نه طالبان، بلکه دولت ها نظم یا آنارشی را بر می سازند
گئورگی آساتریان، دانشیار دانشگاه دولتی لومونوسوف مسکو و دانشگاه اقتصاد پلخانوف روسیه و همچنین کارشناس مسائل خاورمیانه است. وی در مطلب تحلیلی حاضر، با تکیه بر نظریه الکساندر ونت، و همچنین با اذعان بر عدم تمایل قدرت های بزرگ و دولت های جهان برای ورود به مسائل افغانستان و یا رویارویی با طالبان، براین باور است که نظم و آنارشی در روابط بین الملل و اکنون در رابطه با افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان، ساختی سیاسی-اجتماعی و مشتق از منافع قدرت های بزرگ است، و نه جریانی متکی بر طالبان. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
جنبش طالبان همچنان سازمانی تروریستی با ایدئولوژی رادیکال اسلامگرا محسوب می شود. همچنین می توان گفت که این گروه به واسطۀ حمایت ارتش پاکستان، سازمانی حامی جهاد جهانیست؛ هرچند ترجیحش برآن است تا در این جهاد جهانی مشارکتی نداشته و تنها خود را به تامین مالی دیگر سازمان های تروریستی جهانی محدود سازد. در هر صورت، می توان در مورد تحولات بطن این جنبش بحث و بررسی به عمل آورد که برحسب شرایط، قرینِ اتخاذ قدری عقلانیت است. از این رو، رهبران ارشد طالبان درصدد ایجاد نهادهایی به شکل و قالب دولتی است تا به افغانستان اجازه دهد به نحوی قاطعانه و قابل اطمینان تر اداره شود.
لیکن مقصور از مطالب فوق، بحث دررابطه با مدیریتی موثر و کارساز از سوی طالبان نیست؛ چراکه این سازمان اساسا و به ذات خود ظرفیت و توان این کار را ندارد. متأسفانه افغانستانِ تحت حکومت طالبان بایستی تفکر مرتبط با رشد اقتصادی، نوسازی و نهادینه شدن ساختارهای دولتی و اجتماعی را رها کند. زیرا تنها چیزی که طالبان در حال حاضر به آن علاقمند و از آن منتفع می باشد، حفظ و تقویت قدرت در تمامی ولایات افغانستان است و به طور مشخص اکنون نیز فرصت هایی برای رسیدن به این هدف پیش روی آنهاست. اما نکتۀ قابل توجه اینجاست که با یک ارزیابی نسبی و سبک سنگین کردن راهبردهای قدرت های بزرگ و بازیگران منطقه ای، هیچ دولتی به تشدید تقابل و نزاع با طالبان علاقه ای ندارد.
بدین ترتیب، تاکید بر این امر حائز اهمیت است که شرایط سیاسی داخل و خارج از افغانستان، اساساً بر موضع بی قاعده و گه گاه جذب کننده/کشندۀ قدرت های بزرگ و منطقه ای متکیست. در همین راستا می توان اشاره کرد الکساندر ونت، نظریه پرداز و یکی از مبدعان برجسته نظریه سازه انگاری در سال ۱۹۹۲، انقلابی در رشته روابط بین الملل ایجاد کرد. او تاکید داشت که «آنارشي آن چيزي است كه دولت ها آن را مي فهمند و برمي سازند، ساخت اجتماعي سياست قدرت»؛ بدین ترتیب در واقع تز اصلی رئالیست های نئورئالیست در مورد آنارشیسم سیاست جهانی را رد می کند. در نتیجه باید گفت رویدادها و فرآیندهای روابط بین الملل، ساختی اجتماعی-سیاسی و مشتق از منافع و ارزش های قدرت های بزرگ است. بدین ترتیب دررابطه با افغانستان نیز می توان در مورد مسائل اساسی کشورهایی مانند آمریکا، چین، هند و ایران و همچنین برخی از کشورهای عربی خلیج فارس صحبت کرد. در مقیاس کمتر، حکومت های خودکامۀ روسیه، ترکیه و برخی کشورهای آسیای مرکزی نیز قادرند بر جریان حکومتداری امارت اسلامی تأثیر بگذارند.
گرچه ونت با دیدگاه و نگرش آماری موافق است، لیکن لزومی ندارد که منافع و هویت ها را بدیهی فرض کنیم. چنانچه ونت استدلال می کند که هدف بخش مهمی از کاوش و بررسی وی، تحلیل منافع و هویت دولتی به عنوان یک متغیر وابسته است. رئالیسم قادر به انجام این کار نیست، اما در عین حال، ونت معتقد است که نهادهای بین المللی قادر به تغییر هویت و منافع دولت ها هستند.
به ادعای ونت؛ خودیاری از وحدت سیستم نشات می گیرد نه از هرج و مرج و آنارشی (روابط بر اساس قدرت شکل می گیرند و خودیاری اصلی به خاطر یک روند و پروسه است، نه ساختار). در مجموع؛ ایدۀ او با دیدگاه های ساختاری و جبرگرایانه تعیین شده ای که در آن آنارشی متغیر اصلی کنترل کننده از تعاملات می باشد؛ در تضاد و تباین است. الکساندر ونت بر کنش و تعامل متقابل دولت ها استدلال می کند؛ و اینکه نتایج حاصل از تعامل را می توان با خودیاری مشخص کرد، اما این نتیجه لزوماً نباید دنبال شود. به هرروی، خودیاری یا عدم وجود آن، به واسطۀ یک پروسه/فرایند تعیین می شود. از نظر ونت، نئورئالیسم و نئولیبرالیسم برای توضیح تغییرات در نظام غیرممکن به نظر می رسد، چیزی که نمی توان در مورد سازه انگاری مبتنی بر هنجارها گفت.
پیشتر ونت معتقد بود که سیستم/نظام، هویت های خودیاری ایجاد نمی کند. او با تعریف نظام آنارشیک به عنوان تنها دلیل مجاز از چنین هویتی، یکی از دلایل کافی احتمالی برای هویت های خودیاری را پیشنهاد کرد. ظهورِ یک دولتِ ددمنشانه و متجاوز دولت های دیگر را به واکنش وادار می سازد. با این وجود، حتی این جریان به هویت از پیش موجود/متقدم بستگی دارد. چراکه دولت غارتگر با ظهور در سیستمی که پیشتر دارای هویت امنیتی جمعی قوی بوده است، بدون تغییر در هویت غالب خود؛ قطعاً شکست خواهد خورد. اکنون ناتو را متصور شوید. رئالیسم یا واقع گرایی، گسست و شکست اتحاد(برای ایجاد امنیت) را پس از محو تهدید شوروی پیش بینی می کرد؛ چراکه دولت ها نسبت به هم بی اعتماد می شوند. بدین ترتیب به نظر می رسد ونت در این مرحله یک هویت جمعی را پیشنهاد، و بنده نیز به آن ارزش های مشترک را اضافه می کنم. حاکمیت در اجرا و اعمال خود، قائم به ذات، خودران بوده، و در تحمیل ارادۀ خود پایدار و ثابت است (شاهد هستیم که پس از عملکردِ مخالف بر علیه آن، چه بر سر هیتلر و ناپلئون آمد). در مجموع، این مسئله منافع دولت ها را تغییر داده است؛ اکنون ما از ضرورت و لزوم برای دفاع از مرزهای سرزمینی مطمئن هستیم (حتی زمانی که به نظر می رسد رها ساختن بخشی از سرزمین برای امنیت کشور بهتر باشد).
همچنین تزِ تکامل همکاری از تجربه طولانی همکاری اروپا در طول جنگ سرد، باید به طور کامل خصیصه خود را تغییر داده، و هویتی “اروپایی” ایجاد کرده باشد که با وجود فروپاشی تهدید شوروی و قدرت گیری مجدد آلمان، همچنان پابرجا ماند. برپایِۀ تلاش های تعمدی برای تبدیل هویت ها به هویت های جمعی می توان گفت: گورباچف، با تشخیص شکست اتحاد جماهیر شوروی در نبرد امنیتی، در عوض به دنبال تغییر فعالانه هویت خود -و یکی از دشمنانش- به یک ویژگی از مقولۀ تعاونی و همکاری بود. بر این اساس، شوروی از طریق ارسال سیگنال هایی مبتنی بر تغییر خود (مثلاً از طریق توسعه سلاح هایی که تنها برای دفاع موثر و مفید می باشند) و همچنین از طریق رفتار با غرب همانطور که آن نیز تغییر کرد، موفق به انجام این کارشد.
درهمین راستا شاهدیم که جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، انتقادی کاملا جدی از حامی اصلی جنبش طالبان (پاکستان) داشت. وی هفته گذشته اعلام کرد که پاکستان می تواند “یکی از خطرناک ترین کشورهای جهان” باشد؛ زیرا این کشور “سلاح های هسته ای بدون هیچ انسجام” در اختیار دارد. او این اظهارات را روز پنجشنبه و در مراسم استقبال از کمیته مبارزات انتخاباتی دموکرات کنگره ایراد کرد. متن این سخنرانی که در وب سایت کاخ سفید منتشر شد، به نقل از بایدن چنین بیان کرده است که: «… و چیزی که من فکر میکنم شاید پاکستان یکی از خطرناک ترین کشورهای جهان باشد. در اختیار داشتن تسلیحات هسته ای بدون هیچ گونه انسجامی.»
اظهارات رئیس جمهور آمریکا در چارچوب تغییر وضعیت ژئوپلیتیکی در سطح جهان بیان شد. ضمن آنکه وی اعلام کرد جهان به سرعت در حال تغییر بوده و کشورها نیز در حال تجدید نظر در اتحادهای خود هستند. و حقیقت این است -من به واقع باور دارم- جهان به ما چشم دوخته است. این شوخی نیست. حتی دشمنانمان هم به ما نگاه می کنند تا دریابند ما چگونه موضوعی را درک کرده و دررابطه با آن چه اقدامی می کنیم.» بایدن با تاکید بر اینکه ایالات متحده این ظرفیت را دارد که جهان را به جایی برساند که پیشتر هرگز نبوده است، گفت مسائل قابل توجه بسیاری وجود داشته است. «آیا کسی فکرش را هم می کرد که ما در شرایطی قرار گیریم که ذیل آن چین درصدد درک، سنجش و محاسبۀ نقش خود نسبت به روسیه، نسبت به هند و نسبت به پاکستان باشد؟» رئیس جمهور آمریکا با صحبت در مورد همتای چینی خود شی جین پینگ، او را مردی توصیف کرد که کاملا از آنچه در پی آن می باشد آگاه است، اما با مجموعه ای از مشکلات “بسیار” مواجه است. فردای آن روز، کارین ژان پیر، معاون مطبوعاتی کاخ سفید در مورد اظهارات بایدن مورد سوال قرار گرفت که در جریان آن اذعان کرد که رئیس جمهور ایالات متحده پاکستانی “امن و آرام” را برای منافع خود “بسیار حیاتی” می داند. او افزود که “هیچ نکتۀ جدیدی” در اظهارات بایدن وجود ندارد زیرا بایدن پیشتر نیز نظرات مشابهی را بیان کرده بود. چنانچه اظهار کرد؛ «گرچه می دانید، اما باز هم او (بایدن) به پاکستانی امن و آرام معتقد است و بنابراین معتقد است که این برای منافع ما در آمریکا مهم است».
اظهارات بایدن طوفانی از احساسات را در رسانه های پاکستانی و در میان سیاستمدارانی برانگیخت؛ افرادی که از رهبری ایالات متحده انتقاد و به نکاتی اساسی از مشارکت نافع اشاره داشتند. با این حال، شایان ذکر است که حمایت از طالبان بر اساس ارزش ها مورد شک و تردید بوده و بعید است که با منافع ملی واشنگتن در منطقه مناسبتی داشته باشد. در نتیجه، ادامه حمایت های گسترده اسلام آباد از طالبان می تواند به طور بالقوه باعث بحران در روابط ایالات متحده و پاکستان شود. ضمن آنکه نزدیک شدن بیش از حد اسلام آباد با پکن و ارتقایِ حمایت ضمنی از منافع چین نیز ممکن است به نقطۀ لغزش و تزتلزل در روابط دوجانبه آنها تبدیل شود.
به هرروی، با در نظر گرفتن قضاوتی بر اساس سیاست خویشتن داری، تقید و بی طرفی ایالات متحده و شرکای اروپایی ناتو، جهان غرب همچنان به سیاست افغانستان علاقه ای ندارد. چراکه فترت و فروماندگی ناشی از ناکامی افغانستان در تمام پایتخت های بزرگ قدرت های اروپایی مشاهده می شود و تا زمانی که سیاست طالبان برای حمایت ضمنی (یا دستکم نادیده گرفتن) گروه های تروریستی جهانی به سطح کیفی متفاوتی سوق نیابد، افغانستان خارج و یا فرای توجه قدرت های بزرگ باقی خواهد ماند. با این حال، محافل حرفه ای در کشورهای پیشرو غربی ظاهراً به خوبی از تهدیدات و چالش های بالقوه مرتبط با سیاست های طالبان رادیکال آگاه هستند. حقیقت قدرت طالبان در افغانستان چراغ راه و راهنما و الگویی برای سایر گروه های تروریستی و رادیکال در شرق و فراتر از آن می باشد. به تعبیر ونت، افغانستان در آنارشی به سر می برد و قدرت های جهان هنوز علاقه ای به سردرآوردن مسائل آن و بیرون کشیدنِ مسئله ای ملموس و مشخص از دل این کشور، ندارند.
منبع: وب سایت moderndiplomacy