انجنیر حفیظ ا له حازم
چهار فصل نا تمام پر از حادثه و غم
اینک در آخرین روز های پایانی سال 2022 میلادی قرار داریم, سالی که پر از حادثه و جنگ, ویرانی و قحطی, خشکسال آدمیت و کرونای جان بگیر,سال ترس و ناامیدی بوده است. سالی که به پایانش نزدیک شده ایم سالیست که بشریت را هم به لبه پایانی هستی اش نزدیک کرده و هر روز نغاره جنگ هستوی و اتمی به وحشت آدمها می افزاید.
تاریخ بشر مملو از جنگ ها و نابسامانی ها بوده است و هر زنده جانی در هر محیطی که بوده برای بقایش مبارزه کرده و اکثریت این موجودات بخاطر پر کردن شکم خود شان شکم دیگران را گرسنه کرده اند و گاهی هم شکم دیگران را دریده اند. انسان ها هم بخاطر زیستن در آبادانی, چهار دیوار دیگران را خراب کرده اند و این کنه اصلی خاصیت بقای آدمیست.
گاهی هم آدمها بخاطر پر کردن شکم هایشان چون( ژان وال ژان) که بخاطر دزدی یک قرص نان 19 سال عذاب زندان را کشید, میکشد. ژان یاد گرفت که در فقر صرفه جویی کند و شمعی را روشن نکند و از نور چراغ همسایه ماحولش استفاده کند تا دنیا را خاکستری وکمتر تیره ببیند, موهایش را فروخت چون پول برای پر کردن شکمش نداشت و گرسنه بود, آیینه کلبه اشرا شکست تا دیگر خودش را هرگز نبیند و چهره خوفناک و ژولیده اش دیگر آزرده ترش نکند و در باطلاق های خوفناک حیات گیر افتاد و چندین بار تا یک قدمی مرگ پیش رفت و خوف آنرا لمس کرد.
هر جنگ و هر درگیری باعث مرگ, ویرانی , نفاق و از بین رفتن رفاه و آسایش بشر میگردد. درین یکسال اتفاقات و بدبختی های فراوانی چهار سوی بشر را فرا گرفت. از به قدرت رسانیده شدن طالبان در افغانستان گرفته تا جنگ روسیه و ناتو و از تظاهرات گسترده از ایران گرفته تا پاریس و پکن و از گرسنگی افریقا گرفته تا خشکسال آسیا و از بیکاری و بلند رفتن سرسام آور نرخ ها در سراسر دنیا گرفته تا کوچ و فراردادن های اجباری, از شیوع بیماری های جهانگیر گرفته تا بی اعتمادی انسانها بهمدیگر شان, این پدیده ها کیفیت آدم بودن ما را هر روز پایین تر میآورد.
اینها و هزار و یک درد و نافرجامی های دیگر که بشریت را بدبخت تر از همیشه و در تنگنای یک جنگ تمام عیار و حتی هستوی قرار داده است.
شاید در تاریخ بشر این بزرگترین بدبختی نباشد, ولی هر نسل بشر که در شرایط منحط بخود شان و عصر خودش زندگی کرده و میکنند, لذت و بدبختی های عصر خود شانرا می چشند و از لطافت و ماتمش خوشحال و یا بدبخت میشوند.
خوشی و غم بشر حلقه های یک زنجیر اند تا این رشته کشف نشود هیچ حلاجی نمیتواند این حلقه ها را پیوست دهد و زنجیرش بسازد.
راه حیات سنگلاخیست خطرناک و پر از آشوب و هر پایی را قدرت گزشت امن از این باریکه پنهان و مرموز را نیست.
در مورد مصیبت ها و غمباری های این چهار فصل میتوانیم یک کتاب حرف بزنیم.
میگویند مرغابی ها زمانی جان شان به خطر میآفتد در لجن پناه میبرند, امروز آدمها نیز بخاطر فرار از مصیبت ها به سلاح, خشونت, دروغ, دیده درایی و هزار و یک لجن دیگر میخواهند پنهان شوند و شرمسار تر از همه دید کژ و کوتاه و ناقص مردمان سرزمین ماست که میخواهند در عقب چهره های زشت, رهبران پوسیده, احزاب ارتجاعی و نوکر و کسانی هم در روز روشن میخواهند از پشت منبر دین, حمامه به تن و شلاق بدست در لجن نا آدم بودن پنهان شوند.
همه انسانها در تمام سرزمین ها هیچ آرزویی بیشتر از در رفاه زیستن را ندارند و آنهایی که بنام پادشاه و رییس جمهور و رهبر و پیشوا و ملا و مفتی , برایشان از منبر ها و قصر ها و دفاتر مجلل وعظ و پند میخواهند بدهند, دیگر شنونده یی و مریدی نخواهد داشت.
میگویند دیو چابنس نزد اسکندر رفت و برایش گفت ای اسکندر من چه خدمتی میتوانم برایت انجام بدهم؟ اسکندر گفت دور تر برو تا جلو آفتاب را نگیری, چون آفتاب بدون هیچ مدعایی گرمم میکند و بمن نور ارزانی میدارد.
میخواهم در سال جدید آرزویی داشته باشم که این سیاسیون هرزه جهانی, جهان ما را بیشتر از این نا امن نسازند, تجاران دین در همه کشور ها از زیر این نقاب خود دوخته شان برون آیند و حقیقت وجودی آدمیت را پذیرا شوند,آنهایی که میخواهند همه جهان را تحت تسلط خود شان داشته باشند و تمام پول و سرمایه جهانی را درکامشان فرو ببرند و در اختیار داشته باشند, آرزو میکنیم حد اقل در سال آینده چشم هایشان سیر گردد و حرص و آز در آنها کمتر شود.
آرزو میکنم در سال 2023 عقلانیت, آدمیت و درایت و فداکاری مشعل راهمان باشد.
به همه دوستان, عزیزان و بشریت ماتم زده خوشبختی و فلاح تمنا میکنم.