عثمان نجیب

 

پوتین دیوانه نیست

برخی ها فکر می‌کنند جهانِ جنگی هنوز در دهه‌ی 40 سال 1900میلادی قرار دارد

با جنگِ اوکرائین جنگِ جهانی سوم عملاً آغاز شده، بیدار شوید.

آسیا خود قدرتِ بزرگ‌تر از قدرت‌های استعماری و آمپریالیستی غرب و اروپا است غرب در افول است.

ادریسِ رحمانی سخن‌گوی سیاه است نه‌ افغانستانی.

آدم‌سازی‌ های دنیای استخبارات و استکبارات در سراسرِ جهان مروج است و پیشینه‌ی دیرینه‌ دارد. هدفِ همه یک است. تربیتِ جواسیس،‌ پرورشِ باندها و رهبرانِ باندی‌ست‌ها، پخش و اشاعه‌ی پروپاکندا و استفاده از تریبون‌های مختلف برای توضیحات اغوا‌‌گرانه‌ی شان اند. رسیدن به اهداف شان اما متناسب است به تجارب، امکانات، ظرفیت‌ها و شرایط و به خصوص داشتنِ وزنه‌ی آگاهی جاسوس یا شخصِ موردِنظرِ دستگاه‌های جاسوس‌پرور. کسی در امورِ اوپراتیفی و شگرد‌های استخباراتی، کسی در امورِ بازی‌های گونه‌‌گون و کسی هم در بخش‌های تبلیغاتی و پروپاکندا و دیگر بخش‌های ویران‌گری دیگران و معماری خودی‌ها. این‌جا به گونه‌ی گذرا هدف از پروپاکندا را بررسی و بعد بر می‌گردیم به بحثِ اوکرائین و افغانستان و بافت‌های پیچیده‌یی که ساخته و پرداخته‌ی طراحانِ اتاق‌های کهنه‌‌ فکری دنیای استخبارات انگلیس و غرب است، البته کرزی، غنی، وحید وحیدالله، ادریس رحمانی، محب، زاخیل‌وال، حکمت‌یار،‌ سیاف، گیلانی‌ها، مجددی‌ها و دیگران مهره‌های کارگزارِ تاریخ امروزِ افغانستان از سوی سیاه اند. برای آگاهانِ مسلکی ناظر بر سیاست‌‌ورزی های نظامی و سیاسی یا ماهرانِ مطالعه‌ی نبرد‌های جهانی ‌و منطقه‌وی حوادثِ اوکرائین بحثِ غیرِقابلِ پیش‌بینی نبود.‌ پسا سقوط و انحلالِ عمدی اتحادِ قدرت‌مند ‌و یکی از دو قطبِ قدرت جهانی جماهیر شوروی به دستِ گرباچف ‌و یالتسین دو مهره‌ی خاین به وطنِ شان و خادم به آمپریالیسم یک دورانِ طولانی نزدیک به نیم قرن نیاز بود تا شوروی سابق به حالتِ کنونی برگردد. برگرداندن اتوریته‌ی قبلی شوروی سابق و روسیه‌ی امروز جزء در وجودِ مردِ کارکُشته‌یی چون پوتین میسر نبود. ما عملاً شاهد بودیم که روسیه داشت آرام آرام در نقشه‌ی جهان فقط نامی از خود داشت و هر روز به قهقرای نیستی می‌رفت. اثراتِ منفی این عقب‌گرایی خیانت‌کاری گرباچف و یالتسین با ترورِ چرننکو، اندروپوف و یکی دیگر از کهنه رهبران و ‌سربازانِ حزب کمونیست‌ شوروری و جانشینانِ بریژنف آغاز شد و تا فروپاشی کاملِ شوروی به نفع آمپریالیسم نتیجه داد. محاسبات اما نزد انگلیس و آمریکا و اروپا غلط بودند. به همان نوستالژی است که حالا دست به دامانِ پروپاگاندا شده اند تا اگر برچسبی در توجیه جنایاتِ شان بیابند. روایاتِ پژوهش‌گرانِ کهنی عرصه‌ی تبلیغات و اطلاع‌رسانی پروپاگاندا را به گونه‌ی علمی و‌ مستدل و جامع بررسی کرده اند. یک پژوهش اثرگذاری پروپاکندا در دوهزارسال پیش و پیش‌تر از آن‌ها را توسل به نوعی اقدامی در اثرگذاری سریع و صریح بر اذهانِ عمومی یا فردی می‌دانستند. از عمل‌کرد‌های مارک انتونی سه دهه پیش از میلاد مسیح و شکست انتونی از هجومِ اگوستوس در نبرد‌های فیصله‌کُنِ اکتیوم توسنِ مرادِ امپراطوری توسط اگوستوس تا ۱۲ سال پس از میلادِ مسیح هم‌چنان به روم تاخته می‌شد و تا امروزه مراحلِ مختلفی درنوردیده است.‌ به هرحال پروپاگاندا یا تبلیغاتِ سیاسی بخشِ اساسی از پروپاکندا است که توسطِ سازمان‌های استخباراتی بیش‌تر کاربرد دارد. امروزه و با سرعتِ سریع شبکه‌های اطلاع‌رسانی اجتماعی و استخباراتی بر مردم اثر دارد. آمپریالیسم و انگلیس با روی‌کردِ نابخردانه‌ی جهانی حالا با استفاده از ابزار‌های گونه‌گونِ‌عوام‌فریبی از جمله پخشِ مصاحبه‌ها ‌و تحلیل‌های از پیش افاده شده به مهره‌های شان نوعی خودفریبی هم دارند. چندسال است که ماجرای اوکرائین به عنوانِ بازی های سیاسی و استخباراتی بین شرق و غرب کاربرد دارد. مفکرینِ سیاسی و جنگی غرب مانندِ اسپِ‌گادی فقط مستقیم روان اند و همه چیز را از چشمانِ خودپسندِ و‌ خودنگرِ خود می‌بینند. غربی‌ها آرزو ندارند عقبِ شان را نگاه کنند. چون کابوسِ وحشت‌باری از حقیقتِ شکست را می‌بینند که نه‌ می‌خواهند با آن مواجه شوند. غرب از آمریکا تا انگلیس و اروپا می‌دانند و به خوبی می‌دانند که حالا شرق یک نیرو و یک ابَر قدرتِ غیرِمهار و در‌حال پوینده‌گی است. فصلِ فروپاشی اتحادِشوروی توسطِ گرباچف و‌ یالتسین ایادی آمپریالیسم اختتام یافته و جهان حالا در پنجه‌های قدرتِ آسیا است. امروزه شرق است که تعیین‌کننده‌ی سیاست‌های جهانی است ‌و نه غرب. غرب حداقل برای یک دوره‌ی طولانی نابود شده است. کشورهای قدرت‌مندِ آسیایی از جاپان تا کوریای شمالی، از هند تا روسیه از چین تا ایران و حتا عربستان و‌ کشورهای خلیج که همیشه سوی قدرت‌های منطقه‌ی یا جهانی در حال نوسانِ رفتار اند. ورشکسته‌گی‌های نظامی غرب و اروپا در دو دهه‌ی پسین نتیجه‌ی باروری‌های اندیش‌مندانه‌ی رهبرانِ آسیایی بوده است. شکست‌های پیاپی آمریکا و متحدان‌اش در همه معادلاتِ مربوط به سیاست‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی در آسیا و جهان نمادهایی از این باربری‌ها اند. روسیه‌ی مقتدِر عصرِپوتین، کوریای شمالی مقتدرِ عصرِ کیم‌های کوریای شمالی و رهبران باثباتِ هند و چین و حتا ایرانِ آخوندی مستبد، روگردانی شیخ‌نشین‌های شبه جزایر عرب به خصوص عربستانِ سعودی از آمریکای دوران بایدنِ «گوزوک» در معادلات افغانستان، عراق و سوریه اویزه‌های شرم‌ساری آمریکا ‌و متحدینِ نانوی آن است. دیدیم که روسیه چه‌گونه امریکا را در سوریه شکست داد، دیدیم که کیم جه‌گونه رهبرانِ احمقِ آمریکا را به پابوسی خود در خانه‌ی خود کشاند و سرانجام هم برایش استهزا کرد،‌ دیدیم که جهان چه‌گونه دست به دستِ هم دادند و آمریکا را در افغانستان شکست دادند که دزدانه فرار کرد. البته آن‌چه را به عنوان سرقت و دزدی از ذخایرِ زیرزمینی کشورِ ما دزدیدند بخشی از اهدافِ آمریکا و دزدانِ بین‌المللی شریک او را برآورده ساخت، اما هرگز به آرامی نبودند.حاکم ساختنِ طالبانِ تروریست بالای ملتِ افغانستان آخرین جفایی بود که آمریکا و متحدانش به ملتِ ما روا داشتند و حاکمیتِ یک دستِ پشتون‌ِ اقتدارگرا و‌ تروریست را در افغانستان اعمال کردند تا بخواهند از آنان در خراب‌کاری های آسیای‌میانه علیه کشور‌های مشترک‌المنافع و روسیه استفاده کنند و تقاصِ شکستِ شان از روسیه در الحاقِ کریمیه را بگیرند. غلط‌سنجی‌های راه‌بردی رهبرانِ غرب به صورتِ عموم نه تنها خطای محاسباتی نه دیده گرفتنِ روسیه بودند که سرمایه‌گذاری‌های آنان در حساب کردن بالای گویا یک‌هزار و پنج‌صد انتحاری حقانی‌ها هم یک اشتباهی بود که غلط از آب در آمد. حملاتِ روسیه بالای اوکرائین شوکه‌ی غیرِقابلِ تصور و انتظاری بودند که امریکا و ناتو حتا در مخیله‌ی شان هم نه‌ می‌گنجانیدند. شکستی که معادلاتِ جهانی را برهم زد و روسیه‌ی بَرنده را در محراقِ توجهِ جهان قرار داد و تقلای عبور از بن بست را مانندِ طوقِ شکسته برگردنِ امریکا و متحدانش انداخت. اقتصادِ شدیداً وابسته‌ی غرب به انرژی گاز و بنزینِ روسیه، موادـ ارتزاقی مصرفی آسیایی، بازرگانی‌های عرصه‌های‌مختلف، قطع پرواز‌های خطوطِ‌هوایی و ده‌ها معضلِ دیگر دامن‌گیرِ آمریکا و اروپا است. امریکا با آن همه بدهکاری‌های نجومی از اقتصادِ آسیا و با آن سرنوشتِ پنهانی فقرِ درجه دو سوم در بخش‌های مختلفِ ایالاتِ خودش، با آن همه ارتشِ خسته از شکست‌های پی‌هم و اُفتِ شدید روحیه و‌ مورال جنگی و صدمه‌ دیدنِ ماشینِ جنگی اش پسا فرار از افغانستان، اروپا با آن و ابسته‌گی مصرفی از چین و هند و کشورهای حوزه‌ی نفتی آسیا و ده‌ها مورد دیگر را تجربه می‌کنند. جنگِ سوم عملاً درگرفته است ما باید بیدار شویم. این‌ جنگ‌ها جنگ‌های زمانِ هیتلر نیست که از پنجاه میلیون کُشته‌ی جنگی تنها بیست میلیونِ آن را شوروی قربانی داد. این جنگ جنگِ قدرت‌های اتمی است که دکمه‌های فشارِ بیش‌ترینِ های شان در دستِ رهبرانِ آسیا قرار دارند. این‌جا و حالا دیگر جنگِ پیاده نظام ارزشی ندارد که حقانی با ده میلیون دلار جایزه‌ی دروغِ دریافتِ اطلاع از حضور برعلیه روسیه بجنگد و انتحاری هایش یه حورانِ خیالی بهشتی هم‌بستر شوند. پوز شان در نبردهای منتهی به حواشی سرحدات روسیه یا نقاطِ موردِ نظرِ اهمیتِ امنیتِ روسیه ‌و کشورهای مشترک‌امنافع به خاک مالیده می‌شود و نبردهای جهانِ غرب با روسیه نبردِ جاده‌های افغانستان نیست که انتحاری‌های حقانی ملتِ مظلومِ آن را به شهادت برسانند و بالای شان حاکم شوند. در صورت‌ِ درگیری جنگ این انتحاری‌ها خود اهدافی برای سرگرمی نیروهای جا‌به‌‌جای روسیه خواهند بود. نبود خِرد و‌‌ تعقلِ سیاسی و استخباراتی نزد رهبرِ کمیدِ اوکراین نشانه‌ی آن است که او تشخیص نداده بود اروپا و آمریکا اهدافِ خود را دارند و اوکرائینی که حتا یک‌دهه استقلال در حیاتِ خود را نداشته است، لقمه‌ی دهنِ تو‌پ هم برای ناتو و انگلیس و آمریکا و‌ هم شکارِ بی فرار برای روسیه است و ما دیدیم. آماده‌‌‌گی‌های ظرفیت‌سازی اروپا در مقابله با روسیه، بلندبردنِ هزینه‌های نظامی، خریداری عاجلِ هواپیما‌های جنگی، استقرارِ نیرو در سرحداتِ اوکرائین آلمان و کشورهای دیگر اروپایی نه برای اوکرائین که برای حفاظت از خود‌شان است. فرستادنِ انواع کمک‌های نظامی علنی و مخفی در محاذاتِ جنگی اوکرائین به طرف‌داری اوکرائین نشانه‌های دست‌وپاچه‌گی‌های اروپا است از سرایتِ جنگ به کشورهای شان. جلوگیری نکردنِ عمدی از پیوستنِ گروهای اروپایی برای جنگ در اوکرئین خود بیا‌ن‌گر دخالت در جنگ است‌ جنگی که شروع شده اما ختم نه شده. در این میان چنانی‌که در اولین ساعاتِ درگیری جنگ گفتیم، بازنده‌ی اصلی مردمِ افغانستان است که در دامِ گروهِ تروریستی پشتونِ اقتدارگرا گیر افتاده و به حال خود رها شده و فراموش گردیده اند. مضحکه‌بار تر و ‌دردآور تر آن‌است که برخی‌ها مثلِ ادریسِ رحمانی خود را تحلیل‌گر معرفی می‌کنند و‌ در حقیقت مهره‌های ساخته‌ی سی.آی. اِی. اند که مدام دروغ‌پراکنی کرده و توضیحات و توجیهاتِ گم‌راه کننده می‌دهند. آقای رحمانی و کسانی‌که در بالا نام بردم و برخی‌هایی که مثل احدی و دیگران از رده مانده اند همه مأمور اند تا بر مرده‌های آمپریالیسم هم صدای زنده بودن بِکَشند. آقای رحمانی در یکی از بحث‌هایش با رزاق مأمون نزدیک به یک ساعت را گذشتاند تا از ارابه‌ی پاسخ به پرسش محوری طفره رود. همه از بلندی‌‌های کوه‌های هندوکش درسِ دروغ جغرافیا داد که جغرافیا شناس هم نیست. در بحثِ دیگر اقداماتِ پوتین در اوکرائین را مربوط به کهولتِ‌عمر و گویا دیوانه شدنِ پوتین عنوان کرد، در همین بحث اقرار کرد که او عضو سی آی ای است. او گفت که ما در مورد تخلیه‌ی بگرام مشکل داشتیم….یعنی او. دخیل آن برنامه بوده است. در برنامه‌ی دیگر شرمنده شرمنده باز سعی کرد خطای افشا کرده اش را بپوشاند که نتیجه نداد و این‌بار دروغِ دیگری گفت که سرنوشتِ جنگِ اوکرائین تا پانزده روزِ دیگر تعیین می‌شود. حالا که من این مقاله را می‌نویسم حدودِ یک‌ماه کم و بیش از آن اولتیماتومِ آقای رحمانی گذشت و عنانِ قدرت هم‌چنان در کفِ اقتدارِ آسیا و پوتین قرار دارد. بس کنید به لحاظ خدا ای وطن‌فروشان و جواسیس خارجی علیه ملتِ تان. بحثِ مقایسه‌‌وی من این‌جا هرگز به معنای توجیه اعمالِ پوتین در اوکرائین یا کارهایی که علیه کشور ما
کَرده است نیست و جنایاتش در طالب پروری علیه ملتِ ما فراموش هم نه‌ می‌شود

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت