنان بر سر تروریسم نیز کاسته است. طالبان به تاسی از مشورههای آی اس آی پاکستان نظام های اقتدارگرا در کشور های آسیای میانه و فراتر از آن را بستری برای مانور های تروریستی و پیش برد سیاست های چانه و فشار تلقی می کردند. البته بدین معنا که نظام های اقتدار گرا در کشور های آسیای میانه بسیاری از جوانان این کشور ها را متمایل به بنیادگرایی کرده است و استقبال صدها جوان در ازبکستان از امیرخان متقی در سمرقند را نشانۀ آن تلقی می کنند.این برای طالبان و سایر گروههای تروریستی هم پیمان آنان حیثیت نمود چراغ سبز را دارد. از سویی هم طالبان با همۀ ساده انگاری ها به این نتیجه رسیده اند که پس از شکست کمویسم شوروی پیشین و لیبرالیسم جدید و فساد اسلام گرایان پس از سقوط نجیب در کابل و شکست اخوان در مصر؛ به نحوی چراغ ابتکار اندیشه را در دست گرفته اند و خود را منادیان اندیشۀ عدالت خواهی و ساده زیستی تلقی می دارند. طالبان امیدوار اند تا با استفاده از اقتصاد جرمی مثل مواد مخدر و آمیزش آن با ناسیونالیسم قومی چراغ عدالت خواهی را در کشور های مجاور و بیرون از آن روشن خواهد نمود؛ اما غافل از این که رویکرد های تروریستی طالبان و سایر گروههای هم پیمانان آنان به این داعیه به شدت آسیب زده و کشور های جهان از گروههای تروریستی نفرت دارند.
این حالت طالبان را بر سر دو راهه چه که بر سر شش راهۀ تصمیم گیری قرار داده است و ناگزیر اند تا این شش راهه را به سوی یک راهه تا رسیدن به یک نقشۀ راه نجات قطعی بپیمایند؛ درست این زمانی ممکن است که طالبان از بلندای تمامیت خواهی های گروهی و قومی پایین آمده و به مردم افغانستان رجوع کنند تا نخست مشروعیت ملی و بعد مشروعیت بین المللی پیدا کنند. هرگاه طالبان از گذشته های فریب آلود شان عبرت نگیرند و بازهم بخواهند با وعدههای میان تهی مردم افغانستان و جهانیان را به فریب بکشند. طالبان با این رویکرد منافع ملی مردم افغانستان را قربانی منافع تروریستان جهانی می نمایند. در این صورت طالبان موفقیتی بدست نخواهند آورد؛ بلکه هرچه بیشتر به انزوای سیاسی خواهند رفت و بار سنگین آن بر پشت و پهلوی مردم بیچارۀ افغانستان سنیگینی خواهد کرد. اما طالبان بدانند که سال پیشرو زمان تحمیل فشار بر آنان است و سرنوشت آنان را خشم مردم در موجی از بیکاری و بدروزگاری و حمله های طیارههای بدون سرنشین رقم خواهد زد. یاهو