عبدالله کرامی

 

منجنیق افغانستان در منطقه

کارشناس مسائل افغانستان

مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC

افغانستان بنابر موقعیت جغرافیائی خود مورد توجه قدرت های جهانی قرار گرفته  و قدرت های جهانی هم بخاطر استفاده ازین جغرافیا به منظور برآورده شدن اهداف آزمندانۀ شان  هر نا روائی را که از دست شان بر می آید در حق مردم مظلوم ان دریغ نمی دارند. امریکا در سال 2001 به بهانه مبارزه علیه تروریزم زیر شعار دفاع از آزادی و دموکراسی به این کشور وارد شد. مردم پاک دل این سرزمین تحت تاثیر شعار آزادی و مردم سالاری از حضور امریکا در کشورشان استقبال بعمل آوردند. دیری نگذشت که مردم به چشم سر دیدند  که شعار دموکراسی فقط در حرف بوده و در عمل ضد دموکراسی عمل نمودند. یعنی خلاف اراده و رای آزاد مردم گماشته های خود را با حیله و نیرنگ و تقلب بر سریر قدرت جلوس دادند.

این گماشتگان تا که توانستند در تبانی با اختیار داران امریکائی نفاق قومی را فربه ساخته و با تهدید و تطمیع نخبگان صادق این کشور را به فاسدان روی زمین تبدیل نمودند. در فساد و خیانت و از خود بیگانگی نخبگان افغانستان شهره آفاق و منفور آحاد مردم گردیدند. همینکه آمریکا از صفر شدن نخبگان صادق افغانستان اطمینان حاصل کرد شعار های آزادی و دموکراسی و مبارزه علیه تروریزم را از یاد برد و افغانستان را به شیوه بسیار نا مردانه ترک کرد و افغانستان و مردم آنرا تسلیم تروریسم و جهل عصر حجر نمود. تروریسم طالبانی افغانستان را به دوزخ مبدل ساخته و رهبری شان چون نگهبانان و دروازه بانان دوزخ ایفای وظیفه می دارند.

حال سوال ایجاد میشود که چرا مردم این سرزمین به این مصیبت دچار شده اند ؟ و چرا افغانستان در میان کشور های همسایه به کعصف ماکول بدل شده است؟ 

دلیل پریشانی و عقب مانی و بدبختی افغانستان میتواند زیاد باشد، مثل بیسوادی، اقتصاد ضعیف، … وغیره ولی این قلم علل اساسی عقب مانی افغانستان را در سه چیز میدانم:

1_ علت اول بدبختی افغانستان همانا تسلط ذهنیت برتری جوئی قومی در ذهن و روان زمامداران افغانستان میباشد. تاریخ صد سال اخیر افغانستان به وضاحت نشان میدهد که زمامداران افغانستان به عوض اینکه نیرو و امکانات دست داشته را در برنامه  های عمران و آبادی افغانستان بکار ببرند، در تثبیت و نهادینه ساختن حاکمیت و برتری قوم خود و تضعیف و به زیر کشیدن اقوام غیر افغان بمصرف رسانده اند. در اینجا بجا خواهد باشد تا مشت نمونۀ از خروار مثالی بیاورم. بطور مثال، دولت افغانستان در سال1319 خورشیدی برابر به 1939  میلادی زبان آموزش همۀ مکتب ها، اعم ازابتدائیه و لیسه( دبستان و دبیرستان) را از فارسی به افغانی(پشتو) تبدیل کرد. کتابهای درسی معارف را به پشتوبرگردان و چاپ کرد. و کتابهای درسی که بزبان فارسی تالیف شده بود همه را جمع آوری و آنهارا آتش زد و دستور داد که بعد ازین کتاب درسی به زبان فارسی تالیف و چاپ نشود. که در نتیجه بنابرکمبود منابع به زبانِ پشتو و نا آشنائی بخش بزرگی ازمردم افغانستان با این زبان، از یکسو باعث فلج شدن نظام آموزشی شد و از سوی دیگر بی سوادی را گسترش داد. دولت وقت بنابر اعتراضات عمومی مردم و نا کار آمد بودن سیاست زبانی ، پس از ده سال در سال 1329 خورشیدی برابر با1948 میلادی ناچار شد که تدریس به زبان فارسی را به مناطق فارسی زبان افغانستان باز گرداند. شما خود از این مثال درجه شدتِ تعصب و حِدت ِمرض برتری جوئی قومی را تصور کرده میتوانید.

2_ دلیل عمده دوم عقبمانی و بدبختی افغانستان در مداخله کشور های خارجی به امور افغانستان میباشد. کشور های خارجی با امکانات مادی و سیاسی و نظامی ای که در اختیاردارند، نخبگان افغانستان را تابع خود میسازند و اگر تابع نشد با ترور و یا افزار دیگر از میان می بردارند. البته که علت اول یعنی ذهنیت فاشیستی برتری جویی قومی به ابزارِ خوب و کارائی در دست خارجیان تبدیل شده است. که با این وسیله می تواند نخبگان فاشیست را به خدمت بگیرند و توسط آنها اسب مراد خود را در افغانستان به جولان اندازد.

3_علت عمده سوم،  هم آهنگ نساختن آموزه های اسلام با پیشرفتهای ساینس و تکنالوژی عصر حاضر میباشد. اسلام دین اعتدال و دین استدلال باید باشد و خود را باید با پیشرفتهای زمان همنوا سازد. بدلیل اینکه از آن زمان تا حالا همه چیز تغییر نموده است و تغییر در جهت و سمت بهبودی و سعادت انسان بوده است. امروز ما در جهان کشور های سطح رفاه را داریم که به شهروندان خود اجتماع سالم و زندگی انسانی را تامین نموده اند. در تمام کشور های سطح رفاه دین را از دولت جدا ساخته اند و دولت را در خدمت شهروندان قرار داده است و دولت مکلف به غمخواری هر شهروند میباشد.

با یافتن راه حل برای این سه مشکل، به بدبختی های مردم افغانستان خواهیم توانست نقطه پایان گذاشت.

بنظر من دوراه حل عملی و آسان میتواند وجود داشته باشد:

الف_ نخبگان فاشست و برتری جوی قوم برادر افغان ما باید به خرد رو آورند و از دست آورد های علوم سیاسی واجتماعی و تجربه  کشور های پیشرفته در امور کشوری استفاده ببرند. و بدانند  که در یک کشور کثیرالقومی هیچگاه یک قوم نمیتواند به خوشبختی برسد تا تمام اقوام ساکن  کشور به خوشبختی نرسند. قابل ذکر است که در قوم برادر افغان ما انسانهای عاقل و فاضل و بدون تعصب و عاری از برتری جوئی قومی وجود دارند ولی هرگز از طرف  متعصبین وابسته به خارج هرگز به آنها شانس حکومت داری داده نشده است. این هم قابل یاد آوری میباشد که افغانستان یک کشور با اقلیت های قومی میباشد. یعنی در افغانستان هیچ قومی اکثریت را تشکیل نداده است.

ب_ اقوام غیر افغان افغانستان مثل ازبک و ترکمن و تاجک و هزاره،… وغیره با قطع امید از بستگی به خارج فقط به بازوان مردم خود تکیه نموده و متحدا” در باره آینده افغانستان باندیشند و متحد شوند. اتحاد اقوام غیر افغان افغانستان، برتری جویان و متعصبین قوم افغان را بیچاره خواهد ساخت و حاضر خواهند شد تا از تعصب و مرض فاشستی برتری جوئی جبرا” دست بکشند به مردم سالاری و انتخاب زمامدار از طرف مردم تن بدهند.

هرگاه مردم افغانستان قادر شوند که بتوانند زمامدار کشور خودرا با رای مستقیم وآزاد خود انتخاب نمایند، دروازه های ترقی و شکوفائی بر روی تمام مردم مردم افغانستان باز خواهد شد.

 

 

 


بالا
 
بازگشت