مسألهی افغانستان و رقابت بر سر رهبری جهان عرب
داوود عرفان
پژوهشگر افغانستانی و دانشآموختهی علوم سیاسی
مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC
در جهان عرب مسایل فراوانی برای رقابت بین کشورها وجود دارد. مسأله ی فلسطین که روزگاری یکی از مباحث مهم سیاست جهان عرب شمرده میشد، اکنون جایگاه ویژهی خود را از دست داده است. دیگر رابطهی علنی با اسرائیل برای هیچ کشور عربی تابو شمرده نمیشود. نگرانی از نفوذ ایران، باعث شده که بسیاری از کشورهای عربی رابطه با اسرائیل را توجیه کنند. جنگ و درگیری در یمن یکی دیگر از مشکلات جهان عرب است. کشورهای عربی با ایجاد ائتلافی در صدد جلوگیری از نفوذ ایران در مرزهای عربستان برآمدهاند که تا کنون نتیجهی محسوسی در پی نداشته است. انقلابهای عربی در سال 2011 و سقوط برخی از قدرتهای کلاسیک جهان عرب، چون معمر قذافی و زینالعابدین بن علی، جهان عرب را با اتخاذ رویکردهای جدیدی در سیاستهای داخلی و خارجی واداشته است. پس از بروز انقلابهای عربی، حداقل دو رویکرد جدید در جهان عرب رونما شده است: نخست؛ محوریت رهبری عربستان از بین رفته و کشورهای عربی به عملگرایی سیاسی روی آوردهاند و به تبع آن، هر کشور عربی سعی نموده که منافع ملی خود را در عرصهی بینالمللی دنبال کند. دوم؛ ظهور مدعیان جدیدی در جهان عرب که به برکت نفت و روابط نزدیک با امریکا، به کنش جدید سیاسی روی آوردهاند.
عربستان سعودی، با تلطیف سیاستهای مذهبی در داخل و بلندپروازیهای اقتصادی سعی دارد که حضور پررنگ خود را در منطقه همچنان حفظ نماید. این کشور امارات متحده را به عنوان متحد نزدیک خویش حفظ کرده و بسیاری از سیاستهای این دو کشور در تفاهم و همکاری نزدیک دوجانبه رقم میخورد.
مصر همچنان درگیر مشکلات داخلی و قارهای خود است که مجالی برای رقابت رهبری جهان عرب در خود نمییابد. کشورهای عرب آفریقایی، بیشتر تمایل به دوری از سیاست ملتهب خاورمیانه دارند و سعی میورزد که متناسب با منافع ملی کشورهای خویش مستقلانه عمل کنند. قطر تنها کشور عربی است که سیاست بلندپروازانهی منطقهای را دنبال میکند. این کشور کوچک عربی، با عربستان سعودی رقابت تنگاتنگی در حوزههای مختلف برای رهبری جهان عرب دارند که گاهی این رقابت را به جهان اسلام هم تسری میدهند. عربستان به لطف وجود اماکن دینی مکه و مدینه و سرمایهی سرشار نفت، دههها ادعای رهبری جهان اسلام را داشته و برای چنین داعیهای از پشتوانهی دینی علمای سلفی بهره برده است. در مقابل، نفت، رسانه الجزیره و شورای جهانی اسلام و شخصیتی چون یوسف قرضاوی، ابزار رقابت قطر با سعودی بوده است. قطر با رقبای منطقهای سعودی چون ترکیه و ایران هم رابطهی نزدیکی داشته است.
افغانستان مهمترین منطقهی رقابت و جنگ نیابتی کشورهای منطقه و از جمله کشورهای عربی است. جهان عرب بهویژه عربستان سعودی، شناخت خوبی از مسایل افغانستان دارد. این شناخت به جنگ سرد و حمایت عربستان از مجاهدین افغانستان در دهههای 80 و 90 میلادی و سپس رابطهی نزدیک با طالبان در دورهی نخست حکمرواییشان بر میگردد. رابطهی نزدیک عربستان با پاکستان نیز فضای اطلاعاتی بیشتری برای عربستان سعودی در افغانستان بخشیده است. پس از اتمام جنگ سرد، افغانستان برای جهان عرب همچنان مهم مانده است. حضور دهها هزار جنگوی عرب در افغانستان، ظهور بن لادن، حملات 11 سپتامبر و در آخرین مورد ترور ایمنالظواهری نشان میدهد که افغانستان هنوز منطقهای سرنوشتساز برای تحولات آتی در جهان عرب خواهد بود.
با شرایط جدید در افغانستان، به نظر میرسد که افغانستان از سه منظر برای کشورهای عربی مهم پنداشته میشود: نخست؛ کشورهای عربی نیاز به زبالهدان امنیتی دارند تا زبالههای امنیتی خویش را به آن جا کانالیزه کنند و منطقهی خلأ ضعیف قدرت افغانستان بهترین منطقه برای جهتدهی نیروهای مخالف این کشورها به افغانستان به بهانهی جهاد است. با این ترفند، کشورهای عربی میتوانند مخالفان خود را در جایی دورتر مشغول نگاه دارند و خود از تبعات جنگی آنان در امان بمانند. دوم؛ افغانستان کشوری با مرزهای طولانی با ایران میتواند محلی مناسب برای فشار بر تهران باشد. حضور دهها هزار نیروی افراطی خارجی در افغانستان میتواند زنگ خطری برای امنیت در ایران تلقی شود. سوم؛ شرکت در بازیهای استخباراتی آینده امریکا در افغانستان که با دیدار مقامات اطلاعاتی امریکا و طالبان وارد مرحلهی جدیدی شده و منطقه را آبستن تحولات جدیدی خواهد کرد. کشورهای عربی بهویژه سه کشور عربستان، امارات و قطر، برای ایفای نقش در بازی بزرگ آسیای میانه آمادگی خواهند گرفت و طبیعتاً بازی بزرگ از افغانستان کلید خواهد خورد.
رقابت محور عربستان- امارات با قطر- ترکیه در مسایل افغانستان از سالها پیش آغاز یافته است. عربستان، امارات و پاکستان به عنوان اولین کشورهایی که حاکمیت نخست طالبان را به رسمیت شناخته بودند و شرمساری تاریخی این کشورها پس از حملات 11 سپتامبر باعث شده که محور عربستان- امارات با احتیاط بیشتری در مواجهه با مسایل افغانستان گام بردارند.
قطر با نظر مثبت امریکا، گامهای تندتر و بیمحاباتری در حوزهی افغانستان برداشته است. این کشور، برای زمینگیر کردن عربستان به اقدامات دیپلماتیکی دست زد تا در حوزهی دیپلماسی برای رقیب خط و نشان بکشد. گفتگوهای دوحه نخستین تجربهی سنگین قطر در حوزهی نمایش قدرت دیپلماتیک بود. دفتر طالبان در قطر به محل گفتگوهای پیدا و پنهان دیپلماتهای جهان و مقامات اطلاعاتی- امنیتی تبدیل شده است. دو سال و اندی تلاشهای بی وقفهی قطر منجر به عقد تفاهمنامهی طالبان و امریکا در قطر انجامید. به نظر میرسید که قطر در اولین تجربهی سنگین دیپلماسی خویش به موفقیتهایی دست یافته و این کشور میتواند با موفقیت در پروسهی صلح افغانستان، گامهای دیگری در حوزهی دیپلماسی منطقه ای بردارد و وجاهت سیاسی تازهای کسب کند. فرار اشرف غنی رئیس جمهور سابق افغانستان و تصرف کابل توسط طالبان، دستگاه دیپلماسی قطر را در ناگزیری تازهای قرار داد که خود را با شرایط پیش آمده وفق دهند. به نظر میرسد که دیپلماسی قطر با اقدامات سعودی و امارات عقیم شده است. حضور غنی در امارات و مدیریت فرودگاههای افغانستان توسط امارات، نشان از شکست دیپلماسی قطر- ترکیه در افغانستان دارد. این روزها، قطریها -میزبانان سخاوتمند گفتگوهای دوحه- در مخالفت با سیاستهای طالبان متحدین دیروزشان در افغانستان برآمدهاند و از نقض حقوق بشر و حقوق زنان در افغانستان سخن میگویند.
به نظر می رسد که بازی افغانستان با نقش آفرینی کشورهای منطقه وارد مرحله ی جدیدی می شود. آیا بار دیگر مثلث عربستان، امارات و پاکستان در حمایت از دولت طالبان شکل خواهد گرفت؟ آیا قطر با وضعیت جدید مجبور به تجدیدنظر در سیاست های خود در قبال افغانستان خواهد شد یا با چراغ سبز امریکا همچنان در این حوزه فعال خواهد ماند؟ پرسش این پاسخها بسته به تحولات آتی افغانستان میتواند، پاسخ های متنوعی داشته باشد.