چرایی دشواری حل مساله آب هیرمند بین ایران و افغانستان
دکتر مجتبی نوروزی
کلکین : بی شک یکی از مهم ترین پرونده های باز در روابط دوجانبه ایران و افغانستان در دوران معاصر که هم بر سایر امور تاثیرگزار و هم از سایر موارد تاثیرپذیر بوده است، پرونده آب های سطحی جاری از سوی افغانستان به سمت ایران بوده و هست. در این میان آب هیرمند به عنوان منبع اصلی تغذیه آبی دشت سیستان و تالاب های هامون از اهمیتی مضاعف برخوردار است. موضوعی که تاکنون محل بحث ها، اختلاف ها، چالش ها، مذاکرات و سمینارهای متعدد بوده است. ورود مستندسازان به این موضوع هم در تاریخ این پرونده مشاهده می شود ولی به نظر می رسد این اقدام کمتر از میزان اهمیت موضوع و چالش های مرتبط با آن بوده است که خود نیاز به بررسی دارد. ورود محسن اسلام زاده به عنوان یکی از مستندسازان موفق کشورمان که طی سال های اخیر تمرکز خود را بر مسایل شرق کشور و افغانستان حفظ کرده است و ساخت مستندی تحت عنوان میرآب نگارنده را بر آن داشت تا ضمن مروری دوباره بر موضوع و نگاهی به این مستند، به چرایی دشواری حل این مساله بپردازد.
برای ورود به موضوع ضرورت دارد ابتدا مروری بر تاریخچه این پرونده داشته باشیم:
نخستین رژیم حقوقی تنظیم شده برای رودخانه هیرمند در سال ۱۲۵۱ و توسط گلد اسمیت تنظیم شد که در آن بر حق برداشت مساوی آب و ممنوعیت هر اقدامی از سوی افغانستان که به زیان حقآبه ایران باشد، تاکید شد. سی سال بعد و در سال ۱۲۸۱ مک ماهون به موضوع ورود کرد ولی نظریاتش از سوی ایران به دلیل عدم رعایت روح کلی نظر اسمیت مورد قبول واقع نشد. در سال ۱۳۱۷ توافقی بین کاظمی، سفیر وقت ایران در کابل و علی محمدخان، وزیر خارجه افغانستان، امضا شد که بر مبنای آن هر ساله هر مقدار آب كه به بند کمال خان برسد به صورت مساوی باید تقسیم شود و افغانستان موظف است که از ده چهاربرجک تا کمال خان آبراه جدید راه اندازی نکند. همچنین هر اقدامی از کمال خان تا ده دوست محمدخان و سیخسرکه که آخرین تقسیم گاه آب است، نباید به زیان طرفین باشد. این توافق به تصویب پارلمان افغانستان نرسید و اين كشور از آن زمان شروع به کندن نهرهای بقرا و سراج و اقدامات دیگری که ایران را از بخش عمده آب هیرمند محروم می کرد، نمود. این اقدامات در سال ۱۳۲۴ و زمانی که محمدعلی منصف، نماینده وقت بیرجند و قائنات در مجلس شورای ملی به آن در نطق خود اشاره کرد، رسانه ای ولي توسط سفارت افغانستان تکذیب شد.
در سال ۱۳۲۶ خشکسالی گسترده به مهاجرت مردم سیستان، مرگ احشام منطقه و اعتراضات رسانه ای منجر شد و بار دیگر کار بالا گرفت. پس از مخالفت دولت افغانستان با سفر وزیر کشاورزی ایران، ضرب الاجل ۱۵ روزهای از سوی ایران برای پذیرش حکمیت گلد اسمیت یا اعلامیه ۱۳۱۷ تعیین شد که مورد پذیرش دولت افغانستان واقع نشد. لذا دولت ایران تصمیم به شکایت به مراجع بین المللی گرفت که منجر به پادرمیانی جرج آلن، سفیر وقت آمریکا در ایران و شکل گیری کمیسیونی به نام دلتا شد. این کمیسیون در سال ۱۳۳۰ پیشنهادی مبنی بر حقآبه ۶۴۰ میلیون متر مکعب در سال (۲۲ مترمکعب در ثانیه) ارایه داد که از سوی ایران مورد پذیرش قرار نگرفت. در نهایت در ۲۲ اسفند ۱۳۵۱ گزارش کمیسیون دلتا با افزاش حقآبه به ۸۵۰ میلیون متر مکعب در سال (افزایش ۴ متر مکعب در ثانیه به عنوان حسن نیت و علاقه بر اجرا) توسط امیرعباس هویدا و موسی شفیق، نخست وزیران وقت دو کشور تایید و امضا شد. از آن تاریخ این توافق مبنای اقدامات و مذاکرات دو طرف در این زمینه بوده است. در آخرین اقدام پیش از سقوط دولت پیشین در افغانستان در بهمن ماه ۱۳۹۹ اساسنامه ای برای پیگیری حقآبه با توافق دو کشور تدوین شد که شامل هفت بند از جمله نقشه کشی جدید و بهروز، حفظ امنیت مهندسان نقشه بردار و تامین آب رودخانه مرزی بود.
اما موضوعی که روزبروز بر حساسیت این موضوع افزود کاهش آب ورودی به ایران و توسعه خشکسالی بود که علل چندی داشت که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
نخست، کاهش بارش سالانه و گسترش خشکسالی از اواخر دهه ۱۳۷۰٫
دوم، ساخت بند کجکی در افغانستان. این در حالی است که مطابق ماده پنج معاهده ۱۳۵۱ افغانستان باید موافقت ایران را برای ساخت این بند کسب می کرد.
سوم، توسعه استفاده از پمپ در مسیر آب و برداشت های غیرقانونی و غیراصولی از آب توسط کشاورزان افغانستانی.
چهارم و مهمترین و جنجالی ترین مورد، توسعه کار سد کمال خان در ولسوالی چهاربرجک ولایت نیمروز در ۹۰ کیلومتری مرز ایران. آغاز کار ساخت این بند به سال ۱۳۴۵ بازمی گردد. سدی با ارتفاع ۱۶ متر و امکان ذخیره ۵۲ میلیون متر مکعب آب و تولید ۹ مگاوات برق و امکان آبیاری ۱۷۴ هزار هکتار زمین های زراعی. این در حالی است که بر اساس ماده پنجم مورد اشاره افغانستان برای ساخت و توسعه این سد باید موافقت ایران را جلب کند. نکته مهم در مورد این سد این است که طراحی آن به صورتی است که حتی سرریز آب پشت بند هنگام بارش های سنگین و پرآبی به گودال های طبیعی داخل افغانستان به نام گودزره هدایت می شود و به سمت ایران سرازیر نخواهد شد.
نتایج این کاهش ورود میزان آب را می توان در موارد زیر برشمرد:
نخست، خشک شدن تالاب های هامون تا جایی که این تالاب ها در شمار تالاب های در معرض خطر جهان قرار گرفته اند.
دوم، فقر و ناامنی و قاچاق و مهاجرت که آسیب های پایداری را به اقتصاد دو کشور وارد کرده است.
سوم، آسیب گسترده به محیط زیست که توسعه ریزگردها یکی از مهمترین نتایج این آسیب هاست. در این زمینه باید به این نکته توجه داشت که موضوع حقآبه طبیعت و صیانت از حیات هامون ها موضوع جداگانه ای است که در حقوق بین الملل به رسمیت شناخته شده است و جمهوری اسلامی ایران از مدتها قبل در مورد آن با افغانستان در حال مذاکره است.
چهارم، چهل و شش هزار هکتار زمین در دشت سیستان بی آب مانده اند که آثار متعدد اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی بر آن و برای تمام مناطق اطراف مترتب و متصور است.
اما درباره مستند میرآب برداشت های خود را به صورت پراکنده به این شرح تقدیم می کنم:
· در این مستند تلاش شده است بخش زیادی از مسایل اتفاق افتاده در تاریخ معاصر افغانستان و روابط دوجانبه ایران و افغانستان به موضوع آب گره زده شود که از نظر تاریخی چندان صحیح نیست. هرچند آب موضوعی مهم بوده و هست ولی در بسیاری از تحولات داخلی افغانستان و موضوعات مرتبط با روابط دوجانبه عوامل و فاکتورهای دیگر موثرتر بوده اند. به عنوان مثال در این مستند دلیل اعدام موسی شفیق، آخرین نخست وزیر ظاهرشاه، را امضای تفاهم آبی با ایران عنوان می کند در حالی که به نظر می رسد عوامل متعدد دیگری در این واقعه موثر بوده اند.
· از منظر فنی صدای استفاده شده در این مستند از گیرایی لازم متناسب با موضوع برخوردار نیست.
· این مستند بیش از آن که بیان موضع صریح و مقتدرانه جمهوری اسلامی ایران درباره آب باشد، بیان موضوع و خواست و دیدگاه طرف افغان و وابستگی و ضعف ما می باشد. موضوعی که بر فضای کلی مستند حاکم است و می توان آن را روح پیام این اثر دانست.
· نمایش پیوند امنیت و خشکسالی دو سوی مرز موضوع دقیقی است که در این اثر به آن پرداخته شده است و باید به صورت جدی در مورد آن به تولید ادبیات پرداخت.
· یکی از نقاط کانونی و کلیدی مستند که بخش عمده روایت بر محور آن تنظیم شده است، انتظار مستندساز برای بازدید از سد کمال خان می باشد. محسن اسلام زاده انتظار دارد به دلیل روابط خوبی که از گذشته با این جریان داشته است، به وی امکان دسترسی به سد و تهیه تصاویر ناب و معتبر داده شود. اما این مستند به خوبی نشان می دهد منطق حاکم بر روابط حاکمان گونه دیگری است و هر کسی که در افغانستان حاکم باشد نوع نگاهش به موضوع آب هیرمند همان است که در ذهنیت مردم افغانستان به خطا شکل گرفته است.
· یکی دیگر از نقاط کلیدی کانونی مستند پرداختن به واکنش های مختلف در شبکه های اجتماعی هر دو کشور به خبر آزادسازی آب توسط طالبان به سوی ایران بود که به نظر می رسد موضوعی است که باید بیش از اینها به آن پرداخته شود. به نظر می رسد تا گفتمان یکسانی درباره این موضوع در افکار عمومی دو کشور شکل نگیرد، حل معضل آب بین ایران و افغانستان غیرممکن خواهد بود. جالب اینجاست که چنین گفتمانی در فضای گفتمانی سنتی مردم و بزرگان دو سوی مرز وجود داشته و دارد و در مقاطعی هم که این مساله تاحدی به آرامش و حل نسبی گراییده است با استفاده از همین ابزار بوده است.
· یکی از نکات برجسته و قابل تقدیر این اثر استفاده به موقع و به اندازه کافی از تصاویر ناب تاریخی مرتبط با موضوع ارایه اطلاعات جغرافیایی دقیق می باشد. تصاویری که در روایت گری تاریخی از موضوع بسیار موثر بوده است.
· اسلام زاده بر موضع منفعل نهادهای رسمی کشور و به طور مشخص وزارت امور خارجه در برابر صحبت های اشرف غنی در زمان افتتاح سد کمال خان به شدت تاکید می کند، اما از کنار کارشکنی های طالبان در مسیر رسیدن آب به راحتی گذر می کند.
· آنچه در این مستند به درستی به آن اشاره شده است این موضوع است که حکومت ها در هر دو طرف مرز با وجود پیچیدگی گسترده موضوع در افکار عمومی کشور خود متهم به عدم تامین حقوق مردم هستند.
· نقطه پایانی این مستند تکیه بر یک خبر و یک توصیه راهبردی است. آب به سیستان رسیده است و تداوم این امر در گرو رویکرد همکاری جویانه با طرف مقابل است. به نظر می رسد این امر چندان با روح حاکم بر اجزای این مستند و تجربه تاریخی موجود سازگار و یا دستکم کافی نیست.
اما درباره چرایی دشواری حل این مسئله در تاریخ پرفراز و نشیب آن می توان به صورت خلاصه اینگونه بیان کرد که:
از ۱۳۲۴ كه اين پرونده به حوزه افكار عمومي راه يافت تاكنون در فضاي رسانه اي و عمومي دو كشور به وفور مثال هایی از پرداختن به این مساله وجود دارد كه بيانگر حساسيت افكار عمومي در هر دو كشور نسبت به موضوع مي باشد. حساسيتي كه باعث شده است مانعي جدي در مسير حل منطقي و قانوني اين مشكل وجود داشته باشد. به نظر مي رسد بدون رفع اين معضل هيچگاه نبايد منتظر حل و فصل قطعي مشكل بود. چراكه سياستمداران با گره زدن اين امر به احساسات و عواطف ملي درصدد بهره برداري داخلي و كوتاه مدت از آن براي مقاصد سياسي خود برخواهند آمد.
به نظر مي رسد آفات متعددي پيرامون اين نوع نگاه به موضوع آب وجود دارد كه مي توان به صورت فهرست وار آنها را چنين برشمرد: سطحي شدن و حساسيت احساسي افكار عمومي در سايه رسانه اي شدن موضوع؛ گره خوردن به مفهوم هويت ملي در سايه سياسي شدن موضوع و فراهم شدن زمينه دخالت خارجي در موضوع و بر هم زدن روابط دوجانبه در سطح دولت ها و ملت ها.
بنابراين موضوع آب از يك سو به موضوع جدل بين دو ملت ايران و افغانستان بدل شده است كه در آن هر يك از طرفين احساس ظلم از سوي مقابل را در ضمير خود احساس مي كنند و در نتيجه آب موضوع افتراق دو ملت ايران و افغانستان شده است كه بسياري از نزديكي ها و اشتراكات و اقدامات مثبت در عرصه فرهنگي را تحت تاثير منفي خود قرار داده است. از سوي ديگر حل اين معضل حياتي در روابط دوجانبه ايران و افغانستان بدون فعاليت جدي فرهنگي قابل رفع نخواهد بود. گفتمان سازي براي دستيابي به فهم درست و مشترك نخبگاني از اين موضوع را بايد يگانه راه حل قطعي و پايدار مسئله آب دانست. گفتماني كه در آن تاكيد بر پيوندها و منافع مشترك اقتصادي و زيست محيطي و نزديكي مفهوم توسعه پايدار در دو كشور بايد به عنوان دال هاي مركزي آن مورد توجه مديران فرهنگي و رسانه اي جمهوري اسلامي ايران قرار بگيرد تا عرصه فرهنگ به مانند هميشه بتواند زمينه رفع مشكلات سياسي و اقتصادي را به صورت پايدار فراهم آورد.