خوشه چین
خانۀ ما
بلآ خره قهرمان میدان کسی است.
می افتد وبر میخیزد دوباره می افتد برمیخیزد
ازحرکت باز نمی استد.
به هدف خودرا میرساند.
به صراحت اعلان میدارد. فقر همه گیر ناشی ازسیاست های وابسته به بیگانه جامعه مارا ناتوان وفلاکت بار نگه داشته است.
راه حل آن همانا تجمع قطرات باران درتشکیل بحر کمک مینماید.
ویا تجمع سنکریزه ها بلندیهاوکوهای سربه فلک را میسازند.
هدایت ازخانه ما چنین است.
همه جریانهای سیاسی به ماننددریا ها دربند نغلو توقف نموده همه به دور هم جمع شوید.
قوت تان زیاد میگردد ازبلندی به سمت نشیب درحرکت افتیده توربین ها را درگردش می آورید برق تولید مینمایید تاریکیها را ازبین میبرید از صفحات تلویزون رادیو وتلفون ووووو استفاده نموده به معلومات علمی تان افزود
خانه ای ما
به عظمت انسان ارج میگذارد.
عظمت ازراه پله ارتقای الفبا تابه درک و تفکر نیکوی انسان ارایه منطق وبیان فلسفه ره میگشاید.
عظمت انسان ازراه شناخت صفر پایه حرکت یک به نسبت صد حدود جذر ومد جهت حل قضایای مغلق پیچیده علوم ساینسی ره مگشاید.
عظمت انسان از شناخت سلسله روابط اتم بحیث پایه خوردترین ذره دارای بارهای مثبت ومنفی جهت ترکیب معامله وتعامل برای تسخیرطبعیت بی رحم ومهربان ره میشگاید.
عظمت درخلقتش است
نه در اعتقاد داشتن به این وآن دین.
پس عظمت انسان درعظمت خالق بی همتا گره میخورد نه در عظمت فردی که خودش مخلوق است.
خانه ای ما چون افتاب طلوع میکند.
تاریکی(جهالت) شب را مخلوع میکند.
آگاهی میدهد ازگذشته های اشتباه.
با فهم این مطلب حرکت ازخود شروع میکند
جهالت برای خودش مداح می طلبد.
عصر معرفت ملای گوینده مباح می طلبد.
بخاطری که جامعه درعمق تاریکی رفته است.
وضعیت خیلی خطرناک است(مصباح)می طلبد.
مصباح: چراغ
خانه ای ما
چون آفتاب قایم به ذات خوداست.
هرهرزه را سایه درازمیدهد.
مگر دروسط روز سایه اش را به صفر تقرب مدهد
خانه ای ما
چون آفتاب قایم به ذات خوداست.
هرهرزه را سایه دراز میدهد.
مگر دروسط روز سایه اش را به صفر تقرب مدهد
دیدن وشنیدن منبع آموزش اند.
تعقل ودرایت حاصل پرسش است.
به دام انداختن شکار.
دانه پاشی وکشکش است.
ایجاد گران فاجعه سگان داخلی دارند.
فرار دادن روشنفکرسگ راورکش است.
در شهر و دیار ما نه شور است نه جوش
در کام جوان ما نه شهد است نه نوش
تا چند به این شیوه دهی عمر بباد
فرزند وطن بخیز و مردانه خروش
اکادمیسن «دستگیر پنجشیری»
حکومت بربنیاد ایدیولوژیک(چپ وراست) درکشور مان آفت آفرید چنان آفت آفرید سیاست فاشستی دردست سادیستان جمع مذهب ذهر مقاتل است.
باید علیهش مبارزه جمعی صورت بگیرد.
آنقدرباهم نزدیک شوید ومحبت نمایید که قلبهای تان(حرارت)تولید نماید که زمستان این فاشست را آب وتاریکی های شب را به روشنایی دوام دار مبدل نماید.
ازخانه ای ما چنان روشایی به تابیدن میگیرد که دیگر نه تاریکی ای دیده خواهد شد ونه حشره ای زنده ماند
خانه ای ما مکلف به این نیست فلانی کشور قوت دارد زور دارد میکشد پاره می کند ومیخورد.
بلی دارد:
میگیرد میزند میکشد ومیخورد.
توره میخورد مرا میخورد.
درمجموع همه مارا میخورد.
بخود بیاییم بالا بیاییم پایین بیاییم با آب صاف وشفاف گلهای رنگین بیاییم.
ما میشویم دارای قوت فکری قوت بازو.
چون آب استاده نقب میزنیم بند را می پرانیم.
خانه ای ما
مکلف به این نیست فلانی کشور قوت دارد زور دارد میکشد پاره می کند ومیخورد.
بلی دارد:
میگیرد میزند میکشد ومیخورد.
توره میخورد مرا میخورد.
درمجموع همه مارا میخورد.
بخود بیاییم بالا بیاییم پایین بیاییم با آب صاف وشفاف گلهای رنگین بیاییم.
ما میشویم دارای قوت فکری قوت بازو.
چون آب استاده نقب میزنیم بند را می پرانیم.
وقت،پوستین خر بخر و وقت خر پوستین بخر.
برای خرچوب تربرای اسپ قمچین بخر.
زور را بازور پاسخ داد به قوت بازوی شل وشد کل وکور پاسخ داد.
گاو را به قلبه موظف کرد خررا برای باربری.
شجاعت واژه با معمی است که نشآت ازعمق وجدان نموده راه پر خم و پیچ را تامنزل مقصود به پایان میرساند
. اگرهمزمان باسقراط زندگی میداشتم.
میگفتم که آفتاب ثابت قایم بالذات برمحور خود می چرخد این زمین است به محورخود میچرخدهم برمحور آفتاب سایه های بلندمجازی درتاریکی شب محوه مگردند مگر سایه های طولانی تازه وجوان به بلوغ روشنایی رسیده سایه های طولاتی را تقرب به صفر میسازد.
وقتی دیدید که سایۀ انسانهای کوچک درحال بلند شدن است. بدانید که آفتاب سرزمین شما درحال غروب کردن است. اساس انکشافات مثبت خانه ای ما میباشد.
درخانه ای ما جایی انسان مثبت تنگ نیست.
چنانی که درمیان جنگل هرنوع پرنده ترانه شادیانه به تماشای گل میخواند.
هرپاییز پایان حیات طبعیت نیست.
بلکه پیام آور بعداز سه ماه والبعث بعدالموت است یعنی حیات تازه روشن وزیبا!
آزادی وآزاد زیستن درذات خود خرد است.
فراوان فریب خورده بودم آزادی خودرا فدای بی خردان کرده بودم.
کنون که آزادی خودرا گرفته ام آن بی خردان زیرسایه بالهایم پنهان شده اند.
ملا وطالب بفهمید که قانون عوض شده است.
مردم قانون گشته است.
وشما ازقانون نافرمانی مینمایید.
شمارا به دادگاهای صحرایی میکشانند.
نفرین گفت.
دشمنی بازن ازقدیم الایام دراعراب بوده است.
دختررا زنده به گور میکردند.
رود نیل را هرسال صاحب زیباترین عروس میکردند.
سرزمین ما(خراسان پهنا ور)بانی تیوری ازادی وانکشاف علوم(لاوتی، فردوسی، ابن سینای بلخی خیام،مولوی،سعدی
حافظ،رازی،ابو مسلم،یعقوب لیس صفار.عطار ووو)بوده است.
کنون جامعه ما بحیث دهن انسانهای ما بحیث دندان
دندان ها همه ازریشه(تضا د قومی ولسانی.
کرمی شده است.
با دندان کرمی چه باید کرد؟
دندان که ازریشه خراب شده باشد.؟؟؟؟؟
سیات بازان نسل کهن را آنهایی که درماجراهای افتراق ملی غرق میباشند.
نفرین گفتو
نفرین گفت.
دشمنی بازن ازقدیم الایام دراعراب بوده است.
دختررا زنده به گور میکردند.
رود نیل را هرسال صاحب زیباترین عروس میکردند.
سرزمین ما(خراسان پهنا ور)بانی تیوری ازادی وانکشاف علوم(لاوتی، فردوسی، ابن سینای بلخی خیام،مولوی،سعدی
حافظ،رازی،ابو مسلم،یعقوب لیس صفار.عطار ووو)بوده است.
کنون جامعه ما بحیث دهن انسانهای ما بحیث دندان
دندان ها همه ازریشه(تضا د قومی ولسانی.
کرمی شده است.
با دندان کرمی چه باید کرد؟
دندان که ازریشه خراب شده باشد.؟؟؟؟؟
سیات بازان نسل کهن را آنهایی که درماجراهای افتراق ملی غرق میباشند.
نفرین گفت.
زیاده از چهار دهه مردم ما ناخواسته درگیر ایدیو لوژی صادراتی شده است.
مواد سوخت وآزوقه ای جنگهای بلاک های شرق وغرب شده اند.
راه بیرون رفت ازین دوزخ هول ناک هنوز دریافت نگردیده است.
فورمول که مارا ازین بحران بیرون میکشد.
همانا(خانه ای ما)خانه ای ما،سرپناه ما عزت ما شرف ما وشرف ما است.
دانشمندان وخردمندان ما تهداب انجنیران هنرمندان نقاشان تجاران کسبه کاران ما سازندگان سازندگان کلتور وفرهنگ عالی انسانی میباشند.
نظامی که فردا از(خانه ای ما)ارمغان می آورد نظام غیر ایدیولوژیک مستقل غیر وابسته و فادار به جامعه ای ملل میباشد.
سه اصل که قرنها صدای شان خاموش نمیشود.
گرچه ما همه درختان یک باغ بودیم.
یکی بلند یکی پخش میوه سرخ و داغ بودیم.
گوینده گان پرمغز (پنجشیری بارق ولایق.
ازین سه شخصیت درمیان باغ سه چراغ بودیم.
سليمان لايق
"گر جوان گردم دوباره"
گر جوان گردم دوباره
عشق سه اصل که قرنها صدای شان خاموش نمیشود.
گرچه ما همه درختان یک باغ بودیمو
یکی بلند یکی پخش میوه سرخ و داغ بودیم.
گوینده گان پرمغز (پنجشیری بارق ولایق.
ازین سه شخصیت درمیان باغ سه چراغ بودیم.را افسانه گردم
دختران شهر را در هر خم راه
در خيابانهاى پرگل
تنگ در آغوش گيرم
بوسه بستانم ز آتش خانهى لبهاى تشنه
كوچههاى شهر را ديوانه گردم
گر جوان گردم دوباره
بادهى ناخورده يك نسل را من
سركشم اما
نه چون خيام و حافظ جرعه جرعه
سركشم چون درههاى تشنهى باران نهديده
سركشم يكبارهگى تا آنكه درياخانه گردم
بر غم طولانى تأريخ انسان
خندهها بردارم و دوران نو را مبدأ رندانه گردم
گر جوان گردم دوباره
اين ريا آباد شيطان كهن را
سازمان رقص با دلدادهگان را خانه سازم
در دل اين شهر ساكت
يك نه، دو نى، سه نه
بل در هر قدم ميخانه سازم
گر جوان گردم دوباره
مردهگان بى كفن را
زندهگان بىدفاع و بىسخن را
اين برادرهاى سرماكشتهی رنج و محن را
مردم معصوم و ناآگاه اين مادر وطن را
روح گردم
روح سركش
روح نافرمان و ياغى
دست اندازم گريبان سخن را
فاش سازم شيوه تزوير ابليس وطن را
١٢-٢-١٣٥٥ كابل
صداقت بود شرافت بود.
عزت وحرمت بود.
اگردونفر باهم چنگ وچسب میکردند.
خلاص گیران می آمدند.
اوبرادر انسان جنگ نمی کند جنگ را سگ میکند.
مگر سیاست مداران ما پول جمع مینمایند برای جنگ انداختن تاکه برای خودش مفاد فراوان برسد.
بعد انسان شرافت مند خودرا معرفی مینماید.
درکشور ما جانشین سگ جنگی آدم جنگی جریان دارد.
نوشته های (خوشه چین) ازعمق دل محرومان بلند میشود.
آهسته آهسته نرمک نرمک چون قطرات طرف ابحار میرود.
به این مفهوم که اشرف المخلوقات زاده شده ایم.
نرمک نر مک موج زنان نزد پروردگار میرود.
کجا رفته بودی ؟
لندن.
وتو کجا بودی؟
ماسکاو.
خوب لندنی چرا؟
رفته بودم که قدرت گدایی کنم.
چرا؟
بخاطری که بالای مردم خود پادشاهی کنم.
ماسکاوی.
تو چطور؟
من هم همچنان؟
کسی که تربیت لندن را دیده است.
خوراکش دال پاکستان است.
کسی تربیت دست ماسکاورا دیده است.
لگدش مثل خرس است.
خنده می آید مرا برآنهاییکه هوز بوده ام میگوید.
به بوده ای خویش افتخار مینماید خوابیده ام وفرسوده ام میگوید.
من زنده وهوشیار شیطان مرده ۰من مرده شیطان زنده.
آنکه جنبنده است بدان که اوزنده است.
چون آفتاب روشن همیش تابنده است.
شکست درسیاست همانا نادانی است.
ازینکه به آدرسها انگشت گذاشته میشود این هم از نادانی است.
کوشش شود که نادان داناشود.
هزاران مستبد ایدیولوگ آمدند قدرت گرفتند قتل عام کردند.
مقام انسان را بدنام کردند.
مردند مبدل به پارووگند شدند.
مگر یگان یگان انسان ،هنوز حرف شان کیمیااست (زنده است)
چون ذکریای (رازی)
عمر (خیام.)
ابن سینای (بلخی)
مندلیف
انشتین
نیوتن
فردا خواهید گفت که خوشه چین هم کشتی را ن سیاست بود نیمه جانهارا) به تحرک وامیداشت.
کنون میبینیم ومی شنویم عکس العملهای ناکام هارا.