پاکستان؛ همسایۀ دردسر سازِ افغانستان، یا بازیگری برجسته در توازن تحولات منطقه؟

 

کلکین : پاکستان در سال ۱۹۴۷ و پس از جدایی از هند، به عنوان کشوری مستقل ظاهر گردید. در آن سال، افغانستان تنها کشوری بود که برای پذیرش عضویت و ورود پاکستان به سازمان ملل رای منفی داد. از آن هنگام، روابط بین دو کشور در اثنای تحولات تاریخی و به دلیل اختلافاتی عمیق همچنان تیره و تار مانده و به نوعی می توان گفت “جنگی اعلام نشده” مابین طرفین جریان دارد.

اختلافاتی چون خط دیورند و مسئلۀ پشونستان نزد طرفین به آتشی زیر خاکستر می ماند. خط دیورند که بر خلاف خواسته ‌های قبیله ‌ای-محلی ترسیم شده بود، اساسا برای محافظت از دولت بریتانیا در برابر طرح غارتگرانه روسیه و تفرقه بین قبایل پشتون بود. پاکستان که وارث مرزهایی ناآرام بود و از آنجایی که خود را جانشین هند بریتانیا می دانست، خط دیورند را به عنوان مرزی بین المللی پذیرفت و قصد داشت یک بار برای همیشه مسئله را با افغانستان حل و فصل کند. اما افغانستان بر این باور است که این قرارداد بقایایی از سلطه استعماری بوده و با خروج انگلیسی ها، توافق مذکور و منعقد شده در شرایطی نابرابر نیز پایان یافته است.

بدین ترتیب، از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۸، افغانستان درپیِ تحقق خواسته هایش جهت مذاکرۀ مجدد برسر مرز خود با پاکستان -به اصطلاح خط دیورند- به شدت با پاکستان درگیر بود. اما فروپاشی دولت محمد داوود خان در سال ۱۹۷۸ و تسلط کمونیست ها بر کابل، اوضاع را برای پاکستان تغییر داد. چنانچه اسلام ‌آباد از افغان ‌هایی که از رژیم کمونیستی می گریختند استقبال کرده، و آنها نیز (مجاهدین) تدریجا توسط دولت پاکستان و در مسیر جهاد علیه دولت کمونیستیِ وقت تأمین مالی شده، آموزش دیده و مسلح گردیدند.

 جریانی از جنگ سرد و نهایتا دخالت دول غربی در افغانستان، اسلام آباد را در مرکز مجاهدت ها برای شکست تهاجم شوروی قرار داد. چنانچه در این دوره، پاکستان کانال اصلی جهت تامین مالی و تسلیحاتی مجاهدین افغان از سوی کشورهای خلیج فارسی (به ویژه عربستان سعودی) و غرب (به ویژه ایالات متحده آمریکا) گردید. همچنین پاکستان کنترل مجاهدین را با تقسیم آنها به احزاب سیاسی مختلف قومی و منطقه ای حفظ کرد.

با خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ و متعاقب آن، فروپاشی دولت کمونیستی در کابل در سال ۱۹۹۲، نقش پاکستان به عنوان بازیگری کلیدی در امور افغانستان بیشتر افزایش یافت. در این دوره، افغانستان در امتداد خطوط گسلی فرو کشانده شد که عمدتاً توسط اردوگاه های مختلفِ شکل گرفته از سوی پاکستان و برای مجاهدین طی دهه ۱۹۸۰ ایجاد شده بود. پاکستان با بهره گیری از این ساختار و شرایط، درپیِ کنترل وقایع از طریق نایبانِ اسلام آباد، یا دقیق تر، راولپندی، مقر سازمان اطلاعات پاکستان (آی.اس.آی) برآمد.  بدین ترتیب، پاکستان نیابان خود را روی کار آورد: طالبان.

اما پس از حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و در پاسخ به حملات ۱۱ سپتامبر و متعاقبا شکست سریع دولت طالبان؛ بار دیگر ورق برگشت. در ابتدای امر، پاکستان درحالی که درصدد شکل دادن به بُعد امنیتی و سیاست خارجی افغانستان بود، نقشی حمایتی ایفا کرد؛ اما زمانی که دریافت دیگر جریانی از کنترل مستقیم امور داخلی و خارجی افغانستان ممکن نیست، به سیاست پیشین خود مبنی بر مداخله از طریق نیروهای نیابتیِ مخرب بازگشت.

ازاین رو، با خروج نیروهای ایالات متحده و ناتو از افغانستان در سال ۲۰۲۱، شورش طالبان (و حامیان پاکستانی آن) شتاب بیشتری گرفته و موفق شد تا ۱۵ اوت ۲۰۲۱ سریعا تمام خاک افغانستان از جمله کابل را تصرف کند. اما پیروزی سریع طالبان پاکستانی ها را نیز شگفت زده کرد؛ کشوری مدعی که می توانست به پروسه ای از درگیری و نزاع بلاتکیف و طولانی تر در افغانستان امیدوار باشند؛ نزاعی فرسایشی که به پاکستان اجازه می ‌داد با تقویت جناح‌ های افراطی ‌تری که بیشتر در معرض دستورکار این کشور هستند، کنترل خود را بر طالبان نزدیک تر سازد. هرچند هم اکنون نیز پاکستان با حمایتِ برخی عناصر طالبان، به تسلط کامل بر افغانستان امید دارد؛ اما به نظر می رسد این نقش حمایتی، ضربه­ای مهلک بر اسلام آباد باشد؛ جریانی که می تواند به قیام مسلحانه افغان ها علیه سلطه پاکستان و تجدید درگیری در منطقه منجر شود. (Amini, 2022)

خط دیورند و مسئلۀ پشتونستان؛ نقطه اشتعالی در مناسباتِ ملتهب افغانستان و پاکستان

پاکستان و افغانستان اشتراکات زیادی دارند. این دو کشور نه تنها دارای مرز جغرافیایی مشترک هستند، بلکه در سنت های تاریخی، فرهنگی و مذهبی مشترکی نیز سهیم اند. همچنین پاکستان هنوز میزبان نزدیک به سه میلیون پناهجوی افغان است که از دهه ها جنگ، آزار و اذیت و فقر در کشور خود فرار کرده اند. با این حال، طنز تلخ ماجرا اینجاست که روابط بین دو کشور مذکور آنهم با وجود پیوندهای تاریخی و جغرافیایی مطروحه، نه قریب و دوستانه، بلکه از سال ۱۹۴۷ با خصومتی آشکار همراه بوده و به گفتۀ ناظران و مفسران سیاسی، علت اصلی این خصومت، تقاضای پشتونستان است؛ مسئله ای که بلافاصله پس از ظهور پاکستان به عنوان کشوری مستقل در سال ۱۹۴۷ توسط دولت افغانستان مطرح گردید.

 ذات و ماهیت این مطالبه چنین بود که به پاتان ها و قبایل پشتو زبان در شمال غربی پاکستان امتیاز “جداشدن/حق استقلال” از پاکستان و ایجاد کشوری خودمختار اعطا شود. به باور برخی، ظاهراً دولت افغانستان ادعای پشتونستان را در ابتدا با این فرض احتمالی مطرح ساخت که پاکستان مدت زیادی به عنوان یک کشور مستقل باقی نخواهد ماند؛ و در انتظار چنین احتمالی نیز، کابل مایل بود تا ادعای خود در مورد مناطق خاص مطروحه را تثبیت کند.

دولت افغانستان که زمانی خود را به این موضع متعهد ساخته بود، پس گرفتن ادعایی که متعاقبا به یکی از ویژگی های اصلی سیاست خارجی افغانستان تبدیل شد را دشوار یافت. همچنین حکومت افغانستان، در همین راستا و ذیل حمایت از مسئلۀ پشتونستان، اعتبار خط دیورند را نیز زیر سوال برده و با توسل به دلایلی چون اینکه: معاهدۀ تعیین مرز تحت جریانی از فشار و اجبار امضا گردیده، اینکه پاکستان نمی تواند سرزمینی که به زور توسط انگلیس تصرف شده بود را از آن خود ساخته، و یا اینکه معاهدات برای دولت ‌ها الزام‌آور هستند و نه ملت آنها و پاکستان نمی تواند حقوق انگلیسی ها در هند را به ارث ببرد؛ ماهیت این معاهده را به چالش کشیده و نپذیرفته است. (Hasan, 1962: 14-15)

بسته شدن نطفۀ استقلال پاکستان؛ نخستین بُعد از آغاز مناسباتِ ناپایدارِ افغانستان-پاکستان

در ابتدای بررسی مناسبات دو کشور مذکور باید اشاره کرد که ساختارهای سیاسی و تاریخ منطقه، تا زمان ورود امپراتوری بریتانیا به شبه قاره هند و تجاوز پیش روندۀ روسیه تزاری به قفقاز و آسیای مرکزی امروزی، در هم تنیده بودند. این جریانات غالبا در قرن نوزدهم و در اوج “بازی بزرگ” رخ داد؛ زمانی که مرزهای کنونی افغانستان به عنوان دولتی «حائل» مابین امپراتوری روسیه تزاری (متعاقبا اتحاد جماهیر شوروی) و امپراتوری بریتانیا در هند ترسیم شد. در طول سلطنت عبدالرحمن خان، سر هنری مورتیمر دیورند ریاست کمیسیونی را بر عهده داشت که خط دیورند را ترسیم کرد (مرز بین افغانستان و هند بریتانیا که بعدها بین افغانستان و پاکستان به ارث رسید).

در همین راستا؛ امپراتوری های بریتانیا و روسیه با هیئتی از افغانستان، کمیسیون مشترک مرزی انگلیس و روسیه را جهت اقدام به تلاشی مشترک برای تعیین مرزهای شمالی افغانستان تشکیل دادند. بدین ترتیب باید گفت، مرزهای کنونی افغانستان، در آن هنگام به عنوان کشوری حائل و توسط دو قدرت استعماری ترسیم شده بود. (Baqai and Wasi, 2021: 3)

به هرروی، پاکستان پس از کسب استقلال در سال ۱۹۴۷ فورا دررابطه با دفاع زمینی خود که دربرگیرندۀ روابط با افغانستان نیز می شد؛ دغدغه و نگرانی یافت. بدین ترتیب، نسل اول از رهبران نظامی پاکستان که به عنوان بخشی از ارتش هند بریتانیا آموزش دیده بودند؛ آموزش های خود را جهت پیشبردِ یک استراتژی دفاعی برای پاکستان به کار گرفتند. روابطِ به وضوح تعارض آمیز پاکستان با هند، درک بسیط تری از جاه ‌طلبی ‌های این کشور درراستای تحقق عمق استراتژیک خود در افغانستان پیش از دوره ۱۹۷۰ را منعکس می ‌سازد که این جاه طلبی ها با بسته شدن نطفۀ پاکستان و آغاز به کار این کشور آغاز شد.

با استنباط به تاریخ و در پرتو جغرافیای منطقه تحت سلطۀ هند بریتانیا باید گفت، نهادهای اولیه امنیتی در پاکستان مشتاق “ادغام” این دو کشور و اعطای نقشی بزرگتر برای دولت پاکستان بودند. با این حال، دیدگاه پاکستان برای چنین تمهیدی، هیچ گونه استقبالی دریافت نکرد؛ حداقل به این خاطر که چنین پیشنهادی مستقیما با مهار اتحاد جماهیر شوروی و محدود کردن نفوذ هند هدف قرار گرفته بود.

پاکستان از همان بدو پیدایش متقاعد شده بود که، تنها آن دسته از افغان هایِ حامیِ ایدئولوژی های اسلامگرا، اهمیت پاکستان برای “احیای” گذشته باشکوه اسلام را نیز درک و دریافت می کنند. بدین ترتیب در اوایل دهه ۱۹۶۰، توسل به چنین درک و دریافتی سازمان ‌های اطلاعاتی پاکستان را به سمتِ تشویق گروه ‌های اسلام‌گرای پاکستانی در جهتِ ایجاد روابط و ائتلاف ‌های ایدئولوژیک در افغانستان تحریک و فعال ساخت.

 همان گونه که مطرح شد، بین سال ‌های ۱۹۴۷ و ۱۹۷۸، تنش ‌ها بین افغانستان و پاکستان بر الحاق گرایی از سوی کشور نخست و همچنین ردِ خط دیورند که پشتون ‌ها را بین دو کشور جدا می‌ سازد، متمرکز بود. با تکیه بر همین استدلال، در اواخر سپتامبر ۱۹۴۷، در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد، عبدالحسین عزیز نماینده افغانستان به عضویت پاکستان در سازمان ملل رای نداد. وی در این نشست اظهار کرد: «افغانستان قلبا در شادی مردم پاکستان از آزادی شان شریک است؛ ما برای پاکستان احترام عمیقی قائلیم؛ باشد که پاکستان شکوفا شود. هیأت افغانستان نمی‌خواهد با عضویت پاکستان در این سازمان بزرگ مخالفت کند، اما با نهایت تأسف ما در حال حاضر نمی‌توانیم به پاکستان رأی دهیم. این شرایط ناخوشایند بدان دلیل است تا زمانیکه به مردم سرحدات شمال غربی فرصتی عاری از هر نوع نفوذ داده نشود؛ تکرار می کنم فارغ از هر نوع نفوذی که برای آنها معیین سازد آیا می خواهند مستقل و یا بخشی از پاکستان باشند؛ نمی توانیم ایالت سرحد شمال غربی را به عنوان بخشی از پاکستان به رسمیت بشناسیم.» (Baqai and Wasi, 2021: 6-7)

به هرحال در نهایت دولت افغانستان پیش از پایان سال ۱۹۴۷ رای منفی خود را پس گرفته و تمایل به گفتگو درباره پشتونستان با پاکستان از طریق مجاری عادی دیپلماتیک را ابراز کرد؛ بدین ترتیب دو کشور در فوریه سال ۱۹۴۸ سفیران خود را اعزام کردند. چنانچه بنا به گفته نویسندگان پاکستانی، نماينده افغانستان (وزیر معارف)، سردار نجیب الله خان به عنوان نخستین مقام رسمی در اوايل سال ۱۹۴۸ با محمد علي جناح فرماندار کل پاكستان ملاقات داشت تا مواضع افغانستان درقبال مسئله پشتونستان و نبود فرصت برای پشتون ها در مرز شمال غربی و مناطق قبیله ای و انتقال دیدگاه سیاسی خود برای خودمختاری پشتون ها را برجسته سازد.

جناح به شدت دیدگاه های افغان ها را در این مورد رد کرد. همچنین طی سال های اولیه شکل گیری پاکستان، افغانستان را به راه اندازی یک کمپین تبلیغاتی برای ایجاد تنش در میان جمعیت پشتون در آن سوی خط دیورند مورد سرزنش و عتاب قرار داد. همچنین پاکستان به عنوان عکس العمل و اتخاذ اقدامی متقابل، در سال ۱۹۴۹ «رادیو افغانستان آزاد» را در کویته تأسیس کرد. همچنین این کشور با هدف تشویق ادغام بیشتر پشتون های در امتداد خط دیورند با چشم انداز اجتماعی و اقتصادی پاکستان، دست به افزایش سوبسیدهایی در مناطق قبیله ای زد.

اما این اقدامات و سرکوب طرفداران پشتونستان توسط پاکستان و دستگیری -حتی ادعای اعدام برخی از پشتون ها- موحب بیگانه شدن میانه روها گردید. این روند با حملات گاه به گاه جوامع قبیله ای توسط نیروی هوایی پاکستان همراه شد. در جریان یکی از این حملات هوایی، که بنابر گزارش ها در ۱۲ ژوئن ۱۹۴۹ اتفاق افتاد، “هواپیمایی پاکستانی (به گفته پاکستانی ها سهوا؛ به گفته افغان ها تعمدا) قریه مغلگی پکتیا در جنوب افغانستان را بمباران و بیش از ۲۰ نفر را کشتند”. اگرچه پاکستان پیشنهاد پرداخت غرامت داد (که افغان ‌ها از پذیرش آن خودداری کردند)، اما ادعای افغانستان مبنی بر تعمدی بودن بمباران را رد کرد.

 بدین ترتیب دولت افغانستان در واکنشی شدید، در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۹ لویه جرگه ای در کابل برگزار کرد. جرگه به حمایت ملی از موضوع «پشتونستان» رأی داده و معاهده دیورند ۱۸۹۳، عهدنامه ۱۹۰۵ انگلیس-افغانستان، معاهده راولپندی ۱۹۱۹، معاهده انگلیس-افغانستان ۱۹۲۱ و هر معاهدات دیگری که به وضعیت پشتون ها اشاره داشت را رسما غیر قانونی و بی اعتبار اعلام کرد. (Baqai and Wasi, 2021: 8)

در ادامۀ تنش ها و در اوایل دهه ۱۹۵۰، نیروهای غیرنظامی افغانستان برای نصب پرچم پشتونستان وارد پاکستان شدند؛ پاکستان که از این اقدام خشمگین شد، جریان کالاهای ترانزیتی و واردات نفت افغانستان را مسدود کرد. نهایتا اسلام آباد در سال ۱۹۵۲ به این انسداد پایان داد، اما تنش های موجود بین افغانستان و پاکستان به روابط اقتصادی (و درنتیجه سیاسی) نزدیک­‌تری بین افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی منجر شد.

در سال ۱۹۵۵، در زمان صدارت سردار محمد داوود خان، شورش های پاکستان-افغانستان بار دیگر به بسته شدن مجدد مرزها انجامید. همچنین تنش های متقابل به طور فزاینده ای به پیوستن هر دو کشور به اتحادهای مختلف منجر گردید. بدین ترتیب در سال ۱۹۵۴، پاکستان طبق توافقنامه امنیتی متقابل با ایالات متحده، تسلیحاتی را دریافت کرد. در همان سال، پاکستان به عضویت بنیانگذار سازمان پیمان آسیای جنوب شرقی (سیتو) درآمد. پاکستان همچنین عضو پیمان بغداد شد که هدف آن محدود کردن توسعه طلبی شوروی بود.

 به موازات آن، افغانستان نیز به دنبال اتحادهای مختلف بود؛ این اتحادها یا به سازمان های غیرمتعهد یا روابطی نزدیکتر با اتحاد جماهیر شوروی یا هر دو تبدیل شدند. افغانستان در طول هر دو جنگ جهانی بی طرفی خود در زمان جنگ را حفظ، و در طول تقابلات ایدئولوژیک پس از جنگ بی طرف ماند و تلاش کرد تا روابط متوازنی بین شرق و غرب را حفظ کند. بدین ترتیب افغانستان در طول جنگ سرد به جنبش غیرمتعهدها (NAM) پیوست.

پیش از جنگ جهانی دوم، افغانستان به معاهده عدم تجاوز سعدآباد در سال ۱۹۳۷ پیوست که در تهران به امضا رسید. با این حال، در سال ۱۹۴۱، افغانستان با استناد به اعلامیه بی طرفی کابل در سال ۱۹۳۹، از حمایت عراق در برابر بریتانیا خودداری کرد. می توان گفت هم تجربۀ قرن ۱۹ افغانستان از یک دولت حائل و هم دوره بین جنگ از عدم اتحاد، الهام بخش تمایلاتی برای بی طرفی این کشور بودند.

اما از دیدگاه رسمیِ پاکستان، موضع افغان ها در مورد خط دیورند همیشه به نوعی مرتبط با تبانی و ساخت و پاخت های هند برای تضعیف و محاصره پاکستان تفسیر شده است. شایان ذکر است نخبگان حاکم در افغانستان روابط خود را با پشتون های مرزی مانند عبدالغفارخان (باچا خان) و عبدالصمدخان اچکزی حفظ نمودند؛ فعالانی که در زمان حکومت هند بریتانیا از استقلال برابر حکومت راج بریتانیا و حقوق پشتون ها دفاع می کردند.

 برای این نخبگان سیاسی افغانستان، دلایل موجهی جهت حمایت از موضوع پشتونستان پابرجابود که پیش از تشکیل پاکستان نیز وجود داشت. به عنوان مثال، در فیصله/جرگه بنو[۱] در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۷، یک گروه با نفوذ از رهبران پشتون خواستار آن شدند که به پشتون های داخل هند بریتانیا حق انتخاب داده شود تا یک کشور مستقل پشتونستان داشته باشند. هر چند، همه پرسی ولایت مرزی شمال غرب در ژوئیه ۱۹۴۷ تنها به رای دهندگان پشتون این امکان را می داد که یا به هند یا پاکستان بپیوندند. به هرروی، غفارخان و جنبش خدمتگرانِ خدا (بندگان خدا) از سوی او به دشمنان تشکیلات سیاسی و امنیتی پاکستان تبدیل و گاه مورد هدف مجازات قرار گرفتند.

در حالی که افغانستان خط دیورند و مسئلۀ پشتونستان را به عنوان موضوعی دوجانبه برای حل و فصل مناسبات با پاکستان در نظر می گرفت، تشکیلات پاکستانی حمایت افغانستان از خودمختاری پشتون ‌ها از طریق یک منشور منطقه ‌ای را عمدتاً نگرانی مهمی در رابطه با احتمال تجاوز هند، درک و دریافت می ‌کرد. با این وجود، هند از اوایل دهه ۱۹۵۰، حمایت رسمی از افغانستان در مورد مسئله پشتونستان را تا حدی در پاسخ به تلاش پاکستان به عنوان یک دولت ملی، متوقف کرد. (Baqai and Wasi, 2021: 9-10)

رشد ناسیونالیسم در افغانستان و تداومی از تنش های فی مابین با پاکستان

اساسا می توان ریشه های ناسیونالیسم مدرن در افغانستان را در میان اصلاح طلبان جستجو کرد: افرادی چون محمود طرزی و جنبش جوانان افغان در اوایل قرن بیستم. گفته می شود که این جوانان افغان خواهان ابطال و لغو معاهده گندمک در سال ۱۸۷۹ با بریتانیا بودند؛ معاهده ای که افغانستان را وادار کرد از استقلال در امور خارجی دست کشد. قرارداد خط دیورند در سال ۱۸۹۳ نیز باعث کاهش بیشتر مناطق تحت کنترل افغانستان شد. در حالی که موضوع اول (یعنی بازپس گیری استقلال افغانستان در امور خارجی) در سال ۱۹۱۹ توسط امان الله خان، که گفته می شود خود یکی از اعضای افغان های جوان بود، مورد توجه و رسیدگی قرار گرفت، لیکن مسئله دوم (یعنی بازپس گیری مناطق پشتون از دست رفته به بریتانیا) موضوعی حل نشده باقی ماند.

 در سال ۱۹۴۶/۱۹۴۷، ویش زلمیان -جنبش جوان بیدار- درقالب “وارث معنوی جنبش اصلاح طلبان جوان افغان” از گروهی فعالان و اصلاح طلبان ملی گرا ظاهر شد. گرچه این گروه منحصراً پشتون نبودند، اما تحت سلطه گروهی قوی از روشنفکران پشتون قرار داشتند. در حالی که ویش زلمیان به عنوان اولین حزب سیاسی تأسیس شدۀ علنی در افغانستان شناخته می شود، اما مسئله پشتونستان را یکی از دغدغه های اصلی خود می دانست. سردار محمد داوود خان، افسر جوان ارتش در آن زمان و از سلطنتی ‌هایی که از پشتونستان دفاع می ‌کرد نیز، از هواداران ویش زلمیان به شمار می ‌رفت. (Baqai and Wasi, 2021: 12-13)

 به هرروی، در این چارچوب از «پی ریزی ناسیونالیسم» موضوع پشتونستان در دستور کار رهبرانی چون داوود خان قرار گرفت. دهه صدرات او در سال ۱۹۶۳ و پس از یک بن بست تلخ با ایوب خان در پاکستان و برسر موضع گیریِ ثابتِ داوودخان بر خط دیورند و تصمیم ایوب خان برای قطع روابط دیپلماتیک و اقتصادی با افغانستان به سرعت به پایان می رسد.

با وجود عدم تمایل در جریان پذیرش کامل پاکستان پیش از سال ۱۹۷۹، رهبران افغانستان نشانه هایی از همکاری و سازش را نشان دادند. این موضع تا حدودی در واکنش به تلاش پاکستان در سطوح منطقه و بین المللی بود. اما مهمتر از همه، رهبران افغانستان دریافته بودند که افغانستان به عنوان کشوری کم درآمد و محصور در خشکی، با وابستگی قابل توجه به کمک ها، نمی تواند رونق اقتصادی را به عنوان بهایی برای رویارویی با پاکستان تحمل کند.

 بدین ترتیب در مرحله پس از مشروطه ۱۹۶۴، ظاهر شاه درصدد روابط دوستانه با پاکستان برآمد و موضوع پشتونستان کمرنگ تر شد. بدین ترتیب افغانستان نه تنها در مواضع ضعیف پاکستان در جنگ ۱۹۶۵ با هند، در برابر پشتونستان ساکت ماند، بلکه اجازه داد که تدارکات حیاتی از طریق قندهار به سمت پاکستان وارد شود. در جنگ هند و پاکستان در سال ۱۹۷۱ نیز خویشتن داری افغانستان مشهود بود. ظاهرشاه درخواست مسکو برای اجازه دسترسی به اتحاد جماهیر شوروی و هند از طریق افغانستان برای حمله ای مخرب علیه پاکستان را رد کرد.

 در سال ۱۹۷۶، رهبران پاکستان و افغانستان دیدارهای دوستانه ای از کابل و اسلام آباد داشتند. محمد داوود خان، که پیشتر از حامیان سرسخت آرمان پشتونستان بود، روابط صمیمانه با پاکستان را تدارک می دید. او آموزش افسران افغان را با فرستادن تعدادی از آنها به پاکستان تنوع و تکثر بخشید. همچنین داوود خان در سفر خود به پاکستان در مارس ۱۹۷۸ در مسیر انعقاد قرارداد با پاکستان افتاد؛ قرادادی که خط دیورند را به رسمیت می شناخت و به حمایت افغانستان از پشتونستان در ازای خودمختاری بلوچ ها و پشتون ها در پاکستان پایان می بخشید. داوود خان در داخل کشور حزب چپ/ حزب کمونیست دموکراتیک خلق افغانستان را سرکوب و به فعالان بلوچ و پشتون پاکستانی نیز اطلاع داده شد که کابل دیگر به آنها پناه نخواهد داد. (Baqai and Wasi, 2021: 14)

ماهی گیری پاکستان از آب گل آلود بحران تهاجم شوروی و تمسک به دوستان نیابتی: ۱۹۷۹-۲۰۰۱

پس از کودتای خونینی که در آپریل ۱۹۷۸ محمد داوود خان و تمام خانواده اش کشته شدند، رژیم کمونیستی کابل در زمان نورمحمد تره کی به قدرت رسید. رژیم جدید متخاصم در بدو پیدایش دچار شکاف ‌های داخلی قابل توجهی گردید؛ اما تره کی توسط حفیظ الله امین، فرد دومی که خود را به عنوان رهبر جدید منصوب کرد، ترور شد.

 اتحاد جماهیر شوروی از این وقایع نگران شده بود؛ زیرا بیم آن می رفت که امین شخصیتی وفادار نبوده و بتواند با ایالات متحده متحد شود. بدین ترتیب لئونید برژنف، رهبر وقت شوروی، در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ اجازۀ ورود ارتش (شوروری) به افغانستان را صادر کرد. این تهاجم نظامی به کشته شدن امین و انتصاب ببرک کارمل به ریاست جمهوری افغانستان انجامید.

 پاکستان رژیم جدید را به رسمیت شناخت، اما روابط با حکومت کمونیستی تیره و تار بود. در همین حال اسلام آباد در پیِ استقبال و پذیرش پناهجویان افغان برآمد؛ کسانی که عمدتاً بخشی از شورش علیه تهاجم شوروی به کشورشان و خواستار جهاد علیه ارتش شوروی و رژیم کمونیستی در افغانستان بودند. بدین ترتیب مبارزان افغان تحت گروه های مجاهدین در پاکستان و از طرف تشکیلات پاکستانی حمایت شدند. ترویج جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی با دستور کارِ اسلامی سازی در پاکستان در زمان ضیاءالحق (۱۹۷۸-۱۹۸۸) امری به جا و درست به نظر می رسید.

 از نظر ظاهری، برنامه اسلامی سازی پاکستان به طور طبیعی با ترویج جهاد اسلام آباد در افغانستان ترکیب و ادغام گردید. این امر به بسیج و ادغام بی سابقه عناصر اسلامگرا در پاکستان با گروه های مجاهدین افغانستان منجر شد. این جریان همچنین انگیزه هایی برای گسترش و تحکیم شبکه های مدارس دینی در پاکستان ایجاد کرد. (Baqai and Wasi, 2021: 15)

با این حال، ثمرۀ مهم دیگری از تهاجم شوروی برای ارتش و تشکیلات امنیتی پاکستان نیز وجود داشت. چراکه این تهاجم، زمینه سازِ تحریک و برانگیختنِ تصوری از تهدید اسلام آباد علیه هند گردیده، و در نهایت به پاکستان اجازه می داد تا با حمایت فنی و مالی اساسی ایالات متحده، نوسازی بزرگ ارتش خود را صورت دهد. از سال ۱۹۴۷، بزرگ‌ ترین دغدغه سیاست‌گذار پاکستانی یافتن ابزاری جهت خنثی کردن طرح ‌ها یا برنامه ‌های هژمونیک هند برای کسب جایگاهی برجسته در ژئوپلیتیک منطقه بود.

 بدین ترتیب پاکستان تهاجم شوروی به افغانستان را از دریچه رقابت ها و تنش هایی با هند تفسیر کرد. از این رو، طرح و پروژۀ تهدید شوروی برای برنامه های نوسازی نظامی پاکستان، امری حیاتی درمسیر گنجاندن افغانستان در معماری امنیتی پاکستان بود. سیاست پاکستان در افغانستان دقیقاً در مقر فرماندهی ارتش در راولپندی پی ریزی و جهاد در افغانستان به عنوان “دفاع” از پاکستان ترویج شد. ستاد کل ارتش پاکستان قویا ایجاد رژیمی حامیِ پاکستان در افغانستان را به عنوان هدفی “سیاسی-استراتژیک” درنظر می گرفت که می بایست به هر قیمتی محقق می شد.

 روابط ایجاد شده با گروه های مختلف مجاهدین در جریان مبارزات نظامی در دهه ۱۹۸۰، ستاد کل ارتش را در موقعیت مطلوبی برای دستکاری سیاست های محلی در افغانستان قرار داد. این رویکرد شدت یافته، سنگ بنای هدف پاکستان در دستیابی به “عمق استراتژیک” از سوی نیروهای مسلح پاکستان شد: گروه های اصلی مجاهدین افغانستان، مانند حزب اسلامی حکمتیار -حزب مورد علاقۀ سازمان اطلاعات پاکستان-، به عنوان یک گردان پیاده نظام مضاعف در نظر گرفته می شد که در صورت نیاز، علیه هند مورد استفاده قرار می گرفت.

 پاکستان برای تسلط بر سیاست های محلی و ایجاد یک دولتِ حامی پاکستان در کابل، قصد داشت طرح بزرگ تری را عملی سازد تا پاکستان را به عنوان یک کشور اسلامی قویا نظامی نشان دهد؛ کشوری که در نهایت جمهوری های تازه تاسیس آسیای مرکزی و دولت های خاورمیانه را تحت کنترل گیرد. بدین ترتیب، ستاد کل ارتش پاکستان اهداف خود را حتی پس از مرگ ضیاءالحق از طریق عملیات مخفی سازمان اطلاعات این کشور و در حمایت از گروه های دوست اما بنیادگرا در افغانستان دنبال کرد. حمایت از چنین گروه ها و افرادی براساس مصلحت و منفعت پاکستان در نوسان بوده است، از گلبدین حکمتیار تا طالبان.

پس از تهاجم شوروی، رژیم کمونیستی در افغانستان درگیر انشعابات و گسست های داخلی میان دو جناح خلق و پرچم شد. پس از سال ۱۹۷۹، ناسیونالیسم پشتون عملاً با فراگیر شدن رادیکالیسم اسلامی در افغانستان و همچنین مناطق پشتون نشین پاکستان فروکش کرد. روشنفکران و چهره ‌های ملی‌ گرا که در دولت ‌های سابق مسئله پشتونستان را ترویج می‌کردند، در دوران حکومت کمونیست ‌ها با آزار، زندان و حتی مرگ مواجه شدند.

روایت دولت افغانستان در مورد پاکستان قویا از رویکردی پشتون-محور به رویکردی تغییر یافت که پاکستان را به عنوان بخشی از پیوند “امپریالیستی” به رهبری آمریکا نشان می داد و تهدید کنندۀ انقلاب “سوسیالیستی” افغانستان بود. به عنوان مثال، در آگوست ۱۹۸۴، رئیس جمهور وقت، ببرک کارمل پاکستان را متهم کرد که در پشت حمله به فرودگاه کابل که ۳۰ کشته و بیش از ۱۰۰ زخمی برجای گذاشت، دست دارد و رئیس جمهور ضیاءالحق را دست نشاندۀ آمریکایی ها خواند. (Baqai and Wasi, 2021: 16-17)

 پاکستان گروه بدیل/جایگزینی از بازیگران سیاسی که از مناطق پشتون نشین سرچشمه می گرفتند را ترویج می کرد. جماعت اسلامی (J) و جمعیت علمای اسلام (JU)[۲] به عنوان دو حزب اصلی اسلام گرا، تحت سلطه پشتون ها در پاکستان بوده اند. جمعیت اسلامی تحت رهبری برهان الدین ربانی و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰، و بخشی از سال ۱۹۹۰ به طالبان پیوستند. در حالی که در گذشته نیروهای ملی گرای پشتون برای حمایت، حول محور کابل تمرکز داشتند، اکنون اسلام گرایان رادیکال پشتون حول پیشاور و کویته متمرکز بودند.

بدین ترتیب پشتون های اسلامگرای افغان به عنوان یکی از نمایندگان اصلی آی.اس.آی، به ابزارهای سیاسی قدرتمند تبدیل شدند. سیاست ضیاءالحق در افغانستان مبتنی بر استفاده از کارت های دوگانۀ بازی، همزمان با کارت های قومی و اسلامی بود. ضیاء با حمایت از احزاب اسلام گرا به رهبری پشتون ها در افغانستان و پاکستان و با توسل به همبستگی اسلامی، امید داشت مسئله پشتونستان را خنثی کند. نهادهای نظامی-امنیتی پاکستان به جای پاسخگویی به تقاضاهای پشتون برای شمول سیاسی داخلی و برابری اقتصادی-اجتماعی، هر بسیج غیراسلامی پشتون را به دسیسه های سرویس های اطلاعاتی هند و افغانستان گره زدند.

پاکستان در سال ۱۹۴۷ و پس از جدایی از هند، به عنوان کشوری مستقل ظاهر گردید. در آن سال، افغانستان تنها کشوری بود که برای پذیرش عضویت و ورود پاکستان به سازمان ملل رای منفی داد. از آن هنگام، روابط بین دو کشور در اثنای تحولات تاریخی و به دلیل اختلافاتی عمیق همچنان تیره و تار مانده و به نوعی می توان گفت “جنگی اعلام نشده” مابین طرفین جریان دارد.

اختلافاتی چون خط دیورند و مسئلۀ پشونستان نزد طرفین به آتشی زیر خاکستر می ماند. خط دیورند که بر خلاف خواسته ‌های قبیله ‌ای-محلی ترسیم شده بود، اساسا برای محافظت از دولت بریتانیا در برابر طرح غارتگرانه روسیه و تفرقه بین قبایل پشتون بود. پاکستان که وارث مرزهایی ناآرام بود و از آنجایی که خود را جانشین هند بریتانیا می دانست، خط دیورند را به عنوان مرزی بین المللی پذیرفت و قصد داشت یک بار برای همیشه مسئله را با افغانستان حل و فصل کند. اما افغانستان بر این باور است که این قرارداد بقایایی از سلطه استعماری بوده و با خروج انگلیسی ها، توافق مذکور و منعقد شده در شرایطی نابرابر نیز پایان یافته است.

بدین ترتیب، از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۸، افغانستان درپیِ تحقق خواسته هایش جهت مذاکرۀ مجدد برسر مرز خود با پاکستان -به اصطلاح خط دیورند- به شدت با پاکستان درگیر بود. اما فروپاشی دولت محمد داوود خان در سال ۱۹۷۸ و تسلط کمونیست ها بر کابل، اوضاع را برای پاکستان تغییر داد. چنانچه اسلام ‌آباد از افغان ‌هایی که از رژیم کمونیستی می گریختند استقبال کرده، و آنها نیز (مجاهدین) تدریجا توسط دولت پاکستان و در مسیر جهاد علیه دولت کمونیستیِ وقت تأمین مالی شده، آموزش دیده و مسلح گردیدند.

 جریانی از جنگ سرد و نهایتا دخالت دول غربی در افغانستان، اسلام آباد را در مرکز مجاهدت ها برای شکست تهاجم شوروی قرار داد. چنانچه در این دوره، پاکستان کانال اصلی جهت تامین مالی و تسلیحاتی مجاهدین افغان از سوی کشورهای خلیج فارسی (به ویژه عربستان سعودی) و غرب (به ویژه ایالات متحده آمریکا) گردید. همچنین پاکستان کنترل مجاهدین را با تقسیم آنها به احزاب سیاسی مختلف قومی و منطقه ای حفظ کرد.

با خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ و متعاقب آن، فروپاشی دولت کمونیستی در کابل در سال ۱۹۹۲، نقش پاکستان به عنوان بازیگری کلیدی در امور افغانستان بیشتر افزایش یافت. در این دوره، افغانستان در امتداد خطوط گسلی فرو کشانده شد که عمدتاً توسط اردوگاه های مختلفِ شکل گرفته از سوی پاکستان و برای مجاهدین طی دهه ۱۹۸۰ ایجاد شده بود. پاکستان با بهره گیری از این ساختار و شرایط، درپیِ کنترل وقایع از طریق نایبانِ اسلام آباد، یا دقیق تر، راولپندی، مقر سازمان اطلاعات پاکستان (آی.اس.آی) برآمد.  بدین ترتیب، پاکستان نیابان خود را روی کار آورد: طالبان.

اما پس از حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و در پاسخ به حملات ۱۱ سپتامبر و متعاقبا شکست سریع دولت طالبان؛ بار دیگر ورق برگشت. در ابتدای امر، پاکستان درحالی که درصدد شکل دادن به بُعد امنیتی و سیاست خارجی افغانستان بود، نقشی حمایتی ایفا کرد؛ اما زمانی که دریافت دیگر جریانی از کنترل مستقیم امور داخلی و خارجی افغانستان ممکن نیست، به سیاست پیشین خود مبنی بر مداخله از طریق نیروهای نیابتیِ مخرب بازگشت.

ازاین رو، با خروج نیروهای ایالات متحده و ناتو از افغانستان در سال ۲۰۲۱، شورش طالبان (و حامیان پاکستانی آن) شتاب بیشتری گرفته و موفق شد تا ۱۵ اوت ۲۰۲۱ سریعا تمام خاک افغانستان از جمله کابل را تصرف کند. اما پیروزی سریع طالبان پاکستانی ها را نیز شگفت زده کرد؛ کشوری مدعی که می توانست به پروسه ای از درگیری و نزاع بلاتکیف و طولانی تر در افغانستان امیدوار باشند؛ نزاعی فرسایشی که به پاکستان اجازه می ‌داد با تقویت جناح‌ های افراطی ‌تری که بیشتر در معرض دستورکار این کشور هستند، کنترل خود را بر طالبان نزدیک تر سازد. هرچند هم اکنون نیز پاکستان با حمایتِ برخی عناصر طالبان، به تسلط کامل بر افغانستان امید دارد؛ اما به نظر می رسد این نقش حمایتی، ضربه­ای مهلک بر اسلام آباد باشد؛ جریانی که می تواند به قیام مسلحانه افغان ها علیه سلطه پاکستان و تجدید درگیری در منطقه منجر شود. (Amini, 2022)

در قسمت نخست از این تحلیل، به فراز و فرود مناسبات افغانستان و پاکستان از زمان استقلال پاکستان، سیاست های پشتیبانی اسلام آباد از مجاهدین و طرح ریزی برای پیاده سازیِ سناریویِ همیشگی خود مبنی بر روی کارآوردن دولتی وابسته در کابل پرداختیم؛ و اکنون به بررسی ادامۀ مطلب خواهیم پرداخت:

نزاع داخلی، روی گرداندن پاکستان از مجاهدین و روی آوردن به طالبان

به هرروی، پس از آن شاهد بودیم که ایالات متحده ذیل همکاری با شوروی، پاکستان و افغانستان، توافقنامه ژنو ۱۹۸۸، را برای خروج کامل نیروهای شوروی از افغانستان پذیرفت. ضیاءالحق و آی.اس.آی اصرار داشتند که توافقنامه باید به این موضوع بپردازد که چه کسی افغانستان را پس از خروج شوروی اداره خواهد کرد. با این حال، به این موضوع پرداخته نشد. ضیاءالحق از ایالات متحده می خواست تا با انتصاب رهبر مجاهدین مورد علاقه خود، گلبدین حکمتیار، به عنوان رئیس دولت ائتلافی مجاهدین، سهم پاکستان را در مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی تصدیق و تثبیت کند.

در نهایت، رژیم کمونیستی تحت رهبری دکتر نجیب الله در سال ۱۹۹۲ فروپاشید و انتقال منظم قدرت هرگز صورت نگرفت. گروه های مجاهدین افغان به کابل بازگشته و دولت اسلامی افغانستان را در ابتدا به ریاست صبغت الله مجددی و سپس برهان الدین ربانی تأسیس کردند. نواز شریف نخستین رئیس دولتی بود که در آپریل ۱۹۹۲ از کابل بازدید کرد. وی چکی به مبلغ ۲۵۰ میلیون روپیه (معادل ۱۰ میلیون دلار آمریکا) به مجددی داد و اقلام غذایی ضروری اهدا کرد. شریف در گردهم آوردن هفت تنظیم جهادی/احزاب هفتگانه (که توافقنامه تقسیم قدرت را بر اساس معاهده اسلام آباد در مارس ۱۹۹۳ امضا کردند) نقش مهمی ایفا کرد.

اختلافات تلخ، به ویژه بین حکمتیار و دیگر رهبران مجاهدین از جمله احمد شاه مسعود، مانع از اجرای این توافق شد و نبردی هولناک ۱۹۹۲ و ۱۹۹۶ در میان گروه های مجاهد درگرفت. پس از اینکه حکمتیار نتوانست قدرت را تضمین ساخته و از این رو نتوانست نگرانی های اسلام آباد را تخفیف دهد، پاکستان تصمیم گرفت حمایت خود را به طالبان واگذار کند. اسلام آباد از طریق روابط خود با طالبان، به ایجاد مسیری تجاری با آسیای مرکزی تمایل داشت، همچنین می خواست هرگونه پتانسیل افزایش ناسیونالیسم پشتون را از بین ببرد. شاید مهم‌تر از آن برای منطقه نیز، پاکستان قصد داشت جهادی ‌های کشمیری را آموزش داده و مرزهای غربی خود را تثبیت کند.

در نهایت طالبان کابل را در سپتامبر ۱۹۹۶ تصرف کرده و پاکستان اولین کشوری گردید که به طور رسمی رژیم طالبان را به رسمیت شناخت. هر چند متعاقبا نیز عربستان سعودی و امارات متحده عربی به آن پیوستند. مسلما با روی کار آمدن طالبان، اسلام آباد به نایبی عالی از یک گروه مذهبی-افراطی ضدهندی تبدیل شد که روابطی قوی با مدارس پاکستان داشته و از شاخه حنفی دیوبندی پاکستان الهام می گرفتدن. از همه مهمتر برای پاکستان، طالبان نسبت به ناسیونالیسم سنتی افغان -از جمله ناسیونالیسم پشتون- که متکی بر جنبه های تاریخی قبیله ای، شهری، محلی و اجتماعی زندگی در افغانستان بودند؛ نفرت شدیدی داشتند. (Baqai and Wasi, 2021: 19-20)

چرخش سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر

حوادث وحشتناک ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جهان را تغییر داد و پاکستان نیز خود را بین شیطان و جهان یافت. این حوادث روابط پاکستان با طالبان افغانستان را بازتعریف کرد؛ چراکه این روند مرحله ای نوین از سیاست خارجی پاکستان به طور کلی و سیاست پاکستان در افغانستان به طور خاص را منعکس می ساخت. حمله ایالات متحده به رژیم طالبان، به مشرف اجازه داد تا روابط ضعیف خود با آمریکا را احیا و بار دیگر پاکستان نقش یک دولت پیشرو در خط مقدم را به خود گیرد. پاکستان با انتخابی جدی از سوی آمریکا مواجه بود؛ “یا با ما یا علیه ما”. سخنان جرج بوش رئیس جمهور وقت ایالات متحده مبنی بر اینکه هیچ تمایزی بین عاملان حملات تروریستی و کسانی که آنها را پناه می دهند، قائل نخواهد شد؛ پاکستان را بر سر دوراهی قرار داد.

در این برهه، پاکستان بایستی یا در کنار آمریکا در جنگ علیه القاعده و طالبان می ایستاد و یا اگر موضعی از طرفداری طالبان را ادامه می داد، تبعاتی از انتقام آمریکا را به جان می خرید. نهایتا پاکستان ترجیح داد طرف ائتلاف بین ‌المللی را گرفته و اطلاعات، کریدور پرواز و پایگاه‌ هایی را برای پشتیبانی لجستیکی و بازیابی حمله نظامی به رهبری ایالات متحده بر فراز افغانستان را در ۷ اکتبر ۲۰۰۱ فراهم کند.

 در همین راستا، پاکستان برای ممانعت از جنگی احتمالی، تمام تلاش خود را برای میانجیگری بین ایالات متحده و طالبان انجام داد. چنانچه جورج تنت، رئیس سابق سازمان اطلاعات آمریکا، تلاش های پاکستان برای کشاندن طالبان به میز مذاکره و جلوگیری از جنگ را در کتاب خود به کرات و مفصلا ثبت کرده است. به ادعای او، پاکستان به ترتیب دادن دیدارهایی بین رابرت گرینر (رئیس سابق سیا در اسلام آباد) و ملا اختر محمد عثمانی، فرمانده ارشد طالبان برای حل هر گونه راه حل مسالمت آمیز کمک کرد. همچنین طبق گزارش ها، سپهبد محمود احمد، ارشد جاسوسی پاکستان (فرمانده نیروی هوایی) با هیئتی عالی رتبه نیز در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۱ از ملاعمر رهبر طالبان در قندهار دیدار و او را متقاعد کرد که بن لادن را تحویل دهد تا از عواقب شدید حمله ایالات متحده ممانعت به عمل آید.

این حمله در از بین بردن کمپ های آموزشی مؤثر بود، با این حال، تعداد زیادی از طالبان و القاعده متفرق و در داخل کشور ناپدید شدند و برخی به کشورهای همسایه ایران و پاکستان گریختند. نهایتا طالبان در عرض ۸ تا ۱۰ هفته قدرت را از دست داده و شهرهای بزرگ از جمله پایتخت در ۱۳ نوامبر ۲۰۰۱ سقوط کردند. موقعیت جغرافیایی افغانستان به عنوان دروازه آسیای مرکزی، کوتاه ترین و مقرون به صرفه ترین مسیر را برای انتقال منابع عظیم انرژی آسیای مرکزی به جهان خارج فراهم می کند. بالطبع سقوط طالبان در افغانستان نیز راه را برای بازیگران خارجی برای مداخله در افغانستان برای تامین منافع استراتژیک خود هموار کرد.  متعاقبا پس از فروپاشی رژیم طالبان و تسلیم کابل، سازمان ملل متحد نشستی با سران قبایل منتخب در بن (آلمان) ترتیب داد تا در مورد حکومت موقت افغانستان به رهبری حامد کرزی با ریاستی شش ماهه از ۲۲ دسامبر ۲۰۰۱ تصمیم گیری شود. (Durani and Khan, 2011)

در دسامبر ۲۰۰۱ موافقتنامه بن امضا شد که بر اساس آن اقوام مختلف افغانستان با تشکیل یک دولت موقت چند قومی موافقت کردند. در آپریل ۲۰۰۲ نیز یک لویه جرگه اضطراری (شورای بزرگ ملی) تشکیل شد تا به رهبران قبایل از مناطق مختلف کشور اجازه دهد قالب حکومت جدید که به ریاست حامد کرزی -یک رهبر پشتون تحت حمایت ایالات متحده آمریکا- رهبری می شد را، تایید کنند. با این حال، عقاید پشتون ها در مورد کرزی مورد اختلاف بود و بسیاری به او با دید سوء ظن و بی اعتمادی می نگریستند.

به هر حال باید گفت با تشکیل دولت موقت، مشکل امنیتی افغانستان حل نشد. کشور به مناطق مختلف تقسیم شده بود که توسط جنگ سالاران قومی و قبیله ای مختلف کنترل می شد. از این رو، فرمان و حکم حکومت کرزی از اطراف کابل فراتر نمی رفت. به هروی، دولت حامد کرزی تا سال ۲۰۱۴ از طریق دو انتخابات در قدرت باقی ماند.

ملغمۀ همگرایی و واگرایی در مناسبات پاکستان-افغانستان طی دوران ریاست حامد کرزی

پس از سرنگونی دولت طالبان در کابل، ایالات متحده و متحدانش دولت موقتی را در کابل ایجاد کردند که اسلام آباد نیز درجهت حمایت کامل از آن اطمینان داد. دولت پاکستان تشکیلات جدید افغان را کاملاً به رسمیت شناخت و سیاست خود را به منظور همکاری در بازسازی و توان بخشی افغانستان آشکار ساخت. اهمیت استراتژیک افغانستان را می توان در قالبِ موقعیت این کشور به عنوان دروازه ای به جمهوری های آسیای مرکزی سنجید که توسط کشورهای قدرتمند به نام جنگ با تروریسم مورد بهره برداری قرار گرفت.

به هرروی، در فوریه ۲۰۰۲، رئیس جمهور وقت افغانستان حامد کرزی در طی سفر خود به اسلام آباد در مورد روابط دوجانبه با پاکستان گفتگو کرد. پاکستان نیز بر تعهد خود برای کمک به دولت تازه منتخبِ افغانستان در تمام ابعاد اصلی تاکید کرد. پاکستان از تشکیل دولت موقت حمایت نمود و حامد کرزی در فوریه ۲۰۰۲ یک سفر رسمی به پاکستان داشت که روابط دوجانبه را با شرایط دوستانه تجدید کرد. پاکستان نیز انواع حمایت های اخلاقی، سیاسی و اقتصادی را برای تقویت دولت جدید در کابل تحت ریاست کرزی ابراز نمود. سفر مشرف به افغانستان در آوریل ۲۰۰۲ و اعلام کمک ۱۰۰ میلیون دلاری برای بازسازی افغانستان را باید در این چارچوب درنظر گرفت.

پاکستان همچنین از برگزاری مسالمت‌ آمیز انتخابات ریاست‌ جمهوری و پارلمانی در اکتبر ۲۰۰۴ و سپتامبر ۲۰۰۵ حمایت نموده و مرزهای خود را برای محافظت در برابر هرگونه تاخت و تاز و تعدی در سراسر مرز برای ایجاد اختلال در روند انتخابات، قویا نفوذ ناپذیر و مسدود ساخت. همچنین مشرف اولین رئیس دولتی بود که پس از پایان موفقیت آمیز انتخابات ریاست جمهوری به افغانستان سفر کرد. اما به زودی گرمی روابط دو همسایه رو به وخامت گذاشت؛زمانی که کرزی پاکستان را به کمک به طالبان و حمایت از تروریسم در افغانستان متهم ساخت. شکاف اعتماد بین طرفین هر روز بیشتر ‌شد و کرزی که زمانی طرفدار پاکستان بود، سرزنش پاکستان برای حمایت از تروریسم فرامرزی را آغاز کرد.

در مارس ۲۰۰۶، وزیر کشور پاکستان در جریان سفر خود به کرزی پیشنهاد نمود که مرزها را حصاکشی و مین گذاری کند تا نفوذ و سرریزِ گروه های تروریستی از هر دو طرف متوقف شود؛ اما کرزی با این پیشنهاد موافقت نکرد. بدین ترتیب پاکستان برای دست نخوردن امنیت مرزهای غربی ۸۰۰۰۰ نیروی نظامی و شبه نظامی مستقر کرد. (Idrees and Ahmad Naaze, 2022: 530)

به هرروی مشرف و کرزی طی یک نشست در سال ۲۰۰۷ بر سر کارگروه اقدامات اعتمادسازی[۱] بین دو کشور توافق کردند. پس از انتخابات عمومی سال ۲۰۰۸، دولت پاکستان تغییر یافت و حزب مردم پاکستان (PPP) به قدرت رسید. حزب مردم پاکستان تمایل شدیدی برای عادی سازی روابط بین دو همسایه ابراز کرد و رئیس جمهور افغانستان نیز در مراسم سوگند آصف زرداری رئیس جمهور پاکستان شرکت کرد. او در این دیدار متعهد شدند که از کشورهای خود در مقابله با تروریسم حمایت کند.

 سفر متقابل زرداری به کابل نیز در سال ۲۰۰۹ باعث همکاری بیشتر دو کشور و امضای توافقنامه مبارزه با تروریسم شد. متعاقبا این تضمین ها در نشست سپتامبر ۲۰۱۰ در سطح وزیران خارجه در مورد دستور کار و پلتفرم های مقابله با تروریسم دنبال شد. هرچند در دوران حکومت حامد کرزی، شکاف در بی اعتمادی و سرزنش مداوم افزایش یافت.  (Idrees and Ahmad Naaze, 2022: 531)

متعاقبا، در انتخابات عمومی پاکستان در سال ۲۰۱۳، حزب مسلم لیگ پاکستان (PML-N) به قدرت رسید. کرزی اولین رئیس دولتی بود که در تماس تلفنی پیروزی نخست وزیری نواز شریف در انتخابات را تبریک گفت. رهبران دو کشور به تبادل اظهاراتی مبنی بر حسن نیت خود پرداخته و برای بهبود روابط ابراز امیدواری کردند. آنها همچنین تعهد خود را برای همکاری با یکدیگر در جنگ علیه ترور تکرار کردند. شریف که خواستار احیایِ مسیرهای تجاری معمول با افغانستان بود، سرتاج عزیز مشاور سیاست خارجی خود را به کابل فرستاد و در آنجا در مورد مسائل دوجانبه بحث و دعوت رئیس‌جمهور افغانستان را برای سفر به پاکستان ارسال کرد.

کرزی بر اساس این در آگوست ۲۰۱۳ با نواز شریف نخست وزیر جدید پاکستان در اسلام آباد ملاقات کرد و اعلام کرد که نقش پاکستان در هر گونه راه حل صلح بلندمدت افغانستان حیاتی است؛ ضمن آنکه این دیدار فرصتی برای گفتگو در مورد روابط استراتژیک و تجاری فراهم کرد. نواز شریف نیز متقابلا در ماه نوامبر سفری متقابل به کابل داشت و طی آن به کرزی از تمایل پاکستان برای کمک به روند صلح افغانستان اطمینان داد. بدین ترتیب پاکستان نیز علاقه خود را برای کمک به بازسازی و تقویت افغانستان ابراز کرد.

 وزیر مالیه پاکستان در سال ۲۰۱۴ از کابل بازدید و در نشست کمیسیون مشترک اقتصادی شرکت کرد. او در طی این دیدار بر پیوستن افغانستان به توافقنامه تجارت ترانزیتی تاجیکستان برای سرمایه گذاری سه جانبه تاکید و همچنین اذعان کرد که پاکستان خواهان گسترش روابط تجاری با سایر کشورهای منطقه از طریق ترانزیت افغانستان است. از دیگر سو؛ سفارت ایالات متحده آمریکا در اسلام آباد از “کنفرانس زنان کارآفرین افغان” در اسلام آباد در سال ۲۰۱۵ حمایت کرد و تجار و کارآفرینان به آن پیوستند. این سرمایه گذاری فرصتی را برای زنان هر دو کشور فراهم کرد تا به یکدیگر نزدیک شده و موضع یکدیگر را در مورد تعامل دوجانبه درک کنند.

 متعاقبا در ژوئن ۲۰۱۴، رنگین دادفر سپنتا مشاور امنیت ملی افغانستان از پاکستان دیدن کرد. این دیدار نیز فرصتی برای گفتگو درباره مسائل امنیتی بین کشورها، تقویت همکاری ها و نابودی شبکه های تروریستی و پناهگاه های آنها در دو طرف مرزها بدون تبعیض بود. همچنین وی در دیدار با رئیس ستاد ارتش پاکستان، مسائل امنیتی را مورد بحث و بررسی قرار داد. (Idrees and Ahmad Naaze, 2022: 532)

فراز و فرود کابل-اسلام آباد در ریاست جمهوری اشرف غنی

انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال ۲۰۱۴ برگزار شد که دو نامزد اصلی عبدالله عبدالله (ائتلاف ملی) و اشرف غنی (مستقل) بودند. از آنجایی که هیچ نامزدی بر اساس قانون اساسی اکثریت نهایی را به دست نیاورد، دور دوم انتخابات بین غنی و عبدالله برگزار و سرانجام غنی در انتخابات پیروز شد. زمانی که عبدالله، عبدالله نتایج انتخابات را رد و آن را تقلب خواند، وضعیت بسیار نگران کننده ای به وجود آمد.

 بدین ترتیب با کمک کشورهای دوست، حکومت وحدت ملی در کابل تشکیل شد که در آن اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور و عبدالله عبدالله به عنوان رئیس اجرایی انتخاب شد. رئیس‌جمهور پاکستان نیز در مراسم سوگند/تحلیف رئیس ‌جمهور جدید افغانستان شرکت و بر تجدید روند روابط دوجانبه ابراز امیدواری کردند. اهداف سیاسی اشرف غنی عمدتاً عبارت بودند از: روابط با همسایگان نزدیک؛ کشورهای اسلامی؛ کشورهای غربی؛ کشورهای آسیایی؛ و سازمان های بین المللی. به باور برخی ناظران، در اهداف سیاستی، منظور از همسایگان، کشورهایی بود که با افغانستان مرز مشترک داشتند، اما بعداً به دلیل لابی‌ های هندی و احتمالاً روسی، «همسایگان» را به «همسایگی» تغییر داد تا مهم ‌ترین کشورها را دربرگیرد. او همچنین برخی از توافقات معلق با هند را مورد بازبینی و برقراری مجدد قرار داد.

یک ماه پس از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور؛ اشرف غنی با صد نماینده به پاکستان آمد. در جریان نشست وزیران دارایی، مصالحه ای برای افزایش تجارت دوجانبه از ۲٫۵ به ۵ میلیارد دلار طی سه سال آتی انجام شد. در این سفر دو روزه دیدارهایی در سطح سران کشورها و دولت برگزار شد که در آن تعهدات برای گسترش همکاری های تجاری و اقتصادی و امنیتی دوجانبه اتخاذ گردید. مواردی از این دست مطرح گردید که هر دو کشور در پروسه جنگ علیه تروریسم همکاری خواهند کرد و پاکستان در روند آشتی سیاسی با طالبان افغانستان و آموزش و تجهیز ارتش افغانستان در آکادمی نظامی پاکستان کمک خواهد کرد.

همچنین نوازشریف معتقد بود که پاکستان بهترین نقش ممکن را در صلح و ثبات همسایه مسلمان خود ایفا خواهد کرد. اشرف غنی همچنین با ژنرال راحیل شریف (فرمانده سابق ارتش پاکستان) دیدار و در مورد مسائل امنیتی و تقویت همکاری های امنیتی میان دو کشور گفتگو کرد. در دسامبر ۲۰۱۴، آکادمی دولتی ارتش پیشاور مورد حمله سختی قرار گرفت؛ چنانکه ۱۳۲ کشته شدند. شاخه رسانه ای ارتش پاکستان (ISPR) اذعان کرد که تحریک طالبان پاکستان در این کشتار دست داشته است. حکومت و مقامات نظامی پاکستان از حکومت غنی خواستند تا علیه تحریک طالبان پاکستان که از ولایت کنر افغانستان فعالیت می کند، اقدام کند و فرمانده آیساف و مقامات افغان نیز اطمینان حاصل کردند که در این رابطه همکاری خواهند کرد. (Idrees and Ahmad Naaze, 2022: 533-534)

به هرروی طی دهه اخیر شاهد همگرایی و واگرایی هایی مقطعی در روابط طرفین و یا اظهارنظرهای و لفاظی های گاها ملایم و گاها تندی از جانب مقامات هر دو کشور بوده ایم. به طور کلی می توان گفت اعتمادسازی در طول تاریخ روابط پاکستان و افغانستان کار دشواری بوده است و چیزی جز مقصر دانستن طرف دیگر، روند دوجانبه گرایی را مختل نکرده است.

 در ژوئیه ۲۰۱۵، حمله ای انتحاری توسط طالبان به فرودگاه کابل ۲۹ کشته و چندین زخمی برجای گذاشت. مقامات افغانستان پاکستان را مسئول این حمله تروریستی دانستند. چنانچه اشرف غنی در کنفرانسی مطبوعاتی گفت که خاک پاکستان برای پناه دادن به تروریسم علیه کابل استفاده شده است و کارخانه های تولید بمب طالبان هنوز در آنجا کار می کنند. متقابلا پاکستان این حمله را با لفاظی شدید محکوم و اقدام دولت حامی تروریسم در خارج را تقبیح کرد.

 در سپتامبر ۲۰۱۵، مشاور سرتاج عزیز از کابل بازدید کرد و به مقامات کابل اطمینان داد که صلح در کابل به معنای صلح در پاکستان است، و مدارکی مبنی بر فعالیت های جاسوسی هند در ایالت بلوچستان از طریق کانال های آنها در افغانستان ارائه کرد. او مقامات افغانستان را از مزایای تجارت و فعالیت های اقتصادی متقابل و فواید دهلیز اقتصادی چین و پاکستان برای هر دو همسایه آگاه کرد. لیکن این روابط به دلیل حملات تروریستی در کابل رو به وخامت رفت.

در حالی که اشرف غنی اذعان کرد که حملات در پاکستان سازماندهی شده بودند؛ رسانه های افغانستان نیز کمپینی را به راه انداخته و پاکستان را مسئول این رویداد دانستند. هرچند این روابط در دسامبر ۲۰۱۵ و زمانی که رئیس جمهور وقت اشرف غنی از پاکستان بازدید کرد، از سر گرفته شد. پیش از این سفر، شریف نخست ‌وزیر وقت پاکستان و غنی رویس جمهور سابق افغانستان، در حاشیه کنفرانس محیط زیست در پاریس با یکدیگر دیدار کرده بودند. پس از آن، فرمانده ارتش پاکستان در سفری ویژه یک روزه به کابل رفت و در آنجا در مورد مسائل مختلف امنیتی از جمله احیای روند گفتگو با طالبان و ایجاد خطوط تماس میان دو کشور گفتگو کرد. بدین ترتیب به نظر می رسید کمک پاکستان به مذاکرات صلح با طالبان، امیدها را برای حل مسئله افغانستان افزایش می دهند.

متعاقبا در سال ۲۰۱۸ توافقنامه ای برای نزدیک شدن و حل اختلافات بین دو کشور از طریق تلاش های همه جانبه امضا شد (برنامه اقدام افغانستان و پاکستان برای صلح و همبستگی[۲]). یک کارگروه جداگانه طراحی و مأموریت یافت که دارای اختیاراتی برای رسیدگی متفاوت به حوزه های «مسائل سیاسی و دیپلماتیک، نظامی، اقتصادی و تجاری، اطلاعاتی و مسائل مربوط به پناهندگان» بود. این طرح برای رساندن روابط به حالت عادی و اعتمادسازی طرفین در نظر گرفته شد. (Idrees and Ahmad Naaze, 2022: 534)

همچنین بنابرگزارش ها، متعاقبا پاکستان در تسهیل مذاکرات صلح کمک کرد، هرچند تا حد زیادی به نفع خود. این کشور ملت متعهد شد از روند صلح به رهبری افغانستان حمایت کند و ایالات متحده نیز سهم اسلام آباد را در سازماندهی توافقنامه فوریه ۲۰۲۰ ایالات متحده با طالبان و همچنین مذاکرات بین الافغانی اعتراف کرده است. از زمان آغاز مذاکرات بین الافغانی در دوحه قطر در ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۰، رهبری نظامی پاکستان و دولت تحریک انصاف پاکستان به رهبری عمران خان، نخست وزیر سابق پاکستان بارها تاکید کردند که تنها راه حل سیاسی می تواند به مناقشه در افغانستان پایان دهد.

آنها ضمن تعهد به حمایت از پروسه صلح به رهبری افغانستان، مکرراً حمایت از هر یک از طرف های درگیری را رد کرده اند. با این حال، حضور رهبری ارشد نظامی و سیاسی طالبان در خاک پاکستان به اسلام آباد نقش مستقیم و در نتیجه سهم بزرگی در مذاکرات بین الافغانی بخشید. درکل مشارکت پاکستان در جریان گفتگوهای صلح آشکار می نمود که رهبری پاکستان ترجیح می دهد متحد دیرینه آنها در ترتیبات تقسیم قدرت گنجانده شود، چراکه از یکسو پاکستان در نظر داشت ابزار موثری برای نفوذ سیاسی بر افغانستان به دست آورده و از دیگر سو با ممانعت از شکست پروسه صلح، جرقه یک جنگ داخلی در افغانستان و آنچه تشدیدی از جریان مهاجرت دسته جمعی پناهجویان به خاک پاکستان متصور بود را خاموش سازد.

خروج ایالات متحده از افغانستان: پیروزی بزرگ برای طالبان و پاکستان؟

حکومت یک ساله طالبان، افغانستان و پاکستان را بیشتر در معرض افراط گرایی مذهبی قرار داده و در عین حال دستاوردهای مبارزه با تروریسم را تضعیف کرده است. پیروزی طالبان روایت جهادی فاتحانه ای را در این دو کشور ایجاد کرده و گروه هایی مانند تحریک طالبان پاکستان (تی.تی.پی) را احیا و قوت بخشیده است. همچنین القاعده هنوز هم متحد نزدیک با طالبان است و از آزادی تحرک و تجمع در افغانستان برخوردار است. به هرروی، می توان گفت بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان پیروزی گران و پرهزینه ای برای پاکستان بود.

با وجود اینکه پاکستان متحد ایالات متحده بود، از طالبان حمایت کرد تا هند را از افغانستان دور نگه دارد و بازگشت طالبان به قدرت را تضمین کند. به باور برخی ناظران سیاسی، اگرچه پاکستان به این اهداف دست یافت، اما مشخص شد که طالبان به جای یک دارایی، بیشتر دردسر و اسباب زحمت اسلام آباد هستند. چراکه برخلاف انتظار پاکستان، طالبان از اقدام علیه تحریک طالبان پاکستان خودداری و علاوه بر این، طالبان نیز با هند مراوده یافته تا سفارت خود را در ازای تضمین همکاری علیه گروه های جهادی ضد هندی در افغانستان بازگشایی کنند.

به همین ترتیب، طالبان به دور از به رسمیت شناختن خط دیورند به عنوان مرز بین المللی رسمیت یافته، با نیروهای پاکستانی بر سر حصار کشی مرز پاکستان و افغانستان درگیر شده و آن را غیرقانونی می خواند. اما از سوی دیگر از زمان بازگشت طالبان به قدرت، روند افراط گرایی در پاکستان به طرز نگران کننده ای افزایش یافته است. چنانچه با بازگشت آنها، زمینه تحرکات گروه هایی چون دولتِ اسلامیِ شاخه پاکستان و تلاش این گروه برای جذب و استخدام نیرو از درون گروه هایی چون تحریک طالبان پاکستان و دامن زدن به ناامنی ها در پاکستان فراهم گردیده است.

 هر چند در بین برخی سران طالبان افغانستان (چون سراج الدین حقانی) و مقامات پاکستان مذاکراتی در باب رفع مشکل گروه تحریک طالبان پاکستان دنبال شده است، لیکن پاکستان به دلیل انفعال طالبان در برابر تحریک طالبان پاکستان و حملات فزاینده آن، مذاکرات صلح با تحریک طالبان پاکستان را از موضع ضعیف دنبال می کند.

شاید بتوان گفت در حال حاضر، این جنبش بین پراگماتیست ‌هایی که از میانه ‌روی برای به رسمیت شناختن بین ‌المللی حمایت می ‌کنند و تندروهایی که خلوص ایدئولوژیک را ترجیح می‌دهند، شکاف یافته است. به هرروی پیروزی طالبان در افغانستان، تحریک طالبان پاکستان را دوباره تقویت کرده که حملات خود را علیه پاکستان افزایش داده است. چنانچه در سال ۲۰۲۱، تحریک طالبان پاکستان ۲۸۲ حمله تروریستی را علیه نیروهای امنیتی پاکستان انجام داد. به همین ترتیب، در سه ماهه اول سال ۲۰۲۲، این گروه بیش از ۷۹ پرسنل امنیتی پاکستان را کشت.

 بلافاصله پس از پیروزی طالبان، تحریک طالبان پاکستان بیعت خود را با رهبر طالبان هبت الله آخوندزاده تجدید و متعهد شد که از الگوی طالبان برای نظام شرعی در پاکستان نیز پیروی کند. تحریک طالبان پاکستان دارای پیوندهای عمیق سیاسی، قومی و ایدئولوژیکی با طالبان است. پس از ۱۱ سپتامبر، تحریک طالبان پاکستان به رهبران و ستیزه جویان طالبان در منطقه سابق فاتا (مناطق قبایلی تحت اداره فدرال) که اکنون با استان خیبر پختونخوا ادغام شده است، پناه داد و در مبارزه با نیروهای آمریکایی در افغانستان کمک کرد.

از سال ۲۰۲۰، حداقل ۱۷ گروه ستیزه جو، از جمله انشعابات تحریک طالبان پاکستان، گروه های القاعده در شبه قاره هند (AQIS) و لشکر جنگوی (LeJ) با نورولی محسود، رئیس تحریک طالبان پاکستان، بیعت و توان عملیاتی و سازمانی خود را تقویت کرده است. لازم به ذکر است حدود ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰ جنگجوی تحریک طالبان پاکستان در افغانستان وجود دارد. (Basit, 2020)

به طور کلی باید گفت پاکستان تا همین اواخر، درگیری های مرزی را کم اهمیت جلوه می داد و خواستار حل و فصل دیپلماتیک این مشکل بود، اما موضوع ناآرامی در کمربند پشتون پاکستان آنقدر بزرگ شده است که نمی توان آن را کنار گذاشت (آخرین نمونه درگیری میان نیروهای طالبان و مرزبانان پاکستانی در ۱۹ نوامبر در نزدیکی دند پتان در استان پکتیا افغانستان).

پیروزی نظامی طالبان افغانستان در افغانستان تأثیری الهام بخش بر کسانی که به دنبال تحمیل قوانین شرعی در پاکستان هستند، داشته است. لیکن حتی با وجود یک رژیم به ظاهر طرفدار اسلام آباد در کابل به رهبری طالبان افغانستان، حل مسائل اساسی بین دو کشور همچنان دشوار است. جدا از عدم پذیرش همیشگی خط دیورند، حاکمان جدید افغانستان با چالش‌های حکومتی متعددی از نظر شناخت بین‌المللی، کمک ‌های بشردوستانه، مراقبت‌ های بهداشتی اولیه، آموزش زنان، و توسعه زیرساخت ‌ها و همچنین مقابله با تهدید تروریسم از ناحیه داعش ولایت خراسان دست و پنجه نرم می‌کنند که خود مسبب تهدید و بی ثباتی است.

زیرا پیوند ایدئولوژیکی که به پاکستان کمک کرده تا طالبان را در افغانستان کنترل کند، راه را برای رشد افراط گرایی اسلام گرا در خود پاکستان نیز هموار کرده است. همچنین، طالبان به عنوان یک دارایی استراتژیک ارزشمند برای تشکیلات امنیتی پاکستان در سیاست ‌های ضد هندی این کشور در نظر گرفته می شدند؛ اما اکنون که آنها کنترل افغانستان را در دست دارند، طالبان افغانستان از دور نگه داشتن هند سود چندانی نمی برند. (Kaura, 2022)

جمع بندی

به هرروی باید گفت روابط پاکستان و افغانستان هرگز روابطی آرام و هموار نبوده است. به استثنای پنج سال حکومت طالبان بر افغانستان، دولت های متوالی در کابل درجات مختلفی از نارضایتی را نسبت به اسلام آباد نشان داده اند. این درحالیست که هیچ کشوری بیش از پاکستان نباید خواهان صلح و ثبات در افغانستان باشد و هیچ کشوری نیز بیش از پاکستان از بی ثباتی در افغانستان رنج نمی برد. همچنین فقدان یک اقتدار دولتی کارآمد مسبب انتقالات فرامرزی تسلیحات و مواد مخدر و تهدید امنیت شهروندان و دولت پاکستان است.

 لیکن همواره سیاست های نفوذگستری و مداخله جویی پاکستان، بر اهمیتِ صلح و ثبات منطقه ای و داخلی سایه افکنده است؛ تا جایی که تولد، پرورش و رشد گروه های نیابتی افراطی و نیروهای ستیزه جوی اسلام گرا، و استفاده از آنها به عنوان نایبانی وابسته و ضامن منافع اسلامی آباد، بر رویکردی مسالمت جویانه و فاتحانه از سوی پاکستان غلبه داشته است. همان طور که صدیق امینی در وب سایت دیپلمات به خوبی اذعان کرده است، شاید چنین به نظر رسد که پیروزی جناح افراطی طالبان اساساً به معنای پیروزی کامل پاکستان در برابر افغانستان در جنگ اعلام نشده طولانی مدت است. چراکه طالبان می توانند قوانین سخت گیرانه تری را دنبال کنند و رژیم را در سطح بین المللی بیشتر منزوی کرده و آن را بیشتر به اسلام آباد وابسته کنند.

به طور کلی، طالبان می ‌توانند قوانین سخت ‌گیرانه‌ تری را دنبال و رژیم را در سطح بین ‌المللی منزوی و آن را بیشتر به اسلام‌آباد وابسته کنند؛ با این حال نباید فراموش کرد که، گام برداشتن در مسیر ایجاد این بدترین سناریو برای افغانستان، احتمالاً برای پاکستان نیز ناپایدای و بی قباتی در برخواهد داشت. گذشته از سؤالات جدی در مورد توانایی پاکستان برای نگه داشتن افغانستان تحت کنترل خود، چنین حرکت آشکاری ممکن است باعث خیزش های مردمی و مقاومت مسلحانه شود.

 همچنین این جریان ممکن است به درگیری مجدد بین افغانستان و پاکستان منجر شود که خود می تواند دربردارندۀ خیزش مسلحانه گسترده توسط جمعیت پشتون و بلوچ در سمت پاکستانی خط دیورند باشد. در اصل باید گفت، سیاست پاکستان برای تحمیل بدترین سناریو به افغانستان می تواند به حالتی انعکاسی، بازخوردی از تبعاتی منفی را به دنبال داشته و به نوبه خود بدترین سناریو را بر خود پاکستان تحمیل کند.

منابع:

-Amini, Sadiq, (2022), “What’s the Endgame for Afghanistan and Pakistan?”, https://thediplomat.com/2022/10/whats-the-endgame-for-afghanistan-and-pakistan/

– Baqai, Huma and Wasi, Nausheen, (2021), “Pakistan-Afghanistan Relations:  Pitfalls and the Way Forward”, Friedrich Ebert Stiftung (FES)

– Basit, Abdul, (2020), “Af-Pak: One Year Since the Taliban’s Return to Power”, RSIS, Counter Terrorist Trends and Analyses, https://www.rsis.edu.sg/ctta-newsarticle/af-pak-one-year-since-the-talibans-return-to-power/

– Durani, Mohib Ullah & Khan, Ashraf, (2011), “Pakistan – Afghan Relations: Historic Mirror”و The Dialogue 26 Volume IV Number1 https://qurtuba.edu.pk/thedialogue/The%20Dialogue/4_1/02_ashraf.pdf

– Hasan, Khurshid, (1962), “Pakistan-Afghanistan Relations”, Asian Survey, Vol. 2, No. 7, pp. 14-24

– Idrees, Muhammad and Ahmad Naaze, Manzoor, (2022), “The dynamics of Pak-Afghan relations: an analysis of (mis)trust between the two countries from 2001-2018”, Journal of Humanities, Social and Management Sciences (JHSMS)

– Kaura, Vinay, (2022), “Pakistan-Afghan Taliban relations face mounting challenges”, https://www.mei.edu/publications/pakistan-afghan-taliban-relations-face-mounting-challenges

[۱]  The Confidence Building Measures /CBM

[۲]  APAPPS

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت